۱.
زمینه و هدف: هیجان نوعی درک یا احساس عاطفی قوی است که از شرایط شخصی، خلق و خوی فرد یا برقراری ارتباط با دیگران ناشی می شود. هیجان ها چند بُعدی و دارای ساختارهای کل نگر هستند که از ابعاد مختلفی مانند بیان رفتاری، لایه های فیزیولوژیکی، تجربه پدیدارشناختی، فرآیندهای شناختی و بافت اجتماعی تشکیل می شوند. این مطالعه با هدف بررسی سازه هیجان و مؤلفه های آن، طبقه بندی هیجان ها، تأثیر آسیب بینایی بر تحول هیجان، شناسایی هیجان ها در یادگیرندگان با آسیب بینایی، شایستگی هیجانی و کاربرد شناسایی هیجان ها در دانش آموزان با آسیب بینایی انجام شد. روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع مروری بود. برای جمع آوری اطلاعات از مقاله ها و کتاب های موجود در پایگاه های علمی معتبر در سال 2001 تا 2022 استفاده شد. نتیجه گیری: تحول هیجانی کودکان و نوجوانان با آسیب بینایی در مقایسه با همسالان عادی آنها به نحو متفاوتی توسعه می یابد. توانایی شناسایی دقیق احساسات دیگران به عنوان مرکز دستیابی به شایستگی هیجانی در نظر گرفته می شود. درک محتوای حالات هیجانی دیگران فراتر از درک ساده هیجان های اولیه مانند شادی، خشم یا غم است. ا گرچه افراد با آسیب بینایی لزوماً مشکلی در درک هیجان های اولیه ندارند ولی در شناسایی هیجان ها و به ویژه در شناسایی هیجان های سطح بالاتر مانند عصبانیت، خجالت، ناامیدی تأخیر دارند. با توجه به اینکه دنیای اجتماعی از طریق درک این هیجان ها برای افراد با آسیب بینایی یکپارچه و قابل درک می شود. بنابراین، با آموزش هیجان های سطح بالاتر می توان تحول شایستگی هیجانی آنها را بهبود بخشید.
۲.
مقدمه: تولد کودک کم توان ذهنی بر جنبه های مختلف زندگی والدین تأثیر می گذارد. بار روانی و عدم انعطاف پذیری شناختی در مادران دارای فرزند با کم توانی ذهنی مشکلات روان شناختی متعددی را ایجاد می کند. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی توانمندسازی روان شناختی بر بار روانی و انعطاف پذیری شناختی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی بود. روش: در یک پژوهش نیمه آزمایشی 30 مادر دارای کودک کم توان ذهنی از مجتمع آموزشی توا ن بخشی توان خواهان آموزش و پرورش منطقه 2 شهر تهران در سال 1399 ، به صورت دردسترس انتخاب شدند و در دو گروه آزمایشی ) 15 نفر ( و گواه ) 15 نفر ( تقسیم شدند. برای گروه آزمایشی 8 جلسه آموزش توانمندسازی روان شناختی مبتنی بر رویکرد روان شناسی فردی به مدت 8 هفته برگزار شد و گروه گواه در طول این مدت هیچ گونه مداخله روان شناختی دریافت نکرد. شرکت کنندگان توسط مقیاس بار روانی پای و کاپور و انعطاف پذیری شناختی دنیس و وندروال سنجیده شدند. یافته ها: نتایج تجزیه و تحلیل کواریانس نشان داد که تفاوت معناداری بین دو گروه آزمایشی و گواه در بار روانی و انعطاف پذیری شناختی مادران در مرحله پس آزمون وجود داشت. یافته ها نشان داد که آموزش توانمندسازی روان شناختی بر کاهش بار روانی و ارتقاء انعطاف پذیری شناختی مادران دارای کودک کم توان ذهنی تأثیر مثبت دارد ) 05 / .)P>0 نتیجه گیری: براساس شواهد پژوهش حاضر می توان از این مداخله به منظور کاهش فشار روانی و ارتقاء انعطاف پذیری شناختی مادران دارای کودک کم توان ذهنی استفاده کرد.
۳.
هدف: این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی مداخله بهنگام و مداخله بهنگام به همراه آموزش خانواده بر بهبود توانایی شناختی نوآموزان دیرآموز انجام شد. روش: روش پژوهش، آزمایشی با پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. 36 نوآموز دیرآموز به شیوه نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه درنظر گرفته شد. به صورت تصادفی در سه گروه )دو گروه آزمایشیی و یک گروه گواه( جایگزین شدند. گروه های آزمایشی 20 جلسه 90 دقیقه ای طی یک ماه آموزش دیدند. داده های به دست آمده از آزمون های مهارت های پیش نیاز خواندن، ریاضی و نوشتن، آزمون وکسلر کودکان، آزمون لایتر و آدمک گودیناف با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد که مداخله بهنگام و مداخله بهنگام به همراه آموزش خانواده بر عملکرد شناختی در آزمون وکسلر و ازمون لی تر تأثیر داشته است اما بر آزمون آدمک گودیناف تأثیر نداشته است. نتایج آزمون توکی نیز نشان داد که مداخله بهنگام و مداخله بهنگام به همراه آموزش خانواده در آزمون وکسلر با گروه گواه تفاوت معنادار داشتند اما در آزمون لی تر تنها مداخله بهنگام به همراه آموزش خانواده معنادار بود. به ع الوه، در آزمون وکسلر مداخله بهنگام به همراه آموزش خانواده اثربخشی بیشتری داشته است. مداخله بهنگام و مداخله بهنگام به همراه آموزش خانواده در آزمون وکسلر اثربخشی متفاوتی مشاهده شد. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش در مجموع اثربخشی مداخله بهنگام و مداخله بهنگام به همراه آموزش خانواده بر بهبود توانایی تحصیلی و عملکردشناختی نوآموزان دیرآموز را تأیید کرد.
۴.
هدف پژوهش حاضر طراحی الگوی برنامه درسی آموزش شهروندی برای دانش آموزان با نیازهای ویژه (کم توان ذهنی) بوده است. برای پاسخ به سؤال تحقیق از روش شناسی کیفی تئوری داده بنیاد استفاده شده و از حیث فلسفه پژوهش در زمره پارادایم اثبات گرایی از نوع کاربردی و از حیث صبغه پژوهش کیفی و کمی، دارای رویکرد استقرائی و قیاسی و راهبرد پیمایشی است. جامعه آماری این پژوهش صاحب نظران و متخصصان برنامه ریزی درسی ویژه و کارشناسان سازمان استثنایی می باشند. با استفاده از روش غیر احتمالی قضاوتی (هدفمند) نمونه گیری انجام شده است. مصاحبه با نمونه های پژوهش انجام شد. به منظور نمونه گیری از روش گلوله برفی استفاده شده و مصاحبه به صورت نیم ساختاریافته با سؤالات باز و کلی تا 15 نفر انجام شد تا به اشباع داده ها رسید ولی جهت اطمینان بیشتر تا 24 نفر مصاحبه انجام شد. درنهایت با استفاده از تکنیک داده بنیاد با استفاده از نرم افزار Atlas ti عوامل شناسایی گردید. مصاحبه عمیق به عنوان اصلی ترین ابزار جمع آوری داده ها در این مرحله مورداستفاده قرار گرفت. بر اساس نتایج به دست آمده، درمجموع 106 مفهوم و 21 مقوله یا کدباز شناسایی و استخراج شدند. 21 مقوله شناسایی شده در 6 دسته اصلی داده بنیاد قرار گرفتند. از میان عوامل شناسایی شده، پارادایم کدگذاری محوری انجام شد و بر اساس آن ارتباط خطی میان مقوله های پژوهش شامل شرایط علی، مقوله های محوری، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله گر، راهبردها و پیامدها مشخص شد. نتایج به دست آمده، اهمیت کاربردی بودن آموزش های شهروندی برای دانش آموزان با نیاز ویژه بود. نتایج ارائه شده در این پژوهش نشان می دهد مهم ترین نتایج به دست آمده از مصاحبه ها بر محتوای آموزش شهروندی و روش های آموزش تأکید داشتند. در خصوص روش های تدریس و آموزش نیز، بر تشکیل گروه های غیررسمی و نظارت بر فعالیت گروه ها، یادگیری در عمل و روش های تدریس شاگرد محور و مشارکتی تأکید شده است.
۵.
زمینه و هدف: برای مقابله با مشکلات ناشی از اخت الل نارسایی توجه/بیش فعالی از جمله اضطراب و تنظیم هیجانی، گاهی نیاز به اصالح روش والدگری است. بنابراین هدف از پژوهش حاضر، شناسایی اثر برنامه والدگری مثبت بر میزان اضطراب و تنظیم هیجانی کودکان با اخت الل نارسایی توجه/بیش فعالی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی است و در آن از طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعه آماری پژوهش حاضر عبارت بود از تمامی پسران با اخت الل نارسایی توجه/بیش فعالی که هم زمان دچار مشکلات اضطرابی و تنظیم هیجانی بودند و در سال تحصیلی 1399 - 1398 در دبستان های شهرکرد مشغول به تحصیل بودند. نمونه این پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای، شامل 30 نفر از مادران کودکان با اخت الل نارسایی توجه/بیش فعالی بود، که فرزندانشان هم زمان دچار اضطراب و عدم تنظیم هیجانی بودند. در این پژوهش برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های علائم مرضی کودکان ) CSI-4 (، مقیاس اضطراب کودکان اسپنس ) SCAS ( و سیاهه تنظیم هیجانی شیلدز و سیچتی ) ERC ( استفاده شد. افراد در گروه آزمایشی 8 جلسه یک ساعته )هفته ای یک جلسه( آموزش والدگری مثبت دریافت کردند و گروه گواه هیچ آموزشی را دریافت نکرد. یافته های به دست آمده با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که آموزش برنامه والدگری مثبت بر میزان اضطراب و عدم تنظیم هیجانی در کودکان با اخت الل نارسایی توجه/بیش فعالی اثر معنادار داشته ) 05 / p>0 ( و باعث کاهش این مشکلات شده است. یافته ها: نتایج داده های پژوهش نشان داد که آموزش برنامه والدگری مثبت به مادران بر کاهش اضطراب ) کل(، اضطراب جدایی، اضطراب اجتماعی، اضطراب فرا گیر، اضطراب جسمانی و اضطراب وسواسی در کودکان با اختالل نارسایی توجه/بیش فعالی مؤثر است ) 05 / p>0 (. هم چنین نتایج پژوهش بیانگر آن بود که آموزش برنامه والدگری مثبت به مادران بر افزایش تنظیم هیجانی ) کل(، افزایش تنظیم هیجانی انطباقی و کاهش بی ثباتی/منفی گرایی در کودکان با اخت الل نارسایی توجه/بیش فعالی اثربخش بود ) 05 / .)p> نتیجه گیری: براساس داده های به دست آمده می توان گفت آموزش برنامه والدگری مثبت به مادران در بهبود میزان اضطراب و بهبود تنظیم هیجانی در کودکان با اخت الل نارسایی توجه/بیش فعالی مؤثر بود.
۶.
زمینه و هدف: آ گاهی از شرایط کنونی، به دنبال آن تصمیم گیری آ گاهانه برای ادامه مسیر و یا انجام اصلاحات لازم جهت بهبود وضع موجود از الزامات موفقیت آموزش تلفیقی- فرا گیر است؛ بنابراین پژوهش حاضر باهدف ارائه تصویری جامع از شرایط فعلی آموزش تلفیقی-فرا گیر انجام گرفت. روش: در این پژوهش توصیفی-پیمایشی، نظر 104 معلم پذیرا و رابط استان کردستان درباره شرایط دانش آموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی، با استفاده از پرسشنامه پژوهشگر ساخته، بررسی شد. یافته ها: نتایج داده های پژوهشی نشان دادند که دسترسی نا کافی دانش آموزان با نیازهای ویژه به حمایت های آموزشی و توان بخشی، مناسب نبودن مدارس از نظر فیزیکی، زیاد بودن تعداد دانش آموزان کلاس ها، استفاده اندک معلمان از روش های تدریس متنوع و راهبردهای پژوهش محور، مشارکت کمتر دانش آموز با نیازهای ویژه در برنامه های مختلف مدرسه از کاستی های وضعیت موجود آموزش تلفیقی-فرا گیر هستند. همچنین مشارکت اندک این دانش آموزان و والدین آنها در تصمیم گیری های مؤثر در زندگی خود، شاد نبودن و لذت نبردن از کلاس در بیشتر اوقات، انتظار کمتر معلمان و کارکنان مدرسه از دانش آموزان با نیازهای ویژه و نحوه ی کار معلم رابط با این دانش آموزان هم از دیگر مسائل شرایط فعلی آموزش تلفیقی-فرا گیر هستند که نیاز به اصلاح و تجدیدنظر دارند. برخی از یافته ها از نقاط قابل قبول شرایط موجود حکایت دارند ازجمله اینکه متناسب سازی های ارزشیابی تحصیلی دانش آموز با نیازهای ویژه اغلب موجب تغییر استانداردهای مورد انتظار نمی شوند و همچنین برنامه درسی تا حد قابل قبولی دانش آموزان را برای حضور در جامعه و زندگی با سایر افراد آماده می کند. بعلاوه اینکه دانش آموزان با نیاز ویژه در کلاس و مدرسه عادی 2 یا 3 دوست صمیمی دارند. نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر حا کی از آن است که آموزش تلفیقی-فرا گیر در برخی از جنبه ها تا رسیدن به نقطه مطلوب خود راه زیادی در پیش دارد که در پایان توصیه هایی در جهت بهبود وضع موجود و رفع کاستی های آن ارائه گردید.