۱.
در قرن 16م/10ق، گسترش خطوط تجاری و پدیدآیی ارتباط مستقیم سیاسی و تجاری میان کشورهای اروپایی و سرزمین های آسیایی، سبب افزایش تعاملات فرهنگی و بده بستان میان نظام های مختلف دانشِ آسیایی و اروپایی شد. یکی از وجوه مهم این تعامل فرهنگی را می توان در انتقال دانش در باب مواد طبیعی، به ویژه گونه های گیاهی، بین علمای محلی و اطبا/گیاه شناسان اروپایی مشاهده کرد. این مقاله، با معرفی سلسله گیاه شناسان اروپایی قرن 16م که به دانش طبیعی در باره اقیانوس هند پرداخته اند، سعی در روشن کردن وجوه اصلی این بده بستان علمی دارد. بر این اساس، دو دسته اصلی مؤلفان معرفی شده اند: آن ها که با حضور در محیط اقیانوس هند به واسطه شبکه تجاری سیاسی پرتغال که در این قرن در منطقه غالب بود، دسترسی مستقیم به منابع گیاهی داشتند و مؤلفانی که در اروپا و به واسطه داده های منتقل شده از طریق شبکه های تجاری به انتشار اطلاعات طبیعت شناسانه از آسیا می پرداختند. این نوشته نشان می دهد که چگونه در قرن 16م، با افزایش اطلاعات مستقیم از گونه های گیاهی محلی، دوره ای انتقالی در دانش گیاه شناسی بود که در آن از تأثیر دانش علمای قدیم، به ویژه اطبای مسلمان کاسته شد. امری که هم حاصل کسب اطلاعات دقیق تر از گونه های گیاهی بود و هم شناسایی بسیاری از گونه های دیگری که علمای قدیم معرفی نکرده بودند.
۲.
اثیرالدین مفَضّل بن عُمر ابهری منجم ، فیلسوف و ریاضی دان قرن هفتم هجری، دارای آثار فراوان در حوزه های مختلف علوم و به ویژه هیئت است. از جمله این آثار مجموعه ای است مشتمل بر سه رساله در هیئت و نجوم که در نسخه شناسی ها با نام ثلاث رسائل شناسانده شده است. در این نوشتار رساله فی الهیئه، اولین رساله از مجموعه ثلاث رسائل بر پایه تک نسخه موجود از این مجموعه تصحیح شده است. این رساله از جمله آثار مختصر هیئت محسوب می َشود و کمتر نامی از آن در میان دیگر آثار مشابه دیده می شود. مؤلف در این رساله تلاش کرده است تا خلاصه ای از مطالب علم هیئت را بدون داشتن رویکرد انتقادی نسبت به سنت بطلمیوسی ارائه دهد.
۳.
از جمله موضوعات بسیار مهم و جذاب در پهنه ایران شناسی و مطالعات ایرانی، گاهشماری است که از آغاز سده هجدهم میلادی تا کنون ادبیات چشمگیری پیرامون آن پدیدآمده است. بحث در باره ابعاد موضوع گسترش یافت و مقولاتی چون: منشأ تقویم و تأثیرپذیری آن از تقویم مصری، همچنین تحولات و اصلاحاتی که گاهشمار ایرانی از روزگار هخامنشی تا به امروز از سرگذرانده است، بارها بررسی و از زوایای گوناگون پژوهش شده اند. یکی از بحث های مهم تقویم ایرانی، وجود یا عدم وجود کبیسه در آن و نیز چگونگی کبیسه گرفتن ایرانیان بوده است. تا به امروز نظرات مختلفی در این باره ارائه شده است و اغلب به وجود دو سال شمار ثابت و سیار در ایران و وجود فرایند کبیسه گیری هر 116- 120 سال یک ماه، اشاره کرده اند. گفتار پیش رو بر آن است تا با برداشتی متفاوت از مفهوم بهیزک در گاهشمار ایرانی، از نگاهی دیگر به موضوع کبیسه گیری در گاهشمار ایرانی بپردازد.
۴.
سیاه قلم یا اسود سرب، آلیاژی از ترکیب نقره، مس و سرب آمیخته با گوگرد است که بر سطح فلزات نقره و طلا کاربرد داشته که با کنده کاری یا حکاکی سطح فلز پایه، و با اعمال حرارتْ آلیاژ بر سطح آن تثبیت شده و به صورت طراحی سیاه رنگی بر سطح براق فلز پایه نمایان می شود. اوج این هنر در دوره سلجوقیان بوده است. با توجه به کاربست شیوه سیاه قلم در میان مسلمانان، ارامنه و صابئین؛ وجود پیشینه غنی این هنر می تواند در هر یک از این اقوام زمینه ای از ابتکار و نوآوری را ایجاد کند. پژوهش پیش رو درصدد شناسایی ویژگی های هنر سیاه قلم دوره سلجوقی و کاربست آن در گسترش هنر فلزکاری معاصر انجام شده است. اطلاعات کتابخانه ای و داده های اسنادی با رویکرد توصیفی-تحلیلی بررسی شده اند و پژوهش حاضر در پی پاسخ گویی به سؤالات زیر است: 1- شیوه تزیینی سیاه قلم در دوره سلجوقی چگونه اجرا می شده است؟ 2- چگونه می توان شیوه تزیینی سیاه قلم دوره سلجوقی را در هنر فلزکاری معاصر به کار برد؟ نتایج پژوهش نشان می دهد الهام گیری و کاربست شیوه های هنری میراث تاریخی ایرانی در عین نوآوری و خلاقیت و به کارگیری تکنولوژی روز می تواند در گسترش این هنر فلزکاری در بین اقوام ایرانی اعم از مسلمان و غیرمسلمان مؤثر واقع شود.
۵.
داستان انگاری مدل های علمی رویکردی فلسفی است که طبق آن دسته مهمی از پرسش های فلسفی ناظر به مدل ها (مانند چیستی ماهیت مدل، چرایی وجود احکام صادق و کاذب در مدل های علمی و چگونگی دسترسی معرفتی به حقایقی تازه در باره جهان از راه به کارگیری مدل های علمی) از طریق «داستان» انگاشتن مدل ها پاسخ می یابد، بدون اینکه تعهدی هستی شناختی به وجود مدل ها وجود داشته باشد. در این رویکرد فلسفی، «داستان» در معنایی خاص به کار می رود و مشتمل بر نوع خاصی از تخیل است که در آن مشارکت کننده به دلیل حضور چیزی که «اسباب صحنه» نامیده می شود در کنش «وانمود» کردن وارد می شود: او برخی احکام کاذب را صادق می انگارد و در جهان داستانی ساخته شده مشارکت می کند. در این نوشته، پس از تشریح نگاه کندل والتون به مقوله داستان و بازی های وانمودی و تلاش او برای تبیین «استعاره» در همین چهارچوب، با بررسی نقدهای الیزابت کمپ به این نتیجه خواهیم رسید که چهارچوب پیشنهادی والتون برای تشریح و تبیین دسته خاصی از داستان ها و بازی ها، یعنی داستان ها و بازی های استعاری، کفایت لازم را ندارد. آنگاه استفاده کسانی مانند رومن فریگ از چهارچوب نظری والتون برای تحلیل مدل های علمی را بررسی می کنیم و خواهیم دید که ضعف چهارچوب مفهومی والتون در تشریح استعاره عیناً خود را در نظام مفهومی فریگ نیز نشان می دهد و این الگو از عهده تبیین مدل های استعاری برنمی آید.
۶.
«عکس» نام یکی از قواعد منطق ارسطویی است که به اشتراک بر عکس مستوی و عکس نقیض اطلاق می شود. هدف از مقاله پیش رو ترسیم هندسه تاریخی این دو قاعده است، تا از این رهگذر قطعه ای کوچک از جورچین بزرگ «تاریخ منطق دوره اسلامی» به دست آید. به همین سبب، مطالعه کنونی، با کرانمندسازی خود به تاریخ و جغرافیای جهان اسلام، خط سیر تحوّلات را بلافاصله پس از ارسطو، در فارابی و ابن سینا پی می گیرد؛ آن را در ابوالبرکات بغدادی، شهاب الدین سهروردی، فخرالدین رازی، زین الدین کَشّی، افضل الدین بامیانی، افضل الدین خونَجی، سراج الدین ارموی، اثیرالدین ابهری، نصیرالدین طوسی، نجم الدین کاتبی، و جمال الدین حلّی دنبال می کند؛ و در قطب الدین رازی به فرجام می برد. پس از قطب الدین، منطق دوره اسلامی دچار ایستایی می شود و در قرن های بعدی حتّی افت می کند. از این رو نه تنها در مبحث عکس، بلکه در دیگر مباحث منطقی نیز نمی توان نوآوری مهمی را از منطق دانان بعدی چشم داشت.
۷.
«تبدل» فلزات از اساسی ترین مفاهیم در سنت های کیمیای صناعی یونانی و مصری است. برپایه همین مفهوم است که نظریات کیمیایی در هر سنت، مطرح شده و تدابیر و فرآیندهای عملی نیز اجرا می شوند. تعاریف مختلفی از این مفهوم در طول تاریخ کیمیا، ارائه شده که طبعاً، متناظر با آن، روش های عملی گوناگونی نیز به کار گرفته شده است. در بیشتر متون کیمیایی تا دهه 90 میلادی، این مفهوم در چارچوب سنت کیمیای صناعی فهم و بررسی می شد اما با نتایجی که از تاریخ نگاری جدیدتر کیمیا به دست آمد، نگاه محققان و مورخان کیمیا، به سمت و سویی دیگر هم چرخید: طبیعیات ارسطو. این چرخش در نگاه، محصول بازخوانی ریشه های کیمیایی نظریات علمی یا فلسفی بود که در اوائل اروپای بعداز رنسانس، به ویژه در قرن هفدهم، طرح شده بود. ارسطو بواسطه تامل در مفهوم «میکسیس»، چارچوبی جدید را درمی اندازد که محملی است برای فهم امکان پذیری تبدل فلزات به یکدیگر در سنت های کیمیایی
۸.
اعتبار و اقتدار علم تجربی در عرصه اجتماع و سیاستگذاری عمومی، از بدو پیدایش آن در قرن هفدهم، با روندی شتابان در حال افزایش بوده است. امروز در سراسر جهان، حتی در کشورهای نه چندان توسعه یافته، نهاد علم و دانشمندان در شکل دهی سیاست های حوزه عمومی اقتدار قابل توجهی دارند. این مسأله نگرانی هایی را، به ویژه در نظام های دموکراتیک، در باره مسؤولیت های علم و دانشمندان پدید آورده است. آیا این اقتدار روزافزون مسؤولیت های تازه ای هم برای علم به همراه دارد یا خیر؟ در این مقاله، پس از مرور مختصری بر سیر تحولاتی که سبب شد نهاد علم در جوامع امروزی از چنین اقتدار و اعتباری برخوردار باشد، در باره منشأ جامعه شناختی اقتدار و سپس تمایز میان اقتدار نظری و عملی بحث خواهیم کرد. از این ادعا دفاع خواهد شد که تنها اقتدار نظری علم می تواند مشروع و معقول باشد، و قائل شدن اقتدار عملی برای علم موجه نیست. چنین اقتداری مسؤولیت تازه ای برای دانشمند به همراه نباید داشته باشد. زیرا منصفانه نیست، با معیارها دموکراتیک سازگاری ندارد، و همچنین دانشمند را از تمرکز بر زمینه تخصص خود بازمی دارد و پیشرفت علم را کُند و مسیر آن را منحرف می کند.
۹.
یکی از پیوندهای ریاضیات با فقه، «حساب الفرائض» است. این موضوع عمدتاً در کتاب های مفصل فقهی و در بخش «کتاب الفرائض» یا «کتاب المیراث» می آید؛ اما تک نگاری هایی نیز در این زمینه تألیف شده است. هدف از این مقاله تحقیق و برررسی یکی از این تک نگاری هاست. این تک نگاری رساله ای منسوب به علامه حلی و با موضوع حساب الفرائض است. این انتساب مبتنی بر تصریح کاتب در ابتدای نسخه مذکور است. در این مقاله این انتساب به دو دلیل مردود قلمداد می شود: اولاً در میان دو فهرستی که علامه حلی از آثار خود نگاشته است، نامی از این کتاب نیامده است و ثانیاً پس از مطالعه متن این رساله، مشخص است که این اثر در حوزه فقه اهل سنت تحریر شده است و نه فقه شیعی. علاوه بر دو دلیل فوق باید در نظر داشت که در انتهای رساله مؤلف خود را به نام «حسن المکی» معرفی کرده است و علامه حلی به این نام مشهور نیست. محتمل است که حسن بن محمد، مشهور به قاضی حسن المکی، مؤلف رساله فی الحساب باشد و در صورت صحت این احتمال، چنین شخصی در قرن یازدهم هجری می زیسته است و ظاهراً از دانش های نجومی نیز برخوردار بوده است. عمده رساله در باره روش «تصحیح» میراث است که موضوع اصلی حساب الفرائض است. مؤلف در ابتدای کتاب مقدماتی ابتدایی از علم حساب را آموزش داده و سپس وارد موضوعات فقهی شده است. او ضمن تعریف اصطلاح «رد» قواعد کلی در باب تصحیح مسائل رد را آموزش می دهد و سپس در بخش های بعد با بیان سهم ذوی الارحام، جد و گمشدگان، قواعد تصحیح مسائل هر یک از این موارد را آموزش داده و در انتها، هر بخش را با ارائه مثالی به پایان می برد.
۱۰.
سنگ لاجورد (Lapis lazuli) نام سنگی است که در فلات ایران استخراج می شود. خاستگاه اصلی سنگ لاجورد، معادن سرسنگ در سرزمین بدخشان در شمالی ترین بخش افغانستان است. این سنگ به رنگ آبی تیره همراه با لکه های طلایی پیریت است و از سنگ های نیمه قیمتی و شناخته شده در عهد ایران باستان و یکی از کالاهای تجاری ایرانیان بود. دانشمندان ایرانی از جمله ابوریحان بیرونی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، جوهری نیشابوری و غیره در مورد خصوصیات این سنگ و خواص درمانی آن مطالب بسیاری آورده اند. هنرمندان ایرانی در سده های میانی و اروپایی دوره رنسانس از این سنگ به عنوان رنگدانه لاجوردی (آبی نیلی) در نقاشی های خود استفاده می کردند. امروزه از آن برای ساخت جواهرات نیمه قیمتی، وسایل تزیینی، نقاشی، آثار هنری و انرژی درمانی استفاده می شود. این سنگ را می توان با استفاده از روش های شناسایی مدرن در علم شیمی بررسی کرد. شیمی دانان با استفاده از روش های FTIR ، XRD، SEM، EDS، SR، PIXE و ترکیب آنها با یکدیگر، می توانند ساختار، مبدأ، سن، ریخت شناسی، ناخالصی، اجزای تشکیل دهنده و تاریخ این سنگ را تعیین کنند.
۱۱.
با نظر به نقش عبدالغفار نجم الدوله در ورود علوم جدید به ایران، متوجه خواهیم شد که وی در ورود فیزیک جدید نیز تأثیرگذار بوده است. عبدالغفار در این رشته، هم دارای تألیف و هم دارای ترجمه می باشد. تعدادی از آثار منتسب به وی در زمینه فیزیک عبارتند از؛ جرثقیل (ترجمه ای از پوانسو)، تکافو قوا (ستاتیک)، فیزیک و شیمی و علم بخارات. از این میان تاکنون تصاویر دو نسخه به دست ما رسیده است. یکی نسخه اصول علم ستاتیک است که در سال 1276ق شروع و در سال 1277ق به پایان رسید. او در ابتدای این ترجمه، استاتیک را علم موازنه اجسام دانسته و آن را جزء اول از علم جراثقال می داند. دیگری نسخه فیزیککه به درخواست مخبرالدوله وزیر علوم و معادن در سال 1293ق برای استفاده عموم مردم تألیف شده است و به تبیین مفاهیم گوناگون علم فیزیک به زبان ساده می پردازد و از حل مسائل عددی و پارامتریک بهره ای نمی برد. این دو اثر خطی بوده و نمونه چاپ شده ای از آنها تاکنون مشاهده نشده است. همچنین یک کتاب چاپی به زبان فرانسوی تحت عنوان Nouvelles Récréations Physiques et Mathématiques نوشتهM.Guyotدر کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است و در توضیحات آن آورده شده است این کتاب اهدایی نجم الدوله می باشد، که مشاهده آن نیز می تواند در دریافت درک صحیح تری از پیشینه و شخصیت علمی نجم الدوله، حداقل در علم فیزیک، مؤثر باشد. هدف از این مقاله بازخوانی و معرفی ویژگی های کتب فوق به عنوان بخشی از نخستین آثار موجود در علم فیزیک جدید و به ویژه به دلیل ارتباط آنها با عبدالغفار نجم الدوله اصفهانی است.
۱۲.
در این مقاله بحث می شود که چرا نمی توان پرسید چه عواملی مانع انقلاب علمی در جهان اسلام شد. زیرا عین آن عوامل در تمدن غرب مسیحی اواخر قرون میانه نیز وجود داشتند. علاوه بر این، چنین پرسشی به آن معنا است که مسیر طبیعی علم قدیم آن بود که به علم جدید منجر شود، در حالی که این پیش فرض نیز مسلم نیست. نویسنده مقاله «روش شناسی بومی و علوم جدید» با اینکه به این نکات توجه داشته است، رساله شمسیه نوشته کاتبی قزوینی را مانعی دربرابر ایجاد علم جدید در جهان اسلام معرفی کرده است، در حالی که مشابه چنین رسالاتی در غرب نیز وجود داشته است. در این مقاله توصیه می شود به جای پرسش از موانع انقلاب علمی در جهان اسلام، به عوامل ایجاد انقلاب علمی و فائق آمدن بر چنین موانعی پرداخته شود تا چنین به نظر نرسد که علت عدم وقوع انقلاب علمی در شرق و وقوع آن در غرب، عقب ماندگی عقل و منطق در شرق و جهان اسلام بوده است. در این مقاله بحث می شود که چرا نمی توان پرسید چه عواملی مانع انقلاب علمی در جهان اسلام شد. زیرا عین آن عوامل در تمدن غرب مسیحی اواخر قرون میانه نیز وجود داشتند. علاوه بر این، چنین پرسشی به آن معنا است که مسیر طبیعی علم قدیم آن بود که به علم جدید منجر شود، در حالی که این پیش فرض نیز مسلم نیست. نویسنده مقاله «روش شناسی بومی و علوم جدید» با اینکه به این نکات توجه داشته است، رساله شمسیه نوشته کاتبی قزوینی را مانعی دربرابر ایجاد علم جدید در جهان اسلام معرفی کرده است، در حالی که مشابه چنین رسالاتی در غرب نیز وجود داشته است. در این مقاله توصیه می شود به جای پرسش از موانع انقلاب علمی در جهان اسلام، به عوامل ایجاد انقلاب علمی و فائق آمدن بر چنین موانعی پرداخته شود تا چنین به نظر نرسد که علت عدم وقوع انقلاب علمی در شرق و وقوع آن در غرب، عقب ماندگی عقل و منطق در شرق و جهان اسلام بوده است.