۱.
توحید ذات و صفات باری تعالی از موضوعات مهم در الهیات، کلام، فلسفه و فلسفه دین ودغدغه متکلمان، فیلسوفان و عرفای ادیان ابراهیمی بوده است. در این مقاله تلاش بر این است که با نگاهی مقایسه ای ، نظرات دو فیلسوف و مفسر یهودی و مسلمان مورد بررسی وتحلیل قرار گیرد. این دو اندیشمند سعی کرده اند صفات الهی مطرح شده در کتاب آسمانی خود را به گونه ای توجیه کنند که با صرافت و بساطت ذات الهی منافات نداشته باشد. ابن میمون مفسر بزرگ یهودی برای حفظ بساطت ذات هرگونه صفت ایجابی برای خدا را نفی کرده است. وی انتساب این صفات به خدا را همچون انتساب جسمانیت به او محال دانسته و به الهیات سلبی روی آورده است و در نتیجه تمام صفاتی که در عهد عتیق به کار رفته اعم از صفات اخباری و صفات کمالی ایجابی را تأویل می نماید درحالیکه علامه طباطبائی بعنوان یکی از متفکران شیعی در عالم اسلام منافاتی بین توحید ذاتی و اسناد حقیقی صفات ایجابی جمالی و جلالی که در قرآن به خدا نسبت داده شده نمی بیند. در این مقاله مبانی و لوازم دو دیدگاه مورد مقایسه قرار گرفته است.
۲.
یکی از محورهای بحث کانت در نقد قوه حکم آن است که نشان دهد زیبایی شناسی نه به لذت و ادراک حسی وابسته است و نه وابسته به مفهوم سازی؛ بلکه تجربه خاصی است که از تعادل میان خیال و عقل حاصل می شود. و لذتی ضروری است و چیزی است که بدون هیچ مفهومی به متعلق رضایتی ضروری شناخته شود. کانت بعد از تحلیل زیبایی با یک تناقض مواجه می شود که زیبایی از طرفی حکمی ذوقی محض است و صرفا شخصی است. و از طرفی دیگر ضروری و کلی است؛ بر این اساس وی در صدد رفع این تناقض برآمد. در این پژوهش برآنیم تا موفقیت کانت در مسأله استنتاج را مورد ارزیابی قرار دهیم و این که آیا کانت در استنتاج احکام زیبا شناختی محض موفق بوده است؟ و نتیجه اینکه وجه ضمان کلیت در حکم ذوقی محض« پیشینی بودن سوبژکتیویستی ذوق » است. و در پایان به نقد و بررسی منتقدین دیدگاه کانت پرداخته خواهد شد.
۳.
کلید واژه ها:
تمثیل تمثیل تکوینی تاویل تشبیه خلقت انسان
تبیین آیات خلقت انسان، به جهت محذورات کلامی و فلسفی در فهم ظاهری از آن، یکی از مباحث پرچالش در حوزه علوم قرآن و تفسیر بوده و از این رهگذر برخی از مفسّران به دلالت ظاهری این آیات تمسّک کرده و برخی نیز نگرش تاویلی و فهم باطنی را برگزیده اند؛ در این میان مفسّرانی چون شیخ محمّد عبده، علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی، با رویکردی نوین، در عین اصرار بر چهارچوب و اشارات معنای ظاهری، قائل به فهمی تکوینی و تمثیلی از این آیات شده اند. از نظر ایشان مواردی چون تخاطب خداوند با ملائکه، نافرمانی ابلیس، اسکان آدم ع در بهشت و فریب وی توسط ابلیس، همگی ریشه در امری تکوینی و حقیقتی غیبی داشته که با بیانی تمثیلی بیان شده است. این مقاله می کوشد که در ابتدا رویکرد تمثیل تکوینی در تبیین آیات خلقت انسان را تبیین کرده و در ادامه با اشاره به پاره ای از نقد ها و مخالفت ها و با ارائه شواهد و خاستگاه های تفسیری، فلسفی و عرفانی، آن را مورد سنجش و ارزشیابی قرار دهد.
۴.
مخالفان علم منطق از قدیم الایام با رویکردهایی متفاوت، شبهاتی را علیه منطق پژوهی وارد کرده، از ناروایی روی آوری به این دانش سخن گفته اند. این شبهات در یک دسته بندی قابل ارجاع به چهار دسته کلی هستند. نوشتار حاضر می کوشد ضمن گزارش این دسته ها، نشان دهد که علامه طباطبائی کوشیده است در دفاع از منطق پژوهی، پاسخ های استواری را در برابر این قبیل شبهات پیش روی نهد. علامه علم مدون منطق را بازتاب طریق فطری فکر و استدلال می داند و تصریح می کند که بدون استمداد از منطق در معارف حقه اسلامی، حتی یک مساله را نمی توان اثبات کرد. به باور وی حتی معترضان منطق پژوهی نیز در شبهات خود نسبت به اشتغال به علم منطق و صدور فتوای ناروایی اشتغال به این علم، چاره ای از تمسک به همین طریق فطری ندارند. شبهات معترضان در یک دسته بندی کلی در چهار دسته زیر جای می گیرند؛- شبهات ناظر به فایده علم منطق؛- شبهات ناظر به درستی علم منطق؛- شبهات ناظر به انگیزه های ورود، ترجمه و ترویج منطق در جهان اسلام؛- شبهات ناظر به پیامدهای اشتغال به علم منطق.نوشتار حاضر می کوشد شبهات فوق را به آثار علامه طباطبایی از جمله تفسیر المیزان عرضه کند و پاسخ های وی به آنها را بیان و تا حد امکان با پاسخ های دیگران مقارن سازد.
۵.
کلید واژه ها:
معارف دینی کشف معارف دینی عقل نوری و استدلال های عقلی
از مباحث مهمّی که از آغاز پیدایش دین در باب دین شناسی مطرح بوده، روش کشف معارف دینی است. یکی از روش هایی که در این باره مورد توجه قرار گرفته روشی است که دین شناس سترگ و اندیشمند توانا حضرت آیت الله میرزا مهدی اصفهانی ارائه کرده است. بر اساس این روش معارف دینی به ویژه معارف مربوط به خدا شناسی یک امر فطری بوده و پس از تقوا و عبادت در پرتو نور عقلی که خارج از حوزه وجود انسان است مکشوف می گردد؛ اما داده های عقلانی که از طریق قوه عقلی انسان پدید می آید و برهان های عقلی که بر بدیهیات استوار بوده و به وسیله نیروی ادراکی انسان تحقق می یابد و همچنین معارف برون دینی، نه تنها در کشف معارف دینی دخالت ندارد؛ بلکه مانع و حجاب برای معارف مزبور قلمداد می شود.در بررسی این نظریه به روش توصیفی - تحلیلی این مطلب به دست آمده که هم کشف معارف دینی به وسیله عقلی خارج از وجود انسان خالی از ابهام نیست و هم مانع بودن استدلال های عقلی مبتنی بر بدیهیات و معارف بیرون دینی قابل دفاع نبوده و با مشکل جدی مواجه است.
۶.
کلید واژه ها:
عرفان خودشناسی ادب زبان عرفان معرفت شناسی
جهان بینی و معرفت شناسی عرفانی که خود را در قالب نگاهی ژرف به ژرفنای دین می شناساند، همواره در تلاش برای ایجاد گفتمانی دو سویه با چشم اندازهای موجود بوده است تا از این مجری، بتواند مبانی و شالوده ها ی خود را در بستر فکر و فرهنگ ایرانی-اسلامی تکوین و تثبیت کند. در همین راستا، عرفان اسلامی در حین جهت دهی به تعاملات معرفت شناختی، هستی شناختی و جامعه شناسیک خود، در صدد برآمده است تا این همه را در قالب دو محور «تعلیم و آموزش» و «تربیت و پرورش» استمرار بخشد. برای آگاهی از چند و چون دستیابی عرفان اسلامی در نیل به این مقصود، مقاله حاضر بر آن است تا ضمن تاملی بر مفهوم تعلیم و تادیب و تفاوت میان این دو، روش های دستیابی به اهداف آموزشی و ابعاد آن را در قالب برنامه های عملی عرفان بررسی کند. به این منظور، ابتدا به نقش پیر یا مؤدب در شکوفایی ساحت ها ی فردی-اجتماعی سالک اشاره می شود و سپس، برای تعریف کلید واژه های تربیتی در عرفان اسلامی، دیدگاه های شناختی-اجتماعی در مبحث خودشناسی (معرفت النفس) و جایگاه خود در روانشناسی تربیتی صوفیانه تبیین و نقش زبان در هر یک از مراتب و گونه های تربیتی تشریح می گردد. در پایان این نوشتار به پرسش های ذیل پاسخ داده می شود: آیا تربیت عرفانی، به غیر از ابعاد شناختی و فردی، قادر است به رشد و بالندگی اجتماعی و بینافردی انسان ها نیز نظری داشته باشد؟ و دوم این که ماهیت این نوع تعلیم، تا چه اندازه به ابزارهایی وابسته است که زمینه های مناسب برای تحقق اهداف چنین نظامی را فراهم می آورد.
۷.
کوهن پیشرفت علم را بدون استفاده از مفهوم صدق یا تقرب به صدق تبیین می کند. او با این تلقی رایج موافق نیست که انباشت نظریه های تأیید شده عامل پیشرفت علم است. انقلاب علمی در نظام فکری او گسستی است که باعث پیدایش پارادایمی قیاس ناپذیر است. یک پارادایم امکان پژوهش در مسائل تخصصی و جزئی را فراهم می کند و در حل مسائل درونی خود رو به پیشرفت است. توافق دانشمندان بر معیارهای ارزیابی نیز باور به پیشرفت را دامن می زند. کوهنهمچنین با تمسک به فرضیه تطور هیچ گونه غایتی را برای تاریخ علم در نظر نمی گیرد و پیچیدگی شاخه های تخصصی علوم را ناشی از تحولات بی هدف می داند. با این که او انقلاب را به عنوان گسست معرفی می کند اما این ادعا از نظر تاریخی قابل اثبات نیست و منتقدین او نشان می دهند کهحتی در انقلاب های علمی مورد ادعای او نیز بسیاری از دستاوردهای گذشته حفظ شده اند.شاید به همین دلیل است که کوهن در آثار بعدی خود از لزوم تحول درمفهوم انقلاب خبر داد.