نقش زن در جامعه یکی از موضوعات چالش برانگیز در ادبیات معاصر است. این درونمایه، نظر بسیاری از نویسندگان را به خود معطوف کرده است. مقاله حاضر به شناخت مؤلفه های نوشتار زنانه و بررسی آن ها در اثر «عشق، فانتزیا» از جبار می پردازد. نگارنده با بهره گیری از رویکرد فمنیسم پساساختارگرای فرانسوی و با استفاده از آرای نظریه پردازانی نظیر ایریگارای و سیکسو می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که آیا اثر «عشق، فانتزیا» در زمره نوشتار زنانه می گنجد یا تنها به حوزه ادبیات زنان تعلق دارد. بدین منظور با کاربست آرای موج سوم فمنیسم در حوزه ادبیات، کوشیده می شود شاخصه های اصلی نوشتار زنانه تبیین شود. سپس با بررسی این مؤلفه ها رمان مورد بحث، استدلال می شود که جبار با نقد جامعه ای که بر پایه ثنویت های ارزشی شکل گرفته، کوشیده است برای امر زنانه که همواره به حاشیه رانده شده، زبان و نوشتار خود را بازتعریف کند، مهمی که نوشتار زنانه حول محور آن شکل گرفته است. کلمات کلیدی: نوشتار زنانه، ایریگارای، سیکسو، آسیه جبار، عشق، فانتزیا
عاطفه و بیان، معیاری ثابت و پایدار در گستره دانش زیبایی شناسی به شمار می آیند این پژوهش در چارچوب مکتب آمریکایی با نظر به آراء کالینگوود به بررسی تأثیرزیباشناختی مؤلّفه های بیانگری، عاطفه، ذوق، و بر هم زدن کلیشه ها در دو داستان کوتاه "مرکز ثقل" از ویکتوریا توکاروا و "زنی از جنس مس" از بهناز علی پور گسکری می پردازد. باتوجه به موتیف یکسان در دو داستان نگاه هستی شناسانه زنان از دو فرهنگ بررسی شده و تبیین می گردد که چشم اندازهای فمینیستی در زیبایی شناسی با عوامل مؤثّر فرهنگی ای مرتبط هستند که اعمال قدرت می کنند. این عوامل در جهان بینی شخصیت ها تفاوت هایی ایجاد می کنند . در نتیجه ، داستان فارسی به شکل گیری اجتماعی شخصیت پرداخته است و داستان روسی، معنا داری زندگی اجتماعی را به تصویر کشیده است.هدف مطالعات تطبیقی و زیبا شناختی این مقاله این است که داستان به مثابه هنر می تواند عرصه ای برای تلفیق نظریه بیان هنری و مؤلّفه های نقد زیباشناختی باشد. تطبیق دو داستان، آگاهی جدیدی در حوزه درک زیباشناختی مخاطب به عنوان ناظر ایجاد می کند.
با شکل گیری ادبیات پاپ در کشورهای آلمانی زبان صفحه جدیدی در جنبش های ادبی معاصر آلمان گشوده شد. آن چه سبک نویسندگان برخاسته از نسل اقتصاد نوین را در سیر تکوین ادبیات پاپ در سال های اخبر برجسته کرده است، نگاه عصیانگرانه و پرخاشگرانه نسل جوان به مسایل سیاسی و اجتماعی روز و بی اعتنایی آنان به ارزش های سنتی حاکم در جوامع غربی است. کریستیان کراخت یکی از نویسندگان نسل نوین ادبیات آلمان است که در رمان خود فازرلاند به دلیل نگاه غیرمتعارف خود به دغدغه های نسل جوان و زبان خاص این قشر از طرف بسیاری از منتقدین به عنوان یکی از پیشروان و رهروان ادبیات پاپ نامیده شده است. با این وجود آن چه این اثر را برجسته تر کرده است، ابعاد روان شناسانه آن است که با مؤلفه «فرار از واقعیت» رقم خورده است. با بررسی تحلیلی این اثر از بعد روان شناختی نه فقط حالات روحی و روانی پروتاگونیست در مقابله با مسائل سیاسی و اجتماعی پروتاگونیست نشان داده شده، بلکه ویژگی های خاص ادبیات پاپ نیز به تصویر کشیده می شود.
این مقاله نشان می دهد چگونه ایزاک دینسن در مقام شهرزاد دانمارکی هنر قصه گویی را از پیوند زدن تجربیات زیسته زندگی واقعی خود با دو سنت قصه گویی اروپایی و آفریقایی حاصل کرده، و چگونه در سه دوره مختلف زندگی خود، چونان شهرزاد قصه گو عمل کرده است. در شهرزاد کودک، به قصه های پدربزرگ گوش سپرده؛ در شهرزاد آفریقایی، دینسن به آفریقا سفر کرده؛ و در شهرزاد دانمارکی، دینسن، حاصل تجربیات خود را برای شکل دادن به هویت هنری و خلق قصه های جهانی به هم آمیخته است. این مقاله می کوشد از ارتباط میان دوره های سه گانه زندگی دینسن با آثار وی سخن بگوید. برای تبیین مباحث نظری قصه گویی، به مقاله کلاسیک والتر بنیامین اشاره، و بحث می شود قصه گویی دینسن چه ویژگی هایی دارد. برای تبیین این ویژگی ها، داستان کوتاه «لوح سفید»، نیز بررسی می شود. از جمله یافته این است که دینس از سنت قصه گویی اروپایی و آفریقایی به مثابه کاتالیزور کمک گرفته است. کوتاه اینکه، اگر شهرزاد هزار و یک شب را قصه گوی در حضر می دانند، دینسن را قصه گوی در سفر می شناسند.
مقاله حاضر به بررسی پدیده «ریزوم» وارتباط آن بامفهوم «زیست-قدرت» می پردازد. نویسنده با استفاده از رویکرد مطالعات فرهنگی و بهره گیری از نظریات فوکو، دولوز و گاتاری و تمرکز بر موضوعاتی نظیر «بازقلمروسازی»، «تفاوت» و «قلمروزدایی» در-پی پاسخ به این پرسش بنیادی است که چگونه غرب پسااستعمار می کوشد با تأکید بر اصل جهانشمولی و مفاهیم «هویت جمعی» و «هستی شناختی قومیتی» همچنان گفتمان زیست- قدرت را برفضای چندفرهنگی معاصر تحمیل کند؟ بدین منظور کتاب آتش خانگی(2017) نوشته کامیلا شمسی، نویسنده معاصر پاکستانی-انگلیسی، بررسی می شود تا باتمرکز بر تأثیر گفتمان زیست- قدرت برحیات مدنی اقلیت مهاجر به چگونگی تلاش غرب در حفظ مفاهیمی هستی شناسانه نظیر «اصالت» و «هویت» در-چارچوبی سلسله مراتبی بپردازد. چنین استدلال می شود که جنبش های قومیتی افراطی و ظهور پدیده داعش در دهه های اخیر واکنشی طبیعی به گفتمان تحمیلی زیست-قدرت در غرب است. درواقع شمسی با اقتباس آنتیگونه به بازنمود چالش بین گفتمان زیست-قدرت(مردانه/غربی/جهانی) و گفتمان های خرد(زنانه/غیرغربی/در حاشیه) در عصر حاضر می پردازد. به علاوه وی می-کوشد با برجسته کردن رابطه افقی و در نتیجه ماهیت ریزومی حیات اجتماعی، نه تنها اصل جهانشمولی انسان گرای لیبرال را زیر-سوال برد، بلکه بر ضرورت بازتعریف گفتمانی تأکید کند که مبتنی بر اصل «تفاوت» است تا «هویت».
نگرش به مقوله ی «مرگ» بسته به عوامل گوناگون فکری و فرهنگی متغیر است؛ با وجود آن که عموماً مرگ پدیده ای «منفی» و «ناخوشایند» تلقی می شود، اما گاه نیز مفهومی «مطلوب» می یابد و نوعی «مرگ اندیشی» و «مرگ دوستی» در افراد پدید می آورد. این مرگ اندیشی نمودهایی در ادبیات دارد و هدف عمده ی این تحقیق بررسی عقاید شاعرانی است که با این نگاه متفاوت به مرگ می نگرند. در تحقیق حاضر، ما ابتدا تلاش کرده ایم که اشعار مرگ اندیشانه ی سه شاعر ایرانی(سهراب سپهری)، عرب(غاده السمان) و انگلیسی(جان کیتس) را جداگانه مورد بررسی قرار دهیم و سپس کوشیده ایم تا به واکاوی علل و عوامل این طرز تفکر بر مبنای یک نظریه ی روانکاوی با عنوان «رانه ی مرگ» از فروید بپردازیم. مطابق با این نظریه، فعالیت رانه ی مرگ با «تکامل روانی افراد» مرتبط است؛ یعنی هر قدر افراد بیشتر به تکامل روانی رسیده باشند، رانه ی مرگ در آن ها به میزان بیشتری فعال است. ما در خلال این تحقیق بسیاری از مؤلفه های فکری اشعار مرگ اندیشانه ی این شعراء را با مختصات این نظریه ی روانکاوی قابل انطباق می یابیم.
دو شاعر کُرد، هه ژار و سواره، شعر داستانیِ «عقاب» از خانلری را به زبان کُردی بازسرایی کرده اند که با وجود حفظ محتوا و پیرنگ در این بازسرایی، تغییراتی نیز در روایت پردازی آنان رخ داده است. شاعران کُرد در روایت داستان عناصری را دستکاری کرده اند که گرچه در ساختار پیرنگ و هسته داستان دگرگونی ایجاد نکرده ، امّا باعث شده است که شیوه روایت آنان برای خواننده متفاوت جلوه کند. «حذف تعدادی از بُن مایه های آزاد»، «تلخیص بُن مایه های وابسته»، «افزودن فضاسازی بیرونی به شروع داستان»، «تفاوت در شخصیت پردازی»، «بیان صریح پیام داستان از زبان شخصیت عقاب» و ... مهمترین تغییراتی است که در روایت های هه ژار و سواره نسبت به روایت خانلری رخ داده است. در این جُستار، از منظر روایت شناسی روایت های دو شاعر کُرد از داستان «عقاب و زاغ» با روایت خانلری بررسی می شود تا تفاوت ها و شباهت های موجود نمایان شود. دستاورد پژوهش بر این امر دلالت می کند که سواره در روایت پردازی از داستان بیشتر از هه ژار به روایت خانلری پایبند بوده است.
به باور برخی منتقدان، در رمان های مدرنیستی، صرفاً شخصیت های مدرن و در رمان های پسامدرن فقط هویت های پسامدرن به تصویر کشیده می شوند. درحالیکه شخصیت هایِ رمان تَنی هنرمند (2001) اثرِ رمان نویس برجسته آمریکایی دان دلیلو علاوه بر مدرن بودن، پسامدرن نیز هستند. هدف پژوهش حاضر مطالعه ویژگی های شخصیتی کاراکترهای اصلی این رمان به منظور فراتر رفتن از چهارچوب های قراردادی و از پیش تعیین شده برای آن هاست. از آنجایی که متامدرنیسم بر پایه نوسان بین مدرنیسم و پسامدرنیسم بنا شده است، این پژوهش از دیدگاه منتقدانی چون توماس ورمِلن و رابین آکر (2010) در مورد متامدرنیسم بهره گرفته است تا به بررسی همنشینی های نوسانی بین مدرنیسم و پسامدرنیسم بپردازد. بعلاوه، مفاهیم فردیت درخت وار و ریزوماتیکِ دلوز و گاتاری (1987) نیز برای واکاوی عمیق تر شخصیت های اصلی رمان بکار گرفته شده است. یافته های مطالعه حاضر نشان می دهد که شخصیت های رمان در حال گذار از نَفْس، رهایی از قید تَن و دیگری شدن هستند. همچون آونگی بینابین ویژگی های متضادِ همنشین نوسان می کنند و پویایی هردو هیچکدام را به نمایش می گذارند. به عبارت دیگر، شخصیت های تَنی هنرمند، بین فردیت و چندگانگی، مدرن ماندن و پسامدرن شدن، با خودْ ماندن و دیگری شدن، و درخت وار بودن و ریزوماتیک شدن درحال نوسان اند. بنابراین، کاراکترهای اصلی این اثر دلیلو، لورن هارتِکه هنرمند و آقای توتل، شخصیت های متامدرنی هستند که تلفیق نوسانی بین ویژگی های متقابل مدرن و پسامدرن را به نمایش می گذارند.
برای تحلیل ساختار روایی نمایشنامه « در انتظار گودو» از نظریّه رمزگان رولان بارت استفاده می شود تا نشان داده شود که چه اندازه کیفیّتی باز و متکثّر از معانی مختلف وجود دارد. همچنین کارکردهای روایی، دلالت ها و معانی پنهان متن مورد پژوهش قرار می گیرد. روش این پژوهش مطالعه توصیفی- تحلیلی با رویکرد روایت شناختی است. یافته های تحقیق نشان می دهد که نمایشنامه «در انتظار گودو» ساختاری قابل انطباق با نظریّه بارت را دارد و پیروی از الگوی تحلیل روایت شناسانه بارت، حائز اهمیت می نماید: چنان که در پاره ای از موارد الگوهای نقّادانه بارت را پیرامون سکون بیش از حد و یا عدم تحرّک بازیگران متن را در زیرساختی زیبایی شناسانه به چالش می کشد این امر باعث شناخت بیشتر صاحب اثر پیرامون خلق دو شخصیّت در متن می گردد. بکت در دیالوگهای این متن، با ساخت تقابلهای فراوان توانسته است با ایجاد ارتباط هایی میان شخصیّت های نمایشنامه با یکدیگر، مفاهیم دینی و فلسفی خود را به خوانندگان القا کند. 3) این نمایشنامه متنی است نوشتنی و دارای تکثّر معنا که توسّط خواننده به بازتولید می رسد.
قرن نوزدهم، در پی پیشرفت های صنعتی در حوزه حمل ونقل، سیروسیاحت اروپائیان را به سرزمین های شرقی تسهیل نمود. در این میان، ژن دیولافوآ، بانوی سیاح فرانسوی که با جامه مردانه اش همسو با جامعه مردسالار زمانش گردیده بود، از محدوده بازنمودهای اجتماعی پیشین خود گذر کرده و سفر دشواری را به همراه همسرش به ایران عصر ناصری آغاز می کند. در این راستا، نقد بوطیقاجتماعی(سوسیوپوئتیک)، به منظور بررسی بازنمودهای اجتماعی به عنوان عناصر پویای آفرینش ادبی، برای نخستین بار در ایران معرفی می شود که به دلیل ماهیت بینارشته ای خود در حوزه ادبیات تطبیقی قرار می گیرد. از این رو، با بهره گیری از نقد حاضر، بازنمودهای اجتماعی دیولافوآ از گذرگاه های ایران و تأثیر بازنمودهای اجتماعی پیشین او بر نگارش سفرنامه ایران، کلده و شوش مورد بررسی قرار گرفته است. درواقع، گذرگاه را می توان به مثابه محیط اجتماعی و عاملی در نوسان دانست. نتایج حاصل از تحقیق نشان می دهند که گذرگاه ها نزد ژن دیولافوآ، بستر ایجاد مفاهیم متضادی نظیر یاس و امید در وصف ظلمت و روشنایی هستند که زندگی او را از یکنواختی پیش از سفرش دور می سازند.
مکتب گوتیک داستانهایی را با فضای آزاردهنده، تیره و ترسناک در برمیگیرد. مریشلی در انگلستان و احمد سعداوی در عراق از برجستهترین نویسندگان این مکتب هستند که آثارشان موردتوجه بسیاری از مترجمان، منتقدان و نویسندگان قرارگرفته است. در این پژوهش بر آنیم تا با بهرهگیری از روش تحلیل محتوا به نقد تطبیقی رمان هیولای فرانکشتاین اثر مریشلی و فرانکشتاین فی بغداد اثر احمدسعداوی از دیدگاه مکتب گوتیک بپردازیم. یافتههای پژوهش نشان میدهد اصل گوتیک که بر ترس و وحشت استوار است، با خلق موجودی گوتیکی در این دو اثر صورتی تشدید یافته به خود گرفته است.درونمایه هردو اثر خشونت و مرگ است. این دو در این آثار روایتی را ارائه دادهاند که در عین شباهت سبکی و محتوایی، ازنظر ساختار روایت باهم متفاوتاند؛ روایت شلی روایتی منسجم و بههمپیوسته است اما روایت سعداوی روایتی ازهمگسیخته و تکهپاره است. شلی گوتیک و بهتبع آن خشونت را در خدمت بیان مضامین اخلاقی گرفته ولی سعداوی از این سبک جهت بیان مضامین سیاسی و اجتماعی و مسائل روز عراق بهره برده است.
نمایشنامه ی چشم به راه گودو، الهام بخش آثار فراوانی در کشورهای مختلف شده است. از جمله، قصیده «در انتظار گودو»ی نزار قبانی شاعر معاصر سوری است که گویی این قصیده، ترجمه منظوم نمایشنامه ساموئل بکت است. پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و با هدف کشف نقاط شباهت و تفاوت و همگرایی بین این دو اثر، از طریق خوانش مقایسه ای بین روش این دو ادیب برای ارائه ی مفهوم بیهودگی انتظار و نیز عنصر معناباختگی انجام می شود. یافته های پژوهش نشان می دهد ساموئل بِکِت بعد از جنگ جهانی دوم و استعمار کشورش ایرلند، و نزار قبانی بعد از جنگ اعراب و اسرائیل، اقدام به خلق اثر کردند. از مضمون اصلی و مشترک این دو اثر یعنی انتظار، به عنوان نکته ی منفی تعبیر می شود. بکت و قبانی در مذمت انتظار بیهوده و پوچ و معناباختگی، ملت خودشان را به دست کشیدن از این وضعیت و تلاش و اتحاد و ایجاد تغییر در زندگی خود تشویق کرده اند.
تعاریف متفاوت و گاه ضد و نقیض از «پارودی»، بیانگر نبود تعریف ثابتی از این مفهوم است. پارودی در ادبیات فارسی که شامل گنجینه هایی ارزشمند برای مطالعه این مفهوم می باشد، به «نقیضه» ترجمه شده و بیشتر مفاهیم نزدیک به آن را به اشتباه در بر می گیرد. به منظور بررسی متعاقب این مفهوم در ادبیات فارسی و شناخت بهتر ماهیت آن لازم است ابتدا به مطالعه در زمانی این مفهوم و بیان نظریه های مربوط به آن در ادبیات غرب بپردازیم. خواهیم دید که چگونه در قرن بیستم پس از تعریف دوباره پارودی توسط باختین و فرمالیست های روس، نظریه پردازی در باب آن به اوج خود می رسد. از رویکردی خواهیم گفت که پارودی برای اولین بار در بستر آن تعریف و از مفاهیم مجاور خود تمییز داده شد و محدودیت های آن را نیز بیان خواهیم کرد و همچنین به مهم ترین و جدید ترین نظریه ها خواهیم پرداخت. پارودی، این مفهوم گاه تحسین و گاه تخریب شده، تحلیل گران و نظریه پردازان را تا کنون برآن داشته که دست از تعریف و تحقیق جدید در این زمینه برندارند.
ژنت معتقد است متون مختلف برگرفته از آثار پیش از خود هستند. او روابط بین متون مختلف را به پنج دسته بینامتنیت، سرمتنیت، پیرا متنیت، فرامتنیت و بیش متنیت تقسیم می کند. از آنجا که یکی از موضوعات مهم در ادبیات تطبیقی میزان اثرپذیری یا اثرگذاری ادبی است و ژنت نیز در نظریه ترامتنیت خود به دنبال تأثیرپذیری متون از یکدیگر است. می توان گفت ترامتنیت با ادبیات تطبیقی ارتباط دارند.خون آشام ها افسانه های اروپایی هستند که مخاطبان نوجوان زیادی را به خود جذب کرده اند و گلشیری برای اولین بار آنها را وارد داستانی ایرانی کرده است. در این تحقیق با استفاده از شیوه تحلیل محتوا به بررسی خون آشام استفنی مه یر و گلشیری بر اساس روابط ترامتنی خواهیم پرداخت تا به این سؤالات پاسخ دهیم که در مجموعه خون آشام گلشیری انتقال متن اولیه به متن ثانویه چگونه صورت گرفته است و گلشیری از کدام عناصر ترامتنی در اثر خود استفاده کرده-است؟ مناسبات فرهنگی چه تأثیری بر متن ثانویه گذاشته است؟گلشیری در اثر خود از عناصر بینامتنیت، سرمتنیت، پیرامتنیت و بیش متنیت بهره برده است و مناسبات فرهنگی ایران باعث تغییراتی در داستان شده است که از آن طرحی خلاقانه ساخته است.
آفریقای جنوبی در سه دهه اخیر و پس از گذار به دوره پساآپارتایدی، با چالش های سیاسی، فرهنگی، ملی، هویتی و جنسیتی متعددی مواجه بوده است. این وضعیت در ادبیات آفریقای جنوبی معاصر نیز رسوخ کرده و یکی از موضوعات بحث برانگیز برای بیشتر نویسنده گان این دوره به ویژه آندره برینک شده است. در رمان تصورات شن آندره برینک، بحران هویت زنان آفریکانر به نمایش گذاشته شده است و شبکه ای پیچیده از روایت های ملیت، هویت و زنانگی شکل گرفته است. پژوهش حاضر به بررسی چگونگی بازگویی خاطرات و اختلالات روانی شخصیت ها در رمان تصورات شن از منظر نظریه ی روایت درمانی می پردازد. روایت درمانی به ویژه از منظر مایکل وایت (1948-2008) رویکردی بینارشته ای در علوم انسانی پزشکی است که با آسیب شناسی سلامت ذهنی و روانی سر و کار دارد و به نقش روایت در بازیابی حافظه و بازسازی هویت می پردازد. بر همین اساس، تناقض ها و تنش های هویتی در روایت های از هم گسیخته ی سه نسل از زنان راوی در این رمان بررسی و تحلیل شده اند.
امین معلوف نویسنده شهیر لبنانی تبار، زبان فرانسه را به عنوان زبان نوشتار خویش برگزیده، اما به دلیل رشد یافتن در محیطی با تنوع فرهنگی و زبانی بالا، آشنایی گسترده ای با مؤلفه های تمدنی اقوام مختلف، به ویژه اقوام مشرق زمین دارد. هدف از نوشتار حاضر این است که با تمرکز بر چهار اثر منتخب از معلوف (جنگ های صلیبی از دیدگاه اعراب، لئوی آفریقایی، سمرقند، و باغ های روشنایی)، ضمن تأسی از رویکردهای بینامتنی، نشان دهد نویسنده مزبور در نگارش این آثار از چه منابعی الهام گرفته؟ و این تأثیرپذیری چگونه و در قالب چه نوع ارجاعاتی در ساختار یا محتوای آثارش نمود پیدا کرده؟ نویسنده چه تغییراتی در صورت های اولیه ایجاد کرده و بنابراین چه شباهت ها و تفاوت هایی را میتوان بین متون مذکور یافت؟ و احیانا با چه انگیزه و هدفی این شیوه تألیفی اتخاذ شده است؟ یافته های پژوهش نشانگر مناسباتی میان آثار معلوف و متون دینی قرآن، انجیل و تورات، و همچنین آثاری از جمله کتاب الاعتبار و الکامل فی التاریخ است.
بی گمان سفرنامه ها در راستای تبیین هویت ملت ها بر پایه نظرات «دیگری» به عنوان ابزاری مؤثر مطرح هستند. درحقیقت سفرنامه نویس در مسیر شناخت «دیگری» و به نوعی شناخت «خود» گام برمی دارد و فزون بر توصیف «دیگری» تصویرشده، «خود» تصویرگر را نیز معرفی می کند. در این راستا شباهت ها و به ویژه تفاوت های فرهنگی که گاه مطابق الگوهای فکری پیشین سفرنامه نویس و در مواری بر پایه تعصبات گوناگون شکل گرفته اند دربرگیرنده اطلاعات گسترده ای درخصوص هویت فرد تصویرگر می باشند. مکتب فرانسوی تصویرشناسی، به ویژه پژوهش های پاژو، ابزاری مناسب با هدف بررسی مفهوم هویت در سفرنامه ها ارائه می کند. در این جستار سفرنامه پیترو دلا وله را با هدف تحلیل دیدگاه وی به عنوان «دیگری» ایتالیایی-اروپایی و ترسیم ابعاد هویتی سفرنامه نویس بررسی می کنیم. دلا وله با توصیف شرایط گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و در مواردی قیاس این شرایط با آنچه نزد ملت خود، اروپاییان یا ترکان عثمانی رایج بود، اطلاعات ارزشمندی از ایران و ایرانیان دوره صفویان ارائه می کند؛ لیکن با نکته سنجی می توان از این مکتوبات در راستای شناخت «خود» سفرنامه نویس بهره جست.
اردو، زبان ملی پاکستان، میراث ادبی ارزشمندی دارد که زنان در آن سهم عمده داشته اند. پس از ظهور جنبش های زنان در غرب و انتقال آن به آسیایی، پیگیری مطالبات اجتماعی زنان به یکی از دغدغه های اصلی بانوان تحصیل کرده ی پاکستان بدل شد. زنان شاعر و نویسنده ی پاکستانی، با به کارگیری ادبیات برای رسیدن به آرمانهای اجتماعی، آثاری را پدید آوردند که می توان آن ها را ادبیات یا نوشتار زنانه نامید. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی، کوشیده تا ضمن تحلیل زمینه های شکل گیری جنبش های زنان و پیوند ادبیات اردو با این جنبش ها، تحولات نوشتار زنانه را در ادوار گوناگون بررسی نماید. نتایج نشان می دهد که در طول تاریخ شبه قاره، زنان بسیاری به خلق و تولید آثار ادبی پرداخته اند؛ اما بازتاب مسائل خاص زنان، بویژه حقوق اجتماعی ایشان، به اواسط قرن نوزدهم بازمی گردد. فعالیت های ادبی برای تولید نوشتار زنانه، پس از استقلال پاکستان، گسترش بیشتری داشته و شاعران و نویسندگان بزرگی همچون: کشور ناهید، فهمیده ریاض، اداجعفری، پروین شاکر را به عالم ادبیات معرفی کرده است.
مقاله پیش روی بر آن است تا با استفاده از روایت در زبان های ترکی آذربایجانی، فارسی و انگلیسی به ارائه طرحواره ای شناختی از انسجام روایی دست یابد. چارچوب نظری مورد استفاده در این پژوهش دیدگاه نقشی-شناختی دولی و لوینسون (۲۰۰۱) از گفتمان می باشد. پیکره زبانی مطالعه حاضر شامل ۱۵ داستان است. نتایج این مطالعه نشان می دهد که می توان انسجام در روایت را به مثابه یک چندضلعی متصور شد که همانند یک طرحواره شناختی عمل می کند. طبق این طرحواره، اضلاع چندضلعی مذکور در روایت ها ثابت بوده و می تواند در تعداد بی نهایت داستان تکرار شود. البته، راوی می تواند در نحوه بیان، جمله بندی (چینش واژگان) و حتی کم و زیاد کردن آن دخل و تصور نماید. منتها، کاهش این اضلاع می تواند از میزان انسجام متن بکاهد. همچنین، این طرحواره نشان می دهد که چرا داستان های کودکان از ساده ترین داستان ها بوده و در مقابل داستان های جنایی، کلاسیک و ... از پیچیده ترین داستان ها به شمار می آید.
نماد رنگ در توصیف صحنه ها و احساسات در داستان های کوتاه "وولفگانگ بورشِرت" وولفگانگ بورشِرت از نامدارترین نویسنده های دوره "ادبیات پس از جنگ" آلمان در آثار خود در کنار ساختارهای زبانی و سَبکی، از آرایه های ادبی و نمادهای متعدد از جمله رنگ ها استفاده می کرد. بورشِرت به شکلی استادانه در داستان های کوتاه خود رنگ ها را برای توصیف طبیعت، صحنه های جنگ، بیان احساس ها و وضعیت روحی و روانی شخصیت ها بکار می برد. در نمونههای تحلیل شده از سه داستان که رنگ ها در آن ها نقشی کلیدی و بسیار شاخص دارند، در کنار ویژگی های عمومی، با توجه به جنبه های نمادین آن ها در ادبیات آلمانی نیز بررسی شده اند. نتیجه این بررسی نشاندهنده دقت و ظرافت بورشِرت در کاربرد استفاده و توصیف رنگ ها متناسب با محتوای متن و تاثیر آن بر خواننده است، که حس شخصیت ها و فضای داستان را با تحلیل ویژگی های رنگ ها از دیدگاه نمادشناسی به خوبی دریافت می کند. کلیدواژه ها: بورشِرت – ادبیات پس از جنگ آلمان – داستان کوتاه – نماد رنگ ها
غم غربت یا نوستالژی یکی از واژه های پرکاربرد ادبیات است که در فارسی معادل، دلتنگی و بازگشت به گذشته است. احساس تنهایی، ناتوانی، نارضایتی از وضعیت جامعه، از مهمترین مؤلفه های آن هستند. به دلیل شرایط مشابه سیاسی – اجتماعی قرن بیستم در کشور ایران و عراق، بن مایه های مشترکی میان مضامین ادبی آنها وجود دارد. محمدرضا شبیبی و میرزاده عشقی؛ دو شاعر برجسته ایران و عراق، از بن مایه های همسوی فراوانی در زمینه ادبیات نوستالژیک برخوردارند. در مقاله حاضر، با تکیه بر روش توصیفی – تحلیلی و مکتب تطبیقی آمریکا، ابتدا به استخراج بن مایه های ادبیات نوستالژی پرداخته شد، سپس با مقایسه آنها برخی نتایج حاصل شد: هر دو شاعر وقتی تحقق ارزش های جامعه را به دلیل نبود همراهان رفیق، ناممکن می بینند، دچار ناکامی و مرگ اندیشی شده و غم غربت به آنها دست می دهد. از دیدگاه آنها بازگشت به گذشته تاریخی و جامعه آرمانی، رمز بازیابی هویت کشور است. عشقی برخلاف شبیبی به فردایی امیدوار است که صلح و دوستی همه جا را فرا می گیرد و بساط ظلم و نفاق برچیده شود.
شهرت اصلی رابیندرانات تاگور(1941-1861) در شاعری است و نخستین آسیایی برنده جایزه نوبل به شمار می رود. آثار و اشعار تاگور از ابعاد گوناگون ادبی، فلسفی و سیاسی و تأثیر پذیری از مکتب های فکری و ادبی غربی قابل تحلیل و بررسی است. هرچند درآثار منثور تاگور، بیشتر ویژگی های مکتب رئالیسم وجود دارد اما در اشعارش بیشتر از مکتب رمانتیسم تأثیر گرفته است. در این جستار به شیوه توصیفی تحلیلی و ارزیابی کمی به مهم ترین مولفه های مکتب رمانتیسم، همچون: طبیعت، فردیت، هیجان و احساسات، مرگ، آزادی، سفر، تخیل، نوستالوژی، اسطوره، عشق و زن در شعر تاگور پرداخته شده است. طبیعت به صورت تشبیه و جان بخشی در شعر وی توصیف شده است. تاگور بیشتر به عشق عرفانی پرداخته است. مرگ در شعر وی بسامد دارد و از اینکه خود با مرگ روبه رو شود، ترسی ندارد. به طورکلی شاخصه ها و مضمون های: طبیعت با فراوانی 79 درصد، فردیت 61 درصد، رابطه میان رفتارهای بشری با عناصر طبیعی 56 درصد، عشق 38 درصد و تخیل 17درصد از بسامد بیشتری در اشعار وی برخوردارند.
در میان مضامین مشترک ادبیات داستانی جهان، سلوک جایگاه بسیار ویژه ای دارد. هدف از جستار حاضر بررسی تطبیقی میان مقامات سلوک قهرمان داستان در ادبیات انگلیسی با مراحل سفر قهرمان در ادبیات معاصر پارسی است. پیکره انگلیسی، رمان سیر و سلوک زائر به قلم جان بانین (1678) نگاشته شده و مشهورترین اثر ادبی-تمثیلی در باب سلوک در مسیحیت است. قهرمان این رمان «ترسا» نام دارد. پیکره فارسی، داستان ماهی سیاه کوچولو به قلم صمد بهرنگی (1347) است که در آن نویسنده با زبانی تمثیلی به سفر قهرمان داستان و مراحل گذر وی از موانع و چالش های گوناگون پرداخته است. چهارچوب نظری پژوهش، منازل هفت گانه سفر مرغان در کتاب منطق الطیر شیخ عطار شامل «طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا» است. طبق نتایج تحقیق، اختصاص هر دو داستان به حوزه ادبیات عرفانی و برخورداری موضوع مشترکی به نام «سفر» زمینه ساز بروز شباهت های فراوان میان مراحل سلوک قهرمان در دو اثر شده است.