۱.
حاشیه المقاله العاشره من أصول الهندسه والحساب عنوان رساله ای از محمدکاظم بن رضا طبری (13ق) است که بنا به گفته مؤلف در ابتدای رساله، در واقع تعلیقه ای بر شرح محمدباقر یزدی (زنده در 1047ق) بر مقاله دهم اصول اقلیدس است. محمدباقر یزدی در شرح خود بر مقاله دهم اصول اقلیدس با عنوان شرح المقاله العاشره من أصول أقلیدس از 109 قضیه مقاله دهم، 67 قضیه آن را شرح می دهد و ضمن توضیح بسیاری از برهان های اقلیدس در اثبات قضایا، مطالب بسیار مفیدی در خلال آنها بیان می کند. هرچند طبری دستی بر تمامی 109 قضیه مقاله دهم برده و در مورد تمامی این قضایا مطالبی بیان کرده است اما بررسی تعلیقه او نشان می دهد که طبری نه تنها در مورد شرح یزدی حرفی برای گفتن ندارد بلکه از درک بحث کلی مقاله دهم اصول عاجز است.
۲.
از جمله تحولات اجتماعی و فرهنگی در دوره قاجار گسترش شیوه نوین آموزشی در مدارس ابتدایی است. اساس شیوه آموزشی که در یک سده گذشته در دبستان ها برای فراگیری خواندن و نوشتن به کودکان به کار رفته است، حاصل نظریه پردازی ها و استفاده از شیوه های نوین آموزشی در دوره قاجار است. مهم ترین تحول در آموزش ابتدایی با رواج شیوه آموزش الفبای صوتی پدید آمد. تنها پس از آنکه مدارس ابتدایی در ایران از این شیوه نوین آموزشی استفاده کردند، این امکان فراهم شد تا آموزش و پرورش به امری عمومی تبدیل شود و با گذر زمان به صورت بخشی از نظام آموزش دولتی درآید. شکل گیری آموزش نوین در ایران متأثر از عواملی چند بوده است: تحصیل دانشجویان ایرانی در مراکز علمی اروپا و روسیه، آشنایی فرهیختگان ایرانی با زبان های بیگانه و الفبای زبان های خارجی، مشاهده تجربه تحول نظام آموزشی در قلمرو عثمانی، برپایی مدارس خارجی در ایران که هر یک به نوبه خود در شکل گیری نظام آموزش نوین در ایران تأثیرگذار بود. این مقاله نظری کوتاه به نخستین تجربه ها و چالش های پدید آمده از آن خواهد داشت.
۳.
تقریباً در همه منابعی که به ورود علوم جدید به ایران پرداخته اند، نام جانورنامه به عنوان مدخل نظریه تکامل داروین به ایران دیده می شود؛ کتابی به قلم تقی بن هاشم محمدحسین الانصاری کاشانی، طبیب و معلم دارالفنون، که بی شک بهره ای از زیست شناسی نوین و نیز دیرینه شناسی در آن دیده می شود و از جنبه های متعددی شایسته پژوهش و بررسی تاریخی است. در این جا خواهیم دید که برخلاف قول معروف که این کتاب شمه ای است از نظریه تکامل داروین، کمترین اثری از این نظریه در این کتاب دیده نمی شود؛ خود این موضوع که چرا و چگونه محتوای جانورنامه با نظریه تکامل داروین اشتباه گرفته شده، مسأله ای جالب در روند پژوهش های تاریخ علم در ایران خواهد بود.
۴.
تاکنون مقالات ارزشمندی در خصوص ورود نجوم جدید به ایران نوشته شده است. مسأله اصلی اغلب این پژوهش ها، محتوای نسخه های خطی ای است که برای اولین بار در این زمینه نوشته شده اند. در حالی که بسیاری از این نوشته ها، در عمل تأثیر چندانی بر جامعه علمی ایران نداشته اند و نتوانسته اند موجب انتشار نجوم جدید در ایران بشوند. در این مقاله علاوه بر کتاب های نوشته شده، برخی از عوامل اجتماعی این موضوع نیز مطرح شده اند. تأسیس مدرسه دارالفنون و وزارت علوم در دوره ناصرالدین شاه و انتشار کتاب های چاپ سنگی از جمله این موضوعات است که بنابر دلایلی که در متن مقاله آمده است، به گسترش نجوم جدید در جامعه ایرانی سرعت بخشیدند. به همین منظور در بخشی از این مقاله به جایگاه ویژه اعتضاد السلطنه و عبدالغفار نجم الدوله در این زمینه پرداخته شده است و موضوع اعزام دانشجویان به خارج از کشور و تأثیر آن بر آشنایی ایرانیان به نجوم جدید مطرح شده است.
۵.
دکتر امیراعلم (1255-1340ش)، از دانش آموختگان مدرسه پزشکی لیون فرانسه، بیش از 55 سال برای پیشرفت بهداشت و آموزش پزشکی نوین در ایران کوشید. او استاد تشریح (کالبدشناسی) در دارالفنون و سپس دانشگاه تهران، عضو مجلس حفظ الصّحه و از بنیان گذاران سازمان های بهداشتی نوین در ایران بود. او بنیان گذار بیمارستان احمدیه، بنیان گذار نخستین درمانگاه ویژه زنان (مریضخانه نسوان که بعدها بیمارستان امیراعلم نامیده شد) و بنیان گذار شیر و خورشید سرخ بود و دارالشفای حضرتی خراسان به کوشش او بازسازی شد. امیراعلم به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در تصویب قانون آبله کوبی رایگان و قانون طبابت نقش داشت. به درخواست رسمی او، که ریاست مجلس حفظ الصّحه را داشت، تولید واکسن آبله در انستیتو پاستور ایران آغاز شد. او با همکاری چند نفر از استادان دانشکده پزشکی کتاب کالبدشناسی توصیفی را نوشت. او عضو پیوسته فرهنگستان ایران بود و در پیشنهاد و تصویب برابرنهادهای مناسب فارسی برای بسیاری از واژه های پزشکی نقش داشت.
۶.
آشنایی ایرانیان با مفاهیم جدید فیزیک به دوره حکمرانی قاجار برمی گردد. آنچه در این مقاله می آید معرفی برخی از ویژگی های نخستین آثار تألیف شده یا ترجمه شده در حوزه فیزیک جدید تا حدود سال 1300ق خواهد بود. اکثر این آثار به صورت نسخه خطی باقی مانده اند و نسخه های متعدد نیز از آنها در دست نیست. این آثار عمدتاً به انگیزه اهداء به شخص پادشاه یا دیگر مقام های حکومتی و یا به سفارش بعضی از بزرگان کشور نوشته شده اند و در مدارس، به ویژه در مدرسه دارالفنون، به عنوان کتاب درسی به کار نرفته اند. در این میان دو کتاب جایگاه مهم تری دارند: یکی کتاب جرالثقیل و علم حکمت طبیعی معروف به فیزیک نمساوی تألیف کریشش نمساوی-از اوّلین معلمان دارالفنون-و ترجمه میرزا زکی مازندرانی است. این نخستین کتابی است که در زمینه فیزیک جدید در سال 1274ق در کشور چاپ شده است و در مدرسه دارالفنون تدریس می شده است. دیگری کتاب حکمت طبیعی اصول علم فیزیک نوشته علی خان ناظم العلوم که حدود بیست سال بعد از کتاب نخست توسط یک ایرانی تألیف شده است. این کتاب نیز در دارالفنون به چاپ رسیده است و در آنجا تدریس می شده است.
۷.
نظریه تکامل، در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، از طریق متون درجه دوم و معمولاً ماده گرایانه به عرب زبانان معرفی شد. این صورت از نظریه تکامل در واقع التقاطی بود از نظریه های داروین و دیگر تکامل گرایان آن عصر. محمدرضا اصفهانی با اصل نظریه تکامل مخالف نبود و آن را از حواشی ماده گرایانه اش تمییز می داد، ولی تکامل انسان را نه تنها خلاف آموزه های دینی، بلکه از نظر علمی نیز نادرست می دانست. وی بر اساس خلاصه ای از ترجمه عربی فصل اول تبار انسان داروین، کتاب لودویگ بوخنر و مقالاتی که در جراید علمی عربی آن زمان وجود داشت، تلاش کرد که به فهم دقیق تری از نظریه تکامل، نسبت به همتایان مسیحی عرب خود، دست یابد. از آنجا که در آن عصر هنوز بعضی از زیست شناسان و حتی تکامل گرایان غربی نیز با نظریه تکامل انسان مخالف بودند، وی با دسترسی به آرای ایشان و افزودن آرای خود، به شکلی از نقد «علمیِ» این نظریه دست یافت که در آن زمان در سرزمین های اسلامی بی نظیر بود.
۸.
ʿAlī Muḥammad Iṣfahānī (1215/1800–1293/1876), was one of the famous scientific figures of Qajar period who passed the formative years of his scientific and professional life in Iṣfahān, i.e. before being acquainted with the European sciences through the modern institution of Dār al-Funūn. Several scientific works of Iṣfahānī were written in the style of the ancient mathematical treatises like Miftāḥ al-Ḥisāb by Kāshī or ʿ Uyūn al-Ḥisāb by Muḥammad Bāghir Yazdī, whereas his other works seem to have been written in the style of the pedagogic books of Dār al-Funūn. The historians have mentioned some titles among Iṣfahānī’s works which unfortunately are not available today and therefore the attribution of some innovations to Iṣfahānī remains ambiguous. One of the innovations attributed to Iṣfahānī is the discovery of the extracting the logarithm of the numbers. This attribution is repeated in some historical Persian sources such as The Diffused Articles by Abu al-Ḥasan Furūghī, The Algebra of Khayyām by Gholamhossein Mosaheb, The History of Islamic Sciences by Jalal al-Din Homaee, etc. Nevertheless, the historian of mathematics, Abu al-Ghasim Ghorbani, believes that the attribution of discovery of the logarithm to Iṣfahānī could not be more than a legend, though after examining some historical facts, Abd al-Hossein Moshafi shows that this attribution is not far from reality. In this article, after introducing this mathematician and mentioning the previous debates about the subject, I will try to shed some light on these ambiguities with the help of the extant documents