مقالات
حوزه های تخصصی:
نظریه بازسازی اجتماعی ، مدافع طرز فکری است که اشخاص را برای حل مشکلات اجتماعی با هدف ساختن زندگی بهتر، به بازسازی اندیشه ها و ارزش های فرهنگی و ساختار اجتماعی تشویق می کند. طرفداران بازسازی، ابزار این کار را مدارس می دانند و معتقدند مدارس تنها برای پاسداری و انتقال فرهنگ نیستندبلکه می توانند از طریق برنامه های درسی، الگوهای اجتماعی و فرهنگی جدیدی که الگوهای قدیمی و جدید را در یک ترکیب موفقیت آمیز داخل می کند را بسازند و از این راه به بازسازی جامعه کمک کنند. این مقاله به روش تحلیلی- سندی در جستجوی پاسخ به این دوسؤال است که اولاً، بازسازی گرایان چه تحلیلی در زمینه توان و صلاحیت مدارس برای پرداختن به مقوله ی بازسازی دارند و برای این کار چگونه برنامه ای باچه مؤلفه هایی ارائه می دهند؟ ثانیاً، در وضعیت کنونی جامعه ما ضرورت و امکان به کارگیری این نظریه چگونه است؟نتایج این تحقیق نشان می دهد که مشکلات اجتماعی و آموزشی موجود در ایران می طلبد که با به کارگیری برخی مؤلفه های بازسازی گرایان، تعریفی مجدد از جایگاه مدارس به عمل آید و با ایمان به قدرت مدارس در سازندگی جامعه،برنامه های درسی به گونه ای طراحی واجرا شوند که با نزدیک شدن به واقعیت های زندگی اجتماعی و فراهم کردن زمینه تفکر انتقادی در دانش آموزان، موجبات تغییرات فرهنگی و توان حل مسأله در آن ها فراهم گردد و شرایط تحول ساختاری را با هدف بهسازی و بازسازی در مدارس و جامعه فراهم کنند
«فلسفه برای کودکان» و مهارت حل مسئله اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، تبیین تأثیر برنامه آموزشی "فلسفه برای کودکان و نوجوانان" (P4C) بر مهارت های حل مسئله اجتماعی در دانش آموزان است. این پژوهش به روش نیمه آزمایشی انجام گردید و جامعه آماری آن را تمامی دانش آموزان پسر دبیرستان های دوره دوم منطقه 6 شهر تهران را در برمی گرفت، که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای، 60 دانش آموز پسر از دو کلاس دبیرستان شهید مطهری، انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه 30 نفری آزمایش و کنترل قرار گرفتند. در ابتدا هر دو گروه به پرسش نامه تجدیدنظر شده حل مسئله اجتماعی (SPSI-R) پاسخ دادند. در مرحله بعد، گروه آزمایش طی 12 جلسه آموزشی نوددقیقه ای در قالب حلقه کندوکاو، تحت آموزش به روش« فلسفه برای کودکان و نوجوانان» قرار گرفتند و به گروه کنترل هیچ آموزشی ارائه نشد. پس از پایان جلسات آموزشی، مجدداً پرسش نامه حل مسئله اجتماعی (SPSI-R) روی آزمودنی های هر دو گروه اجرا شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها، از روش تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که مشارکت در برنامه آموزشی "فلسفه برای کودکان و نوجوانان" منجر به بهبود مهارت کلی حل مسئله اجتماعی می گردد. این تأثیر به صورت معنادار در مؤلفه های حل منطقی مسئله، سبک اجتنابی و سبک بی دقتی/تکانشی به مسئله و جهت گیری منفی به مسئله و جهت گیری مثبت به مسئله قابل مشاهده شد.
بررسی موانع استقرار مدارس هوشمند در دبیرستان های دخترانه شهر اهواز از دیدگاه معلمان و مدیران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه حاضر با هدف بررسی موانع استقرار مدارس هوشمند در دبیرستان های دخترانه شهر اهواز انجام گردید. در این مطالعه با بهره گیری روش شناسی آمیخته تلاش گردید فهم مناسبی از موانع به دست آید. بر همین اساس از ابزارهای جمع آوری اطلاعات یعنی مصاحبه، پرسشنامه، چک لیست ارزیابی و مشاهده مستقیم مشاهده گر استفاده گردید. در بخش کیفی بر اساس شیوه نمونه گیری هدفمند نمونه ها انتخاب شدند. در بخش کمی و کیفی 100 نفر از معلمان و 8 نفر از مدیران دبیرستان های دخترانه ناحیه یک اهواز به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. نتایج به دست آمده نشان داد: ضعف محیط یاددهی و یادگیری مبتنی بر محتوای چند رسانه ای، کمبود زیرساخت های توسعه فناوری اطلاعات، ضعف مدیریت مدرسه، مهارت معلمان در بهره گیری از اینترنت و رایانه، قوانین و مقررات مبوط به کاربست رایانه در مدارس از مهم ترین عوامل بازدارنده بودند.
از هوشمندی تا خردمندی: نقدی بر تلقی نظام تربیتی از فناوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر که از بُعد روش شناسی تحقیق، تحلیلی، از منظرِ هدف، نظری، و از نظرِ نوع، کیفی به شمار می رود، به دنبال تحلیل و طبقه بندی دیدگاه ها و رویکردهای فلسفی و تربیتی در قبال استفاده از فناوری های نوین در حوزه تعلیم و تربیت است. در این زمینه دو سؤال اساسی مطرح این است: آیا فناوری یک پدیده ارزشی است یا غیرارزشی؟ و دوم اینکه، در به کارگیری فناوری کدام یک از سه عامل عمده زیر نقش تعیین کننده را به عهده دارند: کاربر، عوامل اجتماعی، و یا عوامل فناورانه؟ بسته به دیدگاه های مختلف فلسفی و تربیتی، پاسخ های متفاوتی برای این دو سؤال ارائه می شود. مقاله حاضر ضمن طبقه بندی پاسخ های مطرح شده، درصدد روشن کردن موضع نظام آموزش و پرورش کشور در این زمینه است؛ لذا سؤال های زیر را پی گیری می کند: پاسخ نظام آموزش و پرورش ایران به دو سؤال فوق چیست؟ تأکید بر استفاده "هوشمندانه از فناوری" در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، بر چه برداشتی از فناوری استوار است؟ تحلیل محتوای سند تحول، و همچنین تجربه چند دهه گذشته حاکی از آن است که نظام آموزش و پرورش در مقام نظر و عمل، از رویکرد ابزارگرایی پیروی کرده است که با نقدهای جدی مواجه است. در انتها ضمن هشدار نسبت به پیامدهای نامطلوب پیروی از دیدگاه ها ابزارگرایی، پیشنهاد شده است که فناوری به طور همه جانبه مورد بررسی و تأمل قرار گیرد و از دیدگاه های ترکیبی و جامع نگر پیروی شود.
واکاوی کارکردهای رشته فلسفه تعلیم و تربیت از منظر دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه تهران: تحلیل مضمون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی دیدگاه دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران درباره ی کارکردهای این رشته است. برای دستیابی به این هدف، از ابزار مصاحبه نیمه ساختاریافته و فن تحلیل مضمون استفاده شد. مشارکت کنندگان از میان 11 نفر از دانشجویان کارشناسی ارشد و 6 نفر از دانشجویان دکتری فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران بودند. یافته های بدست آمده از تحلیل داده ها نشان داد که کارکردهای اساسی این رشته، شامل دو نوع کارکرد اجتماعی (با فراوانی 80 گویه) و کارکرد فردی (با فراوانی 18 گویه)، می شود. از اساسی ترین کارکردهای اجتماعی می توان به «سیاستگذاری های کلان نظام رسمی تعلیم و تربیت»، «ارائه معیار سنجش، نقادی و تحلیل در فضای تربیتی»، «الهام بخشی برای حل مسائل تربیتی» و «استنتاج دلالت های تربیتی» اشاره کرد. «اندیشه ورزی و انسجام بخشی فکری»، و «تغییر نگرش افراد و وسعت بخشی به نگاه آنها»، از جمله مهم ترین کارکردهای فردی رشته فلسفه تعلیم و تربیت از نظر دانشجویان است.در صدر قرار گرفتن توجه به سیاستگذاری های کلان برای نظام رسمی تربیت، نشان از نوعی سیاست زدگی در وضعیت موجود رشته دارد. همچنین کلیشه های محدود شغلی این رشته، نیاز به بازنگری در ماموریت ها و برنامه درسی این رشته را باز می نمایاند.مقایسه این کارکردها با اهداف مصوب این رشته نشان می دهد که دانشجویان اهداف متنوع تری برای این رشته لحاظ می کنند و برخلاف اهداف مصوب، این رشته را در جایگاه تصمیم سازی های کلان می بینند.
رابطه ی باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف شناخت رابطه ی باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد انجام گرفت. روش: جامعه ی آماری پژوهش شامل 2180 دانشجوی دوره کارشناسی ارشد بود که از این جامعه بر اساس جدول مورگان-کرجسی تعداد 360 نفر از سه دانشکده ی علوم انسانی، علوم پایه و فنی- مهندسی به عنوان نمونه به روش تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای سنجش متغیّرهای پژوهش از پرسشنامه ی باورهای معرفت شناختی شومر با پنج بعد ساده دانستن دانش، قطعی دانستن دانش، منبع دانش، ذاتی دانستن توانایی یادگیری و سریع دانستن فرایند یادگیری؛ پرسشنامه ی باورهای ضدروشن فکری دانشجو ایگنبرگر و سیلندر و پرسشنامه ی گرایش به تفکر انتقادی ریکتس با سه بعد نوآوری، بلوغ فکری و اشتغال ذهنی استفاده شد. تحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام صورت گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی رابطه ی منفی معنادار دارند. هم چنین، نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که از میان ابعاد باورهای معرفت شناختی، منبع دانش با بتای (106/0) به طور مثبت، قطعی دانستن دانش با بتای (11/0-) و ذاتی دانستن توانایی یادگیری با بتای (23/0-) به طور منفی گرایش به تفکر انتقادی را پیش بینی می کند. باورهای ضدروشن فکری نیز با بتای (37/0-) به طور منفی در پیش بینی گرایش به تفکر انتقادی نقش دارد. نتیجه گیری: در مجموع یافته های پژوهش حاضر ضرورت شناسایی نقش باورهای معرفت شناختی و بازشناسی نقش باورهای ضدروشن فکری را در کیفیت گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان نشان می دهد.
اثربخشی بسته بهینه سازی جو اجتماعی-هیجانی کلاس و ویژگی های معلم در مدارس ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی بسته بهینه سازی جو اجتماعی-هیجانی کلاس در مدارس ابتدایی انجام شد. روش این مطالعه از نوع آزمایشی و طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه پژوهش شامل 12 مدرسه ابتدایی دولتی شهر نور بود که نمونه ای متشکل از 8 کلاس پایه پنجم با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از آن انتخاب شدند. ابزارها شامل بسته محقق ساخته بهینه سازی جو اجتماعی-هیجانی کلاس، سیستم نمره دهی سنجش کلاس (پایانتا، لاپارو و هامرِ، 2005، 2008)، مقیاس هوش هیجانی ادراک شده (براکت و مایر، 2003)، و سیاهه فرسودگی (مسلش، جکسون و لِیتر، 1996) بود. یافته های حاصل از بکارگیری تحلیل کواریانس و تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی خطی نشان داد که بسته بهینه سازی جو اجتماعی-هیجانی کلاس تفاوت معناداری را در ابعاد مختلف جو کلاس بین کلاس های کنترل و آزمایش ایجاد می کند، و متغیرهای معلم زمانی که در معادله رگرسیون حضور دارند و کنترل می شوند، به طور معناداری تأثیر مداخله را تعدیل می کنند. یافته های این پژوهش می تواند به عنوان راهنمایی برای برنامه ریزان درسی و معلمان مطرح گردد تا جهت بهبود جوکلاس اهمیت بیشتری به شناخت عوامل اجتماعی و هیجانی کلاس ها و تقویت آنها دهند. همچنین این پژوهش می تواند به عنوان پایه ای برای پژوهش های دیگر در سطح ملی و با طراحی بسته ای با آیتم-های دیگر باشد.