هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره 27 زمستان 1401 شماره 4 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
هنر انتزاعی، به عنوان بخش مهمی از هنر مدرن شکوفا شد و تأثیر زیادی بر آثار هنرمندان در رشته های مختلف گذاشت و سبب پیدایش آثار متنوعی گردید. انتزاع به عنوان یکی از مفاهیم هنر، در هنرهای تصویری، همان طور که انتظار می رود، اثری بصری دارد، اما در آثار عکاسی به واسطه دوربین وجوه نمایه ای و شمایلی، با چالش روبرو است. این مقاله با بهره گیری از روش گردآوری اسنادی و تحلیل کیفی، به دنبال معنای فضای خالی در تصاویر عکاسی مبتنی بر مفهوم روان کاوانه فضای بالقوه است. برای توضیح مفاهیم روان کاوانه، مدل های مختلفی از انتزاع در تصاویر بررسی می شود. در نهایت، یافته های بخش نظری در آثار عکاس معاصر آلمانی، اوتا بارت به دقت مورد بررسی قرار گرفت. این پژوهش نشان می دهد که فضا در آثار بارت همان مناظر شهری و داخلی است که بر وی تأثیر روانی دارند، از این رو، با آن ها روبرو می شود و در آن ها فانتزی ها و خواسته های ناخودآگاه خود را نشان می دهد و با درونی کردن آن ها در قالب تجسم بخشی وارد شده و برای رسیدن به حالت یکپارچگی با آن ها، تلاش می کند. می توان گفت که کار بارت همانند آن چه وینیکات مطرح کرده، بازی با واقعیت است. این کار از اجرای شخصی او با فضای اطرافش، یعنی دنیای واقعی شروع می شود و به بازی بین جنبه های شمایلی و نمایه ای عکاسی تبدیل می گردد.
نسبت هنر و جاودانگی در هستی نگری ویتگنشتاین و کاربست آن در معناباختگی انسان معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تصور اینکه زندگی عاری از معنی و مرگ پایان همه چیز باشد، موجب می شود هستی دیگر در نظر انسان، چندان زیبا و ارزشمند جلوه نکند. ویرانگری زمان, دشواری های زندگی و هراس از مرگ از جمله عواملی است که باعث ایجاد حس سرخوردگی و رواج اندیشه های معناباخته در دنیای امروز شد. در مقابل عده ای از متفکرین با تاکید بر معناداری و جاودانگی زندگی, درصدد یافتن راه حلی ملموس برای دردهای وجودی آدمی و معنا بخشیدن به هستی او می باشند.
در این راستا, نظریات ویتگنشتاین متقدم و شیوه جهان نگری او از منظر جاودانگی مورد تامل واقع شد. با نگاهی به دغدغه های عمیق اگزیستانسی و بررسی پویش های اندیشه ای وی، نقش «زیبایی شناسی» و «اخلاق» در مساوقت با یکدیگر, به عنوان بنیادی ترین مؤلفه های معنابخش به زندگی, در ساختار فلسفی او انکار ناشدنی است. چنانکه در غالب فرازهای اندیشه ای او می توان ردپایی از این دو عامل را با محوریت «نگاه ازلیِ سوژه متافیزیکی» در بنیان نهادن زندگی معنادار و غایتمند مشاهده نمود. مبتنی بر این نظرگاه هنر به عنوان والاترین شیوه نمایاندن ارزش های حقیقی زندگی و راه حلی برای عبور از دشواری های آن مورد توجه قرار می گیرد. زندگی که در نگاه ویتگنشتاین امتدادی ابدی می یابد.
زیباشناسی تصویر کارگر در آثار نقاشی سه دهه پایانی سده نوزدهم تحلیل گفتمان انتقادی آثار ماکسیمیلیان لوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منظور مارکس از توده ها، کارگران صنعتی به آگاهی رسیده ای بود که قادر به ایجاد تغییر در شرایط زندگی و در دست گرفتن چرخه تولید بودند. او صنعت ماشینی را عامل اصلی فاصله طبقاتی ندانسته و معتقد بود که تسلط طبقه قدرت بر تکنولوژی، ماهیت آن را به نفع خود تغییر داده است و کارگران قادر به تغییر شرایط موجود به شرایط مطلوب هستند. این پژوهش با طرح این پرسش که نقش آرای فلسفی مارکس در خلق آثار هنری مربوط به طبقه کارگر چیست؟ به بررسی مولفه های زیباشناسی تصویر کارگر در آثار نقاشی سه دهه پایانی سده نوزدهم پرداخته و بر این فرض استوار است که ساختار هنر در این برهه آغازی بر تاثیرپذیری هنر از فلسفه مارکس در حوزه ماشین، تکنولوژی و تشریح جامعه در دوران صنعت در حیطه کار و سرمایه بود. برای تبیین فرضیه، گفتمان آثار نقاشی ماکسیمیلیان لوس با موضوع کارگر مورد تحلیل انتقادی قرار گرفته است. آثاری که بازتابی از دو گانه آرای مارکس مبنی بر ظالمانه دانستن زندگی صنعتی و تاثیر منفی آن بر زندگی کارگران، و از سویی ضرورت وجود ماشین برای کاهش کار سخت در آرمان شهر او بود. این تحقیق بر اساس ماهیت و روش، توصیفی-تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای است.
ویژگی های ساختاری و موضوعی آثار هاکوپ هوناتانیان، نقاش ناشناس دربار ناصرالدین شاه (پیش و پس از مهاجرت به ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش، مطالعه آثار هاکوپ هوناتانیان نقاش ناشناس دوره ناصرالدین شاه قاجار، از دیدگاه موضوع و ساختار بود. برخلاف باور عمده ی پژوهشگران هنری، پس از مرگ صنیع الملک، کمال الملک نقاش باشی دربار ناصری نبوده است بلکه هاکوپ هوناتانیان نقاش ارمنی، پس از مهاجرت به ایران عنوان نقاش باشی دربار را از آن خود کرد. در این مقاله تلاش شد تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی علاوه بر معرفی هاکوپ هوناتانیان، تحلیلی بر آثار وی انجام شود تا ضمن یافتن پاسخی مناسب برای فرضیه تحقیق مبنی بر وجود یا عدم وجود عناصر جدید در آثار وی، تأثیر عناصر مربوط بر نقاشی این دوره نیز مورد نقد و بررسی قرار گیرد. به لحاظ ساختارشناسی، وجود عناصری نو مانند نقاشی از شخص شاه در طبیعت و استفاده از سلاح جنگی برای نمایش قدرت مشاهده شد و به لحاظ موضوعی بعد از مهاجرت، آثار ایشان در موضوعات درباری و مذهبی گسترش یافت. این موضوع احتمالاً نشان می دهد که هاکوپ هوناتانیان با وجود آن که یک نقاش غیر ایرانی است، برای ارائه آثار خود، علاوه بر توجه به فرهنگ آن زمان برای آفرینش اثر با استقلال فکری، عناصر بصری جدیدی را در نقاشی های خود خلق کرده است.
واکاوی یک فانتزی تاریخی: انگاره ی یوسف و زلیخا"(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خوانش روان کاوانه ی آثار نقاشی ایران، به ویژه در بستر تاریخی-اجتماعی، امری است که کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است؛ بنابراین اهمیت و ضرورت چنین پژوهش هایی ایجاب می شود. نقاشی یوسف و زلیخا، اثر بهزاد، یکی از نقاط عطف تاریخ نقاشی ایران محسوب می شود و بدین سبب، بسیار به آن پرداخته شده است. بررسی های انجام شده، بیشتر به خوانشی مذهبی و عرفانی در خودآگاهی راه می برند؛ ولی فارغ از این نگاه متافیزیکی، اگر این صحنه را به مثابه ی یک فانتزی در پیش آگاه یا ناخودآگاهی در نظر بگیریم؛ چه نتایجی حاصل خواهد شد؟ بدین جهت، نیاز به یک دستگاه مفهومیِ متفاوت داریم. رویکرد روان کاوانه ی لکان، با یک روش توصیفی و تحلیلِ ترکیبی که به نحوی انتقادی شکل یافته است؛ چارچوبی برای واکاوی و فهم دیگرگون اثر فراهم می آورد. نتایج حاکی از آن بود که این نقاشی، با توجه به عناصر تصویری و ویژگی های خاص تاریخِ فرهنگ دیداری، نوعی فانتزی برای دیالکتیک میل و اضطراب سوژه-مخاطب فراهم آورده که به لحاظ فرآیندهای روانی در ساحات خیالی و نمادین ریشه دارند. این صحنه، با توجه به تبعات تصویری اش در سیر تاریخ ، می تواند آغازی برای شکل گیری یک دیدمان جنسیتی در تاریخ نقاشی ایران باشد که در اداور بعدی (از میانه ی دوره ی صفوی) حاکم شده است.
بررسی متالپسیس در نگاره های مکتب اصفهان با تکیه بر الگوی کارین کوکونن (مورد پژوهی آثار منتخب رضا عباسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مکتب اصفهان از مکاتب سرآمد نگارگری در دوره ی صفویه است. این نگاره ها نقشبند روایت های فراوانی اعم از ادبی، عرفانی، تاریخی و غیره هستند. متالپسیس یا تداخل روایی به عنوان نوع خاصی از روایت، موجب تخطی میان سطوح روایی می شود. این وِیژگی در بسیاری از آثار هنری از جمله نگاره ها قابل بررسی است. برخی از نگاره های مکتب اصفهان با ترسیم سطوح روایی، تخطی های آشکاری را از مرزهای ایجادشده به نمایش می گذارند. در این نگاره ها سطوح روایی مرزبندی می شوند و جهان های داستانی در عین جدایی از طریق قاب ها، در هم تنیده می شوند. این مقاله با هدفی بنیادین انجام شده و مسئله آن مکاشفه ویژگیهای متالپسیس در نگاره های دوره صفوی است. روش پژوهش کیفی با رویکردی تحلیلی و براساس جمع آوری اطلاعات از منابع کتابخانه ای و آرشیوهای دیداری است. از این روی سه نگاره از رضا عباسی با نام های «کشتن رستم پیل سفیر را»، «جنگ تهمورث و دیوان» و «گلگشت» بر مبنای انتخاب هدفمند از موارد مطلوب گزینش و برپایه چارچوب نظری ارائه شده مورد بررسی و مداقه قرار گرفته است. نتیجه حاصله نشان از آن دارد که نگاره های انتخابی از مکتب اصفهان با بهره گیری از فن میزان آبیم سه سطح روایی ایجاد می کنند و دارای متالپسیس های بلاغی و هستی شناسانه در جهات مختلف می باشند.
اقتباس و برگرفتگی بینافرهنگی در دو نسخه تصویرسازی شده از داستان هفتواد و کِرم، با استفاده از نظریه ترامتنیت ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نگاره هفتواد و کِرم به عنوان اثر رضا هروی، تجلی گاه هنرِ هند در بستر هنر ایران است. این اثر برگرفته از نگاره دوست محمد، نقاش برجسته صفوی بوده و در آلبوم جهانگیر نگهداری می شود. مسئله، علت بازآفرینی و اقتباس اثر دوست محمد توسط فردی به نام رضا هروی و در دربار هند می باشد. این پژوهش در تلاش است تا به دو سوال پاسخ دهد: در این فرآیند برگرفتگی، چه نظام های نشانه های در آن تغییر یا حذف یافته که منجر به تغییر معنا شده است و این دو نگاره چه تفاوت هایی با هم دارند؟ هدف، دستیابی و تشخیص نوع دگرگونی ها در بیش متن رضا هروی می باشد. تاکنون در مورد آثار اقتباسی هِروی هیچ پژوهشی صورت نگرفته و لذا خلاء اطلاعاتی وجود دارد. این پژوهش توصیفی- تحلیلی و تطبیقی بوده و دو نگاره مد نظر از دو هنرمند را با روش ترامتنیت ژرار ژنت بررسی نموده است. بر اساس نتایج بدست آمده و با بهره گیری از نظام های نشانه ای، در نگاره رضا هروی، جهانگیر و اردشیر پادشاه ساسانی در تقابل هم آمده درصورتی که در اثر دوست محمد، هفتواد و اردشیر مقابل هم هستند لذا در این تراگونگی به واسطه تعویض و تغییر نظام های نشانه ای در نگاره هروی، معنا با نوع دگرگونی غالب جایگشت، به طور کلی عوض شده است.
مطالعه تطبیقی حمد میرعماد حسنی قزوینی و میرزا غلامرضا اصفهانی از منظر مؤلفه های زیبایی شناختی حُسن تشکیل و حُسن وضع(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میرعماد حسنی قزوینی(961 ه.ق) از مشهورترین خوشنویسان تاریخ هنر ایران در عصر صفویه، توانست پایه خط نستعلیق را چنان مستحکم نماید که تمام صاحبنظران خطوط اسلامی، آن را عروس خطوط بنامند. میرزا غلامرضا اصفهانی (1246ه.ق) از نوادر خوشنویسی دوره قاجار نیز، شخصیتی جامع با شیوه خاص در تاریخ خوشنویسی ایران است. در بررسی آثار این دو هنرمند تفاوت هایی آشکار در اجرای قطعه نویسی مشاهده می شود. هدف از این پژوهش، شناخت شیوه خوشنویسی میرعماد حسنی قزوینی و میرزا غلامرضا اصفهانی و تطبیق قطعه خوشنویسی شده از سوره فاتحه الکتاب توسط این دو هنرمند از منظر مؤلفه های زیبایی شناختی حسن تشکیل و حسن وضع است. پرسش های پژوهش عبارت اند از: 1-مؤلفه های زیبایی شناختی شیوه خوشنویسی میرعماد قزوینی و میرزا غلامرضا اصفهانی کدامند؟ 2- وجوه اشتراک و افتراق و مزیت های حسن تشکیل و حسن وضع در اثر میرعماد و میرزا غلامرضا از منظر مؤلفه های زیبایی شناختی مطرح شده چیست؟ برای پاسخ به پرسش ها ابتدا مفردات، سپس کلمات و در پایان، ترکیب بندی و شیوه کرسی بندی دو اثر موردبررسی و واکاوی زیباشناسانه قرار گرفته است. از نتایج این پژوهش می توان به فهم در نوع کتابت، نحوه اجرا و چینش حروف در آثار این دو هنرمند به عنوان مزیت های حسن تشکیل و حسن وضع اشاره کرد. همچنین تفاوت شیوه نگارش آنان ناشی از اختلاف در زاویه قلم گذاری، ترکیب بندی و چیدمان حروف است.
مطالعه تطبیقی تصوف در دو نگاره از صوفیان اثر بهزاد و سلطان محمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنرنگارگری ایرانی ریشه در اعتقادات دینی ومذهبی دارد و بسیار تحت تأثیر عرفان قرارگرفته است. نقش کردن اعمال صوفیان یکی ازمشترکات نقاشی های دوهنرمند، بهزاد(نگارگر مکتب هرات)و سلطان محمد(نگارگر مکتب صفوی) می باشد. شباهت این دونگاره از هنرمندان در ترسیم صوفیان این گمان را تقویت می کند که سلطان محمد نگاره سماع درویشانِ بهزاد را ازنظر گذرانده و با دیدگاه خود نگاره متفاوتی را ترسیم کرده است. هدف این پژوهش مقایسه ی تطبیقی آثار این دوهنرمند با نگاه به صوفی گری درنگارگری ایرانی می باشد. سوال پژوهش این است که چه تحولات تجسمی در نگاره صوفیان با فاصله اندک زمانی دیده می شود؟ و چه شباهت و تفاوت هایی تجسمی بین این دونگاره وجود دارد؟ این پژوهش بنیادین بوده و به روش تطبیقی، باماهیت تاریخی و به صورت کیفی انجام شده است. روش جمع آوری اطلاعات بااستفاده ازمنابع کتابخانه ای صورت گرفته و درج تصاویر به روش اسکن وبارگیری ازنسخه های اینترنتی می باشد. جامعه آماری این پژوهش دو نگاره از صوفیان می باشد که بهزاد در سماع درویشان و سلطان محمد در مستی لاهوتی و ناسوتی به تصویر کشیده اندو این آثار و ویژگی های بصری آنها مورد تطبیق قرارمی گیرد. نتایج این پژوهش نشان می دهد سلطان محمد درترسیم صوفیان به نگاره ی بهزاد وفاداربوده ولی با توجه به درآمیزی تصوف و سیاست درروزگار صفوی و فاصله گرفتن صوفیان ازعالم عرفان، جنبه طنزی به اثر اضافه شده است.
مفاهیم استایل در محصول، خودرو و ارتباط آن با برند؛ پژوهش موردی: فیس لیفت نمای جلوی خودروی رانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استایل، واژه ای کلیدی در طراحی محسوب می شود. یکی از مهمترین و اولین عواملی که مشتریان به هنگام مواجه با محصول، با آن رو به رو می شوند، استایل آن است. برندها با درک اهمیت این موضوع، از استایل محصول به عنوان عنصری جذب کننده و متمایز کننده در رقابت استفاده می کنند. همچنین، آن را فرصتی برای انتقال ارزشها و فرهنگ خود می دانند و به واسطه ی آن به گفتمان و تعامل با مشتریان می پردازند. لذا برای رسیدن به چنین اهدافی، باید درک درستی از مفاهیم و مباحث پیرامون استایل، وجود داشته باشد. در این مقاله، به کنکاش در مفاهیم استایل پرداخته و این مفاهیم توسعه داده شده اند. با توجه به اهمیت استایل در طراحی خودرو، یافته ها و نتایج حاصل در این حوزه، بسط داده شده و عناصر مرتبط با استایل خودرو، شناسایی و فرایندی ترکیبی برای طراحی پیشنهاد شده است. بر اساس نتایج و فرایند پیشنهاد شده و ابزارهای گوناگون مورد استفاده، طراحی عملی مبتنی بر معیارهای عملکردی، استایل و زیباشناسی همچون: تهاجمی واسپورت بودن، خلاقانه و ترند بودن، در قالب یک پروژه در شرکت ایران خودرو برای گروهای هدف مردان و زنان جوان، انجام وتوسط کارشناسان مورد راستی آزمایی قرار گرفت. در نهایت، طرح پروژه ی فیس لیفت رانا برای برند ایران خودرو پیشنهاد گردید.
خوانش بینامتنی تداوم نقوش ساسانی در بافته های بیزانس و مصر در دوران پساساسانی(7-10م.)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقوش دوره ساسانی (۲۲۴ تا ۶۵۱ م.) تا قرن ها پس از فروپاشی این سلسله، در منسوجات بسیاری از نقاط جهان مورد پذیرش بوده و تکرار می شده است. اما علیرغم این تقلید وسیع و شباهت بسیار میان این نقوش و نقوش ساسانی، در منسوجات مناطق مختلف خصایصی وجود دارد که موجب شناسایی و تفکیک آنها از یکدیگر شده و امروزه موجب تمایز و تشخیص این منسوجات به اصطلاح پساساسانی می شود. مقاله حاضر قصد دارد با بررسی نقوش ساسانی و نحوه گسترش آنها در منسوجات مصر و بیزانس در دوران پساساسانی (10-7 م.)، عوامل مؤثر در پذیرش این نقوش و تفاوت های میان نقوش منسوجات مناطق گوناگون در زمان تقلید از برخی نقوش مشابه ساسانی را بازیابد. پژوهش با روش تطبیقی - تاریخی و با استفاده از رویکرد بینامتنیت و در نظر گرفتن نقوش ساسانی و منسوجات مصر و بیزانس به مثابه متن، ساختار نقوش و همچنین نحوه تکثیر و بازآفرینی آنها در دو منطقه مختلف مورد بررسی قرار داده است. نتایج نشانگر آن است که تمدن های گوناگون که مناطق مختلف با توجه به دانش قبلی و پیش متن های خود تفسیر متفاوتی از یک نقش مشابه ارائه می دهند و در فرآیند بازتولید آن نقش، متن جدیدی با توجه به شاخصه ها و مفاهیم برگرفته از هویت منطقه ای پدید می آید که شباهت خود را با نمونه اولیه حفظ کرده است.
مطالعه ی تطبیقی انذار و تبشیر در نگاره های اسلامی و مسیحی قرن های 13 تا 16م با موضوع سرگذشت حضرت یونس(ع) مبتنی بر آرای پانوفسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انذار و تبشیر ابزارهایی برای راهنمایی انسانهاست که در کتب مقدس به آن اشاره شده است. در هر دوره ای این ابزار به نحوه های مختلف همچون سرگذشت اقوام و پیامبران به کار برده شده است. یکی از این نمونه ها، سرگذشت یونس پیامبر(ع) است که در قرآن و انجیل با قدری اختلاف در روایت، به آن اشاره شده است. در نگاره های اسلامی و مسیحی با موضوع این سرگذشت، بخشی از روایت برجسته شده است. نگاره های اسلامی بیشتر بخش پایانی و نگاره های مسیحی بیشتر بخش ابتدایی آن را به تصویر کشیده اند. این پژوهش با هدف شناخت بیشتر نگاره های اسلامی و مسیحی، با توجه به مفاهیم انذار و تبشیر و بر مبنای آرای شمایل نگارانه ی پانوفسکی با روش توصیفی تحلیلی و رویکرد تطبیقی، به دنبال پاسخ گویی به این پرسش ها است: وجوه شباهت و تفاوت نگاره های اسلامی و مسیحی با موضوع حضرت یونس (ع)، در ارتباط با مفهوم انذار و تبشیر چیست؟ دلیل تاکید نگاره های اسلامی و مسیحی بر بخش خاصی از سرگذشت حضرت یونس(ع) چیست؟ از نتایج پژوهش می توان به هم پوشانی خوانش نگاره ها با مراحل سه گانه ی تفسیر اثر هنری پانوفسکی اشاره کرد و همچنین، در نگاره های اسلامی و مسیحی از هر دو مفهوم انذار و تبشیر، اما به گونه ای متفاوت، استفاده شده است.