ابلاغ دین خدا، بیان و تفسیر احکام و معارف آن، اصلىترین وظیفه انبیاء است که به هیچ عنوانى ساقط نمىشود و با توجه به اینکه تحقق فرمانهاى الهى و ایجاد زمینه رشد و تعالى انسانها، و برقرارى عدل و دفع ظلم و شرک از طریق تشکیل حکومت امکانپذیر است، حکومتخواهى از اهداف انبیاء و اوصیاء آنان به شمار مىرود ولى مشروط به اقبال عمومى و پذیرش دعوت از جانب مردم مىباشد. امام حسین (ع) نیز به عنوان یکى از اوصیاى پیامبر (ص) در این مسیر حرکت کرد.
نویسنده در این مقاله، با ذکر شواهد تاریخى تلاش کرده تا اثبات نماید امام حسین (ع) همواره به وظیفه تشکیل حکومت توجه داشت و در سخنرانىها و برخى جلسات، ضمن اعتراض به غاصبان حکومت و خلافت، اهلبیت را تنها شایستگان خلافت معرفى مىنمود و ضمن خوددارى از بیعتبا یزید در زمان معاویه و استوارى بر این نظر پس از مرگ او، بر شایستگى و بر حق بودن خود براى تصدى خلافت تاکید مىکرد. حضرت در این راستا براى به دست آوردن حکومت اقداماتى همچون خوددارى از بیعتبا یزید، هجرت از مکه به مدینه، علنى کردن مخالفت، دعوت مردم به تبعیت از خود، اجابت دعوت کوفیان و حرکتبه سوى کوفه را انجام داد و پس از پیمانشکنى کوفیان و روبهرو شدن با سختگیرى سپاهیان دشمن، مرگ افتخارآمیز را در برابر تسلیم ذلیلانه اختیار نمود.
عزت طلبى در نهضت امام حسین(ع)
اگر بخواهیم تجلى صفت کمال در زندگى هر امام را به عنوان لقب آن حضرت برگزینیم، باید امامحسین(ع) را «حسین عزیز» بنامیم.
عنصر «عزت» آنچنان در قیام امام حسین(ع) حضور دارد که مىتوان آن را به عنوان یک ملاک واصلى کلّى در نظر گرفته و گزارشهاى مورخان درباره این نهضت را با این ترازو سنجید و هر گزارشىرا که کمترین شائبه ذلت در آن باشد مردود شمرد.
متأسفانه به علت رواج نوعى کجفهمى در میان گروههایى از پیروان آن حضرت در طول تاریخ، ارائهچهرهاى رقتبار، حزنانگیز و گریه آور از نهضت عاشورا، اصل قرار گرفته و در این راستا از جعل وتحریف در وقایع این نهضت و ترسیم چهره ذلیلانه از آن روىگردان نشده است.
نویسنده در این مقاله با تبیین مفهوم عزت و نشان دادن آن در کلام و مرام امام حسین(ع) خاندان واصحاب به نقد گزارشهاى مخالف عزت در نهضت کربلا مىپردازد.
بازشناسى تفکر سیاسى - مذهبى نیروهایى که در مقابل قیام امام حسین (ع) صف آرایى کردند و به انحاى مختلف در شکست آن سهیم بودند از موضوعات مهمى است که مىتواند در شناخت دقیق این برههى بسیار حساس تاریخ تشیع راه گشا باشد . این مقاله با ارائهى برخى ادله و شواهد، حاکمیت تفکر عثمانى را بر این نیروها چه در کوفه و چه در کربلا نشان داده و آشکار ساخته که کوفى بودن نیروها را با تشیع آنان مساوى و ملازم دانستن، مغالطهاى تاریخى است که برخى از محققان در نوشتهها و گفت و گوهاى خود تبلیغ مىکنند و با محکوم کردن شیعیان (رافضه امامیه) به عنوان تنها عامل به وجود آورندهى حادثهى کربلا، مراسم عزادارى در روز عاشورا را زیر سؤال مىبرند . این نوشتار به تعریف مفاهیم عثمانى و ملاکهاى آن، براى شناخت نیروهاى این تفکر و نیز عوامل و زمینههاى رشد و توسعهى آن در کوفه و بازتاب تفکر عثمانى در کوفه و کربلا و حاکمیت آن بر نیروهاى مقابله کننده با قیام امام حسین (ع) پرداخته است .
امام حسین(ع) و رهبرى بحران از مکه تا کربلا
بحران اختلالى است که از جهت سطح، کلسیستم و از جهت نوع فیزیکى یا نمادى، سیستم راتهدید کرده و به مخاطره مىاندازد. بحران ممکناست به دو صورت در جامعه به وجود آید، یکى درزمانى که کل سیستم از جهت مادى و فیزیکى تحتتاثیر قرار گرفته و حیات آن به مخاطره افتادهباشد؛ دیگر آنکه سیستم به جهت مسائل اعتبار وحیثیت اجتماعى و به طور نمادین دچار بحرانگردیده و به ورطه سقوط کشانده شود. بحران کربلااز نوع دوم محسوبمىشود.
در این مقاله توضیح داده شده است که درمدیریت بحران موفق، سه عامل، نقش تعیین کنندهدارد که در نهضت کربلا به رهبرى امام حسین (ع)به روشنى نمایان است:
ویژگىهاى رهبرى چون قاطعیت، هدف روشن،عقیده همراه با بصیرت، مشورت در امور و...ویژگىهاى پیرو چون وفادارى، مقاومت، شجاعتو... استراتژى و سیاسیتهاى مقابله چون داشتناطلاعات و خنثى کردن توطئهها... نویسنده معتقداست امام حسین (ع) پس از عدم بیعت با یزید وحرکت از مدینه به دنبال شرائط مناسبى براىمبارزه با یزید بود که با توجه به مرکزیت شیعه درکوفه، پس از اعلام آمادگى مردم، آن حضرت بهسمت عراق حرکت کرد و با درایت و مدیریت خوداین هنر را داشت که مشکل بحران را با موفقیتپشت سر گذارد و آن را به فرصتى طلایى تبدیل کندو در جهت اهداف خود به کار گیرد، به گونهاى کهزمینه براى دگرگونى در تمامى نسلها و منشاء تمامىانقلابهاى مردمىگردید.|36|