۱.
در این پژوهش، جوانب مختلف طنز و نقیضه و انواع آن در کلیّات آثار یکی از مشهورترین نقیضه پردازان ادبیات فارسی یعنی بسحق اطعمه شیرازی با روش توصیفی- تحلیلی و منابع کتابخانه ای به طور کامل بررسی، و به همین منظور از نظریات منتقدانی مثل باختین، جوزف شبیلی، هدر دوبرو، آرتور پلارد، استفاده شد. یافته ها نشان می دهد که نقیضه های بسحق، صرفاً مطایبه آمیز نیست؛ بلکه کارکردهای گوناگونی دارد؛ از جمله انتقاد از موضوعات شعری و اسلوب ادبی کهنه حاکم بر عصر خود با آشنایی زدایی و نقض غرض آنها؛ اعتراض به وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم با این شگرد اغراق گونه که به وسیله آن توانسته است، مضمون همه قوالب گذشته از حماسه تا تغزل را حول خوراک و غذا قرار بدهد.کلیات دیوان او آمیزه ای از انواع طنز و نقیضه مثل طنز منیپوسی، تمثیلی،کمدی طنز آمیز، نقیضه تضمینی، حماسه مضحک همراه با آیرونی و خنده کارناوالی است.
۲.
طبق برخی نظریه های مردم شناختی، مادرتباری به دورانی در هزاره های پیشین اطلاق می شود که زنان در جامعه، جایگاهی برتر از مردان داشتند؛ تبار فرزندان به واسطه مادر تعیین می شد و بدون حضور زنان، زندگی اعضای قبیله به خطر می افتاد. در برخی از داستانهای شاهنامه می توان نشانه هایی منطبق با آنچه عصر مادرتباری نامیده می شود، مشاهده کرد. در این جستار تلاش شده است این داستانها با رویکرد ریخت شناسی طبقه بندی، و یک الگوی مشترک برای آنها ارائه شود؛ به این منظور پس از معرفی ویژگیهای عصر مادرتباری از دید مردم شناسان، تعدادی از روایتهای اسطوره ای که در فرهنگهای گوناگون ساختار روایی همسانی، و چهارچوب آنها با رویدادهای تحت تأثیر دوران مادرتباری همانندیهایی دارد، مختصر معرفی شده است. در بخش اصلی پژوهش با بررسی چهار داستان از شاهنامه یعنی کیکاووس و سودابه، سیاوش و سودابه، بیژن و منیژه و اسفندیار و کتایون از دیدگاه ریخت شناسی، الگویی مشترک را در آنها نشان داده ایم. حضور مؤثر الهه عشق در این داستانها موجب مرگ یا گرفتاری شخصیت اصلی داستان به عنوان ایزد نباتی می شود و در ادامه بازگشت یا به تعبیری رستاخیزی برای ایزد نباتی اتفاق می افتد. به نظر می رسد تمام این حوادث، روایتی تمثیلی از اسطوره تغییر فصول به عنوان یک اسطوره مادرتباری است.
۳.
ساخت بازیهای رایانه ای در سبکهای مختلف با استفاده از متون ادبی، یکی از روشهای رایج در صنعت- رسانه بازی سازی در جهان است. نمونه های موفق پرشماری در این حوزه هست که با توجه به پیشرفتهای فناورانه در دسترس در ایران و لزوم تولید محتوای فرهنگی با رویکرد ملی، پرداختن به مقوله ساخت بازیهای رایانه ای اقتباسی از ادبیات و فرهنگ ایرانی را بیش از پیش ضروری می سازد. بر این اساس، هدف پژوهش این است که با نگاهی میان رشته ای و کاربردگرایانه، ضمن ارائه شاخصهای مناسب ساخت بازی رایانه ای اقتباسی از متنی روایی با تحلیل ظرفیتهای مناسب یکی از آثار ادبیات عامه کلاسیک فارسی (داراب نامه بیغمی) به روش توصیفی- تحلیلی به این مسأله پرداخته شود که این متن و آثار مشابه، چگونه می توانند برای تولید بازی رایانه ای در سبک نقش آفرینی مورد استفاده قرار گیرند؛ با این وصف، به نظر می رسد وجود روایتی پر کنش با درونمایه های حماسی و غنایی در کنار تنوع فضا و مکانهای متفاوت برای ساخت مراحل مختلف بازی جهانِ باز و تکیه بر قهرمانانی مبارز و چالش جو، که در فضایی تعاملی، ظرفیت تولید هیجان و ایجاد همذات پنداری قابل قبولی دارد به همراه تعدد شخصیت ها و تراکم کنشهای پرفراز و نشیب آنها برای خلق انواع کشمکش های جسمی در کنار ظرفیت طراحی چالشهای ذهنی در قالب چارچوب جستجو و انواع مأموریتهای اصلی و فرعی، بستر آماده ای است که آثار این نوع از ادبیات را برای تولید بازیهای رایانه ای با رویکرد اثرگذاری فرهنگ بومی مناسب کرده است.
۴.
نظریه فضاهای ذهنی، نظریه ای است برخاسته از نظریه جهانهای ممکن. این نظریه و نظریه برگرفته از آن یعنی آمیختگی مفهومی از ابزارهای مفید تحلیل متن در حوزه زیبایی شناسی شناختی است. هدف این پژوهش، بررسی شیوه رویارویی این نظریه ها با شعر فارسی است. برای بررسی کارکرد این نظریه ها در تحلیل شعر فارسی، نخست جنبه های فلسفی و بنیانهای نظری آنها مطرح و سپس شیوه کارکرد آنها در یک غزل از سعدی آزمایش شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که نظریه فضاهای ذهنی به رغم کارآمدی در تحلیل مباحث فلسفی/ معنایی شعر همچون ابهام، ساختارهای شرطی، واکاوی ابعاد ایدئولوژیک شخصیت های برساخته متن و نیز فراهم آوردن امکان بررسی پیوستار روایی شعر در قالب فضاهای ذهنی در برخی مواضع همچون ساختارهای تمثیلی، کارایی لازم را در تحلیل معنایی شعر دارا نیست و در چنین شرایطی، نظریه برگرفته از آن، یعنی نظریه آمیختگی مفهومی می تواند خلأ کاربردی را پوشش دهد.
۵.
در این پژوهش ابتدا سنّت سلوک خراسانی در میان انواع سنّتها ارزیابی شده، و به ویژگیهای مهمِ آن همچون تأکید بر ریاضت، سکر، شطح و فنای در پیر اشاره شده است. آن گاه برای ترسیم این سلوک پویا در زمینه عرفان خراسانی به سه نقطه عطف مهم در مسیر تحوّلاتِ آن توجه شده است: نخست، شکل گیری اولیه توسط شخصیت هایی چون احمد غزالی، بنیانگذار عرفان عاشقانه. در این مرحله، پیران خراسان پس از تعریف مبانی نظری و سلوکی خود، رفته رفته به نظام خانقاهیِ تعریف شده ای تن دادند که پایه های اصلی سلوک در آن، ریاضت و چلّه نشینی های مستمر بود. دوم، پویایی و شکوفایی توسط نجم الدین کبری، بنیانگذار سلوک شُطّار. در این مرحله، گرچه تلاش این بود که شیوه ای میانه در سلوک اتخاذ شود، نقش پررنگ نظام ریاضتها و آداب مستحکم خانقاهی مانع بود که تغییری اساسی رقم بخورد. مرحله سوّم، بازگشت به سنّت نخست توسط شخصیتی چون شمس تبریزی در قرن هفتم است. او اتّکای سلوک خراسان را به نظام خانقاهی انحرافی جدّی دانست و آن را به وابستگی به ولایت معنوی مشایخ و آموزه فنای در پیر سوق داد. روش پژوهش، توصیفی و تحلیلی و به منابع کتابخانه ای مستند است.
۶.
در این پژوهش با فرض این که نظام مردسالاری در دو جامعه غربی- ایرانی دیده می شود به روش تحلیلی-تطبیقی در دو رمان «پیاده» اثر «بلقیس سلیمانی» و «شیفتگی ها» اثر «خابیرماریاس» به بررسی خشم و خشونت علیه زنان که مهمترین مؤلفه این نظام است، می پردازد و خشم و خشونت را در انواع گوناگون آن در این دو رمان جستجو می کند. این پژوهش نشان می دهد که خشونت علیه زنان در ابعاد گوناگون در این دو رمان دیده می شود و کنش شخصیت های محوری در برابر این خشونت در هر دو رمان نسبتاً یکسان است.
۷.
از آنجا که در تصحیح شاهنامه محقق و مُصحِح با نسخ و وجوه فراوان، عناصر اسطوره ای، تاریخی، زبانی، گستردگی زمانی-مکانی روبرو است، دشواری کار او در تصحیح متن به نسبت دیگر متون دوچندان می گردد. اصولاً این دشواریها، لغزشگاه محققان و مصححان این متن گرانسگ بوده است. در این پژوهش یکی از معتبرترین طبع های شاهنامه یعنی تصحیح خالقی مطلق مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و به طرح برخی از این ایرادات این متن پرداخته شده است. نگارنده با برجسته سازی چند بیت از متن مُصحَح و بررسی برخی از گزینشهای خالقی مطلق و مقایسه با دیگر وجوه مضبوط در نسخ، اشکالاتی را در زمینه گزینش آشکار و نمودار ساخته است. بی توجهی به سیر روایت، معنا، نکات زبانی، نکات نسخه شناختی و حضور وجوه غریب باعث شده گزینشهای سقیمی وارد متن مصحح خالقی مطلق گردد. جدا از بررسی نسخه شناختی، بررسی و تحلیل برخی از گزارشهای خالقی مطلق نیز مورد تحقیق و تدقیق واقع بوده و کاستی ها و کژیهای آن آشکار گردیده است.
۸.
این پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی با هدف شناخت بهتر پاچاهای(قصّه ها) مکتوب لکی و معرّفی ویژگی های شخصیّت های این قصّه ها انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش عبارت است از: پاچا «هشت قصّه در یک کتاب» و «سه چارکی» از جهانشاه آزادبخت و افسانه های لکی از کیومرث امیری کله جویی. حاصل پژوهش نشان می دهد که نویسندگان این آثار در یادکرد صفات و خصلت های شخصیّت های داستانی اصرار ویژه ای دارند؛ و گاه این توصیفات در طول داستان چندین بار تکرار می شود. نکته مهم این است که بررسی این توصیفات ما را در رسیدن به الگویی ویژه برای خلق انبوه شخصیّت داستانی راهنمایی نمی کند، ولی برای برقراری رابطه عاطفی ما با روایت و ملموس شدن جهان داستان نقش کلیدی دارد و گویای پیامی روشن درباره رابطه انسان و جهان است. همچنین توصیف ویژگی های شخصیّت ها به همذات پنداری با آنها، باورپذیری وقایع و خویشکاری های قصّه ها یاری می رساند. می توان گفت نقاط عطف شخصیت ها در پاچاها (به خصوص شخصیت اصلی) به طرح هنرمندانه داستان منجر می شود.
۹.
نسخه نویافته منثور موسوم به کلیات گرشاسپ نامه از طومارهایی است که صورت نهایی آن در عهد قاجار نوشته شد؛ اما به تصریح نویسنده آن، «مرشد قلی»، منبع آن، طومار جامعی بازمانده از عهد شاه طهماسب صفوی، نوشته فردی به نام «سیف الدین» بوده و از این حیث، قدمت منبع آن از قدیمترین طومارهای شناخته شده فارسی بیشتر است و قدمت طومارنویسی فارسی را دو سده پیشتر می برد. نقد منابع این طومار قجری- صفوی نشان می دهد نویسنده به تعدد روایات آشنا بوده و رونویسی صرف انجام نداده است؛ از جمله، روایات جالب توجهی از مرگ نریمان و گرشاسب در سپندکوه دارد؛ هم چنین در این متن، گرشاسب برخلاف روایت گرشاسب نامه به مرگ طبیعی نمی میرد و در سپندکوه بر اثر نیروی مغناطیس کشته می شود. این جستار ضمن معرفی نسخه، ویژگیهای زبانی و سبکی آن را بررسی کرده است. متن، زبانی ساده دارد و در سطوح واژگانی، نحوی و بلاغی نه سبکِ سست برخی متون عامیانه و نه سبک مصنوع متون دیوانی را دارد که نماینده رواج ادبیات عامیانه در عصر قجر است. شیوه استفاده اش از منبع اصلی (طومار طهماسبی) بازنویسی و تکمیل بخش پایانی با منبع دوم (تاریخ سیستان) است و از لحاظ محتوا، متن مستقلی از روایات گرشاسب به شمار می آید.
۱۰.
متون به دلیل انعکاس ساختارهای اجتماعی، ایدئولوژی و کارکرد قدرت، زمینه ای مناسب در مطالعات تحلیل گفتمان و نقد زبانشناختی است. غزلهای عاشقانه نیز از چنین دیدگاهی دلالتهای ضمنی مهمی دارد و بخشی از واقعیت های زمان خود را آشکار می کند؛ لذا با به کارگیری برخی از ابزارهای رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان، جایگاه «معشوق» در غزل سه دهه اخیر بررسی شد؛ بدین منظور از نظریه های مایکل هالیدی برای تحلیل متن، و نورمن فرکلاف برای تبیین ابعاد اجتماعی آن استفاده گردید. از میان ابزارهای تحلیل متن، فرانقش اندیشگانی با تمرکز بر فرایندها و نامگذاریها انتخاب شد تا آشکار شود که معشوق به عنوان اصلی ترین مشارکِ گفتمان عاشقانه غزل سه دهه اخیر با چه نامها، صفتها و القابی خطاب و توصیف می شود؛ این نام دهی ها از جهتِ مثبت یا منفی بودن، چه بار معنایی ای القا می کند؛ و نیز معشوق، عاملِ چه فرایندها یا کنشهایی است. نتایج پژوهش نشان می دهد شاعران این دوره علاوه بر نامهای عام و خاص از نامهای دیگری نیز برای نامیدن معشوق استفاده کرده اند؛ ازجمله: نامهای خاص و نشاندارِ تلمیحی و نمادین، صفتهای جانشین اسم، نام شهر و منطقه جغرافیاییِ محل سکونت معشوق نامهای استعاری برگرفته از عناصر طبیعی، اعضای بدن به علاقه جزئیه و عبارتهای تشبیهی که برای توصیف ویژگیهای جسمی و روحی معشوق به کار می رود. معشوق این غزلها بیشترین نقش را در قالب فرایندهای رابطه ای (۴۳٪)، مادی (۳۹٪) و ذهنی (۱۲٪)، برعهده دارد. او در این فرایندها در نقشهای کنشگر (۳۵٪)، حامل (۲۰٪) و شناخته (۱۵٪) ظاهر شده است. هم چنین (۷۱٪) از فرایندهایی که معشوق در آنها شرکت داشته از نظر ارزشیابی مثبت است.
۱۱.
«زن پشت در مفرغی» یکی از داستانهای مجموعه داستان «درها و دیوار بزرگ چین» نوشته احمد شاملو است. از خوانش داستان چنین برمی آید که شاملو در نگارش این داستان از شاخصه های دو مکتب گوتیک و سورئال بهره برده است به نوعی که می توان گفت از ویژگیهای مکتب گوتیک با نوعی دگردیسی هنرمندانه به سوی مکتب سوررئالیسم میل کرده است. این پژوهش بنا دارد تا با روش تحلیلی، مهمترین جلوه ها و ابعاد این دو مکتب را در داستان نشان دهد. یافته های تحقیق بیانگر آن است که شاملو از طرفی با بهره گیری از فضایی سرشار از ابهام و رمز و راز، رخدادهای ماورایی همراه با اضطراب و هراس، مکان مخوف، سیالیت زمان، شخصیت پردازی بیمارگونه و آشفته حال، کابوس، باورهای خرافی و خیال پردازی بی حدومرز داستان گوتیکی تمام عیاری خلق کرده است و از طرف دیگر با خلق امری شگفت و خارق العاده، ضمیر ناخودآگاه، توهم، رؤیا و اشیاء سوررئالیستی، نگارش خودکار و عشقی سوررئال داستانی فراواقعی نوشته است. محتوای داستان آمیزه ای از رؤیا و واقعیت در فضایی پرالتهاب و مالیخولیایی است و درعین حال مرز این دو مشخص و معین نیست. بر این اساس می توان گفت، شاملو از رهگذر گوتیک به سوررئالیسم رسیده است و به اوج پیوند این دو مکتب دست یافته است و نوآوری وی در خلق اثری که ترکیبی از دو مکتب مذکور است در سنت داستان نویسی فارسی تجربه ای قابل تأمل است.
۱۲.
یکی از ویژگیهای سبکی سوگ سروده های دوره نخست دفاع مقدس (1359 1363) تصویرپردازی طبیعت است که به اقتضای موضوع سوگ و رثای شهید از بلاغت سنتی فراتر می رود و با مکتبهای ادبی جهان پیوند می خورد از این رو ریشه یابی نگرش شاعران به تصویرپردازی طبیعت و تعلق آن به مکاتب ادبی، مسأله محوری این پژوهش است. با بررسی ماهیت تصویرپردازیها در سوگ سروده های سالهای نخست جنگ، تلفیقی از ویژگی ای دو مکتب رمانتی سیسم و کلاسی سیسم آشکار شد که می توان آن را ماهیت دوگانه رمانتیک کلاسیک طبیعت در سوگ سروده های دفاع مقدس نامید. این ویژگیها عبارتند از «طبیعت به مثابه سوگوار (صاحب عزا)»، «طبیعت به مثابه اعتباردهنده به شهید»، «طبیعت به مثابه اعتبارگیرنده از شهید» و «طبیعت به مثابه فضاساز» که ریشه در کارکرد رمانتیک طبیعت دارند و «تقلید از طبیعت»، «تقلید از قدما»، «آموزنده بودن و خوشایندی»، «وضوح و روشنی» و «برازندگی» که به مؤلفه های کلاسی سیسم متعلق اند. دلیل این دوگانگی، پیوند رویکرد سنت گرا و حقیقت نگر با رویکرد عاطفی است که شاعران دفاع مقدس در سوگ سرایی شهدای جنگ با آن رویارو بوده اند و آن را برای بیان و انتقال تأثیرگذار حالات سوگوارانه خود به خواننده برگزیده اند.