۱.
هدف : هدف پژوهش حاضر، تصویرپردازی از دانشگاه آینده و معرفی الگوی برتر برای آموزش عالی به منظور استقبال و ساخت آینده و کمک به ذی نفعان برای آفرینش آینده مطلوب در افق بلندمدت بود. روش: از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته با 24 نفر از خبرگان، صاحب نظران، سیاستگذاران، مدیران دانشگاهی و نمایندگان زیرنظامهای مختلف آموزش عالی که با روش نمونه گیری گلوله برفی انتخاب شدند و تجزیه و تحلیل داده های گردآوری شده با تکنیک تحلیل تم، عوامل مؤثر کلیدی و مهم ترین پیشرانهای آینده آموزش عالی شناسایی شد. برای تعیین اعتبار و روایی مصاحبه ها، از معیارهای گوبا و لینکلن و برای محاسبه پایایی، از روش بازآزمون استفاده شد. پایایی 95/88 درصد، نشان از قابلیت اعتماد کدگذاری مصاحبه ها داشت. اعتبارسنجی عوامل کلیدی از طریق نسبت اعتبار محتوا، انجام و در نهایت، 19 عامل کلیدی شناسایی شد. برای تعیین سناریوهای آموزش عالی با استفاده از مدل پیتر شوارتز و بر اساس رتبه بندی و نمره دهی عوامل کلیدی و پیشرانهای شناسایی شده بر اساس اهمیت و عدم قطعیت(طیف یک تا 10)، از طریق تکمیل پرسشنامه توسط خبرگان، در نهایت دو عامل کلیدی شناسایی و بر اساس آنها سناریوها تدوین شد. یافته ها: از بین عوامل شناسایی شده، دو عامل «طراحی و به کارگیری شیوه ها، سیاستها و راهبردهای مدیریتی مؤثر در آموزش عالی» و «میزان مداخلات دولت و نهادهای متعدد و موازی در آموزش عالی»، به لحاظ اهمیت و عدم قطعیت، رتبه بالاتری به دست آوردند که بر مبنای قرارگیری شان در محورهای ماتریس، روایتهای چهار سناریوی فرهمند، مبتکر، واپسگرا و درهم شکسته تدوین شد. نکته مهم این چهار سناریو، فراهم آوردن تصویری از آینده دانشگاهها و دانشگاههای آینده به منظور بهره گیری از آن در سیاستگذاری ها و برنامه ریزی ها و شناسایی ویژگی های دانشگاههای آینده در افق بلندمدت است. نتیجه گیری: سناریوی آموزش عالی فرهمند به عنوان سناریوی مطلوب، می تواند باعث پیشرفت آموزش عالی شود و در مقابل، سناریوی آموزش عالی مبتکر تا حدودی و دو سناریوی آموزش عالی واپسگرا و درهم شکسته به میزان بالایی می توانند نظام آموزش عالی را با چالش مواجه کنند.
۲.
هدف : متناسب سازی نظریه های علوم اجتماعی با فضای بسترهای رسانه اجتماعی موجب ارائه تحلیلهایی دقیق تر برای درک چرایی و چگونگی تغییر رفتار کاربران بسترهای رسانه اجتماعی می شود. هدف پژوهش حاضر، استخراج الگوهای موجود در محتوای تولید شده توسط کاربران توییتر بود که برای تحقق آن از نظریه تمرکز نظارتی بهره برده شده است. روش: این پژوهش از روشهای متن کاوی استفاده کرده و جامعه آماری آن، شامل متنهای انتشاریافته در توییتر طی بازه زمانی تیرماه 1399 تا تیرماه 1400 بوده است. داده های مورد استفاده در این پژوهش با تمرکز بر کلیدواژه های مرتبط با موضوع حجاب گردآوری شده است. یافته ها: داده های استخراج شده، تعداد 33192 توییت بود که پس از پاکسازی، 1967 توییت نمونه بر مبنای نظریه تمرکز نظارتی برچسب گذاری شد. در این پژوهش، توییت های نمونه با توجه به پیش فرض مثبت یا منفی، به دو دسته توییت های پیشبردی و اجتنابی دسته بندی شدند. بر این اساس، تعداد 815 توییت پیشبردی و 1152 توییت اجتنابی شناسایی شد. سپس توییت های پیشبردی در دو دسته توییت های برخورداری و محرومیتی و توییت های اجتنابی در دو دسته توییت های گریزی و مواجه ای دسته بندی و الگوسازی شدند. در ادامه، برای تشخیص گفتمانهای موجود در حوزه حجاب در توییتر، با استفاده از روشهای متن کاوی، مدل سازی انجام گرفت. نتیجه گیری: چهار گفتمان برخورداری، محرومیت، گریز و مواجهه، در توییت های بررسی شده تشخیص داده شد که نشان از تکرار بالای کدها در الگوی مواجهه دارد. از این تکرار بالای کدها می توان انسجام معنایی در الگوی مواجهه در توییتر و سپس جامعه را استدلال کرد. انسجام معنایی، جهت دهی به افکار عمومی را تسهیل می کند و انسجام رویکردی نیز بسیج عمومی برای تحول خواهی در موضوعات فرهنگی را ایجاد خواهد کرد.
۳.
هدف : پژوهش حاضر با هدف وضعیت شناسی مسائل آموزشی، پژوهشی و فرهنگی دانشگاههای کشور بر اساس تجربه زیسته مسئولان و اساتید دانشگاه در دوران کرونایی و پساکرونا انجام شد. روش: در این پژوهش از روش تحلیل محتوای کیفی برای بررسی 20 مقاله، یک کتاب و دو پایان نامه و تکنیک تحلیل تم برای تجزیه و تحلیل مصاحبه ها استفاده شده است. یافته ها: مقوله های «زیرساختهای مورد نیاز آموزش مجازی»، «مسائل و مشکلات آموزشی و فرصتهای به وجود آمده در دوران کرونایی»، «مسئولیت فرهنگی- اجتماعی دانشگاه»، «نقش علوم انسانی»، «ابعاد تربیتی، اخلاقی و معنوی دروس و اساتید معارف در دانشگاه»، «توجه به ماهیت، اهداف و جایگاه دروس معارف اسلامی»، «نقش آفرینی اساتید معارف در فرایند تدریس»، «نهادینه سازی اخلاق و فرهنگ آموزش مجازی»، «بازتعریف نقش نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها» و «راه اندازی سامانه مجازی جامع معارف(تحت نظارت نهاد نمایندگی رهبری)» استخراج شده اند. نتیجه گیری: با توجه به مسئولیت خطیر دانشگاه در زمینه آموزش فرهنگ و اخلاق دانشجو، می توان از نتایج به دست آمده از پژوهش حاضر در مسیر سیاستگذاری مناسب برای آموزش و تربیت دانشجویان در راستای اهداف جامعه اسلامی، در شرایط دوران کرونایی و پساکرونا استفاده کرد.
۴.
هدف: هدف پژوهش حاضر، مقایسه دیدگاه انسان شناسی دانشجویان دختر با حجاب مناسب و دانشجویان با حجاب نامناسب بود. روش: روش تحقیق حاضر؛ کیفی از نوع تحلیل مضمون بود. بدین منظور، از بین دانشجویان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان، به طور هدفمند نمونه گیری آغاز و تا دستیابی به اشباع نظری ادامه یافت. در مجموع تعداد 14 دانشجوی دختر با حجاب مناسب(چادر) و 14 دختر با حجاب نامناسب انتخاب و با آنها به شیوه نیمه ساختارمند مصاحبه انجام گرفت و در نهایت، مصاحبه ها با روش تحلیل مضمون تحلیل شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که دیدگاه انسان شناسی دختران با حجاب مناسب، عمدتاً حول مؤلفه هایی نظیر مخلوق بودن و خلیفه الله بودن، داشتن روح الهی و کرامت ذاتی، عبد شدن، کسب معرفت و سکینه و داشتن معیار خدایی و پیروی از دستورات دین قرار داشت و تأکید دختران با حجاب نامناسب، پیرامون بی قراری و خودشکوفایی، نبوغ، اجتماعی بودن، ساختار پیچیده مغزی، محور بودن فردیت افراد، همنوایی، عرف و الگوگیری در تصمیمات مختلف قرار داشت. نتیجه گیری: آموزش مبانی انسان شناسی اسلامی از دوران کودکی تا بزرگسالی می تواند در شکل دهی به انواع رفتارها از جمله حجاب اثرگذار باشد.
۵.
هدف : فرهنگ کار از دو واژه فرهنگ و کار به معنای شیوه، اصول و معیار انجام کاری و تعهد و مسئولیت فرد نسبت به شغل تشکیل یافته است. پایه و اساس تحول اجتماعی، فرهنگ کاری است. بر این اساس، هدف اصلی این پژوهش، مطالعه عوامل مؤثر بر فرهنگ کار در بازه زمانی 1376 تا 1399 بوده است. روش: روش تحقیق از نوع فراتحلیل(کمّی) و با استفاده از نرم افزار cma2 صورت گرفته است. جامعه آماری مطالعه، 36 مورد است که 25 سند پژوهشی به صورت غیر احتمالی(تعمدی) از سایت نورمگز، مگ ایران و جهاد دانشگاهی بعد از کنترل و ارزیابی پژوهش انتخاب شدند. یافته ها و نتایج: بین سرمایه اجتماعی(عدالت، اعتماد شغلی، مشارکت گروهی و انسجام اجتماعی)، اخلاق کار اسلامی (روحیه جمعی، صداقت و شفافیت اجتماعی، روابط اجتماعی حسنه و تعلق مذهبی)، فرهنگ سازمانی(شایسته سالاری، قانون گرایی سازمانی، رضایت شغلی)، فرهنگ شغلی(فرهنگ کارآفرینی، انگیزه اقتصادی و فرهنگ سختکوشی) و کژکارکردی سازمانی(تعارض شغلی، بیگانگی سازمانی و بی تفاوتی اجتماعی) با فرهنگ کار رابطه معنا داری وجود دارد.
۶.
هدف : این پژوهش با هدف بررسی تأثیر شبکه های اجتماعی بر فرهنگ سیاسی و بر مبنای نظریه مارک تسلر انجام شد. روش: روش پژوهش، پیمایشی و کمّی و ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه بود و از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای استفاده شد. جامعه آماری، دانشجویان پسر دانشگاههای فرهنگیان غرب کشور با جمعیت 3404 نفر است که از میان آنان، 345 نفر به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند. یافته ها: 81/36 درصد دانشجویان دانشگاههای فرهنگیان به فرهنگ سیاسی دموکراتیک گرایش داشتند؛ 55/58 درصد بی تفاوت، 18/3 درصد محدود و 44/1 درصد نیز عملگرا بودند. بنابر این، فرضیه معناداری تأثیر شبکه های اجتماعی بر فرهنگ سیاسی پذیرفته می شود. همچنین فرضیه تأثیر نوع شبکه های اجتماعی بر مؤلفه های فرهنگ سیاسی، به جز مؤلفه برابری جنسیتی و دانش سیاسی؛ و نیز فرضیه تأثیر نوع استفاده از شبکه های اجتماعی بر مؤلفه های فرهنگ سیاسی، به جز مؤلفه مشارکت سیاسی، تساهل و مدارای سیاسی، اعتماد سیاسی و علاقه سیاسی، پذیرفته می شود. نتیجه گیری: به طور کلی، شبکه های اجتماعی یک عامل کلیدی بر گرایش دانشجویان به نوع خاصی از فرهنگ سیاسی محسوب می شوند.
۷.
هدف : دانشگاه به عنوان قطب آموزشی و تربیت کننده نیروی انسانی بر اساس علم روز دنیا مطرح است و وظیفه اش تربیت نیروی انسانی آموزش دیده و متخصص و ماهر در تنوع وسیعی از علوم و مهارتهاست. چنانچه دانشگاهها نیروی متخصص تربیت کنند، صنعت به عنوان مصرف کننده علم و فنّاوری، از آنان استفاده می کند و برای صنعت یک مزیت محسوب می شود. بر همین اساس، هدف از انجام این پژوهش، تدوین مدلی راهبردی برای بررسی و تحلیل عوامل مؤثر بر ارتباط صنعت و دانشگاه(مورد مطالعه: واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی شهر تهران) بود. روش: در این پژوهش، روش ترکیبی تحلیل تم- فرایند تحلیل شبکه ای به کار گرفته شد. یافته ها: یافته های پژوهش از طریق مصاحبه با 15 متخصص(اساتید دانشگاه و متخصصان صنعت) و رویکرد ترکیبی تم- فرایند تحلیل شبکه ای حاصل شد؛ به این صورت که ابتدا از تکنیک تجزیه و تحلیل تم، مدلی راهبردی برای بررسی و تحلیل عوامل مؤثر بر ارتباط صنعت و دانشگاه، تدوین و سپس تکنیک فرایند تحلیل شبکه ای به منظور رتبه بندی این معیارها به کار گرفته شد. نتیجه گیری: داده های حاصل از تحلیل تم، به استخراج 26 زیرعامل مؤثر بر ارتباط صنعت و دانشگاه منجر شد که در پنج گروه یا تم اصلی دسته بندی شدند. همچنین بر اساس نتایج خروجی روش فرایند تحلیل شبکه ای، از بین معیارهای مؤثر بر ارتباط بین صنعت و دانشگاه، معیارهای صنعتی کردن علم(با نمره 26/0)، علمی کردن صنعت(با نمره 23/0)، سیاستگذاری(با نمره 19/0)، قوانین و مقررات(با نمره 18/0) و تحول در آموزش(با نمره 14/0)، به ترتیب حائز رتبه اول تا پنجم شدند.
۸.
هدف : فرهنگ سازمانی از مهم ترین عناصر هر سازمان است که با اندیشه، احساس و عمل اعضا عجین شده و هر گفتار، پندار و رفتاری از آن رنگ می پذیرد و جهت می گیرد. هدف از انجام پژوهش حاضر، طراحی مدل فرهنگ سازمانی از منظر ارزشهای محوری در دانشگاه امین بود. روش: این پژوهش از گونه توسعه ای و روش اجرای آن آمیخته و از نوع تبیینی پی آیند(کمّی- کیفی) بود. در بخش کمّی از روش تحلیل محتوای کمّی و در بخش کیفی از روش دلفی استفاده شد. روش گردآوری داده ها، میدانی و کتابخانه ای بود و از ابزار مصاحبه عمیق و بررسی اسنادی استفاده شد. مصاحبه با خبرگان دانشگاه انجام شد. انتخاب نمونه به روش غیر تصادفی هدفمند با 10 نفر خبره در دانشگاه انجام شد. یافته ها: بر اساس گونه شناسی انجام شده، ارزشهای محوری دانشگاهها بیشتر از گونه فرهنگهای شبکه ای و همگانی است. ارزشهای محوری دانشگاه امین در بر گیرنده پنج ارزش خدامحوری، ولایت مداری، اخلاق محوری، ارتقای هویت ایرانی- اسلامی- انقلابی و احترام به جایگاه انسانی است. نتیجه گیری: نتایج تحقیق نشان می دهد زمینه فرهنگ ملی- سازمانی، ارزشهای محوری دانشگاه را از سایر دانشگاههای دنیا متفاوت می کند.