امام حسین(ع) و رهبرى بحران از مکه تا کربلا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
امام حسین(ع) و رهبرى بحران از مکه تا کربلا بحران اختلالى است که از جهت سطح، کلسیستم و از جهت نوع فیزیکى یا نمادى، سیستم راتهدید کرده و به مخاطره مىاندازد. بحران ممکناست به دو صورت در جامعه به وجود آید، یکى درزمانى که کل سیستم از جهت مادى و فیزیکى تحتتاثیر قرار گرفته و حیات آن به مخاطره افتادهباشد؛ دیگر آنکه سیستم به جهت مسائل اعتبار وحیثیت اجتماعى و به طور نمادین دچار بحرانگردیده و به ورطه سقوط کشانده شود. بحران کربلااز نوع دوم محسوبمىشود. در این مقاله توضیح داده شده است که درمدیریت بحران موفق، سه عامل، نقش تعیین کنندهدارد که در نهضت کربلا به رهبرى امام حسین (ع)به روشنى نمایان است: ویژگىهاى رهبرى چون قاطعیت، هدف روشن،عقیده همراه با بصیرت، مشورت در امور و...ویژگىهاى پیرو چون وفادارى، مقاومت، شجاعتو... استراتژى و سیاسیتهاى مقابله چون داشتناطلاعات و خنثى کردن توطئهها... نویسنده معتقداست امام حسین (ع) پس از عدم بیعت با یزید وحرکت از مدینه به دنبال شرائط مناسبى براىمبارزه با یزید بود که با توجه به مرکزیت شیعه درکوفه، پس از اعلام آمادگى مردم، آن حضرت بهسمت عراق حرکت کرد و با درایت و مدیریت خوداین هنر را داشت که مشکل بحران را با موفقیتپشت سر گذارد و آن را به فرصتى طلایى تبدیل کندو در جهت اهداف خود به کار گیرد، به گونهاى کهزمینه براى دگرگونى در تمامى نسلها و منشاء تمامىانقلابهاى مردمىگردید.|36|متن
زمینه بحران
تعریف بحران
بحران در زمان حکومت یزید
1. تهدید هدفهاى عالى و حیاتى
2. محدودیت زمانى
3. محدودیت شرایط مکانى
حرکت امام به سمت عراق
4. عواملى که رهبر را با بروز ناگهانى خود غافلگیرمىکند.
مشخصات وضعیت بحرانى
امام حسین(ع) و مدیریت بحران
1. ویژگیهاى رهبر
1-1. قاطعیت
1-2. داشتن هدف روشن
1-3. دین دارى همراه بصیرت
1-4. مشورت در امور
1-5. استقبال از سختىها
1-6. دیندارى همراه با غیرت و حمیّت
2. ویژگیهاى پیرو
وفادارى
مقاومت
الگوهاى کهنسال
الگوى نادمان
راز دار
علاقهمند به رهبر
جان نثار
معتقد
شجاع
شهید سیاه و الگویى سفید
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
3-1. تاکتیکهاى نظامى
3-1-1. حفاظت شخصى
3-1-2. گزارشگر اطلاعاتى:
3-1-3. خنثى کردن توطئه ترور:
3-1-4. جمع آورى اطلاعات:
3-1-5. مصادره
3-1-6. جذب نیرو:
3-1-7. تصفیه نیرو:
3-1-8. آرایش اردوگاه:
3-1-9. سازماندهى
3-1-10. ایجاد مانع
3-1-11. مهلتخواهى شب عاشورا براى نماز و دعا و تلاوت قرآن
3-1-12.
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
3-2-1. نامشروع دانستن خلافت یزید:
3-2-2. شهود صحنه
3-2-3. ارتباط تشکیلاتى
3-2-4. سنجش افکار:
3-2-5. مشروعیت نهضت:
3-2-6. بهرهگیرى عاطفى:
3-2-7. اتمام حجّت
3-2-8. آماده سازى
3-2-9. جبران کمیت با کیفیت
3-2-10. تقویت بُعد معنوى
3-2-11. رَجَز
3-2-12. افشاگرىهاى اسرا
3-2-13. مجالس یادبود:
3-2-14. فرهنگ گریه و نوحه:
نکات کلیدى مورد استفاده
1. ویژگیهاى رهبر
2. ویژگیهاى پیرو
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
3-1. تاکتیکهاى نظامى
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
در دل هر مشکلى فرصتهاى بزرگتر و عالىترى نهفته است که انسانهاى بزرگ قادرندمشکلات را به فرصتهاى بزرگ تبدیل نمایند.[1]
براى خاندان رسول خدا(ص) و شیعیان آن خاندان مظلوم ،روزى مصیبت بارتر و پراندوهتر از روز عاشوراى امام حسین(ع) و روز شهادت آن بزرگوار و یارانش نبوده و درتاریخ اسلام ثبت نشده است. در حدیثى از امام زینالعابدین(ع) نقل شده که فرمود: روزى بررسول خدا(ص) سختتر از روز اُحد نبود که عمویش حمزه فرزند عبدالمطلب و شیررسول خدا(ص) به شهادت رسید و پس از آن روز موته بود که عموزادهاشجعفرابنابىطالب در آن روز کشته شد، آنگاه فرمود:
«و روزى همانند روز حسین(ع) نبود که سى هزار مرد که خود را از این امت مىدانستند بهسوى آن حضرت هجوم برده و هر کدام با ریختن خون آن حضرت مىخواستند به خدانزدیکتر شوند، و آن حضرت آنان را به یاد خدا مىانداخت ولى اعتنا نکرده تا آنکه آن بزرگواررا از روى ستم و دشمنى کشتند.»[2]
زمینه بحران
زندگى امام در برههاى از زمان که با ستمگران مواجه بود، با بحرانهاى زیادى رو به روشده و تمامى وقایع گواه آنند که او مردى پولادین بود و با تکیه بر نیروى غیبى الهى هیچگاهتسلیم نشد. روح بزرگ او بسان دریاى ژرفى بود که همه ناگوارىها را در خود جاى مىداد وآنچنان دلش قوى و به فضل پروردگار بستگى داشت که هیچ قدرتى نتوانست در او خللىایجاد کند.پیروان راستین اسلام هر کدام به نوبه خود و به مقتضاى شرایط زمان و مکان، درطول تاریخ، در راه عمل به تکلیف و انجام وظیفه الهى حماسهها آفریدهاند و ثمراتگرانبهایى را براى اسلام و مسلمین از خود به یادگار گذاشتهاند.بررسى تاریخ انبیاى الهى وپیشوایان معصوم ،این امر را روشن مىسازد که سراسر حیات پربرکت آنان، تلاش واستقامت در راه اداى وظیفه تبلیغ رسالت الهى بوده است. و در این راه، هیچ چیز مانع انجاموظیفه آنان نگردیده است.
یک بحران ضمن آنکه حامل جنبههاى مخرب و منفى است ولى از جهات دیگرىمىتواند منشأ اثرات سازندهاى باشد و خلاقیت و نوآورى و تلاشها و چالشهاى جدید راایجاد کند.
[3] با مرگ معاویه و روى کارآمدن یزید بحران بهوجود آمد،اثبات فسق و فجور و|37|بىبند و بارى و بىدینى و کفر یزید نیز براى افراد بىغرض نیاز به استدلال زیادى نارد.دوران خلافت یزید سه سال و شش ماه بیشتر طول نکشید، ولى در اثر بىسیاستى و پاىبندنبودن به مقدّسات اسلام و پردهدرى، در همین مدت کوتاه سه جنایت هولناک و بىسابقهانجام داد که براى همیشه نه تنها تاریخ بنىامیه را ننگین ساخت بلکه تاریخ اسلام را سیاه ومشوّه کرد. اجمال آنها این گونه بود:
1. سال اول، شهادت امام حسین(ع) و یارانش و به اسارت بردن فرزندان و خاندان رسولخدا و گرداندن آنها در شهرها و قصبات و به شهادت رساندن زنان و کودکان بى گناه ایشان درکربلا و کوفه و شام و...
2. فرستادن لشکرى جرّار براى سرکوبى مردم مدینه و مباح شمرده خون مردم آن شهر کهبزرگترین جنایتهاى تاریخ را، لشکریان شام در کنار قبر مطهّر رسول خدا(ص) انجام دادند وجوى خون در مسجد مدینه به راه انداختند، خانهاى را سالم نگذاردند و...
3. ویران کردن خانههاى مکه و به خاک و خون کشیدن هزاران انسان در آن شهر و در کنارخانه خدا و حرم امن الهى و سوزاندن و به منجیق بستن خانه کعبه و ویران کردن قسمتهایىاز آن و...[4]یزید بعد از به حکومت رسیدن سریعاً خواستار بیعت امام حسین(ع) با خود شد. در نقلىکه یعقوبى در تاریخ خود آورد متن نامه یزید به ولید بن عتبه این گونه است:وقتى نامه من بهتو رسید حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعتنکردند گردن آن دو را بزن و سر هر دو را براى من بفرست. امام حسین(ع) مىدانستند کهزمان شهادت نزدیک است (یا بیعت و یا جنگ و شهادت) در چنین محیطى ،شخص آزاده ودیندارى مانند امام حسین(ع) نمىتواند دست بیعت به او بدهد. پس شِق دوم یعنى جنگ وشهادت پیش روى حضرت قرار داشت. ابن اثیر و دیگران از عبداللّه بن عباس و جعفربنسلیمان ضبعى از امام حسین(ع) روایت کردهاند که فرمود: به خدا سوگند مرا رها نخواهندکرد تا وقتى که قلبم را از درونم بیرون آورند.
[5]
در همان کتاب کامل ابناثیر نقل شده که آن حضرت به عبداللّه بن زبیر که علّت تصمیم اورا از حرکت جویا شد فرمود:
«براستى پدرم براى من حدیث کرد که شهر مکه را بزرگى است که به وسیله او حرمت این شهرشکسته شود، و من دوست ندارم که آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بیرون
|38|
مکه کشته شوم بهتر دوست دارم تا یک وجب و هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم، پیشمن محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانورى از این جانوران باشم مرا بیرون آوردهتا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند.[6]»در قسمتى دیگر امام فرمود: اگر تعجیل نکنم مرا دستگیر خواهند کرد[7] و بار دیگر فرمود:بنىامیّه مالم را گرفتند، صبر کردم، به آبرویم تعرّض کردند، صبر کردم، خواستند خونم رابریزند، گریختم.[8]این نقلها شاهد صدق این گفته است که به هر روى، آنان تصمیم بر قتل او داشتند و امیدىبه زنده بودن، به صورتى که بیعتى صورت نگیرد، نمىتوانسته وجود داشته باشد. طرف دیگرقضیه رفتن به سمت عراق است.تا اینجا با قسمت یا روى منفى بحران مواجه هستیم (درد،رنج، تشنگى، قطعه قطعهشدن، آوارگى و.....) روى دیگر بحران ،قسمت مثبت و هنر تبدیلمشکل به فرصت طلائى است.که سالار شهیدان به نحو شگفت انگیزى بحران را با موفقیتدر جهت اهداف خود به حرکت درآورد و زمینهاى براى دگرگونى در تمامى نسلها و منشأتمامى انقلابهاى مردمى گردید.
به همین علت است هنگامى که "ابنزیاد" به حضرت زینب(س) گفت: دیدى که خدا بابرادرت چه کرد، فرمود: من بجز نیکویى چیزى ندیدم.[9]
این حادثه مىتوانست با ماندن حضرت در مکه و شهادت او در آن نقطه مقدس به پایانبرسد که اگر اینچنین مىشد اثرات آن نمىتوانست وسیع و ماندگار باشد و سرمشق رهبرانآتیه قرار گیرد. خط مشى و استراتژى برخورد حضرت با این بحران مىتواند راهنماىرهبران در سوگیریىهاى آتى گردد.
عالمان وظیفهشناس، در طول تاریخ دین، به مقتضاى عصر خویش براى انجام این مهمقیام کردهاند. اکنون این بار مسؤولیت بر دوش عالمان و دانشمندان زمان ما قرار دارد.
تعریف بحران
شاید در برخورد اولیه با موضوع، مفهوم بحران بدیهى انگاشته شود، اما زمانى که درمسأله بیشتر غور مىکنیم در مىیابیم که تعریف بحران کار چندان سادهاى نیست ونویسندگان مختلف هر کدام بهگونهاى خاص آن را تعریف و توصیف کردهاند.
هرمان (Herman,1963) بحران را حادثهاى مىداند که موجب سردرگمى و حیرت افرادشده، قدرت واکنش منطقى و مؤثر را از آنان سلب کرده، و تحقق اهداف آنان را به مخاطره
|39|
انداخته است.
پرو (Perrow,1984) قبل از پرداختن به تعریف بحران، حادثه یا رویداد جزیى را تعریفکرده و آن را اختلال در یک جزء یا واحد از یک سیستم بزرگ مىداند، که کارکرد کل سیستم بااین حادثه مورد تهدید واقع نمىشود و با اصلاح و رفع نقص از آن جزء، سیستم به کار خودادامه مىدهد. اما بحران اختلالى عمده است که کل سیستم را از کار باز داشته و جامعه را بااشکالات عمده رو به رو مىسازد و حیات آن را به مخاطره مىاندازد.
هابرماس (Habermas,1973) رویدادهاى مشکلآفرین و بحران را در دو سطح فیزیکىیا ملموس و اجتماعى و نمادین مورد مطالعه قرار مىدهد. با تلفیق نظریات این دو عالممىتوان نتیجه گرفت که بحران اختلالى است که از جهت سطح کل سیستم و از جهت نوعفیزیکى یا نمادى، سیستم را تهدید کرده و به مخاطره مىاندازد.
بدین ترتیب بحران ممکن است به دو صورت در جامعه به وجود آید؛ یکى بحران درزمانى که کل سیستم از جهت مادى و فیزیکى تحت تأثیر قرار گرفته و حیات آن به مخاطرهافتاده است و دوم آنکه سیستم به جهت مسائل اعتبار و حیثیت اجتماعى و بطور نمادین دچاربحران گردیده، و به ورطه سقوط کشانیده شده است. بحران بقاى جامعه و مشروعیت آن رامتزلزل ساخته و موجب محو یا تغییرات بنیادى در آن مىگردد.[10] که بحران کربلا از نوعدومبود.
مطالعه قیام حضرت سید الشهدا(ع) به خوبى نشان مىدهد که عنصر اصلى این قیاممقدس، امر به معروف و نهى از منکر است و حضرت نیز در مناسبتهاى مختلف به این دوفریضه مهم، تصریح مىکرد. آن بزرگوار قبل از خروج از مدینه، علت قیام خویش را اینگونه بیان فرمود:
«إنّى لَم أخرُج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإِصلاحِ فی اُمَّةِجَدّى(ص)؛
من از روى خودخواهى، خوش گذرانى، فساد و ستمگرى قیام نکردم، بلکه براى اصلاح امتجدّم به پا خاستهام».[11]در حالى که بنىامیه این گونه وانمود مىکردند که آن بزرگوار بر خلیفه وقت و به ضرراسلام خروج کرده است، امام حسین(ع) با این سخن روشن، هرگونه فساد، ستمگرى وخودخواهى را نفى مىنماید و در عوض، تأکید مىنماید که حرکت و قیام او یک حرکت|40|اصلاحى بر محوریت سیره و سخن پیامبر اکرم(ص) مىباشد. و نیز فرمود: هدف من امر بهمعروف و نهى از منکر و حرکت بر اساس سیره جدّم رسول خدا(ص) و پدرم على بنابىطالب(ع) است.
مینتزبرگ (MINTZBERG) و همکارانش بحران را «وقوع ناگهانى و غیرمنتظره حادثهو یا اتفاقى که توجه فورى و فوتى به آن، براى اخذ تصمیمى فورى، ضرورىاست»،مىدانند[12].ایگور آنسف (ANSOFF) بحران را به «تغییر و تحولاتى که بقا و حیات جامعه را بهمخاطره انداخته و جامعه باید براى رهایى از نابودى و اضمحلال تلاشى فوقالعاده نماید»،تعریف مىکند.[13]
رهبر معظم انقلاب اسلامى در این باره مىفرمایند:
اگر به تحلیل ظاهرى قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضد مردمىیزید است؛ اما در باطن، قیامى براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ایمان و براىعزّت است؛ براى این است که مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پیدا کنند؛ لذاابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمّد بن حنفیه - و در واقع در پیام به تاریخ -این طور گفت: «إنىّ لم أخرُج أشِراً ولا بَطراً ولا مُفسِداً ولا ظالما»؛ من با تکبر، با غرور، از روىفخر فروشى، از روى میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم؛ «إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِالإصلاحِ فى اُمّةِ جَدّى» مىبینم که اوضاع در میان امّت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت،حرکت غلطى است، حرکت به سمت انحطاط است، در ضد جهتى است که اسلاممىخواست و پیامبر آورده بود؛ قیام کردم براى اینکه با اینها مبارزه کنم.[*]
گروه دیگر از محققان معتقدند که بحران ممکن است «در اثر وقوع حادثهاى غیرمنتظره ویا بىتوجهى تدریجى به مسائل که باعث سراشیبى سقوط قرار گرفتن جامعه شده و تنها باتوجه فورى و اقدامات سریع و اضطرارى مىتوان آن را نجات داد»، باشد. در همین راستا درتعریف دیگرى از بحران مىگویند: «واقعه پیشبینى نشده که به دلیل اضطرار و فوریت آن،باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا عدم توجه و رسیدگى بلافاصله به آن، به وخیمتر شدناوضاع مىافزاید. بدین ترتیب، روال عادى کار در جامعه متوقف و یا مختل مىشود و[*]. از سخنان معظم له در ایام محرم سال 1378 و 1379.|41|
رسیدگى به بحران، بر سایر مسائل در جامعه اولویت پیدا مىکند».[14]با توجه به چهار تعریف اخیر مىتوان «بحران» را از دیدگاه مدیریتى چنین تعریفکرد که:
«وقوع ناگهانى پیشبینى نشده و یا غیرقابل پیشبینى و یا وقوع پیشبینى شده ولى غیرقابلپیشگیرى که باعث به مخاطره افتادن هستى کل جامعه شود، بدین سبب تصمیم و اقدامعاجل مدیران را براى نجات جامعه از سقوط، نیاز داشته باشد.»
در مدیریت موضوع بحران به صورتى محدود بررسى گردیده و برخى از علماى اینرشته بحران را از جهت آثار و تبعات آن مورد مداقه قرار داده و با افزایش کنترل بهچارهاندیشى پرداختهاند(Hermann,1963). از اینرو در بعضى از متون مدیریت مقابله بابحران با مدیریت ایمنى و حفاظت در برابر سوانح کارى یکى انگاشته شده است. در حالى کهبحران را باید در سطحى وسیعتر بررسى کرد و آن را از جهت و جوانب مختلف موردملاحظه قرار داد. یک بحران ضمن آنکه حامل جنبههاى مخرب و منفى است ولى از جهاتدیگرى مىتواند منشأ اثرات سازندهاى باشد و خلاقیت و نوآورى و تلاشها و چالشهاىجدید را ایجاد کند.[15]بحران در زمان حکومت یزید
معاویه با تمام ترفندهاى تبلیغاتى و نیرنگها و فشارها نتوانست از امام حسین(ع) براىولیعهدى یزید بیعت بگیرد، و پیوسته نگران مخالفت و قیام آن حضرت بود.
امام(ع) نیز با آنکه با خلافت معاویه و اعمال ننگین و جنایتبار او به سختى مخالف بود ودر نامههاى مختلف و سخنرانىهاى خود پیوسته بیدادگریها و اعمال خلاف اسلام معاویه رابه خود مسلمانان گوشزد مىکرد، اما روى مصالحى که احیاناً اشاره به برخى از آنها مىکرد وبه دوستان و شیعیان خود تذکر مىداد قیام مسلحانه را در آن روزگار(شناخت شرایط) بهصلاح اسلام و مسلمین نمىدانست و پیوسته در پاسخ نامههایى که به آن حضرت مىنوشتندیا حضوراً در خواست قیام مىکردند مىفرمود:
«تا معاویه زنده است من چنین کارى را مصلحت نمىدانم و شما نیز در خانههاى خود باشید ومنتظر فرصت باشید تا هر وقت مرگ معاویه فرا رسید در این باره تصمیم خواهیم گرفت.»
[16]
با مرگ معاویه امام حسین(ع) با مسئله رو به رو نبودند ،بلکه با بحران رو به رو بودند.حضرت مىفرمایند:
«إنّ القَومَ لا یَترُکونی و إن أصابونی و إن لَم یُصیبونی فَلا یَزالونَ حَتّى أُبایِعَ وأنا کارِهٌ أو یَقتُلونى؛|42|والله!این جماعت رهایم نخواهندکرد تا به من برسند واگرنرسندبه دنبالمخواهند بود تا یا با کراهت بیعت کنم و یا مرا خواهند کشت».[17]
از دید تصمیمگیر ،بحران عبارت از وضعیتى است که:
1. تهدید هدفهاى عالى و حیاتى[18]امام حسین(ع) علاوه بر این که بنىامیه را متهم به ظلم وعداوت مىکرد،[19] آنها را کسانى مىدانست که «طاعت شیطان راپذیرفته، طاعت خداوند را ترک گفته، فساد را ظاهر ساخته،حدود الهى را تعطیل و به بیت المال تجاوز کردهاند».
[20] جامعهاسلامى در سال 61 هجرى یعنى سال قیام کربلا، نسبت به آخرینسال زندگى پیامبر خدا(ص) تغییرات فراوانى کرده بود. در زمانمعاویه و یزید از اسلام چیزى به غیر از نام باقى نمانده بود.ابواسحاق مىگوید: شمر بن ذى الجوشن با ما نماز مىخواند؛ پساز نماز دستهاى خود را بلند کرده و گفت: خدایا تو مىدانى کهمن مردى شریف هستم، مرا مورد بخشش قرار ده. من بدو گفتمچگونه خداوند تو را ببخشد، در حالى که در قتل فرزندپیامبر(ص) معاونت کردهاى؟ شمر گفت: «ما چه کردیم؟ امراى مابه ما دستور دادند که چنین کنیم. ما نیز نمىبایست با آنها مخالفتکنیم. چرا که اگر مخالفت مىکردیم، از الاغهاى آبکش بدتربودیم.» من به او گفتم: این عذر زشتى است. اطاعت تنها درکارهاى درست و معروف است.[21]ابن زیاد هم، پس از دستگیرى مسلم بن عقیل به او گفت: اىعصیانگر! بر امام خود خروج کرده و اتحاد مسلمین را ازبینبردى.[22]نمایندگان عمر و بن سعید عاص، حاکم مکّه، در زمان خروجامام حسین(ع) از مکّه، گفتند: آیا از خدا نمىترسى که از جماعتمسلمین خارج شده و تفرقه بین امّت ایجادمىکنى؟[23]|43|عمر و بن حجاج، یکى از فرماندهان ابن زیاد، با افتخارمىگفت: ما، طاعت از امام را کنار نگذاشته و از جماعتکنارهگیرى نکردیم
[24] و به سپاه ابن زیاد نیز نصیحت مىکرد:طاعت و جماعت را حفظ کرده و در کشتن کسى که از دین خارجگشته و مخالفت با امام ورزیده، تردیدنکنید.[25]
افرادى چون عبدالله بن عمر، که از فقهاى اهل سنّت ومحدّثین روایات به حساب مىآمد به امام مىگفت: جماعتمسلمین را متفرّق نکن![26] عبیدلله بن زیاد نیز به امام سجّا(ع)گفت: «أو لم یقتل الله علیّاً؛ آیا خدا على اکبر را نکشت؟»امامفرمود:
«کان لى أخ یقال له على، أکبر منى قَتَله الناس؛ برادر بزرگترىبا نام على داشتم که مردم او راکشتند.»[27]
وقتى عمر بن سعد مورد اعتراض قرار گرفت که چرا به سببحکومت رى، امام حسین(ع) را کشتى، گفت: این کار از جانبخدا مقدّر شده بود![28]
در نگاه امام، یزید «تبهکار، شرابخوار و قاتل انسانهاى محترمبود که آشکارا گناه مىکرد»[29]. امام حسین(ع) در واکنش بهخلافت یزید آیه استرجاع را بر زبان راند:
«إنا للَّه وإنّا الیه راجِعون، وعَلى الإسلامِ السّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمّةُبِراعٍ مِثلِ یَزید؛
باید با اسلام خداحافظى کرد که امّت اسلامى به فرمانروایىچون یزید گرفتار آمده است».[30]
حضرت بر این عقیده بود که حاکمان اموى «تمام سرزمیناسلام، بى دفاع زیر پایشان افتاده، و دستشان در همه جا باز است ومردم برده وار در اختیار آنانند»
[31]، مسند نشینان «اطاعت خدا راترک و پیروى از شیطان را بر خود فرض نمودهاند؛ فساد را ترویجو حدود الهى را تعطیل ساختهاند»[32]:
«فَیا عَجَبا وما لی لا أعجَبُ والأرضُ مِن غاشٍ غَشومٍ و مُتَصَدِّقٍ|44|ظَلومٍ و عامِلٍ عَلى المؤمنینَ بِهِم غَیرُ رَحیمٍ؛[33]شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که زمین از آن ستمگرى دغل پیشه و باجگیرى ظالم و حاکمى(شرور) است که بر مؤمنان رحم نیارد.»
امام حسین(ع) براى اصلاح این وضعیت اسفبار تنها به مبارزه براى دگرگونى مىاندیشیدو خود را «سزاوارترین فرد براى تغییر این روند واژگونه مىدانست»[34] و مىفرمود:
«من به هدایت و رهبرى جامعه مسلمان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین، که دین جدمرا تغییر دادهاند، از دیگران شایسته ترم.»[35]2. محدودیت زمانى
زمانى که پس از شهادت امام مجتبى(ع) مردم کوفه از امام حسین(ع) دعوت کردند تا بهکوفه بیاید، امام پاسخ داد تا معاویه در قید حیات است او موافق با حرکت انقلابى نیست.
[36]امام حسین(ع) با مرگ معاویه و روى کارآمدن یزید با محدودیت شدید زمانى رو به رو بود.مروان بن حکم وقتى استاندار معاویه در مدینه بود
[37] به معاویه نوشت: «به من گزارشدادهاند که مردانى از اهل عراق و سرشناسان حجاز نزد حسین بن على(ع) رفت و آمد مىکنندو بیم آن مىرود که در صدد قیام باشد ولى من تحقیق کردهام و به من گفتهاند او فعلاً قصدانجام کارى را ندارد، اما براى آینده اطمینانى به او نیست. اکنون نظر خود را در این باره براىمن مکتوب دار».
معاویه در پاسخ مروان نوشت:
«نامهات رسید و از مضمون آن اطلاع حاصل گردید و در مورد کار حسین بن على(ع)سخت بر حذر باش از اینکه متعرض او شوى و تا وقتى که او متعرض تو نشده تو هم کارى بهاو نداشته باش، زیرا ما تا وقتى او به بیعت خود پاىبند است و در حکومت ما به منازعه برنخواسته، نمىخواهیم متعرض او شویم. تا چیزى از او ظاهر نگشته تو نیز هر چه دیدىپنهان دار.»[38]ابن اثیر و طبرى در تاریخ خود نقل کردهاند که چون هنگام مرگ معاویه فرا رسید پسرشیزید را طلبید و به او چنین گفت:
«اى پسرم، من براستى سختىها و پستى و بلندىها را براى تو هموار کرده و کارها رابراى تو آماده ساختهام و دشمنان را برایت رام، و گروههاى عرب را براى تو خاضع و آنچه راهیچ کس براى دیگرى جمع آورى نمىکند گرد آوردم، اینک تو نگران اهل حجاز باش که|45|آنها اصل و ریشه تو هستند، و هر کس از ایشان که بر تو در آمد او را اکرام کن و هر کس که ازایشان غایب و پنهان بود از او احوالپرسى کن؛ بخصوص در مورد مردم عراق بنگر که اگر هرروز از تو خواستند که فرماندارى را عزل کنى حتماً این کار را بکن، زیرا عزل یک فرماندارآسانتر است از اینکه صدهزار شمشیر بر روى تو کشیده شود، و درباره مردم شام نیز بنگر کهاینها باید پشتوانه و ذخیره تو باشند که اگر از دشمن خود چیزى مشاهده کردى آنها را بهکمکگیرى، و چون بهره خود را از ایشان گرفتى مردم شام را به شهرهاى خود بازگردان کهاگر اینها در غیر از شهرهاى خود اقامت گزینند اخلاقشان دگرگون شود.
براستى که من از کسى بیمناک نیستم که با تو در امر خلافت به نزاع برخیزد جز ازچهارنفر: حسین بن على، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابىبکر. اماعبدالله بن عمر که او مردى است که عبادت او را سرگرم و آرام ساخته و چون همه با تو بیعتکنند او نیز با تو بیعت خواهد کرد، و اما حسین بن على مردى است سبکبار و مردم عراق هیچگاه او را رها نخواهند کرد تا او را به قیام وادارند. و اگر قیام کرد و تو بر وى چیره شدى از او درگذر، که او را رَحِمى نزدیک و حقى بزرگ و خویشى نزدیک با محمد(ص) است».[39]
چون معاویه از دنیا رفت و یزید به حکومت رسید ولید بن عتبه در مدینه حکومتداشت. از این رو در یک نامه کوتاهى که به ولید نوشت پس از خبر مرگ معاویه به او نوشت:
«با رسیدن این نامه از حسین و عبدالله بن عمر و ابن زبیر بیعت بگیر و در این دستورهیچگونه رخصتى نیست تا وقتى که آنها بیعت کنند، و السلام.»
در نقلى که یعقوبى در تاریخ خود آورده متن نامه یزید به ولید بن عتبه این گونه است:
«وقتى نامه من به تو رسید حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر واگر بیعت نکردند گردن آن دو را بزن و سر هر دو را براى من بفرست، و از مردم نیز بیعت بگیر وهر کس امتناع کرد همان دستور را دربارهاش اجرا کن و همچنین درباره حسین بن على وعبدالله بن زبیر.»
3. محدودیت شرایط مکانى
ابن اثیر و دیگران از عبداللّه بن عباس و جعفربن سلیمان ضبعى از امام حسین(ع) روایتکردهاند که فرمود:
«به خدا سوگند مرا رها نخواهند کرد تا وقتى که قلبم را از درونم بیرون آورند، و چون این کار راکردند خداوند کسى را بر سرشان مسلّط گرداند که خوارشان سازد تا آنجا که از کهنه حیضزنان خوارتر گردند.»[40]|46|در همان کتاب کامل ابن اثیر نقل شده که آن حضرت به عبداللّه بن زبیر که علّت تصمیم اورا از حرکت جویا شد فرمود:
«براستى پدرم براى من حدیث کرد که شهر مکه را بزرگى است که به وسیله او حرمت این شهرشکسته شود، و من دوست ندارم که آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بیرونمکه کشته شوم بهتر دوست دارم تا یک وجب و هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم پیشمن محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانورى از این جانوران باشم مرا بیرون آوردهتا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند.»[41]انتخاب شهر مکه توسط امام حسین(ع) انتخاب درستى بود؛ زیرا یمن یا هرنقطه دیگرى،امنیت مکه را نداشت. در مکه این امکان بود آن حضرت، اوضاع را بسنجد و تصمیم بگیرد.
تا اینجا علّت اصلى خروج از مدینه، در وهله نخست، گریز از شرایط حاکم بر این شهربراى گرفتن بیعت به زور است. در وهله دوم پیدا کردن شرایط مناسبى براى مبارزه با یزید واحیاناً اگر زمینه مساعد بود، ساقط کردن وى و به دست گرفتن حکومت.
امام حسین(ع) در بیست و هشتم ماه رجب از مدینه به سوى مکه براه افتاد و سوم شعبان(شب جمعه) که از قضا به نقلى روز تولد خود امام حسین(ع) است، به مکه وارد شد. امامحسین(ع) اندکى بیش از چهارماه - از سوم شعبان تا هشتم ذیحجه - در مکه ماند. وقت ورود،امام به خانه عباس بن عبدالمطلب وارد شد.[42]دینورى نوشته است که حضرت در شِعْب على وارد شد؛ مردم هر روز نزد وى آمده،اطرافش حلقه مىزدند. حتى ابنزبیر هم در جمعى که اطراف امام بودند، حضور مىیافت.
[43]روشن بود که ابن زبیر احساس مىکرد که با وجود امام در مکه کسى با او همراهىنخواهدکرد. چرا که با ورود امام حسین (ع) به مکه «فَفَرِحَ به أهلها فرحاً شدیدا و جعلوایختلفون الیه بکرة و عشیّة؛
[44] با آمدن امام به مکه مردم آنجا خوشحال شده صبح و شام نزدوى رفت و آمد داشتند.»
امام حسین(ع) در مکه تلاش خود را براى فراهم کردن زمینه قیام آغاز کرد. دنیاى اسلامدر آن شرایط تنها دو بال داشت: عراق و شام. شام در انحصار امویان بود و این تنها عراق بودکه مىتوانست نیروى لازم را براى یک قیام عمومى بر ضد امویان فراهم کند. بنابراین اگرکسى، انقلابى مىاندیشید، تنها مىبایست به عراق فکر مىکرد. اگر این انقلابى فردى مانندامام حسین(ع) بود، آگاه بود که اگر شیعهاى هم براى او وجود داشته باشد، تنها در کوفه واحیاناً در بصره است و بس. براى همین امام چشمانتظار اعلام آمادگى شیعیان کوفه و بصره|47|بود. در یمن نیز شیعیانى بودند؛ اما یمن از مرکزیت دنیاى اسلام دور بود.اما در کوفه با مرگمعاویه، و بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید شیعیان کوفه جان تازهاى گرفتند و احساسکردند که رهبرشان براى مبارزه با یزید آماده شده است. حکومت سهلگیرانه نعمان بن بشیر،حاکم انصارى کوفه از طرف معاویه، (که دربارهاش گفته شده است: کان النعمان عُثْمانیّامجاهرا، یُبْغض علیّاً،سىّء القول فیه[45] و در عین حال دربارهاش گفته شده است: کانَ رجلاًحلیماً یحبُّ العافیة)[46] زمینه را براى رفت و آمد شیعیان با یکدیگر فراهم مىکرد. سکوتشیعیان تا این زمان، به خاطر آن بود که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به آنان مىگفتند تامعاویه زنده است، نباید دست به اقدامى بزنند. بنابراین همه صداها در گلو فرومانده بود؛اکنون با آمدن یزید، آماده اعتراض و فریاد بودند. آنان از پیش انسجام سیاسى خود را داشتندو چند شخصیت معتبر که از اصحاب امام على(ع) بودند، آنان را رهبرى مىکردند. برترینآنان سلیمان بن صُرَد خُزاعى بود. دست کم، یکسوم مردم کوفه احساس شیعى داشتند؛ اما بههر روى عامه مردم این شهر، تابع اشراف و رؤساى قبایل بودند که جداى از ویژگىهاىشخصى، حکومت به آنان اعتبار مىداد. در این زمان شیعیان کوفه تنها یک راه در پیش داشتندو آن دعوت از امام حسین(ع) بود. جلساتى میان خود آنان و در منزل سلیمان بن صرد برگزارشد. وى با آنان سخن گفت و اظهار کرد: اگر واقعاً مىدانید که مىتوانید امام حسین(ع) رایارى کنید، از وى دعوت نمایید؛ فإن کنتم تعلمون أنّکم ناصروه و مجاهدو عدوّه، فاکتبواإلیه.
[47] و در جاى دیگر: «إن خِفْتُمُ الفشل فلا تغرّوه؛ اگر آگاهید که سست خواهید شد، او رافریب مدهید.»[48] پس از آن که از آنان عهد و پیمان گرفت، آنان شروع به نامهنگارى بهامامحسین(ع) کردند. تجربه گذشته در سستى حمایت مردم کوفه از امام على(ع) و فرزندشامام حسن(ع) نشان مىداد که آنان در راهى که انتخاب مىکردند، چندان استوار نبودند. اینمطلبى بود که همه مخالفان حرکت امام حسین(ع) به کوفه به آن حضرت گوشزد مىکردند.شیعیان کوفه که خبر عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید را شنیده و آماده براى مبارزه شدهبودند، تصمیم گرفتند تا امام را به کوفه بیاورند:
«اجتمعت الشیعة فى منزل سلیمان بن صُرَد و تذاکرو أمر الحسین و مسیره الى مکّة، قالوا:نکتب الیه یأتینا الکوفة؛[49]آنان در منزل سلیمان اجتماع کردند و از کار حسین و آمدنش به مکه آگاه شدند و گفتند به اونامه مىنویسیم تا به کوفه بیاید.»|48|پس از آن نامه نگارى آغاز شد.
سلیمان که مردى با تجربه بود، نپذیرفت تا به تنهایى نامه بنویسد؛ بلکه همه آنها را درگیرماجرا مىکرد. طبق تصریح همه مورخان، کوفیان نامههاى فراوانى به امام حسین (ع) نوشتند.هر گروهى نامهاى را مىنوشتند و دسته جمعى آن را امضا کرده، براى امام مىفرستادند. درمیان این افراد، افزون بر بزرگان شیعه، برخى از اشراف فرصتطلب هم مشارکت داشتند کهاز آن جمله مىتوان به شَبَث بن ربعى، حجار بن اَبْجر عِجلى و عمرو بنحَجّاج[50] اشاره کردکه پس از برگشتن ورق، در کربلا حاضر شده و در رأس سپاه کوفه بر ضد امام حسین(ع)جنگیدند. این چند نفر با هم یک نامه نوشتند
[51] که این نشان از هماهنگى آنان در یک توطئهدارد. بعدها برخى از کوفىها که به امام حسین(ع) پیوستند، درباره نامه نوشتن این قبیلاشراف نوشتند که هدف آنان این بود: لِیَجْعلوک سوقاً و کَسْباً؛
[52] «تو را وسیلهاى براىبهرهمند شدن بیشتر از مال دنیا قرار دهند.» شاید براى جذب شیعیان به خود یا به گونهاىدیگر پس از پیروزى احتمالى امام حسین(ع) و یا حتى انداختن امام در دامى که امویان تدارکدیده بودند.
رهبران شیعه که عبارت از سلیمان بن صُرَد، مُسیّب بن نجبة، رفاعة بن شداد و حبیب بن(مظاهر) بودند، با هم یک نامه نوشتند. اینان بعد از کربلا، رهبر جریان توابین شدند.
حرکت امام به سمت عراق
نماینده رسمى امام، آمادگى مردم کوفه را تأیید کرده بود، و دیگر جاى تأمل نبود. چرا کهبه طور مطمئن با توجه به نامهها و نامه مسلم، شرایط براى قیام علیه بنىامیّه آماده شده بود.امام در رفتن تسریع کرد، به طورى که در هشتم ذیحجه، یعنى در زمان مراسم حج، با تبدیلعمره تمتع به عمره مفرده عازم عراق گردید. لحظهاى تأخیر مىتوانست وضع عراق رادگرگون کند. اضافه بر این احتمال ترور امام در مکه وجود داشته و ماندن حضرت در مکه بههیچ صورتى مصلحت نبود. گفتهاند همراهان امام هشتاد نفر بودند؛ اما از پارهاى اخبار دیگرچنین بر مىآید که تعداد بیش از این بوده است. به احتمال، رقم مزبور مربوط به کسانى استکه تا کربلا همراه امام ماندند.
اولین برخورد امام در طول راه برخورد با کاروانى بود که از یمن به سمت شام حرکتمىکرد. این کاروان هدایایى را براى دربار یزید به شام مىبرد. امام کاروان هدایا را تصرف|49|کرد و از افراد آن نیز دعوت کرد تا در صورت تمایل همراه او به عراق بیایند، در غیر اینصورت باز گردند.
[53] امام از منطقه نقیم، که در آن با کاروان برخورد کرده بود، به سمتالصفاح حرکت کرد. در آنجا بود که با فرزدق - که آن زمان شاعرى جوان بود - برخورد کرد. اودر پاسخ سؤال امام از وضع کوفه گفت: «قلوب الناس معک و سیوفهم علیک». منطقه بعدى،بطنالرّمه بود. در آنجا ضمن نوشتن نامهاى به مردم کوفه، با اشاره به نامه مسلم، از آنهاخواست آماده ورود او باشند.
[54] این نامه به دست قیس بن مسهّر سپرده شد تا آن را به مردمکوفه برساند. او در راه با سپاه حصین بن نمیر مواجه شده و توسط آنها دستگیر گردید. قیسدر همان دم نامه را خورد و پس از آن در کوفه به دست ابن زیاد به شهادت رسید.
امام حسین(ع) در منطقه بعدى که زدود نامیده مىشد، با زهیر بن قَیْن برخورد کرد. زهیربا این که عثمانى بود، با توجه به دعوت امام و نیز تحریک همسرش، به صورت یکى از یارانصمیمى امام در آمد. او همچنین از دوستانش خواست تا هر کدام دوستدار شهادت هستند بااو بیایند، در غیر این صورت به راه خویش به طرف مکه ادامه دهند.
[55]در منطقه ذاتعرق بودکه شخصى از بنىاسد پیام شهادت هانى و مسلم را به امام حسین(ع) رساند.
[56] گفتهاند که امامقصد بازگشت داشت، اما برادران مسلم مانع شده و امام نیز به راه خود ادامه داد. به نظرنمىرسد برادران مسلم خواسته یا توانسته باشند در صورت مخالفت امام، آن حضرت راوادار به ادامه مسیر کنند؛ بویژه که دیگران در تحریک امام بر رفتن گفتند: «والله ما أنت مثلمسلم بن عقیل ولو قدمت الکوفة لکان الناس إلیک أسرع؛
[57] «شما مسلم نیستید، اگر به کوفهبروید، مردم به سرعت به شما خواهند پیوست.» امام حسین(ع) خود براى رفتن قاطع بود.در منطقه زباله، پیام مسلم که در حین شهادت به عمر بن سعد گفته و از او خواسته بود که بهامام حسین(ع) برساند، به دست امام رسید.
[58] هنوز چندى نرفته بودند که خبر شهادت قیسبن مسهّر
[59] و عبدالله بن بقطر، برادر رضاعى امام حسین(ع) نیز به دست امام رسید. این اخبارنشان مىداد که اوضاع کوفه دگرگون گشته و شرایط، با زمانى که از زبان مسلم گزارش شدهبود، کاملاً تفاوت کرده است. در این هنگام، امام، افرادى را که همراه او بودند گرد آورد و بهآنها فرمود:
«أیها الناس، قد خذلتنا شیعتنا فمن أراد منکم الانصراف فلینصرف؛
[60]
اى مردم! شیعیان ما، ما را تنها گذاشتند. هر کدام از شما مىخواهد برگردد، از همین جابازگردد.»
|50|
اینجا بود که شمارى از کسانى که در نیمه راه به امام پیوستهبودند، بازگشته و یاران خاص امام باقى ماندند.
[61] کسانى بودند کهاز مکه امام را همراهى کرده
[62] و یا حتى قبل از آن، از مدینههمراهیش کرده بودند.
[63] کسانى که از او جدا شدند، اعرابى بودندکه فکر کرده بودند همراه حسین بن على(ع) به شهرى در مىآیندکه همه آنها تابعیت او را گردن نهادهاند.
[64] اکنون که روشن شدتصورشان نادرست بوده، از همان جا بازگشتند. پس از این مرحلهنیز امام به حرکت خود ادامه داد. در اینجا کاملاً براى امام روشنشده بود که دیگر رفتن به کوفه با توجه به ارزیابىهاى سیاسىدرست نیست و طبعاً وراى مسائل سیاسى، مطلب دیگرى نیزبوده که مىبایست حسابش را از ارزیابیهاى سیاسى جدا کنیم. امامبه سوى منطقه شراة حرکت کرد و شب را در آنجا ماند. فرداى آنروز باز به حرکت ادامه داد. نیمههاى روز بود که از دور سپاه ابنزیاد به طلایه دارى حرّ بن یزید ریاحى پدیدار شده و راه را بر امامسد کرد.
4. عواملى که رهبر را با بروز ناگهانى خود غافلگیر مىکند.
چهار عامل مهم در تعریف و تشخیص بحران از دیدگاه روشتصمیمگیرى، نقش عمدهاى دارند که عبارتند از: تهدید،محدودیت زمان، محدودیت مکان و غافلگیرى. وضعیتهاىبحرانى به تناسب شدت تهدید، تداوم زمانى و درجه آگاهى باهممتفاوتند.
[65]
الف. وضعیت کاملاً بحرانى،
[66] تهدید شدید/ زمان کوتاه/غافلگیرى.
ب. وضعیت نوظهور،
[67] تهدید شدید / زمان بلند/ غافلگیرى.
ج. وضعیت بطئى،
[68] تهدید ضعیف / زمان زیاد / غافلگیرى.
|51|
د. وضعیت ویژه یا فورى،
[69] تهدید ضعیف / زمان کوتاه /غافلگیرى.
ه . وضعیت انعکاسى،
[70] تهدید شدید/ زمان کوتاه / پیشبینىشده.
و. وضعیت عمومى
[71]،تهدید شدید / زمان بلند / پیشبینى شده.
ز. وضعیت عادى،
[72] تهدید ضعیف / زمان بلند/ پیشبینى شده.
ح. وضعیت ادارى،
[73] تهدید ضعیف / زمان کوتاه / پیش بینىشده.
با توجه به انواع وضعیت بیان شده و خصوصیات ذکر شده ازنظر زمانى ، مکانى و نیروى انسانى تحت رهبرى ،امام حسین(ع)با وضعیت نوع(الف) وضعیت کاملاً بحرانى، تهدید شدید/ زمانکوتاه/ غافلگیرى، رو به رو بودند.
مشخصات وضعیت بحرانى
در مطالعهاى که توسط هرمن کان و آنتونى واینر
[74] انجام شد،ویژگى زیر براى شرایط بحرانى ذکر گردیده است:
[75]
1. بحران معمولاً یک نقطه چرخش در یک سلسله رویدادهاو عملیات است.
(مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید)
2. بحران وضعیتى است که در آن ضرورت اتخاذ تصمیمبسیار بالا است.
(تصمیم یزید مبنى بر بیعت گرفتن سریع از امام )امام در اینمورد مىفرمایند:اگر تعجیل نکنم مرا دستگیر خواهند کرد.
[76]
3. بحران یک تهدید واقعى نسبت به هدفها و مقاصد عواملدرگیر است.
«إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فى اُمّةِ جَدّى».
[77]
4. بحران نتایج مهمى را در پى دارد که عواقب آن، آینده روابط
|52|
طرفهاى درگیر را معینمىکند.
زمینه از بین رفتن بنىامیه، ظهور مختار و...
5. بحران حاصل برخورد رخدادها است و به شرایط تازهاى مىانجامد.
احیاء دین و زمینه دگرگونى مردم
6. در بحران تصادم و درگیرى بین عوامل دو طرف بحران افزایش مىیابد.
درگیرى در مسیر حرکت و در کربلا (تاسوعا و عاشورا)
امام حسین(ع) و مدیریت بحران
[78]
در مدیریت بحران سه عامل نقش تعیین کنندهاى را در موفقیت ایفاء مىنمایند. اینعوامل عبارتند از:
1. ویژگیهاى رهبر
یکى از نقشهاى مهم و اساسى رهبران ، هدایت کردن امت در مراحل سخت و بحرانىاست. خصوصاً آنگاه که دشمنان انسى و جنى سیل شبهات را به سوى جامعه روانه مىسازندو اکثریت مردم را از یقین خارج ساخته و در دو راهى شک و گمان نگه مىدارند. رهبر باید ازکمالات لازم برخوردار باشد تا بتواند پناهگاه مردم باشد. عطار مىگوید با شک و تردیدنمىتوان ادامه راه داده و به مقصد رسید. اگر امت به دام تردید افتادند فقط رهبر الهى که بهعلم و معرفت و معنویت مزین است مىتواند مردم را به یقین رسانده و از شک برهاند.
[79]
رهبران در جامعه اصلىترین عامل در تعیین بحرانستیزى و بحرانپذیرى مىباشند.رهبران منفعل، مأیوس، جبرگرا و بىاراده مسلماً در انتظار وقوع حوادث مىنشینند و تحرکو تلاشى از خود بروز نمىدهند، در حالى که انسانهاى فعال، خوشبین، با اراده و مصمم بهاستقبال بحرانها مىروند و آنها را در هم مىشکنند.
به هر حال در مدیریت بحران، ابزارها و وسایل نیستند که نقش محورى را ایفا مىکنند،بلکه این انسانها هستند که محور اصلى مقابله با بحران مىباشند.
حفظ خویشتندارى و آرامش در تسلط بر اوضاع بههنگام بحران نقش مهمى دارد. به اینعلت، مدیریت بحران کارى است مشکل که به شجاعت و سرعت عمل نیاز دارد. لازمهتصمیمگیرى در بحران تجربه و مهارت کافى است ولى افزون بر آن مدیر باید بتواند از شمخود استفاده کند.
[80]
|53|
1-1. قاطعیت
انسانهاى موفق در صورتى که خواستار رسیدن به هدفى باشند به آن هدف خواهندرسید، آنها نمىگذارند هیچ چیز بین آنها و هدف حائل ایجاد کند، ممکن است شکلى ازاحساس هدفمندى باشد، دقیقا مىدانند به کجا مىخواهند بروند و به آنجا مىرسند وشکست را تنها به مثابه گامى در مسیر موفقیت مىپذیرند.
[81]
رهبر در رأس جامعه قرار دارد و مرکز ثقل اندیشهها، طرحها و پیشنهادهاست و درحقیقت، آخرین مرجع براى تجزیه و تحلیل، جمعبندى و اتخاذ تصمیم براى رفتارهاست.
از این جهت و به لحاظ موقعیت خود به اراده نیرومندى نیازمند است تا پس از بررسىتمام جوانب، تصمیمى قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلى بپرهیزد و با اعتماد واتکال به ذات مبارک خداوندى، نظر نهایى خود را اعلام کند و در پىگیرى و اجراىآنبکوشد.
آیات و روایات و سیره معصومان(ع) حاکى از توجه فراوان به این اصل از اصول مهمرهبرى است. خداوند متعال در قرآن کریم، پس از امر به مشورت به پیامبر اکرم(ص)مىفرماید: «اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش) بر خدا توکل کن». پیامبر اکرم (ص) درجنگ «احد» پس از ابراز پشیمانى اصحاب در پاسخ مىفرماید:
«هنگامى که پیامبرى زره مىپوشد، شایسته نیست آن را از تن به در کند تا زمانى که با دشمنبه نبرد بپردازد.»
حضرت حسین بن على - علیه السلام - هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا واحساس وظیفه براى مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل مىشود، به طورى کهدرخواست افراد مخلص و بزرگوارى مانند عمربن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباسو محمد حنفیه نمىتواند او را از تصمیمش منصرف سازد و او با ارادهاى استوار، حرکتالهى خویش را براى رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مىکند.
امام حسین در خطبه معروفش در مکه مکرمه مىفرمایند:
«مرگى که سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده وزیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم که یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف. براى منمصرع و مقتلى اختیار کردهاند که با عشق و افتخار با آن روبهرو مىشوم. هم اکنون اعضاىپیکر خویش را به چشم مىنگرم که آن را گرگهاى بیابان در منطقهاى بین «نواویس» و «کربلا»پارهپاره مىکنند و رودههاى تهى و شکمهاى گرسنه خود را از آنها پر مىسازند.گریز از روزى
|54|
نیست که با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودى خدا، خشنودى خاندانپیامبر است. در برابر آزمایش او پایدارى مىکنیم و در برابر، پاداش مقاومت کنندگان را بهدست مىآوریم.»
[82]
امام حسین در بیانى مىفرمایند:
«لا وَاللَّهِ لا اُعطیهِم بِیَدی إعطاءَ الذَلیلِ وأقِرُّ إقرارَ العَبید؛ به خدا قسم! چون زبونان دست بهسویشان دراز نخواهم کرد و چون بردگان به التماس و اقرار نخواهم افتاد».
[83]
1-2. داشتن هدف روشن
[84]
1-3. دین دارى همراه بصیرت
امام حسین(ع) رهروى است که چون مقتدایش على(ع) که در گرماگرم جنگ وچکاکشمشیرها به «ذعلب یمانى» فرمود: «أَفأَعبُدُ ما لا أرى؛ مگر مىشود خدایىراکهنمىبینم بپرستم» و آنگاه توضیح داد: «لَاتُدْرِکُهُ الْعُیُونَ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ،وَلکِنْتُدْرِکُهُالْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ».
[85] خدا را مىدید و لذا مىفرمود: «عَمِیَت
|55|
عَینٌلاتَراکَ».
[86]
1-4. مشورت در امور
امام به سخن آنان که در لباس نصیحتگرى ظاهر مىشدند با کمال متانت گوش فرا مىدادو آنگاه هر یک را به فراخور شخصیت، موقعیت و فهمش پاسخ مىگفت . تاریخ، گواهىمىدهد که حتى «مروان بن حکم» - که عناد و کینهتوزىاش با خاندان وحى و بویژهاباعبداللَّه(ع) آشکار بود - وقتى به عنوان ناصح به نزد حضرت آمد حرفش را شنید.ابنطاووس نقل کرده است:
«حسین به قصد اطلاع از اخبار، صبحگاهان در خارج از منزل بود که مروان بن حکم،همان انسان کینهتوز که دیشب به ولید - حاکم مدینه - اشاره کرده بود، حسین اگر بیعت نکرداو را بکش، با او روبهرو شد و گفت: «یا أباعَبدِاللَّهِ إنّى لَکَ ناصِحٌ فَأطِعنى تَرشُد؛ اى اباعبدالله بهنصیحت من گوش کن تا به راستى هدایت شوى».
حضرت فرمود: «ما ذاکَ؟ قُل حَتّى أسمَعَ؛ چه مىخواهى؟ بگو تا بشنوم» گفت: ترا بهبیعت با یزید بن معاویه که خیر دنیا و آخرت در آن است، دعوت مىکنم.» آن حضرت فرمود:«إنّا للَّهِ وإنّا إلَیه راجِعون؛ آنگاه که امت مبتلا به حاکمى چون یزید گردد پس خداحافظ اسلام.»آنگاه ابنطاووس، مىنویسد: «حسین(ع) از عاقبت امر خویش آگاه بود و تکلیفى داشت کهباید در پى آن مىرفت».
[87]
از جمله افرادى که به تناسب، در لباس نصیحت به امام، ظاهر شدهاند مىتوان به «عبداللهبن زبیر»، «ابن عباس»، «عمر بن على الاطرف»، «محمد حنفیه»، «عمرة بنت عبدالرحمن»،«عبدالله بن عمر»، «فرزدق»، «عبدالله بن مطیع» و.... اشاره نمود که سخن هر یک شنیدنى وپاسخ آن حضرت شنیدنىتر است.
1-5. استقبال از سختىها
امام حسین(ع) در محضر پدر بزرگوارش آموخته بود که طى مسیر ایمان با همه وضوح وروشنایىاش سخت و نفسگیر است و در این میان، آنان که توفیق پیمایشآن را مىیابندخاصّان و مشمولان عنایت حضرت حقند که در امتحانات الهى سربلند بودهاند.
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَایَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ للْإِیمَانِ، وَلَایَعِی حَدِیثَنَا إِلَّا
|56|
صُدُورٌ أَمِینَةٌ، وَأَحْلَامٌ رَزِینَةٌ».
[88]
بنابراین او مىدانست که اهل بیت رسول خدا که بر جاده وسط و صراط مستقیمندبایدسختىها، غربتها، تبعیدها، قلّت یاران و تمام حرمانهاى دنیایى رابه جان تجربه کنند و درموعد مقررّ الهى، سر و جان را نیز فداى حضرت دوستکنند:
«خُیِّرَ لى مَصرَعٌ أنَا لاقیهِ».
[89]
بر همین اساس، حسین بن على(ع) که جلوهاى از این آیه کریمه بوده:
«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَالْمُشْرِکِینَ»
[90]
هیچ نگرانى از عاقبت کار نداشت و با اطمینان خاطر به استقبال حوادث تلخ وشیرینمىرفت و آنان را که در حقیقت، مقام والاى امامتش را نفهمیدهاند وگاهىازسردلسوزى و بعضى به دلیل اغراض مختلف لب به نصیحت حضرتش مىگشودند،به فراخور شأن و حال هر یک، جواب مىداد. او از کمى یاران نیز، باکى نداشت، چون ازپدرش على(ع) گفتهاى وحیانى را در ضمیر جانش محفوظ داشت که فرموده بود:
«لَاتَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِیرٌ،وَجُوعُهَا طَوِیلٌ؛
[91]
در طریق هدایت به خاطر کمى رهروان، بیمناک نشوید چرا که (اکثر) مردم برگرد سفرهاىنشستهاند که سیرىاش کم و گرسنگىاش طولانى خواهد بود».
امام چهارم(ع) فرمود:
«هنگامى که کار بر حسین(ع) سخت شد کسانى که با او بودند آن حضرت را نگریسته و دیدندکه حال او بر خلاف ایشان است، زیرا آنها این گونه بودند که هر چه کار سخت مىشد رنگشاندگرگون گشته و لرزه بر اندامشان افتاده و ترس دلهاشان را گرفته بود، ولى حسین(ع) و برخىاز همراهان خاص آن حضرت رنگهاشان درخشیده و اعضاى بدنهایشان آرام گشته ودلهایشان تسکین یافته بود.(با دیدن این منظره) برخى از آنها به یکدیگر گفتند: بنگرید که اواز مرگ با کى ندارد! امام(ع) به آنها فرمود: آرام باشید و بردبار! اى کریمزادگان، که راستى مرگجز پُلى نیست که شما را از سختىها و فشارها به سوى باغهاى فراخناک و نعمتهاى جاویدانعبور دهد، کدام یک از شما است که نخواسته باشد از زندانى به قصر منتقل گردد، و امّا براىدشمنان شما، مرگ جز آن نیست که از قصرى به زندان و عذابى منتقل گردند، براستى پدرم ازرسول خدا(ص) براى من حدیث کرده که همانا دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، و مرگ پُلاینها است به سوى بهشتهاشان، و پل آنها به سوى دوزخهاشان، دروغ نگفتم و به من همدروغنگفتهاند.»
[92]
|57|
1-6. دیندارى همراه با غیرت و حمیّت
آن روز حسین(ع) در محضر معلمش نشسته بود و على(ع) آن استاد بىبدیل، موضوععصبیّت را تبیین مىکرد؛ به اینجا رسید که فرمود:
«اگر به ناچار باید تعصب پیشه کرد پس در (تحصیل) خصال کریمه و اعمال پسندیده و امورمحموده که بزرگان و اصل و نسبداران از یکدیگر گوى سبقت مىربایند، باید تعصب ورزید. وبراى خصیصههاى نیکو چون همسایهدارى، وفاى به عهد، و پیروى از نیکىها، سرپیچى ازتکبر، کسب فضیلت و خوددارى از عهدشکنى و بزرگ شمارى قتل، انصاف نسبت به خلق وکظم غیظ و پرهیز از فساد، (براى چنین امورى) باید تعصب ورزید.»
[93]
آرى حسین(ع) در محضر پدرش على(ع) درس حمیّت و عصبیّت فرا گرفته بود. اما نه ازنوع عصبیتى که جاهلان و سفیهان گرفتار آنند، نه از نوع عصبیتى که شیطان رجیم در دامشافتاده بود و نه از سنخ تعصبات مترفین (مرفهان بىدرد) که به افزونى مال و فرزند تفاخرمىورزند، بلکه تعصّب به تفسیر على(ع) یعنى در کسب خُلقیاتى که همگان بر آن غبطهمىخورند و آرزوهایى بلند و مقامات علّیه و آثار ارزشمند.
2. ویژگیهاى پیرو
پیروان اثربخش در موقعیّت بحرانى عناصرى حیاتى در پیشبرد اهداف رهبرانمىباشند، نه تنها به این علت که به صورت فردى رهبرى را حمایت مىکنند بلکه از این رو کهبه صورت گروهى همه قدرت شخصى رهبر را رقم مىزنند.
[94]
شرط اساسى در موفقیّت رهبرى، اطاعت بىقید و شرط رهروان از رهبر خویش است.بزرگترین رهبران ، اگر پیروان مخلص و مطیع نداشته باشند، محکوم به شکست در برابردشمن بوده و بسیارى از طرح و برنامههاى آنها عقیم خواهد ماند. تاریخ بسیار نشان دادهاست که گروهى اندک ولى با هدف و ارادهاى قوى و اخلاص والا توانستهاند بر گروهى کثیرچیره گردند.
«کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئةً کَثیرَةً بِاِذْنِ اللَّهِ».
[95]
سختىهاى موجود در آئین رهروى باعث شده است که از هزاران مدعى و مرید اندکىتاب و توان تحمل شدائد را داشته و اکثریت یا از نیمههاى راه برمىگردند و یا از قافله بازمىمانند. و به قول سعدى:
|58|
از هزاران در یکى گیرد سما زانکه هرکس محرم اسرار نیست خَلیلَىَّ قُطَّاعُ الْفَیا فى اِلىَ الْحِمى کَثِیرٌ وَ اَمَا الْواصِلوُنَ قَلیلٌ
[96]
وحشت از سختىها و دل بستن به دنیا و مشغولیّت به امورفردى و اجتماعى باعث مىشود که همه کس سلوک، قولش بهفعل تبدیل نشود و به راه نیفتاده از راه به در رود. از اینرو بسیارىاز مردم وقتى جدیت امام را دیدند هر کدام به نوعى عذر آوردند واز سفر بازبماندند. دلایلى که هر یک از آنها بیان مىکنند بیانگرنوعى دلبندى به چیزهائى است که آنها را مدتها به خود مشغولساخته است. لذا نمىتوانند از آنچه بدو عادت کردهاند جدا شوندو سختیهاى راه را به جان بخرند و دل به غیر حق ندهند.
من چنان در عشق گل مستغرقم کز وجود خویش محو مطلقم در سرم از عشق گل سودا بس است زانکه معشوقم گل رعنا بس است کى تواند بود یک شب بلبلى خالى از عشق چنان خندان گلى
[97]
قرآن کریم و نهجالبلاغه فراوان درخصوص این قبیل افرادسخن گفته و آنان را مذمت کردهاند. افرادى که هنگام جهادعذرهاى گوناگون آورده و به بهانههاى مختلف از پیغمبر و اماممىخواستند که آنان را از رفتن به جهاد معاف بدارند. و به گمانخود با پرداختن به عبادت و پرداختن زکات و مالیات اسلامىداخل بهشت شوند و از باب الجهاد نروند! در مقابل این عدهگروهى بودند که صداى طبل جهاد روحشان را به پرواز درمىآورد و شتابان به حضور پیامبر مىرسیدند تا از وى اسلحهبگیرند و راهىِ جبههها شوند. اما وقتى جواب منفى مىشنیدنداشک در چشمانشان حلقه مىزد.
|59|
«الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْاوَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ».
در عین حال افرادى بودند که توانائى مسلح شدن و حرکت بهسوى جبهه را داشتند اما ننگ ماندن را به جان مىخریدند، وهمنشینى با کودکان و زنان و کهنسالان را براى خودپیروزىمىدانستند.
«رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَعْلَمُونَ».
[98]
عشق کار نازکان نرم نیست عشق کار پهلوان است اى پسر سینه خود را هدف کن پیش دوست هین که تیرش در کمان است وى پسر سینهاى کز زخم تیرش خسته شد در جبیناش صد نشان است اى پسر
[99]
یاران امام حسین(ع) دقیقا تمامى ویژگیهاى لازم جهتساختن تیمى منسجم براى رهبرى امام را داشتند و هر یک از آنانداراى ویژگیهاى منحصر به فرد بودند. نهضت عاشورا و قیام امامحسین(ع) از آغاز تا انجام، مجموعهاى از الگوهاى ارزشمند درفضایل اخلاقى، عبادى، عقیدتى، اجتماعى، سیاسى و... است کهمىتواند طالب هر نوع فضیلتى را سیرآب و خواهان هر اسوه والگویى را کامیاب نماید؛ چرا که مجموعه عاشورا از تمامى اقشارمختلف جامعه و از همه مراحل سنى از کودک و خردسال ونوجوان گرفته تا جوان و میانسال و از عمر متوسط گرفته تا پیرکهنسال، از نو عروس و تازه داماد گرفته تا پدر و مادر داغدیده، ازسفید و سیاه گرفته تا آزاد و برده، از فرزند و بستگان گرفته تانیروى از دشمن گریخته و به دوست پیوسته؛ همهو همه در اینمجموعه با ارزش، تعبیه شده است؛ مجموعهاى که امام
حسین(ع) درباره آنها فرمود:
«فَاِنّى لا أعلم اصحاباً أوفى ولا خیرٌ من أصحابى و لا أهل بیت أبرّ
|60|
و لا أوصل من أهل بیتى فجزاکماللَّه خیر الجزاء».
[100]
بر این اساس، هر کس در هر زمینهاى که بخواهد، مىتواند الگویى مناسب فرا راه و مسیرآینده خود برگزیند که به برخى از آنها اشاره مىشود:
وفادارى
اگر چه در صحنه کربلا و فرهنگ عاشورا، همه یاران امام حسین(ع) با وفا بلکه با وفاترینبودند، اما در رأس همه وفاداران، حضرت ابوالفضل العباس(ع) قرار داشت.
واژهها و تعبیرهایى که درباره این سردار کربلا وارد شده، همه حاکى از فضایل ومناقبىاست که در صحنه عاشورا به نمایش گذارده است؛ مانند نافذ البصیرة (داراىبینشعمیق)، صلب الایمان (ایمان قوى)، آثر و ابلى (ایثارگر و سر بلند درامتحانات)،العبدالصالح (بنده شایسته) المطیعللَّه و لرسوله (مطیع خدا و پیامبر)،الفادى(فداشده)، الواقى (نگهبان)، الساعى (تلاش گر)، السقاء (آبآور طفلان)، صاحباللواء (علمدار) و بالاخره، شهید و مجاهد در رکاب امام خود؛ چنان که در روایتى امامصادق(ع) فرمود:
«کان عمّنا العباس بن على نافذ البصیرة، صلب الایمان، جاهد مع أبىعبداللَّه و ابلى بلاء حسناً ومضى شهیداً».
[101]
و امام سجاد(ع) فرمود:
«رحماللَّه العباس فلقد آثر و ابط و فدى اخاه بنفسه حتى قطعت یداه...».
[102]
مقاومت
بیشترین مصیبت را حضرت زینب(س) تحمل کرد، حضرت زینب(س)، قهرمان کربلااست که به حق مىتوان آن بانوى بزرگ را «امالمصائب» نامید.
آن حضرت، قطع نظر از مصایبى که در فراق جد، پدر، مادر و برادر خود متحمل شد تنهادر قضیه عاشورا، شهادت و به خون غلتیدن بیش از بیست نفر از نزدیکترین افراد خانوادهخود را به چشم دید. از این رو زینب(س)، هم مادر شهید است (3 تن) و هم خواهر شهیداست (تا 8 شهید) و هم عمه شهید (9 تن) و هم خاله شهید (3 تن) که بىشک صبرى جمیللازم دارد.
|61|
الگوهاى کهنسال
«حبیب بن مظاهر» از بزرگان شیعه در کوفه و از جمله کسانى است که در دعوت از امام بهکوفه نقش اساسى داشت. کهنسال دیگرى که با قلب جوانش به سان شیر، در رکاب امامحضور داشت و امام از تلاش وى تقدیر کرد «انس بنحارث» است.
الگوى نادمان
در صحنه کربلا و قضیه عاشورا، بزرگهمّتانى بودند که گرچه ابتدا در مقابل امام قرارگرفتند و بناى جنگ با آن حضرت را داشتند، اما با تحولى درونى به اصحاب امام حسین(ع)پیوستند و تا آنجا پیش رفتند که در رکاب آن حضرت به درجه رفیع شهادت رسیدند. دررأس این گروه از عاشوراییان، «حرّ» آزاد مرد و عالم قرار دارد که در آغاز، فرماندهى بخشىاز نیروى دشمن را بر عهده داشت.
حرّ در مراجعه به امام مىگوید:
«من اول کسى بودم که بر شما خروج کردم، اجازه فرمایید اول کسى باشم که در راه شما کشتهشوم و با جدّت مصافحه کنم».
[103]
راز دار
«قیس» نامهرسان مبارزى است که در شکلگیرى جریان عاشورا نقش مهمى بر عهدهداشت، چرا که وى به عنوان قاصد، نامههاى امام را براى مردم کوفه و نامههاى آنها را براىامام حسین(ع) مىرساند و در این راه سختىهاى فراوانى متحمل شد.
[104]
علاقهمند به رهبر
«عابس» از شخصیتهاى بارز شیعه است. او شخصیتى مدیر، ارجمند، شجاع، سخنورو زاهدى شب زندهدار بود و از نظر پاکى و خلوص و قهرمانى و شور انگیزى از بزرگترینانقلابیون به حساب مىآمد.
[105] وى به امام عرض مىکند:
«یا أبا عبداللَّه! اما واللَّه ما أمسى على وجه الأرض قریب ولا بعید أعزّ علىّ ولا أحبّ الىّ منک، ولوقدرت على ان ادفع عنک الضَیم او القتل بشىءٍ اعز علىّ من نفسى و دمى لفعلت؛
اى حسین! به خدا سوگند، هیچ کسى در روى زمین نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست واگر ممکن بود به چیزى بهتر از جانم و خونم از تو دفاع کنم چنین مىکردم».
[106]
|62|
جان نثار
«حنظلة بن سعد تهامى» با رشادت تمام، بدن خود را سپر وجود مبارک امام مىکند وتیرها، نیزهها و شمشیرهایى که از هر سو به قصد جان امام پرتاب مىشوند بهجان مىخردکه:
«وقف بین یدى الحسین لیقیه السهام و الرماح و السیوف بوجهه و نحره؛
پیش روى امام حسین(ع) ایستاد و به وسیله صورت و سینه خود از اصابت تیر و نیزه وشمشیر به امام جلوگیرى کرد».
[107]
یکى دیگر از این جاننثاران «سعید بن عبداللَّه حنفى» است که:
«تقدم امام الحسین فاستهدف لهم یرمونه بالنبل، کلما اخذ الحسین یمیناً و شمالاً قام بینیدیه فما زال یرمى به حتى سقط الى الارض؛
در پیش روى امام ایستاد و خود را هدف تیرهاى دشمن قرار داد تا این که به زمین افتاد و بهشهادت رسید»
[108].
معتقد
در گرما گرم نبرد در صحنه کربلا یکى از عاشوراییان به نام «ابو ثمامه صیداوى» دریافتکه ظهر شده و وقت نماز است؛ از این رو به امام عرض کرد: مىخواهم در حالى خدا راملاقات کنم که این نماز را نیز به جاى آورده باشم. به دنبال این یادآورى، امام با نگاهىبهآسمان فرمود: «ذکرت الصلوة جعلک اللَّه من المصلین؛ به یاد نماز هستى، خداوند تو راازنماز گزاران قرار دهد». آرى هماکنون، اول وقت نماز است از دشمن مهلت بخواهید تانماز بخوانیم.
[109]
در میان عاشوراییان افرادى «کثیرالصلوة» نیز وجود داشتند و شاید همین کثرت نمازشانباعث شده در میدان جنگ دلیرانه جنگ کنند. یکى از این افراد که نقش الگودهى دارد «سویدبن عمرو» است که در توصیف وى مىنویسند: «کان شریفاً کثیر الصلوة» و وقتى در میداننبرد قرار مىگیرد «قاتل قتال الاسد الباسل و بالغ فى الصبر على الخطب النازل؛ در زمانى کهجنگ مىکند به سان شیرى شجاع و در مشکلات و گرفتارىها صبور و مقاوم است».
[110]
شجاع
اگر اولینها را در فرهنگ عاشورا جستجو کنیم، على اکبر اولین شهید از بنىهاشم است.همو که وقتى امام(ع) از مرگ خود و یارانش خبر مىدهد در پاسخ پدر مىگوید: «پدر جان!اگر مرگ ما در راه حق است، پس از مرگ، باکى نیست؛ فاذاً لا نبالى بالموت»
|63|
شهید سیاه و الگویى سفید
وجود سربازان ترک، فارس، عرب، سفید و سیاه و... در عرصه کربلا و در قاموسعاشورا، مبیّن این معنا است که گوناگونى نژاد و ملیت در فرهنگ شهادت راهى ندارد واختلاف رنگ، زبان و قومیت، مانع دفاع از حریم حریت، آزادى، ایمان و عقیده نخواهد بود.
«جَوْن» فردى است سیاه پوست از تبار بردگان آزاد. روز عاشورا، وى به حضور امام آمدو اجازه خواست تا به میدان برود. امام به وى فرمود: «انت فى اذن منى، فانما تبعتنا طلباًللعافیة، فلا تبتل بطریقنا؛ تو به خاطر تأمین عافیت همراه ما بودى، اینک آزاد هستى هر جامىخواهى برو و عافیت خود را به خطر نینداز». جَون وقتى این سخن را شنید، گفت: «من بههنگام آسایش در کنار سفره شما باشم، ولى هنگام سختى شما را تنها بگذارم؟! آرى منمىدانم بدنم بد بو است، حسبم شریف نیست و رنگم سیاه است اما اجازه فرما تا با رفتن بهبهشت، بدنم خوش بو، حسبم شریف و رنگم سفید شود، به خدا سوگند از شما جدا نخواهمشد تا خونم با خون شما مخلوط شود.»
[111]
یاران امام حسین(ع)، این جلوههاى ایثار و از جان گذشتگى، صبر و مقاومت، رازدارى وپایدارى، پیشى گرفتن عقیده بر عاطفه، سبقت در شهادت و دیگر ارزشهاى متجلى درارزشگاه کربلا، همه ناشى از تحول و دگرگونى عمیقى است که در اندیشه و بینش این شیرزنان و رادمردان خودنمایى مىکند، تا بدان جا که حاضرند براى همین معرفت حاصله، هفتادبار بلکه هزار بار خود را در مسیر حق فدا کنند، چنان که یکى از همین عاشوراییان - سعید بنعبداللَّه - مىگوید:
«أما واللَّه لو علمت أنّى أقتل ثُمّ أحیى ثُمّ أحرق ثُمّ أذّر، یفعل ذلک بى سبعین مرّة، ما فارقتکحتى ألقى حِمامى دونک فکیف لا أفعل ذلک و انّما هى قتلة واحدة ثم هى الکرامة الّتى لا انقضاءلها ابداً؛
[112]
آگاه باشید به خدا قسم اگر مىدانستم که به قتل مىرسم بعد زنده مىشوم سپس دوبارهسوزانده مىشوم تا اینکه پیر شوم، و این کار تا هفتاد بار ادامه پیدا کند، هرگز از شما جدانخواهم شد تا اینکه مرگ را ملاقات کنم، بدون تو، چگونه چنین نکنم در حالى که این همانکرامتى است که بعد از آن هیچ پایانى براى آن نخواهد بود.»
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
[113]
در نهضت عاشورا به یک سرى تاکتیکهاى نظامى و تبلیغى بر مىخوریم که از سوىحسین بن على(ع) انجام گرفته است. شیوههاى نظامى به طور عمده یا حالت دفاعى داشته
|64|
است، یا تهاجمى. روشهاى تبلیغى نیز به طور عمده جهت آگاهانیدن مردم و پیام رسانى وبهرهبردارى بیشتر از این حرکت بوده است؛ چه آنچه در زمان خود آن حضرت و توسط خوداو انجام گرفته است، یا پس از شهادتش. در اینکه آن حضرت در قیام کربلا به عنوان یکمبارز مسلط به همه فنون رزمى و تاکتیکهاى نظامى و دفاعى و تبلیغى عمل کرده است، شکىنیست. آنچه مطرح مىشود، تنها نمونههایى است که از تأمل بر حوادث این نهضت به نظرمىرسد، و مدیریت شگفت و نظم و تدبیر آن حضرت را در آن حادثه که آمیختهاى ازاحساسات و عواطف و تعقل است، نشان مىدهد.
3-1. تاکتیکهاى نظامى
3-1-1. حفاظت شخصى
سیدالشهدا(ع) هنگام دیدار با «ولید بن عتبه» والى مدینه پس از مرگ معاویه، با همراهداشتن گروه محافظ از جوانان بنىهاشم نزد والى رفت. او جمعى از یاران، خویشان و پیروانخود را مسلحانه همراه برد، در حالى که شمشیرها را آخته زیر لباسها پنهان کرده بودند و بهآنان سفارش کرد که بیرون در بمانند و اگر صداى امام از درون به مددخواهى بلند شد، بهداخل بریزند و طبق فرمان امام، عمل کنند.
3-1-2. گزارشگر اطلاعاتى:
چون اباعبدالله(ع) به اتفاق خانواده و همراهان از مدینه به سوى مکّه حرکتکرد،برادرش محمد حنفیه را در مدینه باقى گذاشت تا حرکتهاى حکومتى را به عنوانیکگزارشگر اطلاعاتى به امام خبر دهد و آنچه را در مدینه مىگذرد، بى کم و کاستبهآنحضرت برساند. او تعبیر «عین» (مأمور اطلاعاتى) را درباره محمد حنفیه به کاربردهاست.
3-1-3. خنثى کردن توطئه ترور:
به امام خبر رسیده بود که یزید، گروهى را تحت فرمان عمر و بن سعید اشدق براى تروریا دستگیرى وى به مکّه فرستاده است. حضرت براى خنثى کردن توطئه ترور و نیز حفظحرمت حرم خدا و براى اینکه خونش در مکّه ریخته نشود، حج را به عمره تبدیل کرد و روزهشتم ذى حجّه از مکّه خارج شد.
|65|
3-1-4. جمع آورى اطلاعات:
از آنجا که آگاهى از وضعیت دشمن و مردم هوادار، در تصمیم گیریهاى پیشوا نقش مؤثردارد، سیدالشهدا(ع) پیوسته مىکوشید از اوضاع داخلى کوفه اطلاعات کافى داشته باشد. ایناطلاعات را از راههاى زیر به دست آورد:
الف. استنطاق و پرسش از مسافرانى که از کوفه مىآمدند و به عنوان شاهدان عینىجریانها، از آنجا خبر مىدادند؛ نمونههایى همچون «بشربن غالب» که در «ذات عرق» با امامبرخورد کرد، یا فرزدق در یکى دیگر از منزلگهها.
ب. مکاتبات و نامهنگارى با پیروان خود در کوفه، بصره و یمن (مناطقى که در محبت بهاهل بیت، ریشه دارتر بودند) و گزارشهاى مکتوب از اوضاع آن مناطق و حمایت مردمى ونصرت در قیام را جویا مىشدند و حتى این آگاهیها را در مواقع لزوم، به سربازان دشمن کهراه را بر مىگرفتند یا با او به نبرد برمىخاستند، اعلام مىفرمود.
3-1-5. مصادره
در مسیر راه عراق، کاروانى تجارتى از یمن به سوى شام مىرفت و براى یزید، اجناسقیمتى مىبرد. وقتى امام حسین(ع) در منزلگاه تنعیم به آن کاروان برخورد، کالاهاى آن رامصادره کرد تا راه براى وابستگان به یزید، ناامن شود. به افراد کاروان هم فرمود: هر کسبخواهد با ما به عراق بیاید، کرایه کاملش را خواهیم داد و با او رفتار خوب خواهیم داشت وهر کس هم بخواهد جدا شود، کرایهاش را تا اینجا مىپردازیم. برخى جدا شدند، بعضى همهمراه امام آمدند. با این شیوه، هم ضربه اقتصادى به حکومت یزید زد و هم از افراد دشمن،جذب نیرو کرد.
3-1-6. جذب نیرو:
سیدالشهدا(ع) از هر فرصتى براى جذب نیرو به جبهه حق بهره مىگرفت. یکى از آنموارد متعدد، ملاقاتى بود که با «زهیر بن قین» در منزلگاه «زَرود» داشت. زهیر که ابتدا ازروبهرو شدن با امام گریزان بود، پس از این دیدار به امام پیوست و در عاشورا همحماسهآفرید.
|66|
3-1-7. تصفیه نیرو:
امام حسین(ع) چندین بار در طول راه کربلا با پیشگویى ازوضع آینده و خبردادن از شهادتِ خود و همراهان، افراد بىانگیزهو غیرمطیع و دنیاپرست را که به امید غنیمت همراه شده بودندتصفیه کرد، تا گروه زبده و عاشقِ شهادت و خالص و برخوردار ازانضباط و اطاعت محض از فرماندهى و رهبرى براى حضور درمیدان نبرد بمانند. در منزلگاه «زباله» و شب عاشورا، نمونههایىاز این تصفیهها بود. در منزل زُباله برخى برگشتند؛ اما شبعاشورا کسى نرفت.
در شب عاشورا، سید الشهدا(ع) اجازه بازگشت داد وچنینفرمود:
«اللَّهُمَّ إنّی أحمَدُکَ عَلى أن أکرَمتَنا بالنُّبُوَّةِ و عَلَّمتَنا القُرآنَ وفَقَّهتَنا فى الدِّینِ، أمّا بَعدُ؛ فَإنّی لا أعلَمُ أصحاباً أوفى و لا خَیراًمِن أصحابى و لا أهلَ بَیتٍ أبَرّ و لا أوصَل عَن أهلِ بَیتی... إنّی قَدأَذِنتُ لَکُم فَانطَلِقوا جَمیعاً فى حِلٍّ لَیسَ عَلَیکُم مِنّی ذِمامٌ و هذااللَیلُ قَد غَشِیَکُم فاتَّخِذوهُ جَمَلاً؛
بار خدایا، تو را سپاس مىگویم که ما را با نبوت بزرگىبخشیدى و قرآن آموختى و فهم دین عطا فرمودى، من یارانى،باوفاتر و نیکوتر از یارانم سراغ ندارم و خاندانى نیکوکارتر وشریفتر از خاندانم نمىشناسم... من اکنون به همگى شمااجازه دادم و بیعت خود را برداشتم، تا شب به پایان نرسیدهاست از اینجا برگردید».
[114]
3-1-8. آرایش اردوگاه:
وقتى در سرزمین کربلا فرود آمد، دستور داد چادرهارانزدیک به هم بزنند، طنابهاىخیمهها راازلابهلاى هم بگذارند،در مقابل خیمهها حضورداشته باشند و با دشمن از یک طرفمواجه شوند، در حالى که خیمهها سمت راست و چپ و پشتسرشان باشد.
|67|
3-1-9. سازماندهى
امام حسین(ع) صبح روز عاشورا اصحاب را سازماندهى کرد، نماز صبح خواندهشد.زهیربن قین را، فرمانده جناح راست و حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپقرارداد،پرچم را به دست عباس سپرد، چادرها را پشت سر خویش قرار دادند، در گودالى کهپشت چادرها به صورت خندق حفر کرده بودند، هیزم و نى ریختند. گودال، مثل نهر آبى بودکه شب عاشورا براى پیشگیرى از حمله دشمن از پشتِ سر کنده بودند و در آنآتشافروختند.
طرز آرایش جبهه و استقرار نیروها و نصب چادرها در کربلا به صورت نعلى شکل بود،تا هم تسلط بر مجموعه مواضع خودى ممکن باشد، و هم خود در وسط این شکل قرار گیردو هم امکان محاصره شدن توسط سپاه کوفه را سلب کند.
3-1-10. ایجاد مانع
در روز عاشورا، نیروهایى از دشمن مىخواستند از پشت خط دفاعى، از لابهلاى خیمههاحمله کنند (طناب خیمهها یکى از موانع بود) و سه، چهار نفر از یاران امام در منطقه به دفاعپرداخته بودند. عمر سعد دستور داد خیمهها را آتش بزنند. امام حسین(ع) فرمود: بگذاریدآتش بزنند (البته خیمهها خالى از اصحاب و...بود).
3-1-11. مهلتخواهى شب عاشورا براى نماز و دعا و تلاوت قرآن
گرچه این را مىتوان به عنوان امرى عبادى و معنوى به حساب آورد، لیکن با توجه بهنقش روحیه معنوى رزمندگان، این مهلتخواهى براى شعله ور ساختن بُعد معنوى وتقویت روحیه رزمى و شهادتطلبانه در نیروهاى تحت امر، تأثیر بسزایى داشت و یکراهکار نظامى محسوب مىشد؛ بویژه نشان دادن جایگاه یاران در بهشت، آنان را بىتابشهادت ساخت و برخى مانند «بُریر» شوخى مىکردند.
3-1-12.
در آخرین لحظههاى بىیاورى و غربت که سیدالشهدا(ع) پیاده جنگ مىکرد، باز مواظببود تا تیر دشمن به او اصابت نکند و در پى لحظههایى از غفلت دشمن بود، تا حمله کند و برجمع سپاه دشمن حمله برد.
|68|
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
[115]
روشهایى که از سوى سید الشهدا(ع) در طول نهضت و در روز عاشورا، و نیز توسطخانواده او به کار گرفته شد، هم مایه ماندگارى نهضت و مصونیت چهره آن است، هم عاملروحیه بخشى به یارانِ شرکت کننده در آن حماسه، که امام را با همه هستى یارى کردند، و هممایه تزلزل در انگیزه سپاه کوفه و موجب ضعف یا رسوایى یا خنثى شدن تبلیغات دشمن شدهاست، که به برخى از آنها اشاره مىشود:
3-2-1. نامشروع دانستن خلافت یزید:
«إنا للَّه وإنّا الیه راجِعون، وعَلى الإسلامِ السّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزید؛
باید با اسلام خداحافظى کرد که امّت اسلامى به فرمانروایى چون یزید گرفتار آمده است».
[116]
امام حسین(ع) با این وضع، در افکار هواداران یزید، ایجاد تزلزل کرد و با امتناع آشکار ازبیعت و اعلان آن، جوّ سکوت را شکست.
3-2-2. شهود صحنه
با همراه بردن زنان و کودکان در سفر کربلا، به عنوان عاملان ثبت وقایع شاهدان زنده کههمه صحنهها را دیدهاند، از تحریف و مسخ چهره واقعه جلوگیرى کرد. بعلاوه حضور زنانو کودکان در قافله حسینى، تأثیر عاطفى و برانگیزنده افکار بر ضدّ امویان در طول سفرداشت؛ حتى پس از شهادت و در دوران اسارت.
3-2-3. ارتباط تشکیلاتى
نامهنگارى و پیامرسانى به بزرگان کوفه و بصره و سران قبایل و اعزام نماینده به کوفه وتماس با پایگاه هواداران به عنوان یک کار تشکیلاتى.
3-2-4. سنجش افکار:
محاسبه زمینه اقدام در کوفه، از راه اعزام مسلم بن عقیل به آنجا و ارزیابى وضعیتهواداران و نویسندگان دعوتنامهها و درخواست از مسلم براى گزارش دقیق از اوضاع کوفهو میزان تعهد و وفاى مردم.
3-2-5. مشروعیت نهضت:
آن حضرت، حرکت سیاسى خود بر ضدّ حکومت را به تکلیف شرعى و امر به معروف و
|69|
نهى از منکر و احیاى سنت پیامبر(ص) پیوند داد، تا ضمن مشروعیت بخشیدن به قیامخود،تعریضى به نامشروع بودن خلافت و تعارض آن با سنت نبوى داشته باشد. درقسمتىمىفرمایند:
«من به هدایت و رهبرى جامعه مسلمان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین، که دین جدمرا تغییر دادهاند، از دیگران شایسته ترم.»
[117]
3-2-6. بهرهگیرى عاطفى:
از آنجا که مردم حسین بن على(ع) را به عنوان فرزند پیامبر(ص) و فاطمه(س)مىشناختند، وى از این موقعیت و زمینه عاطفى خود در دلها، چه براى جذب نیروى یارىدهنده، چه براى سلب انگیزه جنگ از دشمن و چه براى افشاگرى نسبت به ماهیت سلطهحاکم استفاده کرد. این شیوه، هم توسط خود امام، و هم از طریق حضرت زینب ، امام سجاد ودیگر اهل بیت انجام مىگرفت. حتى پوشیدن بُرد، زره و عمامه پیامبر(ص) و برگرفتنِذوالفقار و یادآورى خویشاوندى خود با پیامبر خدا نیز، در تحریک عواطف دینى نیروهاىدشمن مؤثر بوده و به عنوان یک شیوه تبلیغاتى و روانى قابل توجه است.
هنگامى که امام(ع) جنازههاى یاران خود را مشاهده کرد محاسن شریف خود را در دستگرفته و فرمود:
«آیا فریادرسى نیست که به فریاد ما برسد، آیا دفع کنندهاى نیست که دفع دشمن از حرمرسول خدا بنماید!»
[118]
در این وقت دو نفر از انصار به نامهاى سعد بن حارث و برادرش ابوالحتوف که در لشکرعمر بن سعد بودند و صداى استغاثه امام(ع) و گریه زنان حرم را شنیدند از لشکر او بیرونآمده و شمشیرهاى خود را کشیده به طرف لشکر ابن سعد حمله کردند و کارزار کرده تا بهشهادت رسیدند.
[119] خطبه امام سجاد در کوفه نیز همین گونه است:
«من على پسر حسین فرزند على بن ابىطالب هستم. من پسر کسى هستم که در کنار شطفرات، بدون آنکه خونى را از او طلبکار باشند و خواستار قصاص شوند، او را سر بریدند. منپسر آن کسى هستم که حریم او را شکستند و نعمتش را سلب کردند و مال او را به یغما بردند واهل بیت او را به اسیرى گرفتند. و....»
3-2-7. اتمام حجّت
براى بستن راه هر گونه عذر و بهانه و توجیه و تأویل، آن حضرت مکرر اقدام به «اتمام
|70|
حجّت» کرد؛ هم براى بازداشتن دشمن از کشتن او، و هم براى پیوستن افراد به جبهه حق. دراین اتمام حجّت، گاهى هم تکیه روى حسب و نسب خویش مىکرد. امام حسین(ع) در اینمورد در روز عاشورا مىفرمایند:
«خشم خدا سخت شد...بر مردمى که همگى یکصدا شدند براى کشتن پسر دختر پیامبرخود. سوگند به خدا هیچ پاسخى به آنها نخواهم داد تا آن گاه که خداى را با محاسن خود که بهخونم خضاب و رنگین گشته دیدار کنم.»
[120]
آن گاه فریاد زد:
حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزى شتاب مکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت وموعظه شماست انجام دهم.»
3-2-8. آماده سازى
یاران و اهل بیت خود را از نظر روانى آماده مىساخت که با حادثه عاشورا شجاعانهروبهرو شوند و با سخنان و خطابهها، روحیه شهادتطلبى در یاران، و صبر و تحمل دربستگان ایجاد مىکرد و هر گونه «ابهام» در مسیر و هدف و سرانجام را مىزدود.
3-2-9. جبران کمیت با کیفیت
گرچه یاران آن حضرت در کربلا اندک بودند، اما این کمیت اندک را، با کیفیت بالاوروحیه والا در یاران خویش جبران کرد، چه در سخنان طول راه، چه میثاق عاشورا واعلامایستادگى یاران تا پاى جان و نیز نشان دادن جایگاه اصحاب خود در بهشت، به آنجمعحاضر.
3-2-10. تقویت بُعد معنوى
مهلت خواهى شب عاشورا و سپرى کردن آن شب با انس با خدا و تلاوت و عبادت وزمزمههایى که از خیمهها بر مىخواست، همه به عنوان عامل معنوى و تقویت روحى درشب قبل از عملیات مؤثر بود و یاران در صبح عاشورا بى تابِ شهادت بودند و شوخىمىکردند و میان خود و بهشت، فاصلهاى جز تحمل ضربت شمشیرها نمىدیدند.
3-2-11. رَجَز
استفاده از رجزهاى حماسى توسط امام و یارانش در درگیریهاى تن به تن یا عمومى؛
|71|
خواندن رجز، هم رزمنده را تقویت روحى مىکرد، هم دشمن را تحقیر مىنمود و هم مبیّنانگیزه و اندیشه و ایمان جنگجوى حسینى بود.
3-2-12. افشاگرىهاى اسرا
پس از عاشورا، اسیران اهل بیت(ع)، از تجمعهاى مردمى در کوفه، مجلس ابن زیاد، شام،دمشق، حتى مجلس یزید، استفاده مىکردند و پیام خون شهدا را مىرساندند و ضمن معرفىخود و امام حسین(ع)، بر ضد حکام افشاگرى مىکردند. این شیوه را، چه در خطبهها و چه درسخنانى که در برخوردهاى متفرقه ابراز مىشد، به کارمىگرفتند.
«زینب بزرگترین و مشکلترین تکلیف را پس از واقعه کربلا بر عهده گرفت و به خوبىاز عهده این مهم بر آمد چنان که نخستین نتیجه کار زینب، سقوط حاکمیت آل ابىسفیان شد».
به تعبیر شهید مطهرى:
«از عصر عاشورا زینب تجلى مىکند و از آن به بعد رهبرى قافله را عهدهدار مىگردد و درواقع،نیابت امامت یعنى رهبرى را پس از عاشورا از ناحیه امام حسین و امام سجادبهعهدهمىگیرد.»
[121]
اگر رسالت حسین(ع) قیام علیه هر چه پستى و زشتى و دفاع از آزادى و کرامت انسانبود، رسالت زینب ماندگار ساختن همه خوبىها بود. پس نهضت عاشورا دو رویه دارد یکرویه آن حسین(ع) است و رویه دیگر آن زینب(س). سکّه وقتى ارزش داردکه دو رویه باشدو به همین جهت او را «شریکة الحسین» لقب دادهاند.شیخ صدوق مىگوید:
«زینب(س) نیابت خاص را از طرف امام حسین(ع) در بیان مسایل حلال و حرام تا بهبودى امامسجاد(ع) بر عهده داشت».
[122]
3-2-13. مجالس یادبود:
اهل بیت، پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، مجالس عزا و سوگوارى بر پا داشتند وپیوسته از حادثه عاشورا و فجایع سپاه کوفه یاد کردند. بارزترین آنها یاد کردن امام سجاد(ع)از حسین(ع) و شهادت او با لب تشنه بود، هنگام نوشیدن آب، یا دیدن صحنه ذبح گوسفند.
3-2-14. فرهنگ گریه و نوحه:
امامان شیعه تأکید فراوان کردند که از مظلومیت اهل بیت و حادثه عاشورا همواره یادشود و زنده بماند. این فرهنگ یاد و یادآورى در قالب مفاهیمى همچون: گریه، نوحه خوانى،
|72|
مرثیه سرایى، زیارت، تبرک با تربت سیدالشهدا(ع)، کامگیرى با آب فرات و تربت، یاد کردناز عطش حسین هنگام آب نوشیدن، برگزارى مجالس عزادارى براى اهل بیت و... شکلگرفت. این فرهنگ، تاکنون هم سبب زنده ماندن و جاودانه شدن آن حماسه بوده است.
درباره سیّد الشّهدا(ع) در بیان امام باقر(ع) آمده: پیامبر پیوسته اینگونه بود کههرگاهحسین به نزد او مىآمد، او را در بغل مىگرفت و او را مىبوسید و گریه مىکرد.سپسمىفرمود:
«اى فرزندم من جاى شمشیرها را مىبوسم».
[123]
ابن عباس مىگوید: به هنگام رفتن به صفّین من همراه على(ع) بودم، وقتى از نینوا عبورمىکردیم، آن حضرت گریه مفصّلى کرد، به طورى که اشک از روى محاسن او جارى شد، ماهم همصدا با على(ع) گریه سردادیم، بعد ادامه داد:
«واى، واى، مگر من با آلابوسفیان چه کردهام؟»
سپس اضافه کرد:
«در این سرزمین هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت مىرسند، و به آغوشخاکمىروند».
[124]
امام چهارم(ع) که خود در کربلا شاهد مصائب دردناک حسین(ع) و یاران فداکار او بود،و 23 سال داشت، پس از آن واقعه سوزناک، تا زمانى که در قید حیات بود، یعنى مدت 34 سالطبق برخى از روایات، براى پدر و عزیزان خویش، گریه و سوگوارى مىکرد. ابنشهرآشوب، مىنویسد:
آن حضرت هر وقت ظرف آب بر مىداشت تا بنوشد، گریه مىکرد به طورى که از اشکخون آلود چشم او، آب ظرف خونآلود مىگردید، وقتى هم افرادى وى را دلدارىمىدادند،مىفرمود:
«و چگونه نگریم؟ حال آن که پدرم از آبى که براى درندگان و حیوانات وحشى آزاد بود،ممنوعگردید».
[125]
علقمة بن محمد حضرمى، روایت مىکند:
«امام باقر(ع) براى حسینبن على(ع)، گریه و ناله سر مىداد، به هر کس هم درخانه او بود(با رعایت تقیّه)، دستور مىداد گریه کند، در خانه آن حضرت مجلس عزا و سوگوارىتشکیل مىگردید، و آنان مصیبت حضرت حسین(ع) را به هم تسلیتمىگفتند».
[126]
|73|
عبداللَّه بن سنان، مىگوید:
«روز عاشورایى به حضور امام صادق(ع) رسیدم، آن حضرت را با رنگ پریده و بسیار غمناک،در حالى که اشک چون مروارید از چشم او جارى بود یافتم، علت آن وضع را سوال کردم،فرمود: مگر نمىدانى در چنین روزى جد ما حسین(ع) شهید شده است...؟»
[127]
امام صادق(ع)، به ابو هارون مکفوف دستور مىدهد مرثیه بسراید، و آنگاه که وى مرثیهخود را مىخواند، مشاهده مىنماید، امام(ع) سخت گریه مىکند، متوجه مىشود از صداىگریه امام صادق(ع) زنانى که پشت پرده حضور داشتهاند، صداى خود را به گریه و شیون بلندکردهاند، بعد امام(ع) فرمود:
«کسى که درباره حسین(ع) شعرى بسراید و سپس گریه کند و ده نفر را بگریاند بهشت بر اوواجب مىشود».
[128]
امام رضا(ع) مىفرماید:
«روش همیشگى پدرم امام موسىبن جعفر(ع) این بود که، هرگاه ماه محرم مىرسید، پیوستهاندوهناک بود و خندهاى در چهره نداشت، تا دهه عاشورا سپرى شود. روز عاشورا هم، روزگریه و سوگوارى و مصیبت او بود، و مىفرمود: این روز، روزى است که حسین(ع) در آن کشتهشده است».
[129]
امام رضا(ع) فرموده است:
«محرّم ماهى است که، در روزگار جاهلیت احترام داشت و مردم در آن از جنگ و خونریزىپرهیز داشتند، اما دشمنان در آن خون ما را ریختند، حرمت ما را شکستند، زنان و عزیزان مارا به اسارت گرفتند، آتش به خیمه ما زدند، اموال ما را غارت نمودند، و سفارش پیغمبر(ص) رادر حق ما پاس نداشتند. روز (عاشوراى) حسین(ع) پلکهاى ما را مجروح و اشکهاى ما راروان ساخته... بر کسى مانند حسین(ع) باید گریه کنندگان گریه کنند؛ چرا که گریه بر او گناهانبزرگ را از بینمىبرد».
[130]
در بیانى که علامه مجلسى؛، به عنوان زیارت عاشوراى حضرت سیّد الشهدا(ع) آورده، ومحدث قمى آن را با عنوان زیارت ناحیه مقدسه روایت کرده است، مطالب زیادى ازسوگوارى، مىیابیم. علامه مجلسى؛ زیارت را از کتاب المزار الکبیر شیخ محمدبن جعفربنعلى مشهدى حایرى، آورده، و علامه حاجآقا بزرگ تهرانى، و محدثنورى، این کتاب را کهدر قرن ششم هجرى نوشته شده، و 15 راوى معتبر از آن مطلب روایت کردهاند معتبردانستهاند.
[131] براساس روایت این کتابها، از زبان امام زمان(ع) خطاب به حضرتسیّدالشهدا(ع) مىخوانیم:
|74|
«اى جدّ بزرگوار! روزگاران مرا به تاخیر انداخت، و نتوانستمبه یارى تو بشتابم، و با دشمنانتجنگ کنم، اما صبح و شام براى تو گریه مىکنم و از شدت افسوسم به جاى اشک خونگریهمىکنم.»
نکات کلیدى مورد استفاده
با توجه به نکات ذکر شده ،هنر اداره مؤثر یک بحران به عوامل زیر بستگى دارد:
1. ویژگیهاى رهبر
قاطعیت، داشتن هدف روشن، عقیده همراه با بصیرت، مشورت در امور، استقبال ازسختىها،پیشگامى در انجام امور،منعطف در شیوه انجام کار، آگاه از محدودیتها و تواناییها.
2. ویژگیهاى پیرو
وفادارى، مقاومت، علاقهمندى به رهبر، جان نثارى، معتقد بودن، شجاعت و آگاهىکامل از بحران.
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
3-1. تاکتیکهاى نظامى
حفاظت شخصى، داشتن اطلاعات ، خنثى کردن توطئه دشمنان ، جمع آورى اطلاعات ازموقعیت بحران، مصادره اموال دشمنان (ضعیف کردن دشمن)، جذب نیرو، تصفیه نیرو،آرایش مطلوب محیط ، سازماندهى نیروها، ایجاد مانع جهت موفقیتدشمنان.
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
نامشروع دانستن دشمن ، ایجاد شهود در صحنه، افزایشارتباطات( با نیروههاى خودى،دشمن و انسانهاى بیطرف )، سنجش افکارنیروها، مشروعیت دادن به کار، اتمام حجّت،آمادهسازى روانى نیرو، جبران کمیت با کیفیت، انتشار اخبار ناشى از بحران جهت جلوگیرىاز بحرانهاى آینده (افشاگریهاى اسراء).
[1]. هلن کلر،عشق به خداوند،ترجمه خرمشاهى ،نشر ققنوس ،ص 112
[2]. امالى صدوق، مجلس70، رقم 10.
|75|
[3]. مهدى الوانى، سازمانهاى بحرانپذیر و بحران ستیز و دانش مدیریت، ش35 و 36، ص 58.
[4]. سیرة الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف حسنى، ص42 - 45.
[5]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 39. البدایة و النهایة، ج 8، ص 169. و در حدیثى که از تاریخ ابن کثیر و ابنعساکر نقل شده «فرم الامة» نقل شده (حیاة الامام حسین(ع)، باقر شریف، ج 3، ص 43.)
[6]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 38؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 169.
[7]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 290.
[8]. الفتوح، ج 5، ص 124.
[9]. حماسه پیروز عاشورا،ابوالقاسم آذرسا،نشر دفترانتشارات اسلامى ،ص 80.
[10]. مهدى الوانى، پیشین، ص 57 - 58.
[11]. بحار الانوار، ج44، ص329.
[12]. اسفندیار سعادت، مدیریت بحران، دانش مدیریت، ش.11، زمستان 1369، ص 21.
[13]. همان، ص 22.
[14]. اسفندیار سعادت، پیشین، ص 22.
[15]. مهدى الوانى، پیشین، ص 58.
[16]. زندگانى امام حسین(ع)،سید هاشم محلاتى ،ص 143.
[17]. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 192.
[18]. على اسدى، بحران مدیرت و مدیریت در بحران، مجله مدیریت دولتى، ش 4، ص 55.
[19]. الفتوح، ج 5، ص 137.
[20]. انساب الاشراف، ج 3، ص 171؛ الفتوح، ج 5، صص 144 - 145، تاریخ الطبرى، ج 4، ص 304.
[21]. لسان المیزان، ج 3، ص 151 (چاپ جدید: ج 3، ص 504).
[22]. الفتوح، ج 5، ص 98.
[23]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 289؛ همین تبلیغات بود که بسیارى از مردم، بخصوص مردم شام، امام حسین(ع) را خارجى (خروج بر امام) دانسته و تکفیر مىکردند.
[24]. همان، ص 275.
[25]. همان، ص 331.
[26]. الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 17.
[27]. ترجمة الامام الحسین(ع) ص 79.
[28]. طبقات الکبرى، ج 5، ص 148.
[29]. «و یزید رجلٌ فاسق شارب خمر قاتل النّفس المحرّمة مُعلنٌ بالفسق». الفتوح، ص 826 ؛بحار الانوار، ج44، ص 325 .
ذهبى درباره یزید مىگوید: «کان ناصبیاً، فظاً، غلیظاً، جلفاً، یتناول المسکر، و یفعل المنکر، افتتح دولته بقتلالشهید الحسین..» سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 37.
[30]. بحارالانوار، ج 44، ص 326.
[31]. تحف العقول، ص 239.
[32]. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 171.
[33]. تحف العقول، ص 239.
[34]. «انى احق بهذا الامر؛ بحارالانوار، ج 44، ص 381.
[35]. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 171.
|76|
[36]. ترجمة الامام الحسین(ع)، ابن عساکر، ص 197؛ اخبارالطوال، صص 224، 222.
[37]. بر طبق نقل ابن اثیر در کتاب کامل معاویه در سال 49 هجرى مروان را از استاندارى مدینه معزول وسعید بن عاص را به جاى او منصوب کرد و دوباره در سال 54 سعید را معزول کرده و به جاى او مروان را بهاستاندارى مدینه گماشت و در سال 57 مروان را از استاندارى مدینه معزول کرد و به جاى او ولید بن عتبة بنابىسفیان را به حکومت آنجا نصب کرد، و ولید تا پس از مرگ معاویه یعنى تا سال 60 همچنان در مدینهاستاندار بود.
[38]. ادب الحسین، ص 88.
[39]. کامل ابن اثیر، ج 4؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 179.
[40]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 39. البدایة و النهایة، ج 8، ص 169. و در حدیثى که از تاریخ ابن کثیر و ابنعساکر نقل شده «فرم الامة» نقل شده (حیاة الامام حسین(ع)، باقر شریف، ج 3، ص 43.)
[41]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 38؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 169.
[42]. ترجمه الامام الحسین(ع) ص 56.
[43]. اخبار الطوال، ص 230.
[44]. الفتوح، ج 5، ص 38.
[45]. انساب الاشراف، ج 3، ص 158.
[46]. انساب الاشراف، ج 3، ص 77.
[47]. الارشاد، ج 2، ص 36.
[48]. المنتظم، ج 5، ص 327.
[49]. الفصول المهمة، ص 184.
[50]. انساب الاشراف، ج 3، ص 158؛ متن نامه آنان در تجارب الامم (ج 2، ص 41 آمده است.
[51]. اخبار الطوال، ص 231.
[52]. انساب الاشراف، ج 3، ص 171.
[53]. انساب الاشراف، ج 3، ص 164؛ اخبار الطوال، ص 245؛ تاریخ الطبرى، ج 4، صص 290 - 289.
[54]. اخبار الطوال، ص 245.
[55]. همان، ص 247.
[56]. الفتوح، ج 5، ص 120.
[57]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 300.
[58]. این پیام این بود که هر چه زودتر امام حسین(ع) به حجاز باز گردد و به کوفه نیاید.
[59]. اخبار الطوال، صص 247، 248.
[60]. انساب الاشراف، ج 3، ص 169.
[61]. اخبارالطوال، ص 248.
[62]. انساب الاشراف، ج 3، ص 169.
[63]. تاریخ الطبرى، ج 4، صص 300، 301.
[64]. همان، ج 4، ص 300.
[65]. على اسدى، بحران مدیرت و مدیریت در بحران، مجله مدیریت دولتى، ش. 4 ص 55.
[66]. Crisis Situation
[67]. innovative Situation
[68]. inertil Situation
|77|
[69]. Cireumstantial Situation
[70]. Situation reflexive
[71]. Delibrative Situation
[72]. Situation Routinised
[73]. Administrative Situation
[74]. Herman Kahn and, Wiener
[75]. على اسدى، بحران مدیرت و مدیریت در بحران، مجله مدیریت دولتى، ش 4. ص 55.
[76]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 290.
[77]. همان.
[78]. مهدى الوانى، پیشین، ص 58 - 63.
[79]. فرید الدین عطار نیشابورى، منطقالطیر، تصحیح مشکور، مقاله خامس عشر.
[80]. على اسدى، پیشین، ص 60.
[81]. تدابیرموفقیت ،ادوارد دبنو ،ترجمه هادى رشیدیان ،نشر پیکان ،ص 5.
[82]. ناسخ التواریخ ،ج 2، ص 120.
[83]. تاریخ طبرى، ج 5، ص 425.
[84]. ره توشه راهیان نور ،41،ص 312.
[85]. نهج البلاغه، خ 179.
[86]. دعاى عرفه امام حسین، بحار الانوار، ج، 67، ص 139.
[87]. سوگنامه کربلا، ص52، ترجمه لهوف / دزفولى
[88]. نهج البلاغه، خ 189.
[89]. بحار الانوار، ج 44، 366.
[90]. سوره یوسف، آیه 108.
[91]. نهج البلاغه، خ 201.
[92]. معانى الاخبار، (ط صدوق طهران)، ص 28.
[93]. نهج البلاغه، خ 192.
[94]. پاول هرسى، مدیریت رفتار سازمانى، ترجمه قاسم کبیرى ،1375، ص 222.
[95]. بقره ، آیه 249.
[96]. دوستان من ،روندگان راه باغ دوست زیادند اما واصلان بدان اندکند.
[97]. منطقالطیر، مقاله ثانیه.
[98]. توبه ،آیه 92 و 93.
[99]. مولوى، کلیات شمس تبریزى.
[100]. بلاغة الحسین، ص 196.
[101]. مقتل ابى مخنف، ص 175.
[102]. همان.
[103]. بحارالانوار، ج 45 ص 13.
[104]. بحارالانوار ج 44 ص 370.
[105]. انصار الحسین ص 93، العیون العبرى ص 136.
[106]. بحارالانوار ج 45، ص 29.
|78|
[107]. بحارالانوار ج 45 ص 23.
[108]. همان ص 21.
[109]. همان ص 21.
[110]. همان ص 24.
[111]. همان ص 24.
[112]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 601.
[113]. نظامى ،تبلیغى ،در نهضت عاشورا، جواد محدثى.
[114]. ابصار العین، ص9، تاریخ طبرى، ج 5، ص 418.
[115]. همان.
[116]. بحارالانوار، ج 44، ص 326.
[117]. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 171.
[118]. زندگانى امام حسین(ع)،سید هاشم محلاتى ،ص 422.
[119]. همان منبع ،ص 422.
[120]. طبرى ،ج 328.7.
[121]. حماسه حسینى.
[122]. زینب کبرى فریادى بر اعصار، اسماعیل منصورى لاریجانى، ص 19، به نقل از العیون العبرى، ص 5.
[123]. کامل الزیارات، ص 63، بحار الانوار، ج 44، ص 251.
[124]. بحار الانوار، ج 44، ص 253.
[125]. مناقب، ج 3، ص 303، بحار الانوار، ج 46، ص 109.
[126]. وسائل الشیعه، ج 10، ص 398.
[127]. سفینة البحار، ج 2، ص 196، بحار الانوار، ج 98، ص 309.
[128]. کامل الزیارات، ص 104.
[129]. وسائل الشیعه، ج 10، ص 394.
[130]. بحار الانوار، ج 44، ص 284.
[131]. الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج 20، ص 324، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 368.
بحران در زمان حکومت یزید
1. تهدید هدفهاى عالى و حیاتى
2. محدودیت زمانى
3. محدودیت شرایط مکانى
حرکت امام به سمت عراق
4. عواملى که رهبر را با بروز ناگهانى خود غافلگیرمىکند.
مشخصات وضعیت بحرانى
امام حسین(ع) و مدیریت بحران
1. ویژگیهاى رهبر
1-1. قاطعیت
1-2. داشتن هدف روشن
1-3. دین دارى همراه بصیرت
1-4. مشورت در امور
1-5. استقبال از سختىها
1-6. دیندارى همراه با غیرت و حمیّت
2. ویژگیهاى پیرو
وفادارى
مقاومت
الگوهاى کهنسال
الگوى نادمان
راز دار
علاقهمند به رهبر
جان نثار
معتقد
شجاع
شهید سیاه و الگویى سفید
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
3-1. تاکتیکهاى نظامى
3-1-1. حفاظت شخصى
3-1-2. گزارشگر اطلاعاتى:
3-1-3. خنثى کردن توطئه ترور:
3-1-4. جمع آورى اطلاعات:
3-1-5. مصادره
3-1-6. جذب نیرو:
3-1-7. تصفیه نیرو:
3-1-8. آرایش اردوگاه:
3-1-9. سازماندهى
3-1-10. ایجاد مانع
3-1-11. مهلتخواهى شب عاشورا براى نماز و دعا و تلاوت قرآن
3-1-12.
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
3-2-1. نامشروع دانستن خلافت یزید:
3-2-2. شهود صحنه
3-2-3. ارتباط تشکیلاتى
3-2-4. سنجش افکار:
3-2-5. مشروعیت نهضت:
3-2-6. بهرهگیرى عاطفى:
3-2-7. اتمام حجّت
3-2-8. آماده سازى
3-2-9. جبران کمیت با کیفیت
3-2-10. تقویت بُعد معنوى
3-2-11. رَجَز
3-2-12. افشاگرىهاى اسرا
3-2-13. مجالس یادبود:
3-2-14. فرهنگ گریه و نوحه:
نکات کلیدى مورد استفاده
1. ویژگیهاى رهبر
2. ویژگیهاى پیرو
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
3-1. تاکتیکهاى نظامى
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
در دل هر مشکلى فرصتهاى بزرگتر و عالىترى نهفته است که انسانهاى بزرگ قادرندمشکلات را به فرصتهاى بزرگ تبدیل نمایند.[1]
براى خاندان رسول خدا(ص) و شیعیان آن خاندان مظلوم ،روزى مصیبت بارتر و پراندوهتر از روز عاشوراى امام حسین(ع) و روز شهادت آن بزرگوار و یارانش نبوده و درتاریخ اسلام ثبت نشده است. در حدیثى از امام زینالعابدین(ع) نقل شده که فرمود: روزى بررسول خدا(ص) سختتر از روز اُحد نبود که عمویش حمزه فرزند عبدالمطلب و شیررسول خدا(ص) به شهادت رسید و پس از آن روز موته بود که عموزادهاشجعفرابنابىطالب در آن روز کشته شد، آنگاه فرمود:
«و روزى همانند روز حسین(ع) نبود که سى هزار مرد که خود را از این امت مىدانستند بهسوى آن حضرت هجوم برده و هر کدام با ریختن خون آن حضرت مىخواستند به خدانزدیکتر شوند، و آن حضرت آنان را به یاد خدا مىانداخت ولى اعتنا نکرده تا آنکه آن بزرگواررا از روى ستم و دشمنى کشتند.»[2]
زمینه بحران
زندگى امام در برههاى از زمان که با ستمگران مواجه بود، با بحرانهاى زیادى رو به روشده و تمامى وقایع گواه آنند که او مردى پولادین بود و با تکیه بر نیروى غیبى الهى هیچگاهتسلیم نشد. روح بزرگ او بسان دریاى ژرفى بود که همه ناگوارىها را در خود جاى مىداد وآنچنان دلش قوى و به فضل پروردگار بستگى داشت که هیچ قدرتى نتوانست در او خللىایجاد کند.پیروان راستین اسلام هر کدام به نوبه خود و به مقتضاى شرایط زمان و مکان، درطول تاریخ، در راه عمل به تکلیف و انجام وظیفه الهى حماسهها آفریدهاند و ثمراتگرانبهایى را براى اسلام و مسلمین از خود به یادگار گذاشتهاند.بررسى تاریخ انبیاى الهى وپیشوایان معصوم ،این امر را روشن مىسازد که سراسر حیات پربرکت آنان، تلاش واستقامت در راه اداى وظیفه تبلیغ رسالت الهى بوده است. و در این راه، هیچ چیز مانع انجاموظیفه آنان نگردیده است.
یک بحران ضمن آنکه حامل جنبههاى مخرب و منفى است ولى از جهات دیگرىمىتواند منشأ اثرات سازندهاى باشد و خلاقیت و نوآورى و تلاشها و چالشهاى جدید راایجاد کند.
[3] با مرگ معاویه و روى کارآمدن یزید بحران بهوجود آمد،اثبات فسق و فجور و|37|بىبند و بارى و بىدینى و کفر یزید نیز براى افراد بىغرض نیاز به استدلال زیادى نارد.دوران خلافت یزید سه سال و شش ماه بیشتر طول نکشید، ولى در اثر بىسیاستى و پاىبندنبودن به مقدّسات اسلام و پردهدرى، در همین مدت کوتاه سه جنایت هولناک و بىسابقهانجام داد که براى همیشه نه تنها تاریخ بنىامیه را ننگین ساخت بلکه تاریخ اسلام را سیاه ومشوّه کرد. اجمال آنها این گونه بود:
1. سال اول، شهادت امام حسین(ع) و یارانش و به اسارت بردن فرزندان و خاندان رسولخدا و گرداندن آنها در شهرها و قصبات و به شهادت رساندن زنان و کودکان بى گناه ایشان درکربلا و کوفه و شام و...
2. فرستادن لشکرى جرّار براى سرکوبى مردم مدینه و مباح شمرده خون مردم آن شهر کهبزرگترین جنایتهاى تاریخ را، لشکریان شام در کنار قبر مطهّر رسول خدا(ص) انجام دادند وجوى خون در مسجد مدینه به راه انداختند، خانهاى را سالم نگذاردند و...
3. ویران کردن خانههاى مکه و به خاک و خون کشیدن هزاران انسان در آن شهر و در کنارخانه خدا و حرم امن الهى و سوزاندن و به منجیق بستن خانه کعبه و ویران کردن قسمتهایىاز آن و...[4]یزید بعد از به حکومت رسیدن سریعاً خواستار بیعت امام حسین(ع) با خود شد. در نقلىکه یعقوبى در تاریخ خود آورد متن نامه یزید به ولید بن عتبه این گونه است:وقتى نامه من بهتو رسید حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعتنکردند گردن آن دو را بزن و سر هر دو را براى من بفرست. امام حسین(ع) مىدانستند کهزمان شهادت نزدیک است (یا بیعت و یا جنگ و شهادت) در چنین محیطى ،شخص آزاده ودیندارى مانند امام حسین(ع) نمىتواند دست بیعت به او بدهد. پس شِق دوم یعنى جنگ وشهادت پیش روى حضرت قرار داشت. ابن اثیر و دیگران از عبداللّه بن عباس و جعفربنسلیمان ضبعى از امام حسین(ع) روایت کردهاند که فرمود: به خدا سوگند مرا رها نخواهندکرد تا وقتى که قلبم را از درونم بیرون آورند.
[5]
در همان کتاب کامل ابناثیر نقل شده که آن حضرت به عبداللّه بن زبیر که علّت تصمیم اورا از حرکت جویا شد فرمود:
«براستى پدرم براى من حدیث کرد که شهر مکه را بزرگى است که به وسیله او حرمت این شهرشکسته شود، و من دوست ندارم که آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بیرون
|38|
مکه کشته شوم بهتر دوست دارم تا یک وجب و هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم، پیشمن محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانورى از این جانوران باشم مرا بیرون آوردهتا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند.[6]»در قسمتى دیگر امام فرمود: اگر تعجیل نکنم مرا دستگیر خواهند کرد[7] و بار دیگر فرمود:بنىامیّه مالم را گرفتند، صبر کردم، به آبرویم تعرّض کردند، صبر کردم، خواستند خونم رابریزند، گریختم.[8]این نقلها شاهد صدق این گفته است که به هر روى، آنان تصمیم بر قتل او داشتند و امیدىبه زنده بودن، به صورتى که بیعتى صورت نگیرد، نمىتوانسته وجود داشته باشد. طرف دیگرقضیه رفتن به سمت عراق است.تا اینجا با قسمت یا روى منفى بحران مواجه هستیم (درد،رنج، تشنگى، قطعه قطعهشدن، آوارگى و.....) روى دیگر بحران ،قسمت مثبت و هنر تبدیلمشکل به فرصت طلائى است.که سالار شهیدان به نحو شگفت انگیزى بحران را با موفقیتدر جهت اهداف خود به حرکت درآورد و زمینهاى براى دگرگونى در تمامى نسلها و منشأتمامى انقلابهاى مردمى گردید.
به همین علت است هنگامى که "ابنزیاد" به حضرت زینب(س) گفت: دیدى که خدا بابرادرت چه کرد، فرمود: من بجز نیکویى چیزى ندیدم.[9]
این حادثه مىتوانست با ماندن حضرت در مکه و شهادت او در آن نقطه مقدس به پایانبرسد که اگر اینچنین مىشد اثرات آن نمىتوانست وسیع و ماندگار باشد و سرمشق رهبرانآتیه قرار گیرد. خط مشى و استراتژى برخورد حضرت با این بحران مىتواند راهنماىرهبران در سوگیریىهاى آتى گردد.
عالمان وظیفهشناس، در طول تاریخ دین، به مقتضاى عصر خویش براى انجام این مهمقیام کردهاند. اکنون این بار مسؤولیت بر دوش عالمان و دانشمندان زمان ما قرار دارد.
تعریف بحران
شاید در برخورد اولیه با موضوع، مفهوم بحران بدیهى انگاشته شود، اما زمانى که درمسأله بیشتر غور مىکنیم در مىیابیم که تعریف بحران کار چندان سادهاى نیست ونویسندگان مختلف هر کدام بهگونهاى خاص آن را تعریف و توصیف کردهاند.
هرمان (Herman,1963) بحران را حادثهاى مىداند که موجب سردرگمى و حیرت افرادشده، قدرت واکنش منطقى و مؤثر را از آنان سلب کرده، و تحقق اهداف آنان را به مخاطره
|39|
انداخته است.
پرو (Perrow,1984) قبل از پرداختن به تعریف بحران، حادثه یا رویداد جزیى را تعریفکرده و آن را اختلال در یک جزء یا واحد از یک سیستم بزرگ مىداند، که کارکرد کل سیستم بااین حادثه مورد تهدید واقع نمىشود و با اصلاح و رفع نقص از آن جزء، سیستم به کار خودادامه مىدهد. اما بحران اختلالى عمده است که کل سیستم را از کار باز داشته و جامعه را بااشکالات عمده رو به رو مىسازد و حیات آن را به مخاطره مىاندازد.
هابرماس (Habermas,1973) رویدادهاى مشکلآفرین و بحران را در دو سطح فیزیکىیا ملموس و اجتماعى و نمادین مورد مطالعه قرار مىدهد. با تلفیق نظریات این دو عالممىتوان نتیجه گرفت که بحران اختلالى است که از جهت سطح کل سیستم و از جهت نوعفیزیکى یا نمادى، سیستم را تهدید کرده و به مخاطره مىاندازد.
بدین ترتیب بحران ممکن است به دو صورت در جامعه به وجود آید؛ یکى بحران درزمانى که کل سیستم از جهت مادى و فیزیکى تحت تأثیر قرار گرفته و حیات آن به مخاطرهافتاده است و دوم آنکه سیستم به جهت مسائل اعتبار و حیثیت اجتماعى و بطور نمادین دچاربحران گردیده، و به ورطه سقوط کشانیده شده است. بحران بقاى جامعه و مشروعیت آن رامتزلزل ساخته و موجب محو یا تغییرات بنیادى در آن مىگردد.[10] که بحران کربلا از نوعدومبود.
مطالعه قیام حضرت سید الشهدا(ع) به خوبى نشان مىدهد که عنصر اصلى این قیاممقدس، امر به معروف و نهى از منکر است و حضرت نیز در مناسبتهاى مختلف به این دوفریضه مهم، تصریح مىکرد. آن بزرگوار قبل از خروج از مدینه، علت قیام خویش را اینگونه بیان فرمود:
«إنّى لَم أخرُج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإِصلاحِ فی اُمَّةِجَدّى(ص)؛
من از روى خودخواهى، خوش گذرانى، فساد و ستمگرى قیام نکردم، بلکه براى اصلاح امتجدّم به پا خاستهام».[11]در حالى که بنىامیه این گونه وانمود مىکردند که آن بزرگوار بر خلیفه وقت و به ضرراسلام خروج کرده است، امام حسین(ع) با این سخن روشن، هرگونه فساد، ستمگرى وخودخواهى را نفى مىنماید و در عوض، تأکید مىنماید که حرکت و قیام او یک حرکت|40|اصلاحى بر محوریت سیره و سخن پیامبر اکرم(ص) مىباشد. و نیز فرمود: هدف من امر بهمعروف و نهى از منکر و حرکت بر اساس سیره جدّم رسول خدا(ص) و پدرم على بنابىطالب(ع) است.
مینتزبرگ (MINTZBERG) و همکارانش بحران را «وقوع ناگهانى و غیرمنتظره حادثهو یا اتفاقى که توجه فورى و فوتى به آن، براى اخذ تصمیمى فورى، ضرورىاست»،مىدانند[12].ایگور آنسف (ANSOFF) بحران را به «تغییر و تحولاتى که بقا و حیات جامعه را بهمخاطره انداخته و جامعه باید براى رهایى از نابودى و اضمحلال تلاشى فوقالعاده نماید»،تعریف مىکند.[13]
رهبر معظم انقلاب اسلامى در این باره مىفرمایند:
اگر به تحلیل ظاهرى قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضد مردمىیزید است؛ اما در باطن، قیامى براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ایمان و براىعزّت است؛ براى این است که مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پیدا کنند؛ لذاابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمّد بن حنفیه - و در واقع در پیام به تاریخ -این طور گفت: «إنىّ لم أخرُج أشِراً ولا بَطراً ولا مُفسِداً ولا ظالما»؛ من با تکبر، با غرور، از روىفخر فروشى، از روى میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم؛ «إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِالإصلاحِ فى اُمّةِ جَدّى» مىبینم که اوضاع در میان امّت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت،حرکت غلطى است، حرکت به سمت انحطاط است، در ضد جهتى است که اسلاممىخواست و پیامبر آورده بود؛ قیام کردم براى اینکه با اینها مبارزه کنم.[*]
گروه دیگر از محققان معتقدند که بحران ممکن است «در اثر وقوع حادثهاى غیرمنتظره ویا بىتوجهى تدریجى به مسائل که باعث سراشیبى سقوط قرار گرفتن جامعه شده و تنها باتوجه فورى و اقدامات سریع و اضطرارى مىتوان آن را نجات داد»، باشد. در همین راستا درتعریف دیگرى از بحران مىگویند: «واقعه پیشبینى نشده که به دلیل اضطرار و فوریت آن،باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا عدم توجه و رسیدگى بلافاصله به آن، به وخیمتر شدناوضاع مىافزاید. بدین ترتیب، روال عادى کار در جامعه متوقف و یا مختل مىشود و[*]. از سخنان معظم له در ایام محرم سال 1378 و 1379.|41|
رسیدگى به بحران، بر سایر مسائل در جامعه اولویت پیدا مىکند».[14]با توجه به چهار تعریف اخیر مىتوان «بحران» را از دیدگاه مدیریتى چنین تعریفکرد که:
«وقوع ناگهانى پیشبینى نشده و یا غیرقابل پیشبینى و یا وقوع پیشبینى شده ولى غیرقابلپیشگیرى که باعث به مخاطره افتادن هستى کل جامعه شود، بدین سبب تصمیم و اقدامعاجل مدیران را براى نجات جامعه از سقوط، نیاز داشته باشد.»
در مدیریت موضوع بحران به صورتى محدود بررسى گردیده و برخى از علماى اینرشته بحران را از جهت آثار و تبعات آن مورد مداقه قرار داده و با افزایش کنترل بهچارهاندیشى پرداختهاند(Hermann,1963). از اینرو در بعضى از متون مدیریت مقابله بابحران با مدیریت ایمنى و حفاظت در برابر سوانح کارى یکى انگاشته شده است. در حالى کهبحران را باید در سطحى وسیعتر بررسى کرد و آن را از جهت و جوانب مختلف موردملاحظه قرار داد. یک بحران ضمن آنکه حامل جنبههاى مخرب و منفى است ولى از جهاتدیگرى مىتواند منشأ اثرات سازندهاى باشد و خلاقیت و نوآورى و تلاشها و چالشهاىجدید را ایجاد کند.[15]بحران در زمان حکومت یزید
معاویه با تمام ترفندهاى تبلیغاتى و نیرنگها و فشارها نتوانست از امام حسین(ع) براىولیعهدى یزید بیعت بگیرد، و پیوسته نگران مخالفت و قیام آن حضرت بود.
امام(ع) نیز با آنکه با خلافت معاویه و اعمال ننگین و جنایتبار او به سختى مخالف بود ودر نامههاى مختلف و سخنرانىهاى خود پیوسته بیدادگریها و اعمال خلاف اسلام معاویه رابه خود مسلمانان گوشزد مىکرد، اما روى مصالحى که احیاناً اشاره به برخى از آنها مىکرد وبه دوستان و شیعیان خود تذکر مىداد قیام مسلحانه را در آن روزگار(شناخت شرایط) بهصلاح اسلام و مسلمین نمىدانست و پیوسته در پاسخ نامههایى که به آن حضرت مىنوشتندیا حضوراً در خواست قیام مىکردند مىفرمود:
«تا معاویه زنده است من چنین کارى را مصلحت نمىدانم و شما نیز در خانههاى خود باشید ومنتظر فرصت باشید تا هر وقت مرگ معاویه فرا رسید در این باره تصمیم خواهیم گرفت.»
[16]
با مرگ معاویه امام حسین(ع) با مسئله رو به رو نبودند ،بلکه با بحران رو به رو بودند.حضرت مىفرمایند:
«إنّ القَومَ لا یَترُکونی و إن أصابونی و إن لَم یُصیبونی فَلا یَزالونَ حَتّى أُبایِعَ وأنا کارِهٌ أو یَقتُلونى؛|42|والله!این جماعت رهایم نخواهندکرد تا به من برسند واگرنرسندبه دنبالمخواهند بود تا یا با کراهت بیعت کنم و یا مرا خواهند کشت».[17]
از دید تصمیمگیر ،بحران عبارت از وضعیتى است که:
1. تهدید هدفهاى عالى و حیاتى[18]امام حسین(ع) علاوه بر این که بنىامیه را متهم به ظلم وعداوت مىکرد،[19] آنها را کسانى مىدانست که «طاعت شیطان راپذیرفته، طاعت خداوند را ترک گفته، فساد را ظاهر ساخته،حدود الهى را تعطیل و به بیت المال تجاوز کردهاند».
[20] جامعهاسلامى در سال 61 هجرى یعنى سال قیام کربلا، نسبت به آخرینسال زندگى پیامبر خدا(ص) تغییرات فراوانى کرده بود. در زمانمعاویه و یزید از اسلام چیزى به غیر از نام باقى نمانده بود.ابواسحاق مىگوید: شمر بن ذى الجوشن با ما نماز مىخواند؛ پساز نماز دستهاى خود را بلند کرده و گفت: خدایا تو مىدانى کهمن مردى شریف هستم، مرا مورد بخشش قرار ده. من بدو گفتمچگونه خداوند تو را ببخشد، در حالى که در قتل فرزندپیامبر(ص) معاونت کردهاى؟ شمر گفت: «ما چه کردیم؟ امراى مابه ما دستور دادند که چنین کنیم. ما نیز نمىبایست با آنها مخالفتکنیم. چرا که اگر مخالفت مىکردیم، از الاغهاى آبکش بدتربودیم.» من به او گفتم: این عذر زشتى است. اطاعت تنها درکارهاى درست و معروف است.[21]ابن زیاد هم، پس از دستگیرى مسلم بن عقیل به او گفت: اىعصیانگر! بر امام خود خروج کرده و اتحاد مسلمین را ازبینبردى.[22]نمایندگان عمر و بن سعید عاص، حاکم مکّه، در زمان خروجامام حسین(ع) از مکّه، گفتند: آیا از خدا نمىترسى که از جماعتمسلمین خارج شده و تفرقه بین امّت ایجادمىکنى؟[23]|43|عمر و بن حجاج، یکى از فرماندهان ابن زیاد، با افتخارمىگفت: ما، طاعت از امام را کنار نگذاشته و از جماعتکنارهگیرى نکردیم
[24] و به سپاه ابن زیاد نیز نصیحت مىکرد:طاعت و جماعت را حفظ کرده و در کشتن کسى که از دین خارجگشته و مخالفت با امام ورزیده، تردیدنکنید.[25]
افرادى چون عبدالله بن عمر، که از فقهاى اهل سنّت ومحدّثین روایات به حساب مىآمد به امام مىگفت: جماعتمسلمین را متفرّق نکن![26] عبیدلله بن زیاد نیز به امام سجّا(ع)گفت: «أو لم یقتل الله علیّاً؛ آیا خدا على اکبر را نکشت؟»امامفرمود:
«کان لى أخ یقال له على، أکبر منى قَتَله الناس؛ برادر بزرگترىبا نام على داشتم که مردم او راکشتند.»[27]
وقتى عمر بن سعد مورد اعتراض قرار گرفت که چرا به سببحکومت رى، امام حسین(ع) را کشتى، گفت: این کار از جانبخدا مقدّر شده بود![28]
در نگاه امام، یزید «تبهکار، شرابخوار و قاتل انسانهاى محترمبود که آشکارا گناه مىکرد»[29]. امام حسین(ع) در واکنش بهخلافت یزید آیه استرجاع را بر زبان راند:
«إنا للَّه وإنّا الیه راجِعون، وعَلى الإسلامِ السّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمّةُبِراعٍ مِثلِ یَزید؛
باید با اسلام خداحافظى کرد که امّت اسلامى به فرمانروایىچون یزید گرفتار آمده است».[30]
حضرت بر این عقیده بود که حاکمان اموى «تمام سرزمیناسلام، بى دفاع زیر پایشان افتاده، و دستشان در همه جا باز است ومردم برده وار در اختیار آنانند»
[31]، مسند نشینان «اطاعت خدا راترک و پیروى از شیطان را بر خود فرض نمودهاند؛ فساد را ترویجو حدود الهى را تعطیل ساختهاند»[32]:
«فَیا عَجَبا وما لی لا أعجَبُ والأرضُ مِن غاشٍ غَشومٍ و مُتَصَدِّقٍ|44|ظَلومٍ و عامِلٍ عَلى المؤمنینَ بِهِم غَیرُ رَحیمٍ؛[33]شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که زمین از آن ستمگرى دغل پیشه و باجگیرى ظالم و حاکمى(شرور) است که بر مؤمنان رحم نیارد.»
امام حسین(ع) براى اصلاح این وضعیت اسفبار تنها به مبارزه براى دگرگونى مىاندیشیدو خود را «سزاوارترین فرد براى تغییر این روند واژگونه مىدانست»[34] و مىفرمود:
«من به هدایت و رهبرى جامعه مسلمان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین، که دین جدمرا تغییر دادهاند، از دیگران شایسته ترم.»[35]2. محدودیت زمانى
زمانى که پس از شهادت امام مجتبى(ع) مردم کوفه از امام حسین(ع) دعوت کردند تا بهکوفه بیاید، امام پاسخ داد تا معاویه در قید حیات است او موافق با حرکت انقلابى نیست.
[36]امام حسین(ع) با مرگ معاویه و روى کارآمدن یزید با محدودیت شدید زمانى رو به رو بود.مروان بن حکم وقتى استاندار معاویه در مدینه بود
[37] به معاویه نوشت: «به من گزارشدادهاند که مردانى از اهل عراق و سرشناسان حجاز نزد حسین بن على(ع) رفت و آمد مىکنندو بیم آن مىرود که در صدد قیام باشد ولى من تحقیق کردهام و به من گفتهاند او فعلاً قصدانجام کارى را ندارد، اما براى آینده اطمینانى به او نیست. اکنون نظر خود را در این باره براىمن مکتوب دار».
معاویه در پاسخ مروان نوشت:
«نامهات رسید و از مضمون آن اطلاع حاصل گردید و در مورد کار حسین بن على(ع)سخت بر حذر باش از اینکه متعرض او شوى و تا وقتى که او متعرض تو نشده تو هم کارى بهاو نداشته باش، زیرا ما تا وقتى او به بیعت خود پاىبند است و در حکومت ما به منازعه برنخواسته، نمىخواهیم متعرض او شویم. تا چیزى از او ظاهر نگشته تو نیز هر چه دیدىپنهان دار.»[38]ابن اثیر و طبرى در تاریخ خود نقل کردهاند که چون هنگام مرگ معاویه فرا رسید پسرشیزید را طلبید و به او چنین گفت:
«اى پسرم، من براستى سختىها و پستى و بلندىها را براى تو هموار کرده و کارها رابراى تو آماده ساختهام و دشمنان را برایت رام، و گروههاى عرب را براى تو خاضع و آنچه راهیچ کس براى دیگرى جمع آورى نمىکند گرد آوردم، اینک تو نگران اهل حجاز باش که|45|آنها اصل و ریشه تو هستند، و هر کس از ایشان که بر تو در آمد او را اکرام کن و هر کس که ازایشان غایب و پنهان بود از او احوالپرسى کن؛ بخصوص در مورد مردم عراق بنگر که اگر هرروز از تو خواستند که فرماندارى را عزل کنى حتماً این کار را بکن، زیرا عزل یک فرماندارآسانتر است از اینکه صدهزار شمشیر بر روى تو کشیده شود، و درباره مردم شام نیز بنگر کهاینها باید پشتوانه و ذخیره تو باشند که اگر از دشمن خود چیزى مشاهده کردى آنها را بهکمکگیرى، و چون بهره خود را از ایشان گرفتى مردم شام را به شهرهاى خود بازگردان کهاگر اینها در غیر از شهرهاى خود اقامت گزینند اخلاقشان دگرگون شود.
براستى که من از کسى بیمناک نیستم که با تو در امر خلافت به نزاع برخیزد جز ازچهارنفر: حسین بن على، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابىبکر. اماعبدالله بن عمر که او مردى است که عبادت او را سرگرم و آرام ساخته و چون همه با تو بیعتکنند او نیز با تو بیعت خواهد کرد، و اما حسین بن على مردى است سبکبار و مردم عراق هیچگاه او را رها نخواهند کرد تا او را به قیام وادارند. و اگر قیام کرد و تو بر وى چیره شدى از او درگذر، که او را رَحِمى نزدیک و حقى بزرگ و خویشى نزدیک با محمد(ص) است».[39]
چون معاویه از دنیا رفت و یزید به حکومت رسید ولید بن عتبه در مدینه حکومتداشت. از این رو در یک نامه کوتاهى که به ولید نوشت پس از خبر مرگ معاویه به او نوشت:
«با رسیدن این نامه از حسین و عبدالله بن عمر و ابن زبیر بیعت بگیر و در این دستورهیچگونه رخصتى نیست تا وقتى که آنها بیعت کنند، و السلام.»
در نقلى که یعقوبى در تاریخ خود آورده متن نامه یزید به ولید بن عتبه این گونه است:
«وقتى نامه من به تو رسید حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر واگر بیعت نکردند گردن آن دو را بزن و سر هر دو را براى من بفرست، و از مردم نیز بیعت بگیر وهر کس امتناع کرد همان دستور را دربارهاش اجرا کن و همچنین درباره حسین بن على وعبدالله بن زبیر.»
3. محدودیت شرایط مکانى
ابن اثیر و دیگران از عبداللّه بن عباس و جعفربن سلیمان ضبعى از امام حسین(ع) روایتکردهاند که فرمود:
«به خدا سوگند مرا رها نخواهند کرد تا وقتى که قلبم را از درونم بیرون آورند، و چون این کار راکردند خداوند کسى را بر سرشان مسلّط گرداند که خوارشان سازد تا آنجا که از کهنه حیضزنان خوارتر گردند.»[40]|46|در همان کتاب کامل ابن اثیر نقل شده که آن حضرت به عبداللّه بن زبیر که علّت تصمیم اورا از حرکت جویا شد فرمود:
«براستى پدرم براى من حدیث کرد که شهر مکه را بزرگى است که به وسیله او حرمت این شهرشکسته شود، و من دوست ندارم که آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بیرونمکه کشته شوم بهتر دوست دارم تا یک وجب و هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم پیشمن محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانورى از این جانوران باشم مرا بیرون آوردهتا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند.»[41]انتخاب شهر مکه توسط امام حسین(ع) انتخاب درستى بود؛ زیرا یمن یا هرنقطه دیگرى،امنیت مکه را نداشت. در مکه این امکان بود آن حضرت، اوضاع را بسنجد و تصمیم بگیرد.
تا اینجا علّت اصلى خروج از مدینه، در وهله نخست، گریز از شرایط حاکم بر این شهربراى گرفتن بیعت به زور است. در وهله دوم پیدا کردن شرایط مناسبى براى مبارزه با یزید واحیاناً اگر زمینه مساعد بود، ساقط کردن وى و به دست گرفتن حکومت.
امام حسین(ع) در بیست و هشتم ماه رجب از مدینه به سوى مکه براه افتاد و سوم شعبان(شب جمعه) که از قضا به نقلى روز تولد خود امام حسین(ع) است، به مکه وارد شد. امامحسین(ع) اندکى بیش از چهارماه - از سوم شعبان تا هشتم ذیحجه - در مکه ماند. وقت ورود،امام به خانه عباس بن عبدالمطلب وارد شد.[42]دینورى نوشته است که حضرت در شِعْب على وارد شد؛ مردم هر روز نزد وى آمده،اطرافش حلقه مىزدند. حتى ابنزبیر هم در جمعى که اطراف امام بودند، حضور مىیافت.
[43]روشن بود که ابن زبیر احساس مىکرد که با وجود امام در مکه کسى با او همراهىنخواهدکرد. چرا که با ورود امام حسین (ع) به مکه «فَفَرِحَ به أهلها فرحاً شدیدا و جعلوایختلفون الیه بکرة و عشیّة؛
[44] با آمدن امام به مکه مردم آنجا خوشحال شده صبح و شام نزدوى رفت و آمد داشتند.»
امام حسین(ع) در مکه تلاش خود را براى فراهم کردن زمینه قیام آغاز کرد. دنیاى اسلامدر آن شرایط تنها دو بال داشت: عراق و شام. شام در انحصار امویان بود و این تنها عراق بودکه مىتوانست نیروى لازم را براى یک قیام عمومى بر ضد امویان فراهم کند. بنابراین اگرکسى، انقلابى مىاندیشید، تنها مىبایست به عراق فکر مىکرد. اگر این انقلابى فردى مانندامام حسین(ع) بود، آگاه بود که اگر شیعهاى هم براى او وجود داشته باشد، تنها در کوفه واحیاناً در بصره است و بس. براى همین امام چشمانتظار اعلام آمادگى شیعیان کوفه و بصره|47|بود. در یمن نیز شیعیانى بودند؛ اما یمن از مرکزیت دنیاى اسلام دور بود.اما در کوفه با مرگمعاویه، و بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید شیعیان کوفه جان تازهاى گرفتند و احساسکردند که رهبرشان براى مبارزه با یزید آماده شده است. حکومت سهلگیرانه نعمان بن بشیر،حاکم انصارى کوفه از طرف معاویه، (که دربارهاش گفته شده است: کان النعمان عُثْمانیّامجاهرا، یُبْغض علیّاً،سىّء القول فیه[45] و در عین حال دربارهاش گفته شده است: کانَ رجلاًحلیماً یحبُّ العافیة)[46] زمینه را براى رفت و آمد شیعیان با یکدیگر فراهم مىکرد. سکوتشیعیان تا این زمان، به خاطر آن بود که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به آنان مىگفتند تامعاویه زنده است، نباید دست به اقدامى بزنند. بنابراین همه صداها در گلو فرومانده بود؛اکنون با آمدن یزید، آماده اعتراض و فریاد بودند. آنان از پیش انسجام سیاسى خود را داشتندو چند شخصیت معتبر که از اصحاب امام على(ع) بودند، آنان را رهبرى مىکردند. برترینآنان سلیمان بن صُرَد خُزاعى بود. دست کم، یکسوم مردم کوفه احساس شیعى داشتند؛ اما بههر روى عامه مردم این شهر، تابع اشراف و رؤساى قبایل بودند که جداى از ویژگىهاىشخصى، حکومت به آنان اعتبار مىداد. در این زمان شیعیان کوفه تنها یک راه در پیش داشتندو آن دعوت از امام حسین(ع) بود. جلساتى میان خود آنان و در منزل سلیمان بن صرد برگزارشد. وى با آنان سخن گفت و اظهار کرد: اگر واقعاً مىدانید که مىتوانید امام حسین(ع) رایارى کنید، از وى دعوت نمایید؛ فإن کنتم تعلمون أنّکم ناصروه و مجاهدو عدوّه، فاکتبواإلیه.
[47] و در جاى دیگر: «إن خِفْتُمُ الفشل فلا تغرّوه؛ اگر آگاهید که سست خواهید شد، او رافریب مدهید.»[48] پس از آن که از آنان عهد و پیمان گرفت، آنان شروع به نامهنگارى بهامامحسین(ع) کردند. تجربه گذشته در سستى حمایت مردم کوفه از امام على(ع) و فرزندشامام حسن(ع) نشان مىداد که آنان در راهى که انتخاب مىکردند، چندان استوار نبودند. اینمطلبى بود که همه مخالفان حرکت امام حسین(ع) به کوفه به آن حضرت گوشزد مىکردند.شیعیان کوفه که خبر عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید را شنیده و آماده براى مبارزه شدهبودند، تصمیم گرفتند تا امام را به کوفه بیاورند:
«اجتمعت الشیعة فى منزل سلیمان بن صُرَد و تذاکرو أمر الحسین و مسیره الى مکّة، قالوا:نکتب الیه یأتینا الکوفة؛[49]آنان در منزل سلیمان اجتماع کردند و از کار حسین و آمدنش به مکه آگاه شدند و گفتند به اونامه مىنویسیم تا به کوفه بیاید.»|48|پس از آن نامه نگارى آغاز شد.
سلیمان که مردى با تجربه بود، نپذیرفت تا به تنهایى نامه بنویسد؛ بلکه همه آنها را درگیرماجرا مىکرد. طبق تصریح همه مورخان، کوفیان نامههاى فراوانى به امام حسین (ع) نوشتند.هر گروهى نامهاى را مىنوشتند و دسته جمعى آن را امضا کرده، براى امام مىفرستادند. درمیان این افراد، افزون بر بزرگان شیعه، برخى از اشراف فرصتطلب هم مشارکت داشتند کهاز آن جمله مىتوان به شَبَث بن ربعى، حجار بن اَبْجر عِجلى و عمرو بنحَجّاج[50] اشاره کردکه پس از برگشتن ورق، در کربلا حاضر شده و در رأس سپاه کوفه بر ضد امام حسین(ع)جنگیدند. این چند نفر با هم یک نامه نوشتند
[51] که این نشان از هماهنگى آنان در یک توطئهدارد. بعدها برخى از کوفىها که به امام حسین(ع) پیوستند، درباره نامه نوشتن این قبیلاشراف نوشتند که هدف آنان این بود: لِیَجْعلوک سوقاً و کَسْباً؛
[52] «تو را وسیلهاى براىبهرهمند شدن بیشتر از مال دنیا قرار دهند.» شاید براى جذب شیعیان به خود یا به گونهاىدیگر پس از پیروزى احتمالى امام حسین(ع) و یا حتى انداختن امام در دامى که امویان تدارکدیده بودند.
رهبران شیعه که عبارت از سلیمان بن صُرَد، مُسیّب بن نجبة، رفاعة بن شداد و حبیب بن(مظاهر) بودند، با هم یک نامه نوشتند. اینان بعد از کربلا، رهبر جریان توابین شدند.
حرکت امام به سمت عراق
نماینده رسمى امام، آمادگى مردم کوفه را تأیید کرده بود، و دیگر جاى تأمل نبود. چرا کهبه طور مطمئن با توجه به نامهها و نامه مسلم، شرایط براى قیام علیه بنىامیّه آماده شده بود.امام در رفتن تسریع کرد، به طورى که در هشتم ذیحجه، یعنى در زمان مراسم حج، با تبدیلعمره تمتع به عمره مفرده عازم عراق گردید. لحظهاى تأخیر مىتوانست وضع عراق رادگرگون کند. اضافه بر این احتمال ترور امام در مکه وجود داشته و ماندن حضرت در مکه بههیچ صورتى مصلحت نبود. گفتهاند همراهان امام هشتاد نفر بودند؛ اما از پارهاى اخبار دیگرچنین بر مىآید که تعداد بیش از این بوده است. به احتمال، رقم مزبور مربوط به کسانى استکه تا کربلا همراه امام ماندند.
اولین برخورد امام در طول راه برخورد با کاروانى بود که از یمن به سمت شام حرکتمىکرد. این کاروان هدایایى را براى دربار یزید به شام مىبرد. امام کاروان هدایا را تصرف|49|کرد و از افراد آن نیز دعوت کرد تا در صورت تمایل همراه او به عراق بیایند، در غیر اینصورت باز گردند.
[53] امام از منطقه نقیم، که در آن با کاروان برخورد کرده بود، به سمتالصفاح حرکت کرد. در آنجا بود که با فرزدق - که آن زمان شاعرى جوان بود - برخورد کرد. اودر پاسخ سؤال امام از وضع کوفه گفت: «قلوب الناس معک و سیوفهم علیک». منطقه بعدى،بطنالرّمه بود. در آنجا ضمن نوشتن نامهاى به مردم کوفه، با اشاره به نامه مسلم، از آنهاخواست آماده ورود او باشند.
[54] این نامه به دست قیس بن مسهّر سپرده شد تا آن را به مردمکوفه برساند. او در راه با سپاه حصین بن نمیر مواجه شده و توسط آنها دستگیر گردید. قیسدر همان دم نامه را خورد و پس از آن در کوفه به دست ابن زیاد به شهادت رسید.
امام حسین(ع) در منطقه بعدى که زدود نامیده مىشد، با زهیر بن قَیْن برخورد کرد. زهیربا این که عثمانى بود، با توجه به دعوت امام و نیز تحریک همسرش، به صورت یکى از یارانصمیمى امام در آمد. او همچنین از دوستانش خواست تا هر کدام دوستدار شهادت هستند بااو بیایند، در غیر این صورت به راه خویش به طرف مکه ادامه دهند.
[55]در منطقه ذاتعرق بودکه شخصى از بنىاسد پیام شهادت هانى و مسلم را به امام حسین(ع) رساند.
[56] گفتهاند که امامقصد بازگشت داشت، اما برادران مسلم مانع شده و امام نیز به راه خود ادامه داد. به نظرنمىرسد برادران مسلم خواسته یا توانسته باشند در صورت مخالفت امام، آن حضرت راوادار به ادامه مسیر کنند؛ بویژه که دیگران در تحریک امام بر رفتن گفتند: «والله ما أنت مثلمسلم بن عقیل ولو قدمت الکوفة لکان الناس إلیک أسرع؛
[57] «شما مسلم نیستید، اگر به کوفهبروید، مردم به سرعت به شما خواهند پیوست.» امام حسین(ع) خود براى رفتن قاطع بود.در منطقه زباله، پیام مسلم که در حین شهادت به عمر بن سعد گفته و از او خواسته بود که بهامام حسین(ع) برساند، به دست امام رسید.
[58] هنوز چندى نرفته بودند که خبر شهادت قیسبن مسهّر
[59] و عبدالله بن بقطر، برادر رضاعى امام حسین(ع) نیز به دست امام رسید. این اخبارنشان مىداد که اوضاع کوفه دگرگون گشته و شرایط، با زمانى که از زبان مسلم گزارش شدهبود، کاملاً تفاوت کرده است. در این هنگام، امام، افرادى را که همراه او بودند گرد آورد و بهآنها فرمود:
«أیها الناس، قد خذلتنا شیعتنا فمن أراد منکم الانصراف فلینصرف؛
[60]
اى مردم! شیعیان ما، ما را تنها گذاشتند. هر کدام از شما مىخواهد برگردد، از همین جابازگردد.»
|50|
اینجا بود که شمارى از کسانى که در نیمه راه به امام پیوستهبودند، بازگشته و یاران خاص امام باقى ماندند.
[61] کسانى بودند کهاز مکه امام را همراهى کرده
[62] و یا حتى قبل از آن، از مدینههمراهیش کرده بودند.
[63] کسانى که از او جدا شدند، اعرابى بودندکه فکر کرده بودند همراه حسین بن على(ع) به شهرى در مىآیندکه همه آنها تابعیت او را گردن نهادهاند.
[64] اکنون که روشن شدتصورشان نادرست بوده، از همان جا بازگشتند. پس از این مرحلهنیز امام به حرکت خود ادامه داد. در اینجا کاملاً براى امام روشنشده بود که دیگر رفتن به کوفه با توجه به ارزیابىهاى سیاسىدرست نیست و طبعاً وراى مسائل سیاسى، مطلب دیگرى نیزبوده که مىبایست حسابش را از ارزیابیهاى سیاسى جدا کنیم. امامبه سوى منطقه شراة حرکت کرد و شب را در آنجا ماند. فرداى آنروز باز به حرکت ادامه داد. نیمههاى روز بود که از دور سپاه ابنزیاد به طلایه دارى حرّ بن یزید ریاحى پدیدار شده و راه را بر امامسد کرد.
4. عواملى که رهبر را با بروز ناگهانى خود غافلگیر مىکند.
چهار عامل مهم در تعریف و تشخیص بحران از دیدگاه روشتصمیمگیرى، نقش عمدهاى دارند که عبارتند از: تهدید،محدودیت زمان، محدودیت مکان و غافلگیرى. وضعیتهاىبحرانى به تناسب شدت تهدید، تداوم زمانى و درجه آگاهى باهممتفاوتند.
[65]
الف. وضعیت کاملاً بحرانى،
[66] تهدید شدید/ زمان کوتاه/غافلگیرى.
ب. وضعیت نوظهور،
[67] تهدید شدید / زمان بلند/ غافلگیرى.
ج. وضعیت بطئى،
[68] تهدید ضعیف / زمان زیاد / غافلگیرى.
|51|
د. وضعیت ویژه یا فورى،
[69] تهدید ضعیف / زمان کوتاه /غافلگیرى.
ه . وضعیت انعکاسى،
[70] تهدید شدید/ زمان کوتاه / پیشبینىشده.
و. وضعیت عمومى
[71]،تهدید شدید / زمان بلند / پیشبینى شده.
ز. وضعیت عادى،
[72] تهدید ضعیف / زمان بلند/ پیشبینى شده.
ح. وضعیت ادارى،
[73] تهدید ضعیف / زمان کوتاه / پیش بینىشده.
با توجه به انواع وضعیت بیان شده و خصوصیات ذکر شده ازنظر زمانى ، مکانى و نیروى انسانى تحت رهبرى ،امام حسین(ع)با وضعیت نوع(الف) وضعیت کاملاً بحرانى، تهدید شدید/ زمانکوتاه/ غافلگیرى، رو به رو بودند.
مشخصات وضعیت بحرانى
در مطالعهاى که توسط هرمن کان و آنتونى واینر
[74] انجام شد،ویژگى زیر براى شرایط بحرانى ذکر گردیده است:
[75]
1. بحران معمولاً یک نقطه چرخش در یک سلسله رویدادهاو عملیات است.
(مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید)
2. بحران وضعیتى است که در آن ضرورت اتخاذ تصمیمبسیار بالا است.
(تصمیم یزید مبنى بر بیعت گرفتن سریع از امام )امام در اینمورد مىفرمایند:اگر تعجیل نکنم مرا دستگیر خواهند کرد.
[76]
3. بحران یک تهدید واقعى نسبت به هدفها و مقاصد عواملدرگیر است.
«إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فى اُمّةِ جَدّى».
[77]
4. بحران نتایج مهمى را در پى دارد که عواقب آن، آینده روابط
|52|
طرفهاى درگیر را معینمىکند.
زمینه از بین رفتن بنىامیه، ظهور مختار و...
5. بحران حاصل برخورد رخدادها است و به شرایط تازهاى مىانجامد.
احیاء دین و زمینه دگرگونى مردم
6. در بحران تصادم و درگیرى بین عوامل دو طرف بحران افزایش مىیابد.
درگیرى در مسیر حرکت و در کربلا (تاسوعا و عاشورا)
امام حسین(ع) و مدیریت بحران
[78]
در مدیریت بحران سه عامل نقش تعیین کنندهاى را در موفقیت ایفاء مىنمایند. اینعوامل عبارتند از:
1. ویژگیهاى رهبر
یکى از نقشهاى مهم و اساسى رهبران ، هدایت کردن امت در مراحل سخت و بحرانىاست. خصوصاً آنگاه که دشمنان انسى و جنى سیل شبهات را به سوى جامعه روانه مىسازندو اکثریت مردم را از یقین خارج ساخته و در دو راهى شک و گمان نگه مىدارند. رهبر باید ازکمالات لازم برخوردار باشد تا بتواند پناهگاه مردم باشد. عطار مىگوید با شک و تردیدنمىتوان ادامه راه داده و به مقصد رسید. اگر امت به دام تردید افتادند فقط رهبر الهى که بهعلم و معرفت و معنویت مزین است مىتواند مردم را به یقین رسانده و از شک برهاند.
[79]
رهبران در جامعه اصلىترین عامل در تعیین بحرانستیزى و بحرانپذیرى مىباشند.رهبران منفعل، مأیوس، جبرگرا و بىاراده مسلماً در انتظار وقوع حوادث مىنشینند و تحرکو تلاشى از خود بروز نمىدهند، در حالى که انسانهاى فعال، خوشبین، با اراده و مصمم بهاستقبال بحرانها مىروند و آنها را در هم مىشکنند.
به هر حال در مدیریت بحران، ابزارها و وسایل نیستند که نقش محورى را ایفا مىکنند،بلکه این انسانها هستند که محور اصلى مقابله با بحران مىباشند.
حفظ خویشتندارى و آرامش در تسلط بر اوضاع بههنگام بحران نقش مهمى دارد. به اینعلت، مدیریت بحران کارى است مشکل که به شجاعت و سرعت عمل نیاز دارد. لازمهتصمیمگیرى در بحران تجربه و مهارت کافى است ولى افزون بر آن مدیر باید بتواند از شمخود استفاده کند.
[80]
|53|
1-1. قاطعیت
انسانهاى موفق در صورتى که خواستار رسیدن به هدفى باشند به آن هدف خواهندرسید، آنها نمىگذارند هیچ چیز بین آنها و هدف حائل ایجاد کند، ممکن است شکلى ازاحساس هدفمندى باشد، دقیقا مىدانند به کجا مىخواهند بروند و به آنجا مىرسند وشکست را تنها به مثابه گامى در مسیر موفقیت مىپذیرند.
[81]
رهبر در رأس جامعه قرار دارد و مرکز ثقل اندیشهها، طرحها و پیشنهادهاست و درحقیقت، آخرین مرجع براى تجزیه و تحلیل، جمعبندى و اتخاذ تصمیم براى رفتارهاست.
از این جهت و به لحاظ موقعیت خود به اراده نیرومندى نیازمند است تا پس از بررسىتمام جوانب، تصمیمى قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلى بپرهیزد و با اعتماد واتکال به ذات مبارک خداوندى، نظر نهایى خود را اعلام کند و در پىگیرى و اجراىآنبکوشد.
آیات و روایات و سیره معصومان(ع) حاکى از توجه فراوان به این اصل از اصول مهمرهبرى است. خداوند متعال در قرآن کریم، پس از امر به مشورت به پیامبر اکرم(ص)مىفرماید: «اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش) بر خدا توکل کن». پیامبر اکرم (ص) درجنگ «احد» پس از ابراز پشیمانى اصحاب در پاسخ مىفرماید:
«هنگامى که پیامبرى زره مىپوشد، شایسته نیست آن را از تن به در کند تا زمانى که با دشمنبه نبرد بپردازد.»
حضرت حسین بن على - علیه السلام - هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا واحساس وظیفه براى مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل مىشود، به طورى کهدرخواست افراد مخلص و بزرگوارى مانند عمربن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباسو محمد حنفیه نمىتواند او را از تصمیمش منصرف سازد و او با ارادهاى استوار، حرکتالهى خویش را براى رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مىکند.
امام حسین در خطبه معروفش در مکه مکرمه مىفرمایند:
«مرگى که سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده وزیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم که یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف. براى منمصرع و مقتلى اختیار کردهاند که با عشق و افتخار با آن روبهرو مىشوم. هم اکنون اعضاىپیکر خویش را به چشم مىنگرم که آن را گرگهاى بیابان در منطقهاى بین «نواویس» و «کربلا»پارهپاره مىکنند و رودههاى تهى و شکمهاى گرسنه خود را از آنها پر مىسازند.گریز از روزى
|54|
نیست که با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودى خدا، خشنودى خاندانپیامبر است. در برابر آزمایش او پایدارى مىکنیم و در برابر، پاداش مقاومت کنندگان را بهدست مىآوریم.»
[82]
امام حسین در بیانى مىفرمایند:
«لا وَاللَّهِ لا اُعطیهِم بِیَدی إعطاءَ الذَلیلِ وأقِرُّ إقرارَ العَبید؛ به خدا قسم! چون زبونان دست بهسویشان دراز نخواهم کرد و چون بردگان به التماس و اقرار نخواهم افتاد».
[83]
1-2. داشتن هدف روشن
[84]
1-3. دین دارى همراه بصیرت
امام حسین(ع) رهروى است که چون مقتدایش على(ع) که در گرماگرم جنگ وچکاکشمشیرها به «ذعلب یمانى» فرمود: «أَفأَعبُدُ ما لا أرى؛ مگر مىشود خدایىراکهنمىبینم بپرستم» و آنگاه توضیح داد: «لَاتُدْرِکُهُ الْعُیُونَ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ،وَلکِنْتُدْرِکُهُالْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ».
[85] خدا را مىدید و لذا مىفرمود: «عَمِیَت
|55|
عَینٌلاتَراکَ».
[86]
1-4. مشورت در امور
امام به سخن آنان که در لباس نصیحتگرى ظاهر مىشدند با کمال متانت گوش فرا مىدادو آنگاه هر یک را به فراخور شخصیت، موقعیت و فهمش پاسخ مىگفت . تاریخ، گواهىمىدهد که حتى «مروان بن حکم» - که عناد و کینهتوزىاش با خاندان وحى و بویژهاباعبداللَّه(ع) آشکار بود - وقتى به عنوان ناصح به نزد حضرت آمد حرفش را شنید.ابنطاووس نقل کرده است:
«حسین به قصد اطلاع از اخبار، صبحگاهان در خارج از منزل بود که مروان بن حکم،همان انسان کینهتوز که دیشب به ولید - حاکم مدینه - اشاره کرده بود، حسین اگر بیعت نکرداو را بکش، با او روبهرو شد و گفت: «یا أباعَبدِاللَّهِ إنّى لَکَ ناصِحٌ فَأطِعنى تَرشُد؛ اى اباعبدالله بهنصیحت من گوش کن تا به راستى هدایت شوى».
حضرت فرمود: «ما ذاکَ؟ قُل حَتّى أسمَعَ؛ چه مىخواهى؟ بگو تا بشنوم» گفت: ترا بهبیعت با یزید بن معاویه که خیر دنیا و آخرت در آن است، دعوت مىکنم.» آن حضرت فرمود:«إنّا للَّهِ وإنّا إلَیه راجِعون؛ آنگاه که امت مبتلا به حاکمى چون یزید گردد پس خداحافظ اسلام.»آنگاه ابنطاووس، مىنویسد: «حسین(ع) از عاقبت امر خویش آگاه بود و تکلیفى داشت کهباید در پى آن مىرفت».
[87]
از جمله افرادى که به تناسب، در لباس نصیحت به امام، ظاهر شدهاند مىتوان به «عبداللهبن زبیر»، «ابن عباس»، «عمر بن على الاطرف»، «محمد حنفیه»، «عمرة بنت عبدالرحمن»،«عبدالله بن عمر»، «فرزدق»، «عبدالله بن مطیع» و.... اشاره نمود که سخن هر یک شنیدنى وپاسخ آن حضرت شنیدنىتر است.
1-5. استقبال از سختىها
امام حسین(ع) در محضر پدر بزرگوارش آموخته بود که طى مسیر ایمان با همه وضوح وروشنایىاش سخت و نفسگیر است و در این میان، آنان که توفیق پیمایشآن را مىیابندخاصّان و مشمولان عنایت حضرت حقند که در امتحانات الهى سربلند بودهاند.
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَایَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ للْإِیمَانِ، وَلَایَعِی حَدِیثَنَا إِلَّا
|56|
صُدُورٌ أَمِینَةٌ، وَأَحْلَامٌ رَزِینَةٌ».
[88]
بنابراین او مىدانست که اهل بیت رسول خدا که بر جاده وسط و صراط مستقیمندبایدسختىها، غربتها، تبعیدها، قلّت یاران و تمام حرمانهاى دنیایى رابه جان تجربه کنند و درموعد مقررّ الهى، سر و جان را نیز فداى حضرت دوستکنند:
«خُیِّرَ لى مَصرَعٌ أنَا لاقیهِ».
[89]
بر همین اساس، حسین بن على(ع) که جلوهاى از این آیه کریمه بوده:
«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَالْمُشْرِکِینَ»
[90]
هیچ نگرانى از عاقبت کار نداشت و با اطمینان خاطر به استقبال حوادث تلخ وشیرینمىرفت و آنان را که در حقیقت، مقام والاى امامتش را نفهمیدهاند وگاهىازسردلسوزى و بعضى به دلیل اغراض مختلف لب به نصیحت حضرتش مىگشودند،به فراخور شأن و حال هر یک، جواب مىداد. او از کمى یاران نیز، باکى نداشت، چون ازپدرش على(ع) گفتهاى وحیانى را در ضمیر جانش محفوظ داشت که فرموده بود:
«لَاتَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِیرٌ،وَجُوعُهَا طَوِیلٌ؛
[91]
در طریق هدایت به خاطر کمى رهروان، بیمناک نشوید چرا که (اکثر) مردم برگرد سفرهاىنشستهاند که سیرىاش کم و گرسنگىاش طولانى خواهد بود».
امام چهارم(ع) فرمود:
«هنگامى که کار بر حسین(ع) سخت شد کسانى که با او بودند آن حضرت را نگریسته و دیدندکه حال او بر خلاف ایشان است، زیرا آنها این گونه بودند که هر چه کار سخت مىشد رنگشاندگرگون گشته و لرزه بر اندامشان افتاده و ترس دلهاشان را گرفته بود، ولى حسین(ع) و برخىاز همراهان خاص آن حضرت رنگهاشان درخشیده و اعضاى بدنهایشان آرام گشته ودلهایشان تسکین یافته بود.(با دیدن این منظره) برخى از آنها به یکدیگر گفتند: بنگرید که اواز مرگ با کى ندارد! امام(ع) به آنها فرمود: آرام باشید و بردبار! اى کریمزادگان، که راستى مرگجز پُلى نیست که شما را از سختىها و فشارها به سوى باغهاى فراخناک و نعمتهاى جاویدانعبور دهد، کدام یک از شما است که نخواسته باشد از زندانى به قصر منتقل گردد، و امّا براىدشمنان شما، مرگ جز آن نیست که از قصرى به زندان و عذابى منتقل گردند، براستى پدرم ازرسول خدا(ص) براى من حدیث کرده که همانا دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، و مرگ پُلاینها است به سوى بهشتهاشان، و پل آنها به سوى دوزخهاشان، دروغ نگفتم و به من همدروغنگفتهاند.»
[92]
|57|
1-6. دیندارى همراه با غیرت و حمیّت
آن روز حسین(ع) در محضر معلمش نشسته بود و على(ع) آن استاد بىبدیل، موضوععصبیّت را تبیین مىکرد؛ به اینجا رسید که فرمود:
«اگر به ناچار باید تعصب پیشه کرد پس در (تحصیل) خصال کریمه و اعمال پسندیده و امورمحموده که بزرگان و اصل و نسبداران از یکدیگر گوى سبقت مىربایند، باید تعصب ورزید. وبراى خصیصههاى نیکو چون همسایهدارى، وفاى به عهد، و پیروى از نیکىها، سرپیچى ازتکبر، کسب فضیلت و خوددارى از عهدشکنى و بزرگ شمارى قتل، انصاف نسبت به خلق وکظم غیظ و پرهیز از فساد، (براى چنین امورى) باید تعصب ورزید.»
[93]
آرى حسین(ع) در محضر پدرش على(ع) درس حمیّت و عصبیّت فرا گرفته بود. اما نه ازنوع عصبیتى که جاهلان و سفیهان گرفتار آنند، نه از نوع عصبیتى که شیطان رجیم در دامشافتاده بود و نه از سنخ تعصبات مترفین (مرفهان بىدرد) که به افزونى مال و فرزند تفاخرمىورزند، بلکه تعصّب به تفسیر على(ع) یعنى در کسب خُلقیاتى که همگان بر آن غبطهمىخورند و آرزوهایى بلند و مقامات علّیه و آثار ارزشمند.
2. ویژگیهاى پیرو
پیروان اثربخش در موقعیّت بحرانى عناصرى حیاتى در پیشبرد اهداف رهبرانمىباشند، نه تنها به این علت که به صورت فردى رهبرى را حمایت مىکنند بلکه از این رو کهبه صورت گروهى همه قدرت شخصى رهبر را رقم مىزنند.
[94]
شرط اساسى در موفقیّت رهبرى، اطاعت بىقید و شرط رهروان از رهبر خویش است.بزرگترین رهبران ، اگر پیروان مخلص و مطیع نداشته باشند، محکوم به شکست در برابردشمن بوده و بسیارى از طرح و برنامههاى آنها عقیم خواهد ماند. تاریخ بسیار نشان دادهاست که گروهى اندک ولى با هدف و ارادهاى قوى و اخلاص والا توانستهاند بر گروهى کثیرچیره گردند.
«کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئةً کَثیرَةً بِاِذْنِ اللَّهِ».
[95]
سختىهاى موجود در آئین رهروى باعث شده است که از هزاران مدعى و مرید اندکىتاب و توان تحمل شدائد را داشته و اکثریت یا از نیمههاى راه برمىگردند و یا از قافله بازمىمانند. و به قول سعدى:
|58|
از هزاران در یکى گیرد سما زانکه هرکس محرم اسرار نیست خَلیلَىَّ قُطَّاعُ الْفَیا فى اِلىَ الْحِمى کَثِیرٌ وَ اَمَا الْواصِلوُنَ قَلیلٌ
[96]
وحشت از سختىها و دل بستن به دنیا و مشغولیّت به امورفردى و اجتماعى باعث مىشود که همه کس سلوک، قولش بهفعل تبدیل نشود و به راه نیفتاده از راه به در رود. از اینرو بسیارىاز مردم وقتى جدیت امام را دیدند هر کدام به نوعى عذر آوردند واز سفر بازبماندند. دلایلى که هر یک از آنها بیان مىکنند بیانگرنوعى دلبندى به چیزهائى است که آنها را مدتها به خود مشغولساخته است. لذا نمىتوانند از آنچه بدو عادت کردهاند جدا شوندو سختیهاى راه را به جان بخرند و دل به غیر حق ندهند.
من چنان در عشق گل مستغرقم کز وجود خویش محو مطلقم در سرم از عشق گل سودا بس است زانکه معشوقم گل رعنا بس است کى تواند بود یک شب بلبلى خالى از عشق چنان خندان گلى
[97]
قرآن کریم و نهجالبلاغه فراوان درخصوص این قبیل افرادسخن گفته و آنان را مذمت کردهاند. افرادى که هنگام جهادعذرهاى گوناگون آورده و به بهانههاى مختلف از پیغمبر و اماممىخواستند که آنان را از رفتن به جهاد معاف بدارند. و به گمانخود با پرداختن به عبادت و پرداختن زکات و مالیات اسلامىداخل بهشت شوند و از باب الجهاد نروند! در مقابل این عدهگروهى بودند که صداى طبل جهاد روحشان را به پرواز درمىآورد و شتابان به حضور پیامبر مىرسیدند تا از وى اسلحهبگیرند و راهىِ جبههها شوند. اما وقتى جواب منفى مىشنیدنداشک در چشمانشان حلقه مىزد.
|59|
«الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْاوَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ».
در عین حال افرادى بودند که توانائى مسلح شدن و حرکت بهسوى جبهه را داشتند اما ننگ ماندن را به جان مىخریدند، وهمنشینى با کودکان و زنان و کهنسالان را براى خودپیروزىمىدانستند.
«رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَعْلَمُونَ».
[98]
عشق کار نازکان نرم نیست عشق کار پهلوان است اى پسر سینه خود را هدف کن پیش دوست هین که تیرش در کمان است وى پسر سینهاى کز زخم تیرش خسته شد در جبیناش صد نشان است اى پسر
[99]
یاران امام حسین(ع) دقیقا تمامى ویژگیهاى لازم جهتساختن تیمى منسجم براى رهبرى امام را داشتند و هر یک از آنانداراى ویژگیهاى منحصر به فرد بودند. نهضت عاشورا و قیام امامحسین(ع) از آغاز تا انجام، مجموعهاى از الگوهاى ارزشمند درفضایل اخلاقى، عبادى، عقیدتى، اجتماعى، سیاسى و... است کهمىتواند طالب هر نوع فضیلتى را سیرآب و خواهان هر اسوه والگویى را کامیاب نماید؛ چرا که مجموعه عاشورا از تمامى اقشارمختلف جامعه و از همه مراحل سنى از کودک و خردسال ونوجوان گرفته تا جوان و میانسال و از عمر متوسط گرفته تا پیرکهنسال، از نو عروس و تازه داماد گرفته تا پدر و مادر داغدیده، ازسفید و سیاه گرفته تا آزاد و برده، از فرزند و بستگان گرفته تانیروى از دشمن گریخته و به دوست پیوسته؛ همهو همه در اینمجموعه با ارزش، تعبیه شده است؛ مجموعهاى که امام
حسین(ع) درباره آنها فرمود:
«فَاِنّى لا أعلم اصحاباً أوفى ولا خیرٌ من أصحابى و لا أهل بیت أبرّ
|60|
و لا أوصل من أهل بیتى فجزاکماللَّه خیر الجزاء».
[100]
بر این اساس، هر کس در هر زمینهاى که بخواهد، مىتواند الگویى مناسب فرا راه و مسیرآینده خود برگزیند که به برخى از آنها اشاره مىشود:
وفادارى
اگر چه در صحنه کربلا و فرهنگ عاشورا، همه یاران امام حسین(ع) با وفا بلکه با وفاترینبودند، اما در رأس همه وفاداران، حضرت ابوالفضل العباس(ع) قرار داشت.
واژهها و تعبیرهایى که درباره این سردار کربلا وارد شده، همه حاکى از فضایل ومناقبىاست که در صحنه عاشورا به نمایش گذارده است؛ مانند نافذ البصیرة (داراىبینشعمیق)، صلب الایمان (ایمان قوى)، آثر و ابلى (ایثارگر و سر بلند درامتحانات)،العبدالصالح (بنده شایسته) المطیعللَّه و لرسوله (مطیع خدا و پیامبر)،الفادى(فداشده)، الواقى (نگهبان)، الساعى (تلاش گر)، السقاء (آبآور طفلان)، صاحباللواء (علمدار) و بالاخره، شهید و مجاهد در رکاب امام خود؛ چنان که در روایتى امامصادق(ع) فرمود:
«کان عمّنا العباس بن على نافذ البصیرة، صلب الایمان، جاهد مع أبىعبداللَّه و ابلى بلاء حسناً ومضى شهیداً».
[101]
و امام سجاد(ع) فرمود:
«رحماللَّه العباس فلقد آثر و ابط و فدى اخاه بنفسه حتى قطعت یداه...».
[102]
مقاومت
بیشترین مصیبت را حضرت زینب(س) تحمل کرد، حضرت زینب(س)، قهرمان کربلااست که به حق مىتوان آن بانوى بزرگ را «امالمصائب» نامید.
آن حضرت، قطع نظر از مصایبى که در فراق جد، پدر، مادر و برادر خود متحمل شد تنهادر قضیه عاشورا، شهادت و به خون غلتیدن بیش از بیست نفر از نزدیکترین افراد خانوادهخود را به چشم دید. از این رو زینب(س)، هم مادر شهید است (3 تن) و هم خواهر شهیداست (تا 8 شهید) و هم عمه شهید (9 تن) و هم خاله شهید (3 تن) که بىشک صبرى جمیللازم دارد.
|61|
الگوهاى کهنسال
«حبیب بن مظاهر» از بزرگان شیعه در کوفه و از جمله کسانى است که در دعوت از امام بهکوفه نقش اساسى داشت. کهنسال دیگرى که با قلب جوانش به سان شیر، در رکاب امامحضور داشت و امام از تلاش وى تقدیر کرد «انس بنحارث» است.
الگوى نادمان
در صحنه کربلا و قضیه عاشورا، بزرگهمّتانى بودند که گرچه ابتدا در مقابل امام قرارگرفتند و بناى جنگ با آن حضرت را داشتند، اما با تحولى درونى به اصحاب امام حسین(ع)پیوستند و تا آنجا پیش رفتند که در رکاب آن حضرت به درجه رفیع شهادت رسیدند. دررأس این گروه از عاشوراییان، «حرّ» آزاد مرد و عالم قرار دارد که در آغاز، فرماندهى بخشىاز نیروى دشمن را بر عهده داشت.
حرّ در مراجعه به امام مىگوید:
«من اول کسى بودم که بر شما خروج کردم، اجازه فرمایید اول کسى باشم که در راه شما کشتهشوم و با جدّت مصافحه کنم».
[103]
راز دار
«قیس» نامهرسان مبارزى است که در شکلگیرى جریان عاشورا نقش مهمى بر عهدهداشت، چرا که وى به عنوان قاصد، نامههاى امام را براى مردم کوفه و نامههاى آنها را براىامام حسین(ع) مىرساند و در این راه سختىهاى فراوانى متحمل شد.
[104]
علاقهمند به رهبر
«عابس» از شخصیتهاى بارز شیعه است. او شخصیتى مدیر، ارجمند، شجاع، سخنورو زاهدى شب زندهدار بود و از نظر پاکى و خلوص و قهرمانى و شور انگیزى از بزرگترینانقلابیون به حساب مىآمد.
[105] وى به امام عرض مىکند:
«یا أبا عبداللَّه! اما واللَّه ما أمسى على وجه الأرض قریب ولا بعید أعزّ علىّ ولا أحبّ الىّ منک، ولوقدرت على ان ادفع عنک الضَیم او القتل بشىءٍ اعز علىّ من نفسى و دمى لفعلت؛
اى حسین! به خدا سوگند، هیچ کسى در روى زمین نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست واگر ممکن بود به چیزى بهتر از جانم و خونم از تو دفاع کنم چنین مىکردم».
[106]
|62|
جان نثار
«حنظلة بن سعد تهامى» با رشادت تمام، بدن خود را سپر وجود مبارک امام مىکند وتیرها، نیزهها و شمشیرهایى که از هر سو به قصد جان امام پرتاب مىشوند بهجان مىخردکه:
«وقف بین یدى الحسین لیقیه السهام و الرماح و السیوف بوجهه و نحره؛
پیش روى امام حسین(ع) ایستاد و به وسیله صورت و سینه خود از اصابت تیر و نیزه وشمشیر به امام جلوگیرى کرد».
[107]
یکى دیگر از این جاننثاران «سعید بن عبداللَّه حنفى» است که:
«تقدم امام الحسین فاستهدف لهم یرمونه بالنبل، کلما اخذ الحسین یمیناً و شمالاً قام بینیدیه فما زال یرمى به حتى سقط الى الارض؛
در پیش روى امام ایستاد و خود را هدف تیرهاى دشمن قرار داد تا این که به زمین افتاد و بهشهادت رسید»
[108].
معتقد
در گرما گرم نبرد در صحنه کربلا یکى از عاشوراییان به نام «ابو ثمامه صیداوى» دریافتکه ظهر شده و وقت نماز است؛ از این رو به امام عرض کرد: مىخواهم در حالى خدا راملاقات کنم که این نماز را نیز به جاى آورده باشم. به دنبال این یادآورى، امام با نگاهىبهآسمان فرمود: «ذکرت الصلوة جعلک اللَّه من المصلین؛ به یاد نماز هستى، خداوند تو راازنماز گزاران قرار دهد». آرى هماکنون، اول وقت نماز است از دشمن مهلت بخواهید تانماز بخوانیم.
[109]
در میان عاشوراییان افرادى «کثیرالصلوة» نیز وجود داشتند و شاید همین کثرت نمازشانباعث شده در میدان جنگ دلیرانه جنگ کنند. یکى از این افراد که نقش الگودهى دارد «سویدبن عمرو» است که در توصیف وى مىنویسند: «کان شریفاً کثیر الصلوة» و وقتى در میداننبرد قرار مىگیرد «قاتل قتال الاسد الباسل و بالغ فى الصبر على الخطب النازل؛ در زمانى کهجنگ مىکند به سان شیرى شجاع و در مشکلات و گرفتارىها صبور و مقاوم است».
[110]
شجاع
اگر اولینها را در فرهنگ عاشورا جستجو کنیم، على اکبر اولین شهید از بنىهاشم است.همو که وقتى امام(ع) از مرگ خود و یارانش خبر مىدهد در پاسخ پدر مىگوید: «پدر جان!اگر مرگ ما در راه حق است، پس از مرگ، باکى نیست؛ فاذاً لا نبالى بالموت»
|63|
شهید سیاه و الگویى سفید
وجود سربازان ترک، فارس، عرب، سفید و سیاه و... در عرصه کربلا و در قاموسعاشورا، مبیّن این معنا است که گوناگونى نژاد و ملیت در فرهنگ شهادت راهى ندارد واختلاف رنگ، زبان و قومیت، مانع دفاع از حریم حریت، آزادى، ایمان و عقیده نخواهد بود.
«جَوْن» فردى است سیاه پوست از تبار بردگان آزاد. روز عاشورا، وى به حضور امام آمدو اجازه خواست تا به میدان برود. امام به وى فرمود: «انت فى اذن منى، فانما تبعتنا طلباًللعافیة، فلا تبتل بطریقنا؛ تو به خاطر تأمین عافیت همراه ما بودى، اینک آزاد هستى هر جامىخواهى برو و عافیت خود را به خطر نینداز». جَون وقتى این سخن را شنید، گفت: «من بههنگام آسایش در کنار سفره شما باشم، ولى هنگام سختى شما را تنها بگذارم؟! آرى منمىدانم بدنم بد بو است، حسبم شریف نیست و رنگم سیاه است اما اجازه فرما تا با رفتن بهبهشت، بدنم خوش بو، حسبم شریف و رنگم سفید شود، به خدا سوگند از شما جدا نخواهمشد تا خونم با خون شما مخلوط شود.»
[111]
یاران امام حسین(ع)، این جلوههاى ایثار و از جان گذشتگى، صبر و مقاومت، رازدارى وپایدارى، پیشى گرفتن عقیده بر عاطفه، سبقت در شهادت و دیگر ارزشهاى متجلى درارزشگاه کربلا، همه ناشى از تحول و دگرگونى عمیقى است که در اندیشه و بینش این شیرزنان و رادمردان خودنمایى مىکند، تا بدان جا که حاضرند براى همین معرفت حاصله، هفتادبار بلکه هزار بار خود را در مسیر حق فدا کنند، چنان که یکى از همین عاشوراییان - سعید بنعبداللَّه - مىگوید:
«أما واللَّه لو علمت أنّى أقتل ثُمّ أحیى ثُمّ أحرق ثُمّ أذّر، یفعل ذلک بى سبعین مرّة، ما فارقتکحتى ألقى حِمامى دونک فکیف لا أفعل ذلک و انّما هى قتلة واحدة ثم هى الکرامة الّتى لا انقضاءلها ابداً؛
[112]
آگاه باشید به خدا قسم اگر مىدانستم که به قتل مىرسم بعد زنده مىشوم سپس دوبارهسوزانده مىشوم تا اینکه پیر شوم، و این کار تا هفتاد بار ادامه پیدا کند، هرگز از شما جدانخواهم شد تا اینکه مرگ را ملاقات کنم، بدون تو، چگونه چنین نکنم در حالى که این همانکرامتى است که بعد از آن هیچ پایانى براى آن نخواهد بود.»
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
[113]
در نهضت عاشورا به یک سرى تاکتیکهاى نظامى و تبلیغى بر مىخوریم که از سوىحسین بن على(ع) انجام گرفته است. شیوههاى نظامى به طور عمده یا حالت دفاعى داشته
|64|
است، یا تهاجمى. روشهاى تبلیغى نیز به طور عمده جهت آگاهانیدن مردم و پیام رسانى وبهرهبردارى بیشتر از این حرکت بوده است؛ چه آنچه در زمان خود آن حضرت و توسط خوداو انجام گرفته است، یا پس از شهادتش. در اینکه آن حضرت در قیام کربلا به عنوان یکمبارز مسلط به همه فنون رزمى و تاکتیکهاى نظامى و دفاعى و تبلیغى عمل کرده است، شکىنیست. آنچه مطرح مىشود، تنها نمونههایى است که از تأمل بر حوادث این نهضت به نظرمىرسد، و مدیریت شگفت و نظم و تدبیر آن حضرت را در آن حادثه که آمیختهاى ازاحساسات و عواطف و تعقل است، نشان مىدهد.
3-1. تاکتیکهاى نظامى
3-1-1. حفاظت شخصى
سیدالشهدا(ع) هنگام دیدار با «ولید بن عتبه» والى مدینه پس از مرگ معاویه، با همراهداشتن گروه محافظ از جوانان بنىهاشم نزد والى رفت. او جمعى از یاران، خویشان و پیروانخود را مسلحانه همراه برد، در حالى که شمشیرها را آخته زیر لباسها پنهان کرده بودند و بهآنان سفارش کرد که بیرون در بمانند و اگر صداى امام از درون به مددخواهى بلند شد، بهداخل بریزند و طبق فرمان امام، عمل کنند.
3-1-2. گزارشگر اطلاعاتى:
چون اباعبدالله(ع) به اتفاق خانواده و همراهان از مدینه به سوى مکّه حرکتکرد،برادرش محمد حنفیه را در مدینه باقى گذاشت تا حرکتهاى حکومتى را به عنوانیکگزارشگر اطلاعاتى به امام خبر دهد و آنچه را در مدینه مىگذرد، بى کم و کاستبهآنحضرت برساند. او تعبیر «عین» (مأمور اطلاعاتى) را درباره محمد حنفیه به کاربردهاست.
3-1-3. خنثى کردن توطئه ترور:
به امام خبر رسیده بود که یزید، گروهى را تحت فرمان عمر و بن سعید اشدق براى تروریا دستگیرى وى به مکّه فرستاده است. حضرت براى خنثى کردن توطئه ترور و نیز حفظحرمت حرم خدا و براى اینکه خونش در مکّه ریخته نشود، حج را به عمره تبدیل کرد و روزهشتم ذى حجّه از مکّه خارج شد.
|65|
3-1-4. جمع آورى اطلاعات:
از آنجا که آگاهى از وضعیت دشمن و مردم هوادار، در تصمیم گیریهاى پیشوا نقش مؤثردارد، سیدالشهدا(ع) پیوسته مىکوشید از اوضاع داخلى کوفه اطلاعات کافى داشته باشد. ایناطلاعات را از راههاى زیر به دست آورد:
الف. استنطاق و پرسش از مسافرانى که از کوفه مىآمدند و به عنوان شاهدان عینىجریانها، از آنجا خبر مىدادند؛ نمونههایى همچون «بشربن غالب» که در «ذات عرق» با امامبرخورد کرد، یا فرزدق در یکى دیگر از منزلگهها.
ب. مکاتبات و نامهنگارى با پیروان خود در کوفه، بصره و یمن (مناطقى که در محبت بهاهل بیت، ریشه دارتر بودند) و گزارشهاى مکتوب از اوضاع آن مناطق و حمایت مردمى ونصرت در قیام را جویا مىشدند و حتى این آگاهیها را در مواقع لزوم، به سربازان دشمن کهراه را بر مىگرفتند یا با او به نبرد برمىخاستند، اعلام مىفرمود.
3-1-5. مصادره
در مسیر راه عراق، کاروانى تجارتى از یمن به سوى شام مىرفت و براى یزید، اجناسقیمتى مىبرد. وقتى امام حسین(ع) در منزلگاه تنعیم به آن کاروان برخورد، کالاهاى آن رامصادره کرد تا راه براى وابستگان به یزید، ناامن شود. به افراد کاروان هم فرمود: هر کسبخواهد با ما به عراق بیاید، کرایه کاملش را خواهیم داد و با او رفتار خوب خواهیم داشت وهر کس هم بخواهد جدا شود، کرایهاش را تا اینجا مىپردازیم. برخى جدا شدند، بعضى همهمراه امام آمدند. با این شیوه، هم ضربه اقتصادى به حکومت یزید زد و هم از افراد دشمن،جذب نیرو کرد.
3-1-6. جذب نیرو:
سیدالشهدا(ع) از هر فرصتى براى جذب نیرو به جبهه حق بهره مىگرفت. یکى از آنموارد متعدد، ملاقاتى بود که با «زهیر بن قین» در منزلگاه «زَرود» داشت. زهیر که ابتدا ازروبهرو شدن با امام گریزان بود، پس از این دیدار به امام پیوست و در عاشورا همحماسهآفرید.
|66|
3-1-7. تصفیه نیرو:
امام حسین(ع) چندین بار در طول راه کربلا با پیشگویى ازوضع آینده و خبردادن از شهادتِ خود و همراهان، افراد بىانگیزهو غیرمطیع و دنیاپرست را که به امید غنیمت همراه شده بودندتصفیه کرد، تا گروه زبده و عاشقِ شهادت و خالص و برخوردار ازانضباط و اطاعت محض از فرماندهى و رهبرى براى حضور درمیدان نبرد بمانند. در منزلگاه «زباله» و شب عاشورا، نمونههایىاز این تصفیهها بود. در منزل زُباله برخى برگشتند؛ اما شبعاشورا کسى نرفت.
در شب عاشورا، سید الشهدا(ع) اجازه بازگشت داد وچنینفرمود:
«اللَّهُمَّ إنّی أحمَدُکَ عَلى أن أکرَمتَنا بالنُّبُوَّةِ و عَلَّمتَنا القُرآنَ وفَقَّهتَنا فى الدِّینِ، أمّا بَعدُ؛ فَإنّی لا أعلَمُ أصحاباً أوفى و لا خَیراًمِن أصحابى و لا أهلَ بَیتٍ أبَرّ و لا أوصَل عَن أهلِ بَیتی... إنّی قَدأَذِنتُ لَکُم فَانطَلِقوا جَمیعاً فى حِلٍّ لَیسَ عَلَیکُم مِنّی ذِمامٌ و هذااللَیلُ قَد غَشِیَکُم فاتَّخِذوهُ جَمَلاً؛
بار خدایا، تو را سپاس مىگویم که ما را با نبوت بزرگىبخشیدى و قرآن آموختى و فهم دین عطا فرمودى، من یارانى،باوفاتر و نیکوتر از یارانم سراغ ندارم و خاندانى نیکوکارتر وشریفتر از خاندانم نمىشناسم... من اکنون به همگى شمااجازه دادم و بیعت خود را برداشتم، تا شب به پایان نرسیدهاست از اینجا برگردید».
[114]
3-1-8. آرایش اردوگاه:
وقتى در سرزمین کربلا فرود آمد، دستور داد چادرهارانزدیک به هم بزنند، طنابهاىخیمهها راازلابهلاى هم بگذارند،در مقابل خیمهها حضورداشته باشند و با دشمن از یک طرفمواجه شوند، در حالى که خیمهها سمت راست و چپ و پشتسرشان باشد.
|67|
3-1-9. سازماندهى
امام حسین(ع) صبح روز عاشورا اصحاب را سازماندهى کرد، نماز صبح خواندهشد.زهیربن قین را، فرمانده جناح راست و حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپقرارداد،پرچم را به دست عباس سپرد، چادرها را پشت سر خویش قرار دادند، در گودالى کهپشت چادرها به صورت خندق حفر کرده بودند، هیزم و نى ریختند. گودال، مثل نهر آبى بودکه شب عاشورا براى پیشگیرى از حمله دشمن از پشتِ سر کنده بودند و در آنآتشافروختند.
طرز آرایش جبهه و استقرار نیروها و نصب چادرها در کربلا به صورت نعلى شکل بود،تا هم تسلط بر مجموعه مواضع خودى ممکن باشد، و هم خود در وسط این شکل قرار گیردو هم امکان محاصره شدن توسط سپاه کوفه را سلب کند.
3-1-10. ایجاد مانع
در روز عاشورا، نیروهایى از دشمن مىخواستند از پشت خط دفاعى، از لابهلاى خیمههاحمله کنند (طناب خیمهها یکى از موانع بود) و سه، چهار نفر از یاران امام در منطقه به دفاعپرداخته بودند. عمر سعد دستور داد خیمهها را آتش بزنند. امام حسین(ع) فرمود: بگذاریدآتش بزنند (البته خیمهها خالى از اصحاب و...بود).
3-1-11. مهلتخواهى شب عاشورا براى نماز و دعا و تلاوت قرآن
گرچه این را مىتوان به عنوان امرى عبادى و معنوى به حساب آورد، لیکن با توجه بهنقش روحیه معنوى رزمندگان، این مهلتخواهى براى شعله ور ساختن بُعد معنوى وتقویت روحیه رزمى و شهادتطلبانه در نیروهاى تحت امر، تأثیر بسزایى داشت و یکراهکار نظامى محسوب مىشد؛ بویژه نشان دادن جایگاه یاران در بهشت، آنان را بىتابشهادت ساخت و برخى مانند «بُریر» شوخى مىکردند.
3-1-12.
در آخرین لحظههاى بىیاورى و غربت که سیدالشهدا(ع) پیاده جنگ مىکرد، باز مواظببود تا تیر دشمن به او اصابت نکند و در پى لحظههایى از غفلت دشمن بود، تا حمله کند و برجمع سپاه دشمن حمله برد.
|68|
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
[115]
روشهایى که از سوى سید الشهدا(ع) در طول نهضت و در روز عاشورا، و نیز توسطخانواده او به کار گرفته شد، هم مایه ماندگارى نهضت و مصونیت چهره آن است، هم عاملروحیه بخشى به یارانِ شرکت کننده در آن حماسه، که امام را با همه هستى یارى کردند، و هممایه تزلزل در انگیزه سپاه کوفه و موجب ضعف یا رسوایى یا خنثى شدن تبلیغات دشمن شدهاست، که به برخى از آنها اشاره مىشود:
3-2-1. نامشروع دانستن خلافت یزید:
«إنا للَّه وإنّا الیه راجِعون، وعَلى الإسلامِ السّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزید؛
باید با اسلام خداحافظى کرد که امّت اسلامى به فرمانروایى چون یزید گرفتار آمده است».
[116]
امام حسین(ع) با این وضع، در افکار هواداران یزید، ایجاد تزلزل کرد و با امتناع آشکار ازبیعت و اعلان آن، جوّ سکوت را شکست.
3-2-2. شهود صحنه
با همراه بردن زنان و کودکان در سفر کربلا، به عنوان عاملان ثبت وقایع شاهدان زنده کههمه صحنهها را دیدهاند، از تحریف و مسخ چهره واقعه جلوگیرى کرد. بعلاوه حضور زنانو کودکان در قافله حسینى، تأثیر عاطفى و برانگیزنده افکار بر ضدّ امویان در طول سفرداشت؛ حتى پس از شهادت و در دوران اسارت.
3-2-3. ارتباط تشکیلاتى
نامهنگارى و پیامرسانى به بزرگان کوفه و بصره و سران قبایل و اعزام نماینده به کوفه وتماس با پایگاه هواداران به عنوان یک کار تشکیلاتى.
3-2-4. سنجش افکار:
محاسبه زمینه اقدام در کوفه، از راه اعزام مسلم بن عقیل به آنجا و ارزیابى وضعیتهواداران و نویسندگان دعوتنامهها و درخواست از مسلم براى گزارش دقیق از اوضاع کوفهو میزان تعهد و وفاى مردم.
3-2-5. مشروعیت نهضت:
آن حضرت، حرکت سیاسى خود بر ضدّ حکومت را به تکلیف شرعى و امر به معروف و
|69|
نهى از منکر و احیاى سنت پیامبر(ص) پیوند داد، تا ضمن مشروعیت بخشیدن به قیامخود،تعریضى به نامشروع بودن خلافت و تعارض آن با سنت نبوى داشته باشد. درقسمتىمىفرمایند:
«من به هدایت و رهبرى جامعه مسلمان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین، که دین جدمرا تغییر دادهاند، از دیگران شایسته ترم.»
[117]
3-2-6. بهرهگیرى عاطفى:
از آنجا که مردم حسین بن على(ع) را به عنوان فرزند پیامبر(ص) و فاطمه(س)مىشناختند، وى از این موقعیت و زمینه عاطفى خود در دلها، چه براى جذب نیروى یارىدهنده، چه براى سلب انگیزه جنگ از دشمن و چه براى افشاگرى نسبت به ماهیت سلطهحاکم استفاده کرد. این شیوه، هم توسط خود امام، و هم از طریق حضرت زینب ، امام سجاد ودیگر اهل بیت انجام مىگرفت. حتى پوشیدن بُرد، زره و عمامه پیامبر(ص) و برگرفتنِذوالفقار و یادآورى خویشاوندى خود با پیامبر خدا نیز، در تحریک عواطف دینى نیروهاىدشمن مؤثر بوده و به عنوان یک شیوه تبلیغاتى و روانى قابل توجه است.
هنگامى که امام(ع) جنازههاى یاران خود را مشاهده کرد محاسن شریف خود را در دستگرفته و فرمود:
«آیا فریادرسى نیست که به فریاد ما برسد، آیا دفع کنندهاى نیست که دفع دشمن از حرمرسول خدا بنماید!»
[118]
در این وقت دو نفر از انصار به نامهاى سعد بن حارث و برادرش ابوالحتوف که در لشکرعمر بن سعد بودند و صداى استغاثه امام(ع) و گریه زنان حرم را شنیدند از لشکر او بیرونآمده و شمشیرهاى خود را کشیده به طرف لشکر ابن سعد حمله کردند و کارزار کرده تا بهشهادت رسیدند.
[119] خطبه امام سجاد در کوفه نیز همین گونه است:
«من على پسر حسین فرزند على بن ابىطالب هستم. من پسر کسى هستم که در کنار شطفرات، بدون آنکه خونى را از او طلبکار باشند و خواستار قصاص شوند، او را سر بریدند. منپسر آن کسى هستم که حریم او را شکستند و نعمتش را سلب کردند و مال او را به یغما بردند واهل بیت او را به اسیرى گرفتند. و....»
3-2-7. اتمام حجّت
براى بستن راه هر گونه عذر و بهانه و توجیه و تأویل، آن حضرت مکرر اقدام به «اتمام
|70|
حجّت» کرد؛ هم براى بازداشتن دشمن از کشتن او، و هم براى پیوستن افراد به جبهه حق. دراین اتمام حجّت، گاهى هم تکیه روى حسب و نسب خویش مىکرد. امام حسین(ع) در اینمورد در روز عاشورا مىفرمایند:
«خشم خدا سخت شد...بر مردمى که همگى یکصدا شدند براى کشتن پسر دختر پیامبرخود. سوگند به خدا هیچ پاسخى به آنها نخواهم داد تا آن گاه که خداى را با محاسن خود که بهخونم خضاب و رنگین گشته دیدار کنم.»
[120]
آن گاه فریاد زد:
حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزى شتاب مکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت وموعظه شماست انجام دهم.»
3-2-8. آماده سازى
یاران و اهل بیت خود را از نظر روانى آماده مىساخت که با حادثه عاشورا شجاعانهروبهرو شوند و با سخنان و خطابهها، روحیه شهادتطلبى در یاران، و صبر و تحمل دربستگان ایجاد مىکرد و هر گونه «ابهام» در مسیر و هدف و سرانجام را مىزدود.
3-2-9. جبران کمیت با کیفیت
گرچه یاران آن حضرت در کربلا اندک بودند، اما این کمیت اندک را، با کیفیت بالاوروحیه والا در یاران خویش جبران کرد، چه در سخنان طول راه، چه میثاق عاشورا واعلامایستادگى یاران تا پاى جان و نیز نشان دادن جایگاه اصحاب خود در بهشت، به آنجمعحاضر.
3-2-10. تقویت بُعد معنوى
مهلت خواهى شب عاشورا و سپرى کردن آن شب با انس با خدا و تلاوت و عبادت وزمزمههایى که از خیمهها بر مىخواست، همه به عنوان عامل معنوى و تقویت روحى درشب قبل از عملیات مؤثر بود و یاران در صبح عاشورا بى تابِ شهادت بودند و شوخىمىکردند و میان خود و بهشت، فاصلهاى جز تحمل ضربت شمشیرها نمىدیدند.
3-2-11. رَجَز
استفاده از رجزهاى حماسى توسط امام و یارانش در درگیریهاى تن به تن یا عمومى؛
|71|
خواندن رجز، هم رزمنده را تقویت روحى مىکرد، هم دشمن را تحقیر مىنمود و هم مبیّنانگیزه و اندیشه و ایمان جنگجوى حسینى بود.
3-2-12. افشاگرىهاى اسرا
پس از عاشورا، اسیران اهل بیت(ع)، از تجمعهاى مردمى در کوفه، مجلس ابن زیاد، شام،دمشق، حتى مجلس یزید، استفاده مىکردند و پیام خون شهدا را مىرساندند و ضمن معرفىخود و امام حسین(ع)، بر ضد حکام افشاگرى مىکردند. این شیوه را، چه در خطبهها و چه درسخنانى که در برخوردهاى متفرقه ابراز مىشد، به کارمىگرفتند.
«زینب بزرگترین و مشکلترین تکلیف را پس از واقعه کربلا بر عهده گرفت و به خوبىاز عهده این مهم بر آمد چنان که نخستین نتیجه کار زینب، سقوط حاکمیت آل ابىسفیان شد».
به تعبیر شهید مطهرى:
«از عصر عاشورا زینب تجلى مىکند و از آن به بعد رهبرى قافله را عهدهدار مىگردد و درواقع،نیابت امامت یعنى رهبرى را پس از عاشورا از ناحیه امام حسین و امام سجادبهعهدهمىگیرد.»
[121]
اگر رسالت حسین(ع) قیام علیه هر چه پستى و زشتى و دفاع از آزادى و کرامت انسانبود، رسالت زینب ماندگار ساختن همه خوبىها بود. پس نهضت عاشورا دو رویه دارد یکرویه آن حسین(ع) است و رویه دیگر آن زینب(س). سکّه وقتى ارزش داردکه دو رویه باشدو به همین جهت او را «شریکة الحسین» لقب دادهاند.شیخ صدوق مىگوید:
«زینب(س) نیابت خاص را از طرف امام حسین(ع) در بیان مسایل حلال و حرام تا بهبودى امامسجاد(ع) بر عهده داشت».
[122]
3-2-13. مجالس یادبود:
اهل بیت، پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، مجالس عزا و سوگوارى بر پا داشتند وپیوسته از حادثه عاشورا و فجایع سپاه کوفه یاد کردند. بارزترین آنها یاد کردن امام سجاد(ع)از حسین(ع) و شهادت او با لب تشنه بود، هنگام نوشیدن آب، یا دیدن صحنه ذبح گوسفند.
3-2-14. فرهنگ گریه و نوحه:
امامان شیعه تأکید فراوان کردند که از مظلومیت اهل بیت و حادثه عاشورا همواره یادشود و زنده بماند. این فرهنگ یاد و یادآورى در قالب مفاهیمى همچون: گریه، نوحه خوانى،
|72|
مرثیه سرایى، زیارت، تبرک با تربت سیدالشهدا(ع)، کامگیرى با آب فرات و تربت، یاد کردناز عطش حسین هنگام آب نوشیدن، برگزارى مجالس عزادارى براى اهل بیت و... شکلگرفت. این فرهنگ، تاکنون هم سبب زنده ماندن و جاودانه شدن آن حماسه بوده است.
درباره سیّد الشّهدا(ع) در بیان امام باقر(ع) آمده: پیامبر پیوسته اینگونه بود کههرگاهحسین به نزد او مىآمد، او را در بغل مىگرفت و او را مىبوسید و گریه مىکرد.سپسمىفرمود:
«اى فرزندم من جاى شمشیرها را مىبوسم».
[123]
ابن عباس مىگوید: به هنگام رفتن به صفّین من همراه على(ع) بودم، وقتى از نینوا عبورمىکردیم، آن حضرت گریه مفصّلى کرد، به طورى که اشک از روى محاسن او جارى شد، ماهم همصدا با على(ع) گریه سردادیم، بعد ادامه داد:
«واى، واى، مگر من با آلابوسفیان چه کردهام؟»
سپس اضافه کرد:
«در این سرزمین هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت مىرسند، و به آغوشخاکمىروند».
[124]
امام چهارم(ع) که خود در کربلا شاهد مصائب دردناک حسین(ع) و یاران فداکار او بود،و 23 سال داشت، پس از آن واقعه سوزناک، تا زمانى که در قید حیات بود، یعنى مدت 34 سالطبق برخى از روایات، براى پدر و عزیزان خویش، گریه و سوگوارى مىکرد. ابنشهرآشوب، مىنویسد:
آن حضرت هر وقت ظرف آب بر مىداشت تا بنوشد، گریه مىکرد به طورى که از اشکخون آلود چشم او، آب ظرف خونآلود مىگردید، وقتى هم افرادى وى را دلدارىمىدادند،مىفرمود:
«و چگونه نگریم؟ حال آن که پدرم از آبى که براى درندگان و حیوانات وحشى آزاد بود،ممنوعگردید».
[125]
علقمة بن محمد حضرمى، روایت مىکند:
«امام باقر(ع) براى حسینبن على(ع)، گریه و ناله سر مىداد، به هر کس هم درخانه او بود(با رعایت تقیّه)، دستور مىداد گریه کند، در خانه آن حضرت مجلس عزا و سوگوارىتشکیل مىگردید، و آنان مصیبت حضرت حسین(ع) را به هم تسلیتمىگفتند».
[126]
|73|
عبداللَّه بن سنان، مىگوید:
«روز عاشورایى به حضور امام صادق(ع) رسیدم، آن حضرت را با رنگ پریده و بسیار غمناک،در حالى که اشک چون مروارید از چشم او جارى بود یافتم، علت آن وضع را سوال کردم،فرمود: مگر نمىدانى در چنین روزى جد ما حسین(ع) شهید شده است...؟»
[127]
امام صادق(ع)، به ابو هارون مکفوف دستور مىدهد مرثیه بسراید، و آنگاه که وى مرثیهخود را مىخواند، مشاهده مىنماید، امام(ع) سخت گریه مىکند، متوجه مىشود از صداىگریه امام صادق(ع) زنانى که پشت پرده حضور داشتهاند، صداى خود را به گریه و شیون بلندکردهاند، بعد امام(ع) فرمود:
«کسى که درباره حسین(ع) شعرى بسراید و سپس گریه کند و ده نفر را بگریاند بهشت بر اوواجب مىشود».
[128]
امام رضا(ع) مىفرماید:
«روش همیشگى پدرم امام موسىبن جعفر(ع) این بود که، هرگاه ماه محرم مىرسید، پیوستهاندوهناک بود و خندهاى در چهره نداشت، تا دهه عاشورا سپرى شود. روز عاشورا هم، روزگریه و سوگوارى و مصیبت او بود، و مىفرمود: این روز، روزى است که حسین(ع) در آن کشتهشده است».
[129]
امام رضا(ع) فرموده است:
«محرّم ماهى است که، در روزگار جاهلیت احترام داشت و مردم در آن از جنگ و خونریزىپرهیز داشتند، اما دشمنان در آن خون ما را ریختند، حرمت ما را شکستند، زنان و عزیزان مارا به اسارت گرفتند، آتش به خیمه ما زدند، اموال ما را غارت نمودند، و سفارش پیغمبر(ص) رادر حق ما پاس نداشتند. روز (عاشوراى) حسین(ع) پلکهاى ما را مجروح و اشکهاى ما راروان ساخته... بر کسى مانند حسین(ع) باید گریه کنندگان گریه کنند؛ چرا که گریه بر او گناهانبزرگ را از بینمىبرد».
[130]
در بیانى که علامه مجلسى؛، به عنوان زیارت عاشوراى حضرت سیّد الشهدا(ع) آورده، ومحدث قمى آن را با عنوان زیارت ناحیه مقدسه روایت کرده است، مطالب زیادى ازسوگوارى، مىیابیم. علامه مجلسى؛ زیارت را از کتاب المزار الکبیر شیخ محمدبن جعفربنعلى مشهدى حایرى، آورده، و علامه حاجآقا بزرگ تهرانى، و محدثنورى، این کتاب را کهدر قرن ششم هجرى نوشته شده، و 15 راوى معتبر از آن مطلب روایت کردهاند معتبردانستهاند.
[131] براساس روایت این کتابها، از زبان امام زمان(ع) خطاب به حضرتسیّدالشهدا(ع) مىخوانیم:
|74|
«اى جدّ بزرگوار! روزگاران مرا به تاخیر انداخت، و نتوانستمبه یارى تو بشتابم، و با دشمنانتجنگ کنم، اما صبح و شام براى تو گریه مىکنم و از شدت افسوسم به جاى اشک خونگریهمىکنم.»
نکات کلیدى مورد استفاده
با توجه به نکات ذکر شده ،هنر اداره مؤثر یک بحران به عوامل زیر بستگى دارد:
1. ویژگیهاى رهبر
قاطعیت، داشتن هدف روشن، عقیده همراه با بصیرت، مشورت در امور، استقبال ازسختىها،پیشگامى در انجام امور،منعطف در شیوه انجام کار، آگاه از محدودیتها و تواناییها.
2. ویژگیهاى پیرو
وفادارى، مقاومت، علاقهمندى به رهبر، جان نثارى، معتقد بودن، شجاعت و آگاهىکامل از بحران.
3. استراتژى و سیاستهاى مقابله
3-1. تاکتیکهاى نظامى
حفاظت شخصى، داشتن اطلاعات ، خنثى کردن توطئه دشمنان ، جمع آورى اطلاعات ازموقعیت بحران، مصادره اموال دشمنان (ضعیف کردن دشمن)، جذب نیرو، تصفیه نیرو،آرایش مطلوب محیط ، سازماندهى نیروها، ایجاد مانع جهت موفقیتدشمنان.
3-2. روشهاى روانى، تبلیغى
نامشروع دانستن دشمن ، ایجاد شهود در صحنه، افزایشارتباطات( با نیروههاى خودى،دشمن و انسانهاى بیطرف )، سنجش افکارنیروها، مشروعیت دادن به کار، اتمام حجّت،آمادهسازى روانى نیرو، جبران کمیت با کیفیت، انتشار اخبار ناشى از بحران جهت جلوگیرىاز بحرانهاى آینده (افشاگریهاى اسراء).
[1]. هلن کلر،عشق به خداوند،ترجمه خرمشاهى ،نشر ققنوس ،ص 112
[2]. امالى صدوق، مجلس70، رقم 10.
|75|
[3]. مهدى الوانى، سازمانهاى بحرانپذیر و بحران ستیز و دانش مدیریت، ش35 و 36، ص 58.
[4]. سیرة الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف حسنى، ص42 - 45.
[5]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 39. البدایة و النهایة، ج 8، ص 169. و در حدیثى که از تاریخ ابن کثیر و ابنعساکر نقل شده «فرم الامة» نقل شده (حیاة الامام حسین(ع)، باقر شریف، ج 3، ص 43.)
[6]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 38؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 169.
[7]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 290.
[8]. الفتوح، ج 5، ص 124.
[9]. حماسه پیروز عاشورا،ابوالقاسم آذرسا،نشر دفترانتشارات اسلامى ،ص 80.
[10]. مهدى الوانى، پیشین، ص 57 - 58.
[11]. بحار الانوار، ج44، ص329.
[12]. اسفندیار سعادت، مدیریت بحران، دانش مدیریت، ش.11، زمستان 1369، ص 21.
[13]. همان، ص 22.
[14]. اسفندیار سعادت، پیشین، ص 22.
[15]. مهدى الوانى، پیشین، ص 58.
[16]. زندگانى امام حسین(ع)،سید هاشم محلاتى ،ص 143.
[17]. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 192.
[18]. على اسدى، بحران مدیرت و مدیریت در بحران، مجله مدیریت دولتى، ش 4، ص 55.
[19]. الفتوح، ج 5، ص 137.
[20]. انساب الاشراف، ج 3، ص 171؛ الفتوح، ج 5، صص 144 - 145، تاریخ الطبرى، ج 4، ص 304.
[21]. لسان المیزان، ج 3، ص 151 (چاپ جدید: ج 3، ص 504).
[22]. الفتوح، ج 5، ص 98.
[23]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 289؛ همین تبلیغات بود که بسیارى از مردم، بخصوص مردم شام، امام حسین(ع) را خارجى (خروج بر امام) دانسته و تکفیر مىکردند.
[24]. همان، ص 275.
[25]. همان، ص 331.
[26]. الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 17.
[27]. ترجمة الامام الحسین(ع) ص 79.
[28]. طبقات الکبرى، ج 5، ص 148.
[29]. «و یزید رجلٌ فاسق شارب خمر قاتل النّفس المحرّمة مُعلنٌ بالفسق». الفتوح، ص 826 ؛بحار الانوار، ج44، ص 325 .
ذهبى درباره یزید مىگوید: «کان ناصبیاً، فظاً، غلیظاً، جلفاً، یتناول المسکر، و یفعل المنکر، افتتح دولته بقتلالشهید الحسین..» سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 37.
[30]. بحارالانوار، ج 44، ص 326.
[31]. تحف العقول، ص 239.
[32]. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 171.
[33]. تحف العقول، ص 239.
[34]. «انى احق بهذا الامر؛ بحارالانوار، ج 44، ص 381.
[35]. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 171.
|76|
[36]. ترجمة الامام الحسین(ع)، ابن عساکر، ص 197؛ اخبارالطوال، صص 224، 222.
[37]. بر طبق نقل ابن اثیر در کتاب کامل معاویه در سال 49 هجرى مروان را از استاندارى مدینه معزول وسعید بن عاص را به جاى او منصوب کرد و دوباره در سال 54 سعید را معزول کرده و به جاى او مروان را بهاستاندارى مدینه گماشت و در سال 57 مروان را از استاندارى مدینه معزول کرد و به جاى او ولید بن عتبة بنابىسفیان را به حکومت آنجا نصب کرد، و ولید تا پس از مرگ معاویه یعنى تا سال 60 همچنان در مدینهاستاندار بود.
[38]. ادب الحسین، ص 88.
[39]. کامل ابن اثیر، ج 4؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 179.
[40]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 39. البدایة و النهایة، ج 8، ص 169. و در حدیثى که از تاریخ ابن کثیر و ابنعساکر نقل شده «فرم الامة» نقل شده (حیاة الامام حسین(ع)، باقر شریف، ج 3، ص 43.)
[41]. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 38؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 169.
[42]. ترجمه الامام الحسین(ع) ص 56.
[43]. اخبار الطوال، ص 230.
[44]. الفتوح، ج 5، ص 38.
[45]. انساب الاشراف، ج 3، ص 158.
[46]. انساب الاشراف، ج 3، ص 77.
[47]. الارشاد، ج 2، ص 36.
[48]. المنتظم، ج 5، ص 327.
[49]. الفصول المهمة، ص 184.
[50]. انساب الاشراف، ج 3، ص 158؛ متن نامه آنان در تجارب الامم (ج 2، ص 41 آمده است.
[51]. اخبار الطوال، ص 231.
[52]. انساب الاشراف، ج 3، ص 171.
[53]. انساب الاشراف، ج 3، ص 164؛ اخبار الطوال، ص 245؛ تاریخ الطبرى، ج 4، صص 290 - 289.
[54]. اخبار الطوال، ص 245.
[55]. همان، ص 247.
[56]. الفتوح، ج 5، ص 120.
[57]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 300.
[58]. این پیام این بود که هر چه زودتر امام حسین(ع) به حجاز باز گردد و به کوفه نیاید.
[59]. اخبار الطوال، صص 247، 248.
[60]. انساب الاشراف، ج 3، ص 169.
[61]. اخبارالطوال، ص 248.
[62]. انساب الاشراف، ج 3، ص 169.
[63]. تاریخ الطبرى، ج 4، صص 300، 301.
[64]. همان، ج 4، ص 300.
[65]. على اسدى، بحران مدیرت و مدیریت در بحران، مجله مدیریت دولتى، ش. 4 ص 55.
[66]. Crisis Situation
[67]. innovative Situation
[68]. inertil Situation
|77|
[69]. Cireumstantial Situation
[70]. Situation reflexive
[71]. Delibrative Situation
[72]. Situation Routinised
[73]. Administrative Situation
[74]. Herman Kahn and, Wiener
[75]. على اسدى، بحران مدیرت و مدیریت در بحران، مجله مدیریت دولتى، ش 4. ص 55.
[76]. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 290.
[77]. همان.
[78]. مهدى الوانى، پیشین، ص 58 - 63.
[79]. فرید الدین عطار نیشابورى، منطقالطیر، تصحیح مشکور، مقاله خامس عشر.
[80]. على اسدى، پیشین، ص 60.
[81]. تدابیرموفقیت ،ادوارد دبنو ،ترجمه هادى رشیدیان ،نشر پیکان ،ص 5.
[82]. ناسخ التواریخ ،ج 2، ص 120.
[83]. تاریخ طبرى، ج 5، ص 425.
[84]. ره توشه راهیان نور ،41،ص 312.
[85]. نهج البلاغه، خ 179.
[86]. دعاى عرفه امام حسین، بحار الانوار، ج، 67، ص 139.
[87]. سوگنامه کربلا، ص52، ترجمه لهوف / دزفولى
[88]. نهج البلاغه، خ 189.
[89]. بحار الانوار، ج 44، 366.
[90]. سوره یوسف، آیه 108.
[91]. نهج البلاغه، خ 201.
[92]. معانى الاخبار، (ط صدوق طهران)، ص 28.
[93]. نهج البلاغه، خ 192.
[94]. پاول هرسى، مدیریت رفتار سازمانى، ترجمه قاسم کبیرى ،1375، ص 222.
[95]. بقره ، آیه 249.
[96]. دوستان من ،روندگان راه باغ دوست زیادند اما واصلان بدان اندکند.
[97]. منطقالطیر، مقاله ثانیه.
[98]. توبه ،آیه 92 و 93.
[99]. مولوى، کلیات شمس تبریزى.
[100]. بلاغة الحسین، ص 196.
[101]. مقتل ابى مخنف، ص 175.
[102]. همان.
[103]. بحارالانوار، ج 45 ص 13.
[104]. بحارالانوار ج 44 ص 370.
[105]. انصار الحسین ص 93، العیون العبرى ص 136.
[106]. بحارالانوار ج 45، ص 29.
|78|
[107]. بحارالانوار ج 45 ص 23.
[108]. همان ص 21.
[109]. همان ص 21.
[110]. همان ص 24.
[111]. همان ص 24.
[112]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 601.
[113]. نظامى ،تبلیغى ،در نهضت عاشورا، جواد محدثى.
[114]. ابصار العین، ص9، تاریخ طبرى، ج 5، ص 418.
[115]. همان.
[116]. بحارالانوار، ج 44، ص 326.
[117]. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 171.
[118]. زندگانى امام حسین(ع)،سید هاشم محلاتى ،ص 422.
[119]. همان منبع ،ص 422.
[120]. طبرى ،ج 328.7.
[121]. حماسه حسینى.
[122]. زینب کبرى فریادى بر اعصار، اسماعیل منصورى لاریجانى، ص 19، به نقل از العیون العبرى، ص 5.
[123]. کامل الزیارات، ص 63، بحار الانوار، ج 44، ص 251.
[124]. بحار الانوار، ج 44، ص 253.
[125]. مناقب، ج 3، ص 303، بحار الانوار، ج 46، ص 109.
[126]. وسائل الشیعه، ج 10، ص 398.
[127]. سفینة البحار، ج 2، ص 196، بحار الانوار، ج 98، ص 309.
[128]. کامل الزیارات، ص 104.
[129]. وسائل الشیعه، ج 10، ص 394.
[130]. بحار الانوار، ج 44، ص 284.
[131]. الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج 20، ص 324، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 368.