نگاهى اجمالى بر، عدم شکلگیرى نظام ارزشى جدید در مکه صدر اسلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«نبى اکرم(ص) در شهر کوهسارهاى سیاه، مکه زاده شد، بالید و به رهبرى مردمان مبعوث گشت. سیزده سال، پیام الهى خویش را پنهان و پیدا بر مکیان خواند. پیروان زیادى یافت و دلهاى مشتاق زیادى را از خارج مکه به سوى خود جلب کرد. آنان که بدو گرویدند، تا پاى جان، شکنجه و هجرت در کنار او ماندند. و آنان که وى را تکذیب نمودند، در این راه بر قتلش کمر بستند، اما نا موفق. اسطوره لیلةالمبیت شکل گرفت و پیامبر(ص) در پى ایجاد کانونى براى بالیدن و حفظ پیام الهى، به سوى یثرب گام نهاد، تا راهى نو را براى ابلاغ وحى بیازماید.
نگاهى دیگر به چرایى و چگونگى عدم شکلگیرى نظم جدید در مکه، مؤلفهها و مشخصههاى فرهنگى و تمدنى مکه صدر اسلام را به تصویر مىکشد. نشان دادن تقابل نظم کهن و نظم جدید در این ام القرى، حاصل این تحقیق است..»
واژههاى کلیدىبه علت وجود مؤلفههاى فرهنگى و تمدنى ریشهدار و عمیق در مکه، پیامبر(ص) نتوانستند باورها و فرهنگ اسلامى را به سطوح بالاى اجتماع قبیلهاى مکه برسانند. رؤسا، شیوخ و بزرگان و متولیان کعبه، به ندرت و به سختى و دیر اسلام، آوردند و بعضاً با حفظ پایگاه اجتماعى خود، به عنوان هادیان، مطلعان و رؤساى نظم کهن، در مکه باقى ماندند. پیامبر(ص) براى ایجاد فرهنگ مسلط اسلام، در رأس نظام جامعه، به یثرب مهاجرت کردند.
سئوالات:
1ـ چرا فرهنگ اسلامى نتوانست در مکه به مرحله یا سطح نمادها و باورهاى جامعه برسد؟ (یعنى به قسمت بالاى مراتب سیبرنتیک).(1)
2ـ فرهنگسازان در مکه چه کسانى بودند و از کدام کالاهاى فرهنگى ارتزاق مىکردند و یا به تعبیر دیگر، مجموعه فرهنگ حاکم بر عصر جاهلى، از کدام منابع ارتزاق مىکرد؟
3ـ چگونه و از چه راههایى فرهنگ جاهلى در مکه، در برابر فرهنگ اسلامى، از خود دفاع کرد و تغییر نیافت؟
نگاهى به ویژگىهاى نظم کهن در مکه
تاریخ و جغرافیاى مکه را مىشناسیم. این شهر در حجاز، ناحیهاى بیابانى و لم یزرع، محصور در کوههاى سیاه رنگ و جزوى از تهامه است. مورخان و جغرافىدانان نامهاى مختلفى را برایش شمردهاند: مکه، بکّه، ام القرى،(2) مکورابا.(3) عموما، محققان بنیاد جامعه و مدنیت مکه را از زمان حضرت ابراهیم(ع) (1900 یا 2100 ق.م) در نظر گرفتهاند. حضور تاریخى ابراهیم(ع) و بنیاد مجدد کعبه در این ناحیه و حفر چاه زمزم (و یا پدید آمدن آن بر اساس قرآن) قبایل متعددى را از شبه جزیره، به سوى این سرزمین سرازیر ساخت.(4) بعدها از فرزندان اسماعیل(ع)، قبایل متعددى پدید آمدند که تا قبل از ورود عمالقه و جرهم و خزاعیان امور محدود شهرى، نظیر تولیت کعبه را به عهده داشتند.(5) آیین نیایش حاکم بر مکه، تا غلبه قبیله خزاعه دین توحیدى ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) بود. از بین قبایل متعددى که به جاى فرزندان اسماعیل، بر مکه مستولى شدند، خزاعه از جهتى اهمیت دارد. گفته شده با غلبه خزاعیان، بت پرستى در مکه جاى آیین ابراهیم را گرفت و قبیله خزاعه، متولى کعبه شد.(6) تا زمان قدرت گرفتن قصىبن کلاب، از بنىعدنان (از نسل اسماعیل(ع)) امور شهر مکه، در دست خزاعه بود.
به نظر ما مىتوان، قصىبن کلاب را بنیانگذار زندگى نوین مدنى در مکه، عنوان کرد. درباره چگونگى تسلط وى بر مکه، گزارشهاى متعددى بیان شده است،(7) که بررسى آنها از حیطه این گفتار بیرون است. آن چه مهم است پیروزى بنىعدنان بر خزاعیان و اقتدار مجدد فرزندان اسماعیل(ع) و نیز خدمات و سنن و روشهایى است که قصى، با اقتدار تمام در مکه متداول کرد و تا عصر اسلام، پاى برجا ماند. گفتهاند، قصى قبایل پراکنده مرتیش را جمع کرد و به حریم مکه آورد، در جهت ترتیبات زندگى شهرى و امور مربوط به تولیت کعبه و حجاج که مهمترین امر زندگى مکیان محسوب مىشد، قصى کارهایى نظیر: سقایت (آب دادن به حجاج)، حجابت (سدانت یعنى: پردهدارى و حفظ و نگهدارى خانه خدا و کلیددارى آن) قیادت (فرماندهى و رهبرى جنگها) ـ لواء (سنت حمل پرچم در جنگ) را انجام داد، و دارالندوه را براى تصمیمگیرىهاى مهم قبایل تأسیس نمود، که گامى مهم در جهت ایجاد نظم و قاعده در شهر مکه بود.(8) نظم اجتماعى، که قصى پایهگذار آن بود، تا عصر بعثت در مکه متداول بود و یکى از ویژگىها و امتیازات مهم آن جامعه به شمار مىرفت.
غیر از دارالندوه، از دیگر نشانههاى زندگى مبتنى بر نظم و قاعده در مکه، وجود پیمانها و سوگندهایى بود که اعراب بدانها متوسل مىشدند تا بر سر موضوعى توافق کنند و یا موضوعى (امرى) را رد یا ترک نمایند. حلفّ و تحلیف نشانهاى از همین پیمانهاست. در دوران قبل از اسلام، پیمانهاى معروفى چون؛ حلف الفضول را در نزد مردم مکه سراغ داریم، و پس از ظهور اسلام، در سال هفتم بعثت، مشرکین مکه پیمانى مبنى بر قطع ارتباط با بنى هاشم منعقد ساختند. نگارش این پیمان نامه و آویختن آن بر دیوار کعبه، نشانگر دو واقعیت بود:
1) پاىبندى به اصول و مقررات مکتوب و رواج خط و کتابت و کاربرى آن در میان قبایل، یا حداقل درمیان خواص قوم.
2) استفاده از تقدس مکانى کعبه، براى استحکام بخشیدن به این پیمان نامه.
البته نگارش نام خدا (اللّه) بر بالاى متن پیمان نامه، نیز قابل توجه است.
به لحاظ اقتصادى، شهر مکه در موقعیت ممتاز تجارى قرار داشت. این شهر، مسیرهاى تجارتى هند و یمن و شام را به یکدیگر پیوند مىداد. در آستانه ظهور اسلام، اهمیت تجارى این شهر دو چندان گشته بود، زیرا بسیارى از ثروتمندان مکه و حتى برخى از زنان متمول این شهر، به کار تجارت اشتغال داشتند.
از زنان تاجرپیشه قریش، کسانى مانند: خدیجه بنت خویلد، هند همسر ابوسفیان، و مادر ابوجهل را مىتوان نام برد.(9) و مردان توانگر و تاجر نیز کسانى مانند: ابوسفیانبن حرب، ولیدبن مغیره، عاصبن وائل، عقبه و شیبه، امیةبن خلف، ابولهب و عباسبن عبدالمطلب بودند.(10) در امر تجارت، کار عربِ قریش چنان رشد یافته بود، که براى بازاریابى و خرید و فروش در سایر سرزمینهاى همجوار و امنیت تجارى بازرگانانِ عرب، هاشم جد پیامبر اکرم(ص) با پادشاهان و امراى منطقه، تماس حاصل نموده بود و امان نامههایى از ایشان گرفته بود. این امان نامهها، با نامهاى عصم یا حَبل و یا ایلاف معروف بودند.(11) با کسب چنین امنیتى، مکه کانون سرمایه و ثروت شد و کالاهاى بسیارى از شام و یمن به این ناحیه مىرسید، و در بازارهاى قریش به فروش مىرسید. بازارهاى معروف قریش، عکاظ، ذىالمجاز و مجنّه بودند.(12) در آستانه ظهور اسلام، یکى از پدیدههاى نکوهیده، که حاصل همین رشد و رونق تجارى بود، ربح و رباخوارى در مکه، توسط توانگران و تجار بود که قرآن و پیامبر اکرم(ص) به شدت آن را مورد سرزنش قرار دادند.(13)در منابع به مصنوعات مکه کمتر اشاره شده است. برخى از منابع، مصنوعات محدودى، چون: پشم ریسى و بافتن آن، دباغى پوست و ساخت کفش و مشک را عنوان کردهاند.(14) با این تولیدات اندک، گویى وجود کعبه و موقعیت زیارتى و تجارتى آن براى مکیان، کافى بوده است.(15)
مؤلفههاى فرهنگى عرب مکه، حول دو محور عمده، قابل تبیین است: یکى دین و دیگرى زبان. دینِ اکثریت مردم مکه، بت پرستى بود. اما به نظر مىرسد، احترام آنها به بتها به خاطر آفرینندگى و بىنیازى بتها نبود، بلکه به خاطر قدردانى و تکریم سنن اجداد ایشان بود. عرب، صفاتى چون خلقت، وحدانیت و بىنیازى براى بتها قایل نبود، بلکه هر بت، عارى از خواستهاى بود که او در دل داشت: بتى براى باران، بتى براى تولید مثل، بتى براى فراخ شدن روزى. اگر به داستان ترویج بت پرستى، توسط عمروبن لحى از قبیله خزاعه، توجه نماییم، همین خواص را مىیابیم: قوم عمالقه به عمرو گفتند: ما این سنگها را تکریم مىکنیم، تا به ما باران و پیروزى بر دشمن را دهند و عمرو به همین جهت بتى از آنها گرفت و به مکه آورد و مکیان را تشویق به تعظیم آنها کرد.(16) و داستان دومى که از روى آوردن مکیان، به بت پرستى آوردهاند، نیز مؤید ظن ماست. نوشتهاند، فرزندان اسماعیل که زیاد شدند، از مکه به بیرون از شهر مهاجرت کردند و هر یک از آنها سنگى از حرم برد، تا آن سنگها را به جاى کعبه طواف کنند. به مرور زمان، فرزندان آنها سنگها را به جاى طواف کعبه پرستیدند.(17) گذشته از، افسانه گونه بودن چنین روایتهایى، نکته پر اهمیت در تاریخ دیندارى مکیان، چرخش ایشان از یکتا پرستىِ معقول، به سوى بت پرستى نا معقول است. متأسفانه منابعِ روشنى از دوره جاهلیت در اختیار نداریم، تا به وضوح دریابیم، چه تغییراتى در تفکر و بینش عرب به وجود آمد، که آنها آیین ابراهیم(ع) را گذاشتند و به ورطه بتپرستى افتادند. این موضوع قابل قبول نیست که عمروبن لحى توانست، به سادگى دین مکیان را تغییر دهد، چون مىدانیم، دین و دیندارى از جمله ویژگىهاى شخصیتى و روانى هر فرد است، و تغییر آن به سادگى امکان ندارد. پیامبر(ص) پس از سیزده سال ابلاغ آیات روشن، و نوع زندگانى خودشان که مبین رفتار فردى دین دار بود، نتوانستند به طور کامل دین مکیان را تغییر دهند، چگونه لحى با آوردن یک بت، ایشان را به وادى بت پرستى انداخت؟ به هر صورت گذشته از تشکیک ما در کار انفرادى لحى، که با وضعیت روحى عرب و تعصبات او نسبت به آیین اجدادى محال مىنماید؛ سفر وى به شام و دیدار اعمال عمالقه، نشان دهنده دو نکته است:
1) مراودات مکیان (از سالها قبل از ظهور اسلام) با نواحى مجاور، از جمله شام که منجر به اخذ فرهنگ و تمدن مىگشت و این عقیده، درست، مخالف عقیده برخى از محققان است که جامعه مکه را تا ظهور اسلام، جامعهاى بسته معرفى مىکنند. نمونههاى متعددى از این قبیل مراودات را سراغ داریم: عبدالمطلب براثر تماس با ملوک یمن، روش خضاب کردن را آموخت و به مکه آورد و متداول کرد.(18) و این که اعراب مکه، چندى قبل از ظهور اسلام، از کاهنان و یهودیان خارج از مکه شنیده بودند که پیامبرى به نام محمّد(ص) ظهور مىکند و آنها به طمع افتاده و نام پسران خود را محمد مىنهادند.(19) و کسانى از متمولان قریش که چون ایرانیان، زندگى اشرافى براى خود ترتیب داده بودند، آشپز و غذاى ایرانى و خنیاگر داشتند.(20)
2) عربها به بتها به منزله ابزارى مىنگریستند، براى رسیدن به نیازهاى دنیایى خویش: طلب باران، یاورى و استعانت از آنها در وادى، پیروزى بر خصم و نزدیک کردن آنها به خدا.(21)
از سوى عدهاى از محققان عنوان مىگردد که، قریش در حوزه دیانت جاهلى (بت پرستى) و حمایت از آن، منافع و امتیازهایى داشتند و از جمله آن امتیازها، حفظ تولیت کعبه به عنوان معبد بتها بود، که افراد بسیارى را از اقصى نقاط شبه جزیره، به آنجا مىکشید و ایشان امورى چون: فروش اولین جامه حج، اغذیه و بازارها را در اختیار داشتند.(22) البته در منفعتطلبى قریش شکى نیست، اما آیا قبل از بت پرستى، با فرض وجود آیین ابراهیم(ع) در مکه، همین امتیاز، نصیب ساکنان مکه نمىشد؟ و آیا قریش از این ویژگى مطلع نبودند و همچنین پس از ابلاغ وحى و حضور مسلمانان، آیا به این مهم پىنبردند، که با فرض وجود اللّه واحد نیز مىتوان همان امتیازات را به دست آورد؟ در این صورت علت مخالفتهاى آنها با نبى(ص) چه بود؟ به نظر مىرسد، موجهترین دلیل این است که قریش، به بت پرستى به عنوان آیین نیاکان پاىبند بود، و بارها در جواب پیامبر(ص) عنوان کردند: ما بتهاى سنگى را خالق خود نمىدانیم و بتها را مىپرستیم براى این که ما را به خدا نزدیک کنند.(23) و نیز در مجادلات لفظى با پیامبر(ص)، پیوسته از او مىخواستند تا از دین آبا و اجداد آنها انتقاد نکند.(24) علاوه بر بت پرستان، تعدادى حنیف، که به آیین ابراهیم(ع) وفادار مانده بودند، نیز در مکه حضور داشتند. وجه مشترک حنفاء و بتپرستان، تکریم و تعظیم کعبه بود، هر یک به علتى و با باور و ایمانى خاص. برخى از حنیفان که در منابع از آنها یاد شده است، عبارتنداز: امیةبن ابوالصلت، ورقةبن نوفل، عبیداللّهبن جحش ، زیدبن عمروبن نفیل و قسبن ساعده.(25)
زبان
یکى از ویژگىهاى فرهنگى هر ملتى داشتن زبانى غنى است، و غناى زبان، در شعر که مادر هنرهاست نهفته مىباشد. وضعیت زبان قریش از این جنبه ممتاز بود. کلاً شعر و شاعرى چنان، جایگاه والایى نزد عرب داشت که براى ظهور هر شاعر، اعراب جشن مىگرفتند و به یکدیگر تبریک مىگفتند. معروف است که اعراب جز در سه مورد، به هم تبریک نمىگفتند: تولد یک پسر، ظهور یک شاعر و یا زادن یک مادیان.(26) از شعراى معروف عرب: شنفرى ازدى و همکار غارتگرش تأبط شرا، و رقَةَبن نوقل، ابوطالب، زیاد اعجم، عتبةبن ربیعه، فاطمه دختر خرشب، فکیمه، هند همسر ابوسفیان (که اشعارى دارد)، و همسر ابولهب را مىتوان نام برد.(27) هر ساله در مشهورترین بازارهاى عرب، یعنى عکاظ، مجنّه و ذىالمجاز که در انحصار قریش بود، شعراء و خطباء با شیوههاى مختلف، براى همگان شعر و خطابه مىگفتند. عدهاى از محققین، معتقدند این بازارها در وحدت بخشیدن زبانها و ترویج یک زبان، که همان زبان قریش بود، نقش بسزایى داشتند.(28) این زبان در ساخت لقب، کنیه، ضرب المثل و حکایات نیز، بىنظیر بود. وجود صفات و القاب متعددى که اعراب، براى اشخاص در نظر مىگرفتند، هم نوعى سرگرمى برایشان بود و هم نشان دهنده هوش آنها در زبان آورى. از آن جمله است القاب گوناگونى که براى زنان صاحب اولاد پسر دارند: ام البنین، ام ولد، سعدالعشیر و بنت سعد.(29) و القاب کسانى مانند: قصى که نامش زید بود، عبدالمطلب که نامش شیبه بود، هاشم که همان عمرو بود، ابوبکر لقب عتیق داشت، ابوجهل که نامش ابوالحکم بود، اسماء دختر ابوبکر را ذات النطاقین گفتهاند، مدرکه همان عامر، طانجه همان عمرو بود و... .(30) براى درک الفاظ و معانى عربى، قرآن و آیات آن، کتاب مقدس کفایت مىکند. الفاظ عربى، با روح کلام الهى آمیخته و معجزهاى خلق کرده که همانا براى اثبات حقانیت رسولش نزد خلق بس است.(31)
علوم، معارف و رسوم عرب
علوم و معارف عرب، بسیار ساده و کاربردى بود. علم آنها در کهانت، طبابت، قیافهشناسى، فراست، کمى حساب و کتاب و تجارت و علم سماء و افلاک، نسبشناسى، تاریخ و شعر خلاصه مىشد.(32) از رسوم عرب، یکى رسم حفظ ماههاى حرام بود. این رسم به نوعى به قاعده و نظم شهر مکه یارى مىرسانید. در این ماهها جنگهاى قبیلهها متوقف مىشد و از سرتاسر شبه جزیره، براى حج و حضور در بازارها مىآمدند. دقت و مراقبت قریش، در حفظ ماههاى حرام و جلوگیرى از جنگ و خونریزى در حرم امن کعبه، نشانگر تعصب آنها در، صیانت از رسوم اجدادى بود. صفاتى که اعراب بدان متصف بودند عبارتند از: وفاى به عهد، تعصب به قبیله و عشیره، جوانمردى و سخاوت، میهماننوازى، شجاعت و بیعت.(33)
حاصل سخن: مکه در صدر اسلام، ویژگىهاى متعدد یک نظام را یافته بود، جامعه مکه، بر بنیاد خانواده، عشیره، قبیله و وحى استوار بود. اقشار متعددى، چون تجار و بازرگانان، شعرا و خطبا و بردگان و ضعفا با پایگاههاى اشرافى و غیر اشرافى، در این شهر وجود داشتند. مکه داراى مهتر و رئیس بود، مجلس شیوخ یا دارالندوه براى تصمیمگیرى داشت. بیعت روشى مهم براى اخذ تصمیمات شهرى بود. پیماننامه داشتند و نیز اصلِ حکم قرار دادن اشخاص، از اصول مورد اتفاق قریش براى پایان دادن به منازعات قبیلهاى بود. در ماجراى نصب حجرالاسود، نمونهاى از این نوع حکمیتها را مىیابیم.
در حوزه نظام اقتصادى، تجارت و برگزارى حج، منبع درآمد این شهر بود. و هر یک متولیان مخصوص داشتند. قبایل قریش جزو متمولترین و با اعتبارترین قبایل مکه بودند. مشاغل مربوط به امور حجاج و کعبه در دست ایشان بود. ضمن آن که، تجار معتبر نیز، عموما از قریش بودند.
در حوزه نظام فرهنگى، مکه شهرى دینمدار بود، به واسطه وجود کعبه و سنن باقى مانده از آیین ابراهیم(ع) و بتهایى که در آنجا نگهدارى مىشد، از دیرباز مورد توجه قبایل متعدد جزیرةالعرب بود. قریش علاوه بر اختصاص تولّى کعبه و حفاظت و نگهدارى از بتها و جمع آورى نذورات و برقرارى و ترتیب همه ساله حج و طواف کعبه، متولى امور مذهبى مردمان مکه و شبه جزیره نیز بود. در بعد دیگر، مؤلفه فرهنگى یعنى زبان، در صدر اسلام یک زبان غنى به نام زبان مضرى (قریش) در مکه حاکم بود، که بدان شعر، خطابه، داستان و افسانه و تمثیل را بیان مىنمودند و همین زبان بود که، با آن مشرکین علیه مسلمین، به احتجاج غیر منطقى و غیر عقلى مىپرداختند. با در نظر گرفتن ویژگىهاى فوق مىتوان اذعان داشت مکه در صدر اسلام نظم یک جامعه در ابعاد سیاسى ـ اقتصادى و فرهنگى را دارا بود.
واکنشهاى مشرکین در قبال پیام اسلام با اتکاء بر داشتههاى فرهنگى و تمدنى عهد جاهلیت
در مدت سیزده سال تبلیغ پیام الهى، مشرکان در مقابل تبلیغ اسلام، واکنشهاى منفى نشان دادند، و چنان مسیر را به بنبست کشاندند، که پیامبر(ص) به یثرب، مهاجرت کردند. با علنى شدن دعوت اسلام، مشرکین ابتدا به استهزاء پیامبر (ص) پرداختند، اول بار ابولهب در ماجراى دعوت خویشان، نبى(ص) را استهزاء کرد. تواریخ، اشخاص متعددى را نام بردهاند که پیامبر و آیات را بیهوده مىشمردند و به تمسخر متوسل مىشدند: ابولهب و همسرش، ابوجهل، عاصبن وائل، حارثبن طلاطله، اسودبن مطلب و اسودبن عبدیغوث.(34) ناراحتى پیامبر(ص) از عمل آنها و نزول آیات متعدد، در ردّ و تقبیح ایشان و دعوت پیامبر(ص) به صبر و مقاومت، دشمنى عمیق این افراد را با پیامبر(ص) آشکار مىسازد.(35)
استفاده از حربه تهمت و دروغ بستن به پیامبر(ص)، شیوه دیگر مشرکان بود، و این در حالى بود که خود مشرکان، چنین تهمتهایى را باور نداشته و اقرار به امین بودن پیامبر داشتند.(36) آنچه بیش از همه، پیامبر(ص) را مىرنجانید افتراء به دروغ بود که ابولهب به پیامبر نسبت مىداد. و هر گاه پیامبر مردم را به سوى خویش فرا مىخواند، ابولهب مىگفت: «اى مردم این جوان برادر زاده من است و بسیار دروغگوست از او بر حذر باشید».(37)
سوره مسد، براى کوتاه شدن اعمال سخیف ابولهب نازل شد. شیوه دیگر مشرکان، روى آوردن به ابوطالب، بزرگ بنىهاشم بود، آنها سه بار نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند تا پیامبر(ص) را نصیحت کند، تا از نکوهش بتها دست بردارد. اما هر بار ابوطالب، پیامبر(ص) را مصمم یافت و مشرکان راه بجایى نبردند.(38) از سخافتهاى رفتار و افکار مشرکان یکى هم آن بود که در مرتبه سوم، عماره پسر ولید را بردند، تا به ابوطالب ببخشند و به جاى وى محمد(ص) را بگیرند و بکشند(39)!!!
در واکنشهاى فکرى و فرهنگى قریش نسبت به اسلام دو مسئله را مىتوان تفکیک کرد:
1) استفاده از حافظه تاریخى قوم، در مبارزه با پیام الهى و شعر گویى.
2) پرسش و حجت خواستن از پیامبر(ص)، براى آزمودن توانایى او.
در قسمت اول، نضربن حارث، فعال بود. او داستانها و روایاتى را از ملوک ایران و روم و رستم و اسفندیار، براى مکیان مىخواند تا توجه ایشان را به خود جلب کند و در این راه مشرکان، قرآن را اساطیر الاولین خواندند(40) و سورهها و آیات متعددى، در ردّ گفتههاى نضر نازل شد.(41) و کسانى چون همسر ابولهب زبان به هجویه و شعر گشودند، تا پیامبر را بیازارندو پیام وى را ردّ کنند. و حتى همسر ابولهب نام پیامبر را مُذَمَّم گفت، بر جاى محمد(ص).(42) در قسمت دوم، مشرکان از پیامبر(ص) دلایل دیگرى خواستند نظیر: زنده کردن قصى کلاب، فرو فرستادن آب فراوان از کوههاى مکه و آوردن فرشتهاى از آسمان، تا بر صدق رسالت او گواهى دهند.(43) و همچنین براى طرح پرسشهاى علمى، نزد احبار یهودِ ساکن یثرب رفتند و آنها سه سؤال طرح کردند و گفتند: که اگر محمد(ص) بدانها پاسخ دهد، نبى حق است: درباره اصحاب کهف، ذوالقرنین و روح. که در هر سه زمینه آیات سورههاى کهف و اعراف نازل شد. اما مشرکان ایمان نیاوردند.(44) اتهام دیگرى که به پیامبر(ص) نسبت دادند، سِحر بود.(45) مشرکان تصمیم گرفتند، تا در موسم حج، زوّار را از پیامبر(ص) دور کنند بنابراین تصمیم گرفتند، او را دیوانه، شاعر، ساحر و کاهن بخوانند، جالب این که ولیدبن مغیره که عاقلترین فرد در بین مشرکان بود، هر یک از اتهامات را به دلایلى رد کرد: «اعمال وى به دیوانگان نماند» و مردم باور نخواهند کرد و یا «سخن او به کاهنان نماند، سخن وى به وزن شعر نیست و عرب موازین شعر مىدانند، و چون سخن او بشنوند و به هیچ وزن شعر راست نیاید دانند که وى شاعر نیست». وى با اتهام سحر بودن کلام محمد(ص) بدان دلیل موافقت کرد که بگویند: «سحر بفعل است» که وقتى مردم بشنوند، فرزند از مادر و پدر جدا مىگردد و مادر و پدر از فرزند، دورى مىجویند و... با دلایلى که ولید آورد، مىتوان فهمید، مشرکان، به اعجاز کلام الهى باور داشتند. اما سعى مىنمودند آن چه را که با شنیدن آیات الهى در اذهان مردم مکه روى داده بود، به حساب سحر بگذارند.(46) مشرکان تصمیم به تطمیع پیامبر(ص) گرفتند. عتبه نزد پیامبر رفت و از جانب قوم، وعده ثروت، ریاست و سلطنت به ایشان داد. اما پیامبر، در پاسخ، آیات سوره فُصِلَّت را براى او خواند، حال عتبه دگرگون شد و در بازگشت، متوجه، دگرگونى او شدند، خود عتبه اقرار کرد، این سخن محمد(ص) نه شعر، نه سحر، نه سخن کاهنان، نه سخن افسونگران و دروغزنان است.(47) اما باز هم ایمان نیاورد. واکنش نهایى مشرکان براى دفاع از آیین خویش و مقابله با رشد اسلام، استفاده منفى از قدرت بود. آنها به زور متوسل شدند و اعمالى مانند آزار و شکنجه مسلمانانِ ضعیف و فقیر را پیشه کردند: بلال، عامربن ضهیره، خباببن ارّت، زنیرّه، نهدیه، یاسر، سمیه و عمار.(48) حصر سه ساله بنىهاشم در شعب ابىطالب و عدم تعامل اجتماعى و اقتصادى با آنها، که در سال هفتم بعثت، روى داد نشانگر قدرت و اعتبار قریش بود. عدم حمایت گسترده قبایل و مردم مکه از بنىهاشم، نمایانگر عدم رشد و گسترش عمیق فرهنگ اسلامى در بین مکیان بود.(49) در نهایت مشرکان، در آستانه هجرت پیامبر(ص) به یثرب، نقشه قتل پیامبر(ص) را کشیدند، اما موفق نشدند. پیامبر(ص) به مدینه رفت و مشرکان على(ع) را در بستر او یافتند.(50)
تبیین متغیرهاى ساختارى(51) در نظام مکه و نظامى که پیامبر، قصد تکوین آن را داشتند
تبلیغات پیامبر(ص) براى ترویج توحید و جایگزین کردن خداى یگانه، که هستى بخش همگان است و نعمت را بر همه یکسان تمام مىگرداند، عنوان کردن برادرى دینى و برابرى ذاتى انسانها، به جاى تعصبات و قشرى گرى قبیلهاى و اشرافى که در همین مسیر منتهى به امت واحده اسلامى، مىگشت از جمله ویژگىهاى عام نزول وحى، براى اعراب بود. اعرابى که بر مبناى ویژگى خاص گرایى، نه تنها هر قبیله، بلکه هر عشیره و خانواده براى خود، بتى ساخته بود و تعظیمش مىنمود. در چهار چوب زندگى قبیلهاى، محصور بود و با تعصب، پیوندهاى قبیله را حفظ مىکرد و به چیزى مىاندیشید و ارج مىنهاد که متعلق به خودش یا قبیلهاش بود و یا به نوعى با آن پیوند داشت. اجداد و نیاکان، عشیره و قبیله و بت براى او مهم بود و اگر «ما» به عنوان سنگ بناى گروه در میان ایشان شکل گرفته بود، از حد قبیله فراتر نمىرفت. بدین سبب هیچ گاه، یکسانى فرهنگى و اجتماعى، در شبه جزیره شکل نگرفته بود. براى عرب مهم نبود که بت پرستى، موجب انشقاق فکرى پیکره واحد جامعه مىشود. رباخوارى، نوشیدن مسکرات، بعضا کشتن دختران و قمار،... اخلاق را فاسد مىکند. زیرا به تعبیر جامعه شناسان، ماهیت اینها برایش اهمیت داشت نه دستاورد آنها. پیوند عرب با بتها از روى علقه و باورهاى بىارزش و میراث گرایى بى محتواى بدون تأمل و اندیشه است. صرف وجود چنین ابزار و مؤلفههایى در نزد اجداد قبیله حضور و حفظ و دفاع از آن را توجیهپذیر مىکرد. حال آن که پیام قرآن و رسالت پیامبر(ص) که بر پایه تعقل واستدلال محض بود، اعراب را به تفکر، در عمل بت پرستى فرا مىخواند، به ایشان تذکر مىداد که بت قدرت خلق، میراندن، زنده گرداندن ندارد، هیچ سود و زیانى ندارد.(52) و بارها از فاسد شدن فکر و ایمان و جامعه، بر اثر رباخوارى و نوشیدن مسکرات و قماربازى، سخن مىراند. نوع ارتباط پیامبر(ص) با هر فرد مکى مؤمن، از ویژگى خاصى برخوردار بود. در جامعه مؤمنین، پیامبر با على به گونهاى ارتباط داشت و با سلمان و ابوذر به گونهاى دیگر. رفتار پیامبر با عمر و ابوبکر و با برخورد ایشان با اسامه و زید تفاوت مىکند. و همین رفتار و نوع نگاه ویژه پیامبر نسبت به پیروان است که ما امروز پس از گذشت قرنها افراد مؤمن صدر اسلام را از یکدیگر باز مىشناسیم. جایى که پیامبر(ص)، ابوذر و سلمان را از اهل بیت خویش مىدانند و على(ع) را برادر و وصى خویش مىنامند. ارتباط و پیوند پیروان، با پیامبر(ص) مانند ارتباط آنها با رئیس قبیله نبود. هیچ عصبیت و وفادارى متعصبانهاى میان پیروان و پیامبر(ص) وجود نداشت، بلکه پیامبر، رهبرى بود که مریدانى داشت. صداقت، رفتار توأم با خلوص، برقرارى مساوات، ساده زیستى و عدم تکبر و تجمل در رفتار و منش نبى(ص) بود، که پیروان را به او متمایل مىنمود. غیر از خاصیتهاى وحى و رسالت، که جنبههایى خاص به شخصیت او مىبخشید؛ او امین قوم خود بود. حال آن که شیخ قبیله براى اعضاء قبیله، پدر بود، ریاست تام داشت، افراد از او پیروى مىکردند و تابع محض بودند. گفته شده در پذیرش و یا ردّ اسلام نیز به رئیس قبیله، توجه داشتند، تا وقتى آنها مسلمان نمىشدند، افراد عادى نیز ایمان نمىآوردند. پیامبر(ص) قصد ایجاد جامعهاى را داشتند که در آن، ضوابط حاکم باشد. وابستگىهاى عاطفى و احساسى در این جامعه باید کمرنگ باشد، زیرا واکنش عاطفى از ویژگىهاى نظام قبیلهاى بود. همین ضابطه گرایى پیامبر(ص) بود، که پیوندهاى کور را در حرکت نبى(ص) نابود کرد، در نظر او هیچ تفاوتى میان سیاه حبشى و سید قریشى وجود نداشت. آن چه ارزش و اهمیت بین این دو را مشخص مىکرد تقوى بود،(53) نه نزدیکى و خویشى با پیامبر و یا هم قبیله و هم عشیره بودن با وى و همین اصل، تودههاى زیادى از اقشار فقیر و بدون عشیره و قبیله را به عرف پیامبر(ص)، جذب کرد. در انتها مىتوان چنین نتیجه گرفت، که در میان عربِ قبل از اسلام، خاص گرایى، ماهیت شئى و واکنش عاطفى (رابطه گرایى) و پخش (Diffusion) از مشخصات روابط اجتماعى بودند. که اینها مشخصات روابط اجتماعى کمونو هستند، و پیامبر(ص) عام گرایى، دستاورد شئى، ضابطه و ویژگى را جایگزین نمودند، که از مشخصات جامعه سوسیو است. یعنى به تعبیر جامعه شناسان، ایشان مىخواستند جامعه کمونو مکه را، تبدیل به جامعهاى سوسیو کنند، کارى که در مدینه عینیت یافت.
بررسى کار کردهاى نظام جامعه مکه در آستانه ظهور اسلام:(54)
1) adaptation یا سازگارى: نظام فرهنگى و اجتماعى که بر مکه صدر اسلام حاکم بود، با وضعیت موجود در افکار و اعتقادات مردم شبه جزیره، و حداقل حجاز و تهامه سازگارى داشت، هیچ قدرت اقتصادى و فرهنگى، برتر از آن چه در مکه حاکم بود، در بخش مرکزى عربستان وجود نداشت. تا آن چه را در میان مکیان مىگذشت، به چالشى جدى بکشاند. محیط بیرونى مکه، مملو همان فرهنگِ شرک و خرافه پرستى بود. و چه بسا بر اثر تعاملات فرهنگى میان این دو محیط، بسیارى از دادههاى فرهنگى، نیز مبادله مىشد. مانند افکار کاهنان درباره جن و غولها، و استفاده از فکر آنها براى حکمیت میان مکیان. در آستانه ظهور اسلام، به واسطه روابط محدود اقتصادى و اجتماعى مکیان با ایرانیان و رومیان و یهودیان مدینه، پارهاى شک و تردید و انفعال فکرى، نسبت به اعتقادات جاهلى، در اشخاص محدودى پیش آمده بود که در تواریخ مىخوانیم که آنها از دین اجدادى دست کشیدند و به مسیحیت و حنفیت و... روى آوردند. به غیر از این حرکت محدود، تا قبل از ورود اندیشههاى اعتقادى اسلام، هیچ شکى در دل مشرکان، نسبت به اعتقاداتشان به وجود نیامده بود.
2) دستیابى به هدف: اهداف متعدد نظام حاکم بر مکه مشخص بود. مکیان نه قصد تصرف سایر کشورها را داشتند و نه داعیه تسلط بر کل قبایل شبه جزیره را. در کنار مکه، سرزمین کوچک طائف با سران و مهتران خود، مستقل از مکه زندگى مىکردند، و فقط بر پایه تحالیف قبیلهاى با مهتران و قبایل مکه رابطه داشتند. هدف مکیان، حفظ شرایط و امتیازات اعتبار بخش بر قریش بود. مانند پایگاه اشرافى آنها و تولیت کعبه که به این پایگاه برترى مىبخشید. مىدانیم که مکیان براى حفظ تولیت کعبه، در طول تاریخ جنگهاى متعددى انجام داده بودند. کسب ثروت از راه تجارت و حفظ میراث اجدادى نیز از نظر قبیله، از مهمترین اهداف بود.
3. انسجام و یگانگى (یکپارچگى integration): سیستم قبیله، این ویژگى را داشت که در رفتار افرادش نسبت به یکدیگر و نسبت به قبیله و سایر قبایل، یکپارچگى ایجاد مىکرد، و آنها به سبب همین وابستگى به قبیله در برابر تغییرات و اختلالات به صورت یکپارچه واکنش نشان مىدادند. فرهنگ حاکم بر قبیله، جهت دهنده این رفتارها و انسجام بخش این نظام بود. در جریان ورود اعتقادات اسلامى نیز، افراد قبایل به سبب وابستگىهاى متقابل نسبت به هم، از پیکره اصلى جدا نشدند و در مسیر انتخاب راه نوین و اعتقادات کهن، راه دوم را برگزیدند.
4. حفظ الگوى فرهنگى: در شهر مکه یک نظام فرهنگى مسلط وجود داشت، شامل سنتها، دین، اخلاق و آداب و رسوم و... که مجموعه ارزشهاى این نظام را تشکیل مىدادند و هر قبیله و فردى نسبت به این ارزشها پاىبند بود، و قبیلهاى که مهترانش و یا اعضایش به نوعى، بهتر و بیشتر این نوامیس را ارج مىنهاد و یا مدافع آن بود؛ تا جایى مشروعیت مىیافت، که حکم ریاست فائقه بر سایر قبایل را نیز بدست مىآورد.
آیا نظام جامعه مکه، تعادل داشت؟(55)
زمانى مىتوانیم یک نظام را داراى تعادل بدانیم، که هیچ تغییرى در آن صورت نگیرد، و حیات این نظام به صورت پایدار ادامه یابد. آن چه در طول قرنها بر مکه حاکم بود، خصوصا پس از رواج بت پرستى، پایدارى و تعادل را نشان مىداد. هیچ تغییر بیرونى و درونى در آن نظام رخ نداده بود. نه نمادهاى دینى ایشان تغییرى عمده یافته بود و نه ارزشها و سنن آنها. در ابعاد معرفتى، اعراب ساکن مکه، پاىبندى خود را بر معارف جاهلى و بعضا خرافى و معارف ابتدائى خویش حفظ کرده بودند، و این در حالى بود که حداقل عربستان از دو سمت، با تمدنهاى معروف و بزرگى مرتبط بود. اصولاً تعادل یک نظام، زمانى بر هم مىخورد که بر اثر حضور دو فرایند فعالیت و یادگیرى، اعضاى جامعه در وضعیت خود، تغییرات مهمى ایجاد کنند. چنین فعالیتهایى را در مکه پیش از ظهور اسلام، سراغ نداریم، از جنبه یادگیرى نیز آموزههاى دینى و فلسفىِ ملل دیگر، راهى در مکه نیافته بود، و شناختهاى جدید در ابعاد فکرى و فرهنگى در میان مکیان بوجود نیامده بود. اگر چه در ابعاد اقتصادى و مادى تا حدودى دستاوردهاى سرزمینهاى دیگر وارد این سرزمین مىگردید، اما اینها باعث عدم تعادل در نظام جامعه ایشان نگشت. آن چه به طور دقیق تعادل این نظام را متزلزل کرد، ظهور پیامبر(ص) و ورود اندیشه الهى ایشان بود، که اعتقادات کهن مکیان را به چالش کشید و در طول سیزده سال حضور و تبلیغ در مکه، پایدارى و تعادل نظام کهن را بر هم زد، پایگاه اشرافى توانگران را متزلزل کرد و بردگان را با ایشان برابر کرد، برایشان پایگاهى هم سطح آنها در نظر گرفت و با بیان ملاکهاى ارزشى نوین، ارزشهاى حاکم بر آن جامعه را پوچ و تهى از محتوى گرداند.
شناخت وضعیت نیروهاى نظام جامعه مکه بر مبناى مراتب
سیبرنتیک (Cybernetics)
پیامبر(ص) تصمیم داشتند، در مکه نظامى نوین ایجاد کنند، ایشان در پرتو توحید و بر بنیاد این اعتقاد، تکاثر و کنز، رباخوارى، استثمار و بهره کشى و تفاخرات قومى را نفى کردند. با توجه به این مؤلفههاى قرآنى(56) که در سیره نبى(ص) نیز نمایان بود، مىبینیم که ایشان در زمینههاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى در پىایجاد جامعه اسلامى، در مکه بودند. این ایده، درست مخالفِ عقیدهاى است که عنوان مىکند: پیامبر(ص) در مکه نمىخواستند نظام حکومت بنا کنند، بلکه در مدینه این قصد را داشتند و عینیت بخشیدند. مىدانیم بنیانهاى تشکیل هر نظام و حکومتى، مبانى فکرى و اعتقادى آن است. به عقیده ما در مکه پیامبر(ص) نیز از همین، سنگ بناى عقیدتى شروع کردند، اما نظام اشرافى مکه به شدت مقاومت کرد. در مکه مجموعه فرهنگى حضور داشت، که سایر نظامها را تحت نظارت خود داشت. این مجموعه فرهنگى شامل ارزشها و اعتقادات و سنتى بود که با زبان عربى، تفهیم و تبیین مىشد و بقا مىیافت، در مقابل اندیشه الهى، تغییر نیافت و پایدارى و مقاومت از خودنشان داد، و تا زمان فتح مکه در سال هشتم هجرت، با تعصب بسیار از داشتههاى خود دفاع کرد و در راه این دفاع، به غزوات مهمى چون بدر، احد و خندق نیز تن داد. اعتقادات اسلامى در روح و روان اشخاص، تأثیر مىگذاشت و آنها را دگرگون مىنمود بنابراین افراد بسیارى از این مجموعه جدا شدند و اسلام آوردند و نظام را دچار اختلاف و تنش کردند. اما فرهنگ اسلام و مسلمانان در مکه به سطح نظارت در کلیت سیستم جامعه نرسید. در آن نظام کسانى بودند که با حفظ مواریث کهن، موجودیت نظام کهن خویش را حفظ کردند. اگر اشخاص مهمى مانند: حمزه، ابوطالب، ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر، عثمان و توانگران و افراد با اعتبار دیگرى نیز از آن نظام جدا شدند و نگرششان نسبت به اعتقادات و کلیت فرهنگى حاکم بر مجموعه تغییر یافت، نتوانستند به سطح ریاست و شیخوخیت و مهترى جامعه برسند و با نیل به این جایگاه باورها و ارزشهاى خود را به سطح نظارتى بر کل جامعه مکه برسانند، بلکه بطور قطع از پیکره جدا شدند، و در هنگامه بنبست تبلیغ اسلام و ترویج تفکر نوین، با پیامبر(ص) هجرت کردند. دقت در نمودار ذیل نشان مىدهد که: آموزشهاى اسلامى در شخصیت افراد تغییر ایجاد کرد، اما آنها نتوانستند برنظام اجتماعى تأثیر بگذارند و به همان ترتیب نظام اجتماعى نتوانست، نظام فرهنگى حاکم را تغییر دهد.
در این جا نقش «صبر» بسیار با اهمیت بود. تقابل میان اندیشه نبوى و اندیشه جاهلى در بسیارى از موارد مىرفت که تنش موجود را به جنگ و خشونت، میان دو گروهِ مشرک و مؤمن در مکه بکشاند. اما نزول آیات متعدد، مبنى بر تحمل و صبر به پیامبر، مسلمانان را از حرکتهاى تدافعى در برابر مشرکین باز مىداشت. نکته دیگر این بود که نیروهاى نظارت در مکه هر گونه تغییر را نفى کرده و حتى عوامل تغییر را سرکوب مىکردند، و در این مسیر از هیچ حربهاى حتى شکنجه و قتل فرو گذار نمىکردند. این مجموعه فرهنگى حاکم بر مکه به گونهاى علیه اسلام عمل نموده بود که پیامبر(ص) در فتح مکه، با نبخشیدن عناصر مهمى از آنها (شعر گویان و قصه سرایان...) ریشههاى آن را زدند. و حلقههاى ساختارى این نظام چنان بود که حتى پس از سالها تفارق و تقابل که میان مشرکین و مسلمین بود، باز محمد(ص) را امین دانسته و اموال خود را به رسم امانت به دست نبى(ص) حفظ مىنمودند.(57) و یا عبدالله پسر ابوبکر، حتى پس از هجرت ابوبکر، در محافل آنها حضور داشت و اخبارى را از آنها به پدرش گزارش مىداد.(58)
نتیجه نهایى
ساخت شهر مکه مبتنى بر نظمى بود که فرهنگ حاکم عصر جاهلى در آن موج مىزد. این فرهنگ از منابع زیر ارتزاق مىنمود:
1. شعائر دینى باقىمانده از زمان ابراهیم(ع) که با بت پرستى آمیخته شده بود و حول تقدس کعبه مىگشت. ضمن آن که تعدادى افراد حنیف بودند که خویشتن را از کلیت شرک و نفاق جدا مىانگاشتند.
2. فرهنگى که قصىبن کلاب در زمینه امور شهرى و اجتماعى بنیان نهاد و فرزندانش هر یک بدان اصولى افزودند و حفظ آن فرهنگ، تا صدر اسلام بر عهده فرزندان قصى بود.
3. افتخارات و میراث جاهلى در مؤلفههاى:
الف) جنگاورى، رشادت و شجاعت، نسب و حسب و مهماننوازى.
ب) آموزههاى جاهلى در زمینههاى: شعر، کهانت و پیشگویى، قیافهشناسى و نجوم و بعضا خطابه.
در نتیجه حاکمیت اصول فوق بر زندگى شهرى مکیان، و نظارت این فرهنگ، بر سایر نظامها، فرهنگ اسلامى به سطح نظارت نرسید، و لاجرم پیامبر(ص) یثرب را براى تشکیل حکومت و نظم نوین دینى، برگزیدند.
پىنوشتها:
1. با الهام از نظریه سیبرنتیک، پارسونز مىگوید: نظام کنش مثل هر سیستمى فعال، چه جاندار، چه بىجان، محل گردش بىوقفه انرژى و اطلاعات است. این مبادله انرژى و اطلاعات، میان اجزاى نظام است که کنش نظام را برمىانگیزد. همه اجزاى نظام از لحاظ ذخیره اطلاعات و انرژى یکسان نیستند، بعضى بیشتر انرژى در اختیار دارند، و بعضى ذخیره اطلاعاتشان بیشتر است. بارى به موجب یک اصل بنیادى سیبرنتیک، اجزایى که اطلاعات غنىتر دارند، بر اجزایى که انرژى بیشترى دارند، نظارت (کنترل) اعمال مىکنند. بنابراین نظارتها در بالاى سلسله مراتب جاى دارند و عاملهاى وضعى کنش، در پایین مجموعه، بنگرید به گى روشه، جامعهشناسى تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، (تهران، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، 1372) بخش مربوط به سیبرنتیک.
2. مکه: در سوره فتح آیه 24، بکه: در سوره آل عمران آیه 96، ام القرى: در سوره انعام آیه 92 آمده است.
3. مکورابا را بطلمیوس عنوان نموده بنگرید به: غلامحسین زرگرى نژاد، تاریخ صدر اسلام، (تهران، سمت، 1378) ص 81.
4. قرآن کریم، سوره ابراهیم آیه 35، سوره بقره آیه 126؛ سوره حج آیه 28؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم یابنده، (تهران، جاویدان، 1366) ص 48 ـ 50.
5. رینولد نیکلسون، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دختکیوانى (تهران، انتشارات ویراستار، 1380) ص 93.
6. ابن اسحاق، سیرت رسول الله، ترجمه اصغر مهدوى، (تهران، خوارزمى، 1361) ص 105 ـ 100؛ ارزقى، ابوالولید، اخبار مکه، تحقیق رشدى ملحس، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1368) ص 85؛ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (تهران، امیرکبیر، 1369) ص 243.
7. ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، بىنا، 1405) ج 1، ص 58 ـ 59 و 67؛ محمدبن جریرطبرى، الرسل و الملوک (بیروت، دارالتراث، 1967م) ج 2 ،ص 255؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، محمدابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347) ج 1، ص 305.
8. طبرى، پیشین، ص 259 ـ 260؛ ابن سعد، همان، ص 73؛ یعقوبى، ج 1، پیشین، ص 309؛ حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 51؛ غلامحسین زرگرى نژاد، پیشین، ص 88 ـ 90؛ أبى هلال حسنبن عبداللهبن سهلالعسکرى، الاوائل (لبنان، دارالکتب العلمیه بیروت، 1407ه) ص 9 ـ 12.
9. عبدالحسین زرینکوب، پیشین، ص 46 ـ 245.
10. غلامحسین زرگرىنژاد، پیشین، ص 115؛ حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 58.
11. محمدبن جریرطبرى، پیشین، ج 2، ص 252؛ غلامحسین زرگرىنژاد،پیشین، ص 113 به نقل از ابن اثیر که گفته است: هاشم، نخستین کسى است که براى قریش ایلاف گرفت؛ أبى هلال، پیشین، ص 13.
12. حنا الفاخورى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (بىجا، شرکت سهامى چاپ، بى تا) ص 25 ـ 26؛ رینولد نیکلسون، پیشین، ص 92؛ گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب (تهران، چاپخانه علمى، 1318) ص 97.
13. قرآن کریم سوره آلعمران آیه 131.
14. ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمدگنابادى (تهران، علمى فرهنگى، 1379) ج 3، ص 800.
15. مکه تا به امروز این خاصیت خود را حفظ نموده است. اصولاً در بازارهاى بیت الله الحرام، کالاهاى ساخت تمام کشورها وجود دارد، امروز، عطرها و سجادهها و تسبیحهاى مکه را چین و ژاپن مىسازند.
16. ابن اسحاق، پیشین، ص 102؛ تاریخ یعقوبى، پیشین، ج 1، ص 22 ـ 321.
17. همان، ص 3 ـ 102.
18. أبى هلال، پیشین، ص 17.
19. ابن سعد، پیشین، ج 1 ،ص 169.
20. حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 58؛ زرگرىنژاد، پیشین، ص 115.
21. یعقوبى، پیشین، ج 1، ص 332.
22. زرینکوب، پیشین، ص 244 ـ 253.
23. حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 63.
24. ابن اسحاق، پیشین، ص 38 ـ 235.
25. ابن اسحاق، ص 198؛ پیشین، حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 65.
26. رینولد نیکلسون، پیشین، ص 101.
27. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام (تهران، امیرکبیر، 1369) ص 421 و 429؛ نیکلسون، پیشین، ص 108 ـ 116، ابن اسحاق، پیشین، ص 69 ـ 168 و ص 50 ـ 245؛ یعقوبى، پیشین، ص 49 ـ 341.
28. گوستاولوبون، پیشین، ص 97، ابن سعد، پیشین، ج 1، ص 214، رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ص 49، حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 59؛ حناالفاخورى، پیشین، ص 25 ـ 26.
29. دروس متعدد دکتر آئینهوند، درباره جزیرة العرب قبل از اسلام، بهار 1380، دانشگاه تربیت مدرس.
30. بنگرید به: سیرت رسول الله، همان، ص 99 و 124 و 228 و 274 و 467: هاشم یعنى کاسر، عتیق یعنى خوب روى، ذات النطاقین کنایه از کارى که اسماء کرد. یعنى کمربند خود را باز کرد و سفره غذاى ابوبکر را با آن بست، طابخه یعنى: طبخ کننده شکار در بیابان، مدرکه: کسى که شکارى را در بیابان صید کرد.
31. سوره ابراهیم، آیه 4.
32. آلوسى، بلوغ الارب، ص 204 و 210 ـ 151 و 223 و 63 ـ 261 و 274 و 289؛ جرجى زیدان، پیشین، ص 426 و 402 و 406 و 11 ـ 409 و 419.
33. رسول جعفریان، پیشین، ص 52 ـ 56.
34. ابن اسحاق، همان، ص 261 و 53 ـ 345.
35. سوره ص آیه 17 و سوره یس آیه 30، سوره ماعون و همزه نیز در مکه براى همین منظور نازل شدند.
36. ابن اسحاق داستانى را نقل مىکند از گفتگوى نضربن حارث با سران قوم، نضر مىگوید که پیامبر قبل از رسالتش نزد شما امین بود اما حالااو را دروغگو مىنامید و... .
37. یعقوبى، پیشین، ج 1 ،ص 380.
38. ابن اسحاق، پیشین، ص 235 ـ 238.
39. همان.
40. سوره انعام، آیه 25، لقمان آیه 6، قلم آیه 15.
41. لقمان، آیه 6، قلم آیه 15.
42. ابن اسحاق، پیشین، ص 344.
43. زرگرىنژاد، پیشین، ص 259؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 71 ـ 270.
44. ابن اسحاق، پیشین، ص 79 ـ 278؛ زرگرىنژاد، پیشین، ص 262.
45. سوره انعام آیه هفت در همین معنى نازل شده است: که اگر کتابى برتو فرستیم در کاغذى که به دست خود آن را لمس کنند، کافران گویند این کتاب سحر آشکار است؛ انعام آیات 10 و 11.
46. ابن هشام، ج 1، ص 270؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 43 ـ 241.
47. ابن اسحاق، پیشین، ص 67 ـ 266؛ ابن هشام، پیشین، ص 259.
48. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 232؛ ابن هشام، پیشین، ج 1، ص 184؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 311 ـ 306.
49. ابن سعد، پیشین، ج 1، ص 209؛ پیشین، همان، ج 2، ص 336؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 340 ـ 341.
50. ابن اسحاق، پیشین، ص 62 ـ 459.
51. تالکوت پارسونز، پیشین، فصل تبیین متغیرهاى ساختارى نظام کنش؛ حسین تنهایى، درآمدى بر مکاتب و نظریههاى جامعهشناسى (تهران، مرندیز، 1374) ص 179 به بعد.
52. سوره اعراف آیات 1 تا 11؛ سوره انعام 1 تا 3؛ سوره فرقان آیه 3.
53. سوره حجرات آیه 43: ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم.
54. جورج ریتزر، نظریههاى جامعهشناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى (تهران، علمى، 1374) ص 131 ـ 141؛ آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى (تهران، نشر نى، 1376) ص 48 ـ 747.
55. تالکوت پارسونز، پیشین، بخش مربوط به شروط تعادل نظام.
56. حضرت على(ع) مأمور بودند تا قبل از هجرت خود، اموال و امانات را به مکیان رد کنند.
57. ابن اسحاق، پیشین، ص 466.
58. بنگرید به: سوره اعراف آیات 1 تا 11 و سوره انعام آیات 1 تا 3.
منابع:
ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، جاویدان، 1366).
ـ ابن اسحاق، سیرت رسول اللّه، ترجمه، دکتر اصغر مهدوى (تهران، خوارزمى، 1361).
ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، داربیروت، 1405ه).
ـ ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفى السّقا و...، (بیروت، دارالحیاء تراث العربى، 1985م).
ـ ازرقى، ابوالولید، اخبار مکه، تحقیق رشدى صالح ملحس، محمود مهدوى دامغانى (تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1368).
ـ أبى هلال حسنبن عبدالله، الأوائل (لبنان، دارالکتب العلمیه، 1407ه )
ـ تنهایى، حسین، درآمدى بر مکاتب و نظریههاى جامعهشناسى (تهران، نشر مرندیز، 1374).
ـ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام، (قم، مؤسسه در راه حق، 1366).
ـ ریتزر، جورج، نظریههاى جامعهشناسى در دوران معاصر، محسن ثلاثى (تهران، علمى، 1374).
ـ زرگرىنژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (تهران، سمت، 1378).
ـ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام، (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ زیدان، جرجى، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ طبرى، الرسل و الملوک (بیروت، دارالتراث، 1967م).
ـ الفاخورى، حنا، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتى (تهران، شرکت سهامى چاپ، بىتا).
ـ گیدنز، آنتونى، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى (تهران، نشر نى، 1376).
ـ گى روشه، جامعهشناسى تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیکگهر (تهران مؤسسه انتشاراتى تبیان، 1376).
ـ لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب (تهران، چاپخانه علمى، 1318).
ـ نیکلسون، رینولد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دختکیوانى، (تهران، انتشارات ویراستار، 1380).
ـ یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیمآیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1374).
نگاهى دیگر به چرایى و چگونگى عدم شکلگیرى نظم جدید در مکه، مؤلفهها و مشخصههاى فرهنگى و تمدنى مکه صدر اسلام را به تصویر مىکشد. نشان دادن تقابل نظم کهن و نظم جدید در این ام القرى، حاصل این تحقیق است..»
واژههاى کلیدىبه علت وجود مؤلفههاى فرهنگى و تمدنى ریشهدار و عمیق در مکه، پیامبر(ص) نتوانستند باورها و فرهنگ اسلامى را به سطوح بالاى اجتماع قبیلهاى مکه برسانند. رؤسا، شیوخ و بزرگان و متولیان کعبه، به ندرت و به سختى و دیر اسلام، آوردند و بعضاً با حفظ پایگاه اجتماعى خود، به عنوان هادیان، مطلعان و رؤساى نظم کهن، در مکه باقى ماندند. پیامبر(ص) براى ایجاد فرهنگ مسلط اسلام، در رأس نظام جامعه، به یثرب مهاجرت کردند.
سئوالات:
1ـ چرا فرهنگ اسلامى نتوانست در مکه به مرحله یا سطح نمادها و باورهاى جامعه برسد؟ (یعنى به قسمت بالاى مراتب سیبرنتیک).(1)
2ـ فرهنگسازان در مکه چه کسانى بودند و از کدام کالاهاى فرهنگى ارتزاق مىکردند و یا به تعبیر دیگر، مجموعه فرهنگ حاکم بر عصر جاهلى، از کدام منابع ارتزاق مىکرد؟
3ـ چگونه و از چه راههایى فرهنگ جاهلى در مکه، در برابر فرهنگ اسلامى، از خود دفاع کرد و تغییر نیافت؟
نگاهى به ویژگىهاى نظم کهن در مکه
تاریخ و جغرافیاى مکه را مىشناسیم. این شهر در حجاز، ناحیهاى بیابانى و لم یزرع، محصور در کوههاى سیاه رنگ و جزوى از تهامه است. مورخان و جغرافىدانان نامهاى مختلفى را برایش شمردهاند: مکه، بکّه، ام القرى،(2) مکورابا.(3) عموما، محققان بنیاد جامعه و مدنیت مکه را از زمان حضرت ابراهیم(ع) (1900 یا 2100 ق.م) در نظر گرفتهاند. حضور تاریخى ابراهیم(ع) و بنیاد مجدد کعبه در این ناحیه و حفر چاه زمزم (و یا پدید آمدن آن بر اساس قرآن) قبایل متعددى را از شبه جزیره، به سوى این سرزمین سرازیر ساخت.(4) بعدها از فرزندان اسماعیل(ع)، قبایل متعددى پدید آمدند که تا قبل از ورود عمالقه و جرهم و خزاعیان امور محدود شهرى، نظیر تولیت کعبه را به عهده داشتند.(5) آیین نیایش حاکم بر مکه، تا غلبه قبیله خزاعه دین توحیدى ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) بود. از بین قبایل متعددى که به جاى فرزندان اسماعیل، بر مکه مستولى شدند، خزاعه از جهتى اهمیت دارد. گفته شده با غلبه خزاعیان، بت پرستى در مکه جاى آیین ابراهیم را گرفت و قبیله خزاعه، متولى کعبه شد.(6) تا زمان قدرت گرفتن قصىبن کلاب، از بنىعدنان (از نسل اسماعیل(ع)) امور شهر مکه، در دست خزاعه بود.
به نظر ما مىتوان، قصىبن کلاب را بنیانگذار زندگى نوین مدنى در مکه، عنوان کرد. درباره چگونگى تسلط وى بر مکه، گزارشهاى متعددى بیان شده است،(7) که بررسى آنها از حیطه این گفتار بیرون است. آن چه مهم است پیروزى بنىعدنان بر خزاعیان و اقتدار مجدد فرزندان اسماعیل(ع) و نیز خدمات و سنن و روشهایى است که قصى، با اقتدار تمام در مکه متداول کرد و تا عصر اسلام، پاى برجا ماند. گفتهاند، قصى قبایل پراکنده مرتیش را جمع کرد و به حریم مکه آورد، در جهت ترتیبات زندگى شهرى و امور مربوط به تولیت کعبه و حجاج که مهمترین امر زندگى مکیان محسوب مىشد، قصى کارهایى نظیر: سقایت (آب دادن به حجاج)، حجابت (سدانت یعنى: پردهدارى و حفظ و نگهدارى خانه خدا و کلیددارى آن) قیادت (فرماندهى و رهبرى جنگها) ـ لواء (سنت حمل پرچم در جنگ) را انجام داد، و دارالندوه را براى تصمیمگیرىهاى مهم قبایل تأسیس نمود، که گامى مهم در جهت ایجاد نظم و قاعده در شهر مکه بود.(8) نظم اجتماعى، که قصى پایهگذار آن بود، تا عصر بعثت در مکه متداول بود و یکى از ویژگىها و امتیازات مهم آن جامعه به شمار مىرفت.
غیر از دارالندوه، از دیگر نشانههاى زندگى مبتنى بر نظم و قاعده در مکه، وجود پیمانها و سوگندهایى بود که اعراب بدانها متوسل مىشدند تا بر سر موضوعى توافق کنند و یا موضوعى (امرى) را رد یا ترک نمایند. حلفّ و تحلیف نشانهاى از همین پیمانهاست. در دوران قبل از اسلام، پیمانهاى معروفى چون؛ حلف الفضول را در نزد مردم مکه سراغ داریم، و پس از ظهور اسلام، در سال هفتم بعثت، مشرکین مکه پیمانى مبنى بر قطع ارتباط با بنى هاشم منعقد ساختند. نگارش این پیمان نامه و آویختن آن بر دیوار کعبه، نشانگر دو واقعیت بود:
1) پاىبندى به اصول و مقررات مکتوب و رواج خط و کتابت و کاربرى آن در میان قبایل، یا حداقل درمیان خواص قوم.
2) استفاده از تقدس مکانى کعبه، براى استحکام بخشیدن به این پیمان نامه.
البته نگارش نام خدا (اللّه) بر بالاى متن پیمان نامه، نیز قابل توجه است.
به لحاظ اقتصادى، شهر مکه در موقعیت ممتاز تجارى قرار داشت. این شهر، مسیرهاى تجارتى هند و یمن و شام را به یکدیگر پیوند مىداد. در آستانه ظهور اسلام، اهمیت تجارى این شهر دو چندان گشته بود، زیرا بسیارى از ثروتمندان مکه و حتى برخى از زنان متمول این شهر، به کار تجارت اشتغال داشتند.
از زنان تاجرپیشه قریش، کسانى مانند: خدیجه بنت خویلد، هند همسر ابوسفیان، و مادر ابوجهل را مىتوان نام برد.(9) و مردان توانگر و تاجر نیز کسانى مانند: ابوسفیانبن حرب، ولیدبن مغیره، عاصبن وائل، عقبه و شیبه، امیةبن خلف، ابولهب و عباسبن عبدالمطلب بودند.(10) در امر تجارت، کار عربِ قریش چنان رشد یافته بود، که براى بازاریابى و خرید و فروش در سایر سرزمینهاى همجوار و امنیت تجارى بازرگانانِ عرب، هاشم جد پیامبر اکرم(ص) با پادشاهان و امراى منطقه، تماس حاصل نموده بود و امان نامههایى از ایشان گرفته بود. این امان نامهها، با نامهاى عصم یا حَبل و یا ایلاف معروف بودند.(11) با کسب چنین امنیتى، مکه کانون سرمایه و ثروت شد و کالاهاى بسیارى از شام و یمن به این ناحیه مىرسید، و در بازارهاى قریش به فروش مىرسید. بازارهاى معروف قریش، عکاظ، ذىالمجاز و مجنّه بودند.(12) در آستانه ظهور اسلام، یکى از پدیدههاى نکوهیده، که حاصل همین رشد و رونق تجارى بود، ربح و رباخوارى در مکه، توسط توانگران و تجار بود که قرآن و پیامبر اکرم(ص) به شدت آن را مورد سرزنش قرار دادند.(13)در منابع به مصنوعات مکه کمتر اشاره شده است. برخى از منابع، مصنوعات محدودى، چون: پشم ریسى و بافتن آن، دباغى پوست و ساخت کفش و مشک را عنوان کردهاند.(14) با این تولیدات اندک، گویى وجود کعبه و موقعیت زیارتى و تجارتى آن براى مکیان، کافى بوده است.(15)
مؤلفههاى فرهنگى عرب مکه، حول دو محور عمده، قابل تبیین است: یکى دین و دیگرى زبان. دینِ اکثریت مردم مکه، بت پرستى بود. اما به نظر مىرسد، احترام آنها به بتها به خاطر آفرینندگى و بىنیازى بتها نبود، بلکه به خاطر قدردانى و تکریم سنن اجداد ایشان بود. عرب، صفاتى چون خلقت، وحدانیت و بىنیازى براى بتها قایل نبود، بلکه هر بت، عارى از خواستهاى بود که او در دل داشت: بتى براى باران، بتى براى تولید مثل، بتى براى فراخ شدن روزى. اگر به داستان ترویج بت پرستى، توسط عمروبن لحى از قبیله خزاعه، توجه نماییم، همین خواص را مىیابیم: قوم عمالقه به عمرو گفتند: ما این سنگها را تکریم مىکنیم، تا به ما باران و پیروزى بر دشمن را دهند و عمرو به همین جهت بتى از آنها گرفت و به مکه آورد و مکیان را تشویق به تعظیم آنها کرد.(16) و داستان دومى که از روى آوردن مکیان، به بت پرستى آوردهاند، نیز مؤید ظن ماست. نوشتهاند، فرزندان اسماعیل که زیاد شدند، از مکه به بیرون از شهر مهاجرت کردند و هر یک از آنها سنگى از حرم برد، تا آن سنگها را به جاى کعبه طواف کنند. به مرور زمان، فرزندان آنها سنگها را به جاى طواف کعبه پرستیدند.(17) گذشته از، افسانه گونه بودن چنین روایتهایى، نکته پر اهمیت در تاریخ دیندارى مکیان، چرخش ایشان از یکتا پرستىِ معقول، به سوى بت پرستى نا معقول است. متأسفانه منابعِ روشنى از دوره جاهلیت در اختیار نداریم، تا به وضوح دریابیم، چه تغییراتى در تفکر و بینش عرب به وجود آمد، که آنها آیین ابراهیم(ع) را گذاشتند و به ورطه بتپرستى افتادند. این موضوع قابل قبول نیست که عمروبن لحى توانست، به سادگى دین مکیان را تغییر دهد، چون مىدانیم، دین و دیندارى از جمله ویژگىهاى شخصیتى و روانى هر فرد است، و تغییر آن به سادگى امکان ندارد. پیامبر(ص) پس از سیزده سال ابلاغ آیات روشن، و نوع زندگانى خودشان که مبین رفتار فردى دین دار بود، نتوانستند به طور کامل دین مکیان را تغییر دهند، چگونه لحى با آوردن یک بت، ایشان را به وادى بت پرستى انداخت؟ به هر صورت گذشته از تشکیک ما در کار انفرادى لحى، که با وضعیت روحى عرب و تعصبات او نسبت به آیین اجدادى محال مىنماید؛ سفر وى به شام و دیدار اعمال عمالقه، نشان دهنده دو نکته است:
1) مراودات مکیان (از سالها قبل از ظهور اسلام) با نواحى مجاور، از جمله شام که منجر به اخذ فرهنگ و تمدن مىگشت و این عقیده، درست، مخالف عقیده برخى از محققان است که جامعه مکه را تا ظهور اسلام، جامعهاى بسته معرفى مىکنند. نمونههاى متعددى از این قبیل مراودات را سراغ داریم: عبدالمطلب براثر تماس با ملوک یمن، روش خضاب کردن را آموخت و به مکه آورد و متداول کرد.(18) و این که اعراب مکه، چندى قبل از ظهور اسلام، از کاهنان و یهودیان خارج از مکه شنیده بودند که پیامبرى به نام محمّد(ص) ظهور مىکند و آنها به طمع افتاده و نام پسران خود را محمد مىنهادند.(19) و کسانى از متمولان قریش که چون ایرانیان، زندگى اشرافى براى خود ترتیب داده بودند، آشپز و غذاى ایرانى و خنیاگر داشتند.(20)
2) عربها به بتها به منزله ابزارى مىنگریستند، براى رسیدن به نیازهاى دنیایى خویش: طلب باران، یاورى و استعانت از آنها در وادى، پیروزى بر خصم و نزدیک کردن آنها به خدا.(21)
از سوى عدهاى از محققان عنوان مىگردد که، قریش در حوزه دیانت جاهلى (بت پرستى) و حمایت از آن، منافع و امتیازهایى داشتند و از جمله آن امتیازها، حفظ تولیت کعبه به عنوان معبد بتها بود، که افراد بسیارى را از اقصى نقاط شبه جزیره، به آنجا مىکشید و ایشان امورى چون: فروش اولین جامه حج، اغذیه و بازارها را در اختیار داشتند.(22) البته در منفعتطلبى قریش شکى نیست، اما آیا قبل از بت پرستى، با فرض وجود آیین ابراهیم(ع) در مکه، همین امتیاز، نصیب ساکنان مکه نمىشد؟ و آیا قریش از این ویژگى مطلع نبودند و همچنین پس از ابلاغ وحى و حضور مسلمانان، آیا به این مهم پىنبردند، که با فرض وجود اللّه واحد نیز مىتوان همان امتیازات را به دست آورد؟ در این صورت علت مخالفتهاى آنها با نبى(ص) چه بود؟ به نظر مىرسد، موجهترین دلیل این است که قریش، به بت پرستى به عنوان آیین نیاکان پاىبند بود، و بارها در جواب پیامبر(ص) عنوان کردند: ما بتهاى سنگى را خالق خود نمىدانیم و بتها را مىپرستیم براى این که ما را به خدا نزدیک کنند.(23) و نیز در مجادلات لفظى با پیامبر(ص)، پیوسته از او مىخواستند تا از دین آبا و اجداد آنها انتقاد نکند.(24) علاوه بر بت پرستان، تعدادى حنیف، که به آیین ابراهیم(ع) وفادار مانده بودند، نیز در مکه حضور داشتند. وجه مشترک حنفاء و بتپرستان، تکریم و تعظیم کعبه بود، هر یک به علتى و با باور و ایمانى خاص. برخى از حنیفان که در منابع از آنها یاد شده است، عبارتنداز: امیةبن ابوالصلت، ورقةبن نوفل، عبیداللّهبن جحش ، زیدبن عمروبن نفیل و قسبن ساعده.(25)
زبان
یکى از ویژگىهاى فرهنگى هر ملتى داشتن زبانى غنى است، و غناى زبان، در شعر که مادر هنرهاست نهفته مىباشد. وضعیت زبان قریش از این جنبه ممتاز بود. کلاً شعر و شاعرى چنان، جایگاه والایى نزد عرب داشت که براى ظهور هر شاعر، اعراب جشن مىگرفتند و به یکدیگر تبریک مىگفتند. معروف است که اعراب جز در سه مورد، به هم تبریک نمىگفتند: تولد یک پسر، ظهور یک شاعر و یا زادن یک مادیان.(26) از شعراى معروف عرب: شنفرى ازدى و همکار غارتگرش تأبط شرا، و رقَةَبن نوقل، ابوطالب، زیاد اعجم، عتبةبن ربیعه، فاطمه دختر خرشب، فکیمه، هند همسر ابوسفیان (که اشعارى دارد)، و همسر ابولهب را مىتوان نام برد.(27) هر ساله در مشهورترین بازارهاى عرب، یعنى عکاظ، مجنّه و ذىالمجاز که در انحصار قریش بود، شعراء و خطباء با شیوههاى مختلف، براى همگان شعر و خطابه مىگفتند. عدهاى از محققین، معتقدند این بازارها در وحدت بخشیدن زبانها و ترویج یک زبان، که همان زبان قریش بود، نقش بسزایى داشتند.(28) این زبان در ساخت لقب، کنیه، ضرب المثل و حکایات نیز، بىنظیر بود. وجود صفات و القاب متعددى که اعراب، براى اشخاص در نظر مىگرفتند، هم نوعى سرگرمى برایشان بود و هم نشان دهنده هوش آنها در زبان آورى. از آن جمله است القاب گوناگونى که براى زنان صاحب اولاد پسر دارند: ام البنین، ام ولد، سعدالعشیر و بنت سعد.(29) و القاب کسانى مانند: قصى که نامش زید بود، عبدالمطلب که نامش شیبه بود، هاشم که همان عمرو بود، ابوبکر لقب عتیق داشت، ابوجهل که نامش ابوالحکم بود، اسماء دختر ابوبکر را ذات النطاقین گفتهاند، مدرکه همان عامر، طانجه همان عمرو بود و... .(30) براى درک الفاظ و معانى عربى، قرآن و آیات آن، کتاب مقدس کفایت مىکند. الفاظ عربى، با روح کلام الهى آمیخته و معجزهاى خلق کرده که همانا براى اثبات حقانیت رسولش نزد خلق بس است.(31)
علوم، معارف و رسوم عرب
علوم و معارف عرب، بسیار ساده و کاربردى بود. علم آنها در کهانت، طبابت، قیافهشناسى، فراست، کمى حساب و کتاب و تجارت و علم سماء و افلاک، نسبشناسى، تاریخ و شعر خلاصه مىشد.(32) از رسوم عرب، یکى رسم حفظ ماههاى حرام بود. این رسم به نوعى به قاعده و نظم شهر مکه یارى مىرسانید. در این ماهها جنگهاى قبیلهها متوقف مىشد و از سرتاسر شبه جزیره، براى حج و حضور در بازارها مىآمدند. دقت و مراقبت قریش، در حفظ ماههاى حرام و جلوگیرى از جنگ و خونریزى در حرم امن کعبه، نشانگر تعصب آنها در، صیانت از رسوم اجدادى بود. صفاتى که اعراب بدان متصف بودند عبارتند از: وفاى به عهد، تعصب به قبیله و عشیره، جوانمردى و سخاوت، میهماننوازى، شجاعت و بیعت.(33)
حاصل سخن: مکه در صدر اسلام، ویژگىهاى متعدد یک نظام را یافته بود، جامعه مکه، بر بنیاد خانواده، عشیره، قبیله و وحى استوار بود. اقشار متعددى، چون تجار و بازرگانان، شعرا و خطبا و بردگان و ضعفا با پایگاههاى اشرافى و غیر اشرافى، در این شهر وجود داشتند. مکه داراى مهتر و رئیس بود، مجلس شیوخ یا دارالندوه براى تصمیمگیرى داشت. بیعت روشى مهم براى اخذ تصمیمات شهرى بود. پیماننامه داشتند و نیز اصلِ حکم قرار دادن اشخاص، از اصول مورد اتفاق قریش براى پایان دادن به منازعات قبیلهاى بود. در ماجراى نصب حجرالاسود، نمونهاى از این نوع حکمیتها را مىیابیم.
در حوزه نظام اقتصادى، تجارت و برگزارى حج، منبع درآمد این شهر بود. و هر یک متولیان مخصوص داشتند. قبایل قریش جزو متمولترین و با اعتبارترین قبایل مکه بودند. مشاغل مربوط به امور حجاج و کعبه در دست ایشان بود. ضمن آن که، تجار معتبر نیز، عموما از قریش بودند.
در حوزه نظام فرهنگى، مکه شهرى دینمدار بود، به واسطه وجود کعبه و سنن باقى مانده از آیین ابراهیم(ع) و بتهایى که در آنجا نگهدارى مىشد، از دیرباز مورد توجه قبایل متعدد جزیرةالعرب بود. قریش علاوه بر اختصاص تولّى کعبه و حفاظت و نگهدارى از بتها و جمع آورى نذورات و برقرارى و ترتیب همه ساله حج و طواف کعبه، متولى امور مذهبى مردمان مکه و شبه جزیره نیز بود. در بعد دیگر، مؤلفه فرهنگى یعنى زبان، در صدر اسلام یک زبان غنى به نام زبان مضرى (قریش) در مکه حاکم بود، که بدان شعر، خطابه، داستان و افسانه و تمثیل را بیان مىنمودند و همین زبان بود که، با آن مشرکین علیه مسلمین، به احتجاج غیر منطقى و غیر عقلى مىپرداختند. با در نظر گرفتن ویژگىهاى فوق مىتوان اذعان داشت مکه در صدر اسلام نظم یک جامعه در ابعاد سیاسى ـ اقتصادى و فرهنگى را دارا بود.
واکنشهاى مشرکین در قبال پیام اسلام با اتکاء بر داشتههاى فرهنگى و تمدنى عهد جاهلیت
در مدت سیزده سال تبلیغ پیام الهى، مشرکان در مقابل تبلیغ اسلام، واکنشهاى منفى نشان دادند، و چنان مسیر را به بنبست کشاندند، که پیامبر(ص) به یثرب، مهاجرت کردند. با علنى شدن دعوت اسلام، مشرکین ابتدا به استهزاء پیامبر (ص) پرداختند، اول بار ابولهب در ماجراى دعوت خویشان، نبى(ص) را استهزاء کرد. تواریخ، اشخاص متعددى را نام بردهاند که پیامبر و آیات را بیهوده مىشمردند و به تمسخر متوسل مىشدند: ابولهب و همسرش، ابوجهل، عاصبن وائل، حارثبن طلاطله، اسودبن مطلب و اسودبن عبدیغوث.(34) ناراحتى پیامبر(ص) از عمل آنها و نزول آیات متعدد، در ردّ و تقبیح ایشان و دعوت پیامبر(ص) به صبر و مقاومت، دشمنى عمیق این افراد را با پیامبر(ص) آشکار مىسازد.(35)
استفاده از حربه تهمت و دروغ بستن به پیامبر(ص)، شیوه دیگر مشرکان بود، و این در حالى بود که خود مشرکان، چنین تهمتهایى را باور نداشته و اقرار به امین بودن پیامبر داشتند.(36) آنچه بیش از همه، پیامبر(ص) را مىرنجانید افتراء به دروغ بود که ابولهب به پیامبر نسبت مىداد. و هر گاه پیامبر مردم را به سوى خویش فرا مىخواند، ابولهب مىگفت: «اى مردم این جوان برادر زاده من است و بسیار دروغگوست از او بر حذر باشید».(37)
سوره مسد، براى کوتاه شدن اعمال سخیف ابولهب نازل شد. شیوه دیگر مشرکان، روى آوردن به ابوطالب، بزرگ بنىهاشم بود، آنها سه بار نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند تا پیامبر(ص) را نصیحت کند، تا از نکوهش بتها دست بردارد. اما هر بار ابوطالب، پیامبر(ص) را مصمم یافت و مشرکان راه بجایى نبردند.(38) از سخافتهاى رفتار و افکار مشرکان یکى هم آن بود که در مرتبه سوم، عماره پسر ولید را بردند، تا به ابوطالب ببخشند و به جاى وى محمد(ص) را بگیرند و بکشند(39)!!!
در واکنشهاى فکرى و فرهنگى قریش نسبت به اسلام دو مسئله را مىتوان تفکیک کرد:
1) استفاده از حافظه تاریخى قوم، در مبارزه با پیام الهى و شعر گویى.
2) پرسش و حجت خواستن از پیامبر(ص)، براى آزمودن توانایى او.
در قسمت اول، نضربن حارث، فعال بود. او داستانها و روایاتى را از ملوک ایران و روم و رستم و اسفندیار، براى مکیان مىخواند تا توجه ایشان را به خود جلب کند و در این راه مشرکان، قرآن را اساطیر الاولین خواندند(40) و سورهها و آیات متعددى، در ردّ گفتههاى نضر نازل شد.(41) و کسانى چون همسر ابولهب زبان به هجویه و شعر گشودند، تا پیامبر را بیازارندو پیام وى را ردّ کنند. و حتى همسر ابولهب نام پیامبر را مُذَمَّم گفت، بر جاى محمد(ص).(42) در قسمت دوم، مشرکان از پیامبر(ص) دلایل دیگرى خواستند نظیر: زنده کردن قصى کلاب، فرو فرستادن آب فراوان از کوههاى مکه و آوردن فرشتهاى از آسمان، تا بر صدق رسالت او گواهى دهند.(43) و همچنین براى طرح پرسشهاى علمى، نزد احبار یهودِ ساکن یثرب رفتند و آنها سه سؤال طرح کردند و گفتند: که اگر محمد(ص) بدانها پاسخ دهد، نبى حق است: درباره اصحاب کهف، ذوالقرنین و روح. که در هر سه زمینه آیات سورههاى کهف و اعراف نازل شد. اما مشرکان ایمان نیاوردند.(44) اتهام دیگرى که به پیامبر(ص) نسبت دادند، سِحر بود.(45) مشرکان تصمیم گرفتند، تا در موسم حج، زوّار را از پیامبر(ص) دور کنند بنابراین تصمیم گرفتند، او را دیوانه، شاعر، ساحر و کاهن بخوانند، جالب این که ولیدبن مغیره که عاقلترین فرد در بین مشرکان بود، هر یک از اتهامات را به دلایلى رد کرد: «اعمال وى به دیوانگان نماند» و مردم باور نخواهند کرد و یا «سخن او به کاهنان نماند، سخن وى به وزن شعر نیست و عرب موازین شعر مىدانند، و چون سخن او بشنوند و به هیچ وزن شعر راست نیاید دانند که وى شاعر نیست». وى با اتهام سحر بودن کلام محمد(ص) بدان دلیل موافقت کرد که بگویند: «سحر بفعل است» که وقتى مردم بشنوند، فرزند از مادر و پدر جدا مىگردد و مادر و پدر از فرزند، دورى مىجویند و... با دلایلى که ولید آورد، مىتوان فهمید، مشرکان، به اعجاز کلام الهى باور داشتند. اما سعى مىنمودند آن چه را که با شنیدن آیات الهى در اذهان مردم مکه روى داده بود، به حساب سحر بگذارند.(46) مشرکان تصمیم به تطمیع پیامبر(ص) گرفتند. عتبه نزد پیامبر رفت و از جانب قوم، وعده ثروت، ریاست و سلطنت به ایشان داد. اما پیامبر، در پاسخ، آیات سوره فُصِلَّت را براى او خواند، حال عتبه دگرگون شد و در بازگشت، متوجه، دگرگونى او شدند، خود عتبه اقرار کرد، این سخن محمد(ص) نه شعر، نه سحر، نه سخن کاهنان، نه سخن افسونگران و دروغزنان است.(47) اما باز هم ایمان نیاورد. واکنش نهایى مشرکان براى دفاع از آیین خویش و مقابله با رشد اسلام، استفاده منفى از قدرت بود. آنها به زور متوسل شدند و اعمالى مانند آزار و شکنجه مسلمانانِ ضعیف و فقیر را پیشه کردند: بلال، عامربن ضهیره، خباببن ارّت، زنیرّه، نهدیه، یاسر، سمیه و عمار.(48) حصر سه ساله بنىهاشم در شعب ابىطالب و عدم تعامل اجتماعى و اقتصادى با آنها، که در سال هفتم بعثت، روى داد نشانگر قدرت و اعتبار قریش بود. عدم حمایت گسترده قبایل و مردم مکه از بنىهاشم، نمایانگر عدم رشد و گسترش عمیق فرهنگ اسلامى در بین مکیان بود.(49) در نهایت مشرکان، در آستانه هجرت پیامبر(ص) به یثرب، نقشه قتل پیامبر(ص) را کشیدند، اما موفق نشدند. پیامبر(ص) به مدینه رفت و مشرکان على(ع) را در بستر او یافتند.(50)
تبیین متغیرهاى ساختارى(51) در نظام مکه و نظامى که پیامبر، قصد تکوین آن را داشتند
تبلیغات پیامبر(ص) براى ترویج توحید و جایگزین کردن خداى یگانه، که هستى بخش همگان است و نعمت را بر همه یکسان تمام مىگرداند، عنوان کردن برادرى دینى و برابرى ذاتى انسانها، به جاى تعصبات و قشرى گرى قبیلهاى و اشرافى که در همین مسیر منتهى به امت واحده اسلامى، مىگشت از جمله ویژگىهاى عام نزول وحى، براى اعراب بود. اعرابى که بر مبناى ویژگى خاص گرایى، نه تنها هر قبیله، بلکه هر عشیره و خانواده براى خود، بتى ساخته بود و تعظیمش مىنمود. در چهار چوب زندگى قبیلهاى، محصور بود و با تعصب، پیوندهاى قبیله را حفظ مىکرد و به چیزى مىاندیشید و ارج مىنهاد که متعلق به خودش یا قبیلهاش بود و یا به نوعى با آن پیوند داشت. اجداد و نیاکان، عشیره و قبیله و بت براى او مهم بود و اگر «ما» به عنوان سنگ بناى گروه در میان ایشان شکل گرفته بود، از حد قبیله فراتر نمىرفت. بدین سبب هیچ گاه، یکسانى فرهنگى و اجتماعى، در شبه جزیره شکل نگرفته بود. براى عرب مهم نبود که بت پرستى، موجب انشقاق فکرى پیکره واحد جامعه مىشود. رباخوارى، نوشیدن مسکرات، بعضا کشتن دختران و قمار،... اخلاق را فاسد مىکند. زیرا به تعبیر جامعه شناسان، ماهیت اینها برایش اهمیت داشت نه دستاورد آنها. پیوند عرب با بتها از روى علقه و باورهاى بىارزش و میراث گرایى بى محتواى بدون تأمل و اندیشه است. صرف وجود چنین ابزار و مؤلفههایى در نزد اجداد قبیله حضور و حفظ و دفاع از آن را توجیهپذیر مىکرد. حال آن که پیام قرآن و رسالت پیامبر(ص) که بر پایه تعقل واستدلال محض بود، اعراب را به تفکر، در عمل بت پرستى فرا مىخواند، به ایشان تذکر مىداد که بت قدرت خلق، میراندن، زنده گرداندن ندارد، هیچ سود و زیانى ندارد.(52) و بارها از فاسد شدن فکر و ایمان و جامعه، بر اثر رباخوارى و نوشیدن مسکرات و قماربازى، سخن مىراند. نوع ارتباط پیامبر(ص) با هر فرد مکى مؤمن، از ویژگى خاصى برخوردار بود. در جامعه مؤمنین، پیامبر با على به گونهاى ارتباط داشت و با سلمان و ابوذر به گونهاى دیگر. رفتار پیامبر با عمر و ابوبکر و با برخورد ایشان با اسامه و زید تفاوت مىکند. و همین رفتار و نوع نگاه ویژه پیامبر نسبت به پیروان است که ما امروز پس از گذشت قرنها افراد مؤمن صدر اسلام را از یکدیگر باز مىشناسیم. جایى که پیامبر(ص)، ابوذر و سلمان را از اهل بیت خویش مىدانند و على(ع) را برادر و وصى خویش مىنامند. ارتباط و پیوند پیروان، با پیامبر(ص) مانند ارتباط آنها با رئیس قبیله نبود. هیچ عصبیت و وفادارى متعصبانهاى میان پیروان و پیامبر(ص) وجود نداشت، بلکه پیامبر، رهبرى بود که مریدانى داشت. صداقت، رفتار توأم با خلوص، برقرارى مساوات، ساده زیستى و عدم تکبر و تجمل در رفتار و منش نبى(ص) بود، که پیروان را به او متمایل مىنمود. غیر از خاصیتهاى وحى و رسالت، که جنبههایى خاص به شخصیت او مىبخشید؛ او امین قوم خود بود. حال آن که شیخ قبیله براى اعضاء قبیله، پدر بود، ریاست تام داشت، افراد از او پیروى مىکردند و تابع محض بودند. گفته شده در پذیرش و یا ردّ اسلام نیز به رئیس قبیله، توجه داشتند، تا وقتى آنها مسلمان نمىشدند، افراد عادى نیز ایمان نمىآوردند. پیامبر(ص) قصد ایجاد جامعهاى را داشتند که در آن، ضوابط حاکم باشد. وابستگىهاى عاطفى و احساسى در این جامعه باید کمرنگ باشد، زیرا واکنش عاطفى از ویژگىهاى نظام قبیلهاى بود. همین ضابطه گرایى پیامبر(ص) بود، که پیوندهاى کور را در حرکت نبى(ص) نابود کرد، در نظر او هیچ تفاوتى میان سیاه حبشى و سید قریشى وجود نداشت. آن چه ارزش و اهمیت بین این دو را مشخص مىکرد تقوى بود،(53) نه نزدیکى و خویشى با پیامبر و یا هم قبیله و هم عشیره بودن با وى و همین اصل، تودههاى زیادى از اقشار فقیر و بدون عشیره و قبیله را به عرف پیامبر(ص)، جذب کرد. در انتها مىتوان چنین نتیجه گرفت، که در میان عربِ قبل از اسلام، خاص گرایى، ماهیت شئى و واکنش عاطفى (رابطه گرایى) و پخش (Diffusion) از مشخصات روابط اجتماعى بودند. که اینها مشخصات روابط اجتماعى کمونو هستند، و پیامبر(ص) عام گرایى، دستاورد شئى، ضابطه و ویژگى را جایگزین نمودند، که از مشخصات جامعه سوسیو است. یعنى به تعبیر جامعه شناسان، ایشان مىخواستند جامعه کمونو مکه را، تبدیل به جامعهاى سوسیو کنند، کارى که در مدینه عینیت یافت.
بررسى کار کردهاى نظام جامعه مکه در آستانه ظهور اسلام:(54)
1) adaptation یا سازگارى: نظام فرهنگى و اجتماعى که بر مکه صدر اسلام حاکم بود، با وضعیت موجود در افکار و اعتقادات مردم شبه جزیره، و حداقل حجاز و تهامه سازگارى داشت، هیچ قدرت اقتصادى و فرهنگى، برتر از آن چه در مکه حاکم بود، در بخش مرکزى عربستان وجود نداشت. تا آن چه را در میان مکیان مىگذشت، به چالشى جدى بکشاند. محیط بیرونى مکه، مملو همان فرهنگِ شرک و خرافه پرستى بود. و چه بسا بر اثر تعاملات فرهنگى میان این دو محیط، بسیارى از دادههاى فرهنگى، نیز مبادله مىشد. مانند افکار کاهنان درباره جن و غولها، و استفاده از فکر آنها براى حکمیت میان مکیان. در آستانه ظهور اسلام، به واسطه روابط محدود اقتصادى و اجتماعى مکیان با ایرانیان و رومیان و یهودیان مدینه، پارهاى شک و تردید و انفعال فکرى، نسبت به اعتقادات جاهلى، در اشخاص محدودى پیش آمده بود که در تواریخ مىخوانیم که آنها از دین اجدادى دست کشیدند و به مسیحیت و حنفیت و... روى آوردند. به غیر از این حرکت محدود، تا قبل از ورود اندیشههاى اعتقادى اسلام، هیچ شکى در دل مشرکان، نسبت به اعتقاداتشان به وجود نیامده بود.
2) دستیابى به هدف: اهداف متعدد نظام حاکم بر مکه مشخص بود. مکیان نه قصد تصرف سایر کشورها را داشتند و نه داعیه تسلط بر کل قبایل شبه جزیره را. در کنار مکه، سرزمین کوچک طائف با سران و مهتران خود، مستقل از مکه زندگى مىکردند، و فقط بر پایه تحالیف قبیلهاى با مهتران و قبایل مکه رابطه داشتند. هدف مکیان، حفظ شرایط و امتیازات اعتبار بخش بر قریش بود. مانند پایگاه اشرافى آنها و تولیت کعبه که به این پایگاه برترى مىبخشید. مىدانیم که مکیان براى حفظ تولیت کعبه، در طول تاریخ جنگهاى متعددى انجام داده بودند. کسب ثروت از راه تجارت و حفظ میراث اجدادى نیز از نظر قبیله، از مهمترین اهداف بود.
3. انسجام و یگانگى (یکپارچگى integration): سیستم قبیله، این ویژگى را داشت که در رفتار افرادش نسبت به یکدیگر و نسبت به قبیله و سایر قبایل، یکپارچگى ایجاد مىکرد، و آنها به سبب همین وابستگى به قبیله در برابر تغییرات و اختلالات به صورت یکپارچه واکنش نشان مىدادند. فرهنگ حاکم بر قبیله، جهت دهنده این رفتارها و انسجام بخش این نظام بود. در جریان ورود اعتقادات اسلامى نیز، افراد قبایل به سبب وابستگىهاى متقابل نسبت به هم، از پیکره اصلى جدا نشدند و در مسیر انتخاب راه نوین و اعتقادات کهن، راه دوم را برگزیدند.
4. حفظ الگوى فرهنگى: در شهر مکه یک نظام فرهنگى مسلط وجود داشت، شامل سنتها، دین، اخلاق و آداب و رسوم و... که مجموعه ارزشهاى این نظام را تشکیل مىدادند و هر قبیله و فردى نسبت به این ارزشها پاىبند بود، و قبیلهاى که مهترانش و یا اعضایش به نوعى، بهتر و بیشتر این نوامیس را ارج مىنهاد و یا مدافع آن بود؛ تا جایى مشروعیت مىیافت، که حکم ریاست فائقه بر سایر قبایل را نیز بدست مىآورد.
آیا نظام جامعه مکه، تعادل داشت؟(55)
زمانى مىتوانیم یک نظام را داراى تعادل بدانیم، که هیچ تغییرى در آن صورت نگیرد، و حیات این نظام به صورت پایدار ادامه یابد. آن چه در طول قرنها بر مکه حاکم بود، خصوصا پس از رواج بت پرستى، پایدارى و تعادل را نشان مىداد. هیچ تغییر بیرونى و درونى در آن نظام رخ نداده بود. نه نمادهاى دینى ایشان تغییرى عمده یافته بود و نه ارزشها و سنن آنها. در ابعاد معرفتى، اعراب ساکن مکه، پاىبندى خود را بر معارف جاهلى و بعضا خرافى و معارف ابتدائى خویش حفظ کرده بودند، و این در حالى بود که حداقل عربستان از دو سمت، با تمدنهاى معروف و بزرگى مرتبط بود. اصولاً تعادل یک نظام، زمانى بر هم مىخورد که بر اثر حضور دو فرایند فعالیت و یادگیرى، اعضاى جامعه در وضعیت خود، تغییرات مهمى ایجاد کنند. چنین فعالیتهایى را در مکه پیش از ظهور اسلام، سراغ نداریم، از جنبه یادگیرى نیز آموزههاى دینى و فلسفىِ ملل دیگر، راهى در مکه نیافته بود، و شناختهاى جدید در ابعاد فکرى و فرهنگى در میان مکیان بوجود نیامده بود. اگر چه در ابعاد اقتصادى و مادى تا حدودى دستاوردهاى سرزمینهاى دیگر وارد این سرزمین مىگردید، اما اینها باعث عدم تعادل در نظام جامعه ایشان نگشت. آن چه به طور دقیق تعادل این نظام را متزلزل کرد، ظهور پیامبر(ص) و ورود اندیشه الهى ایشان بود، که اعتقادات کهن مکیان را به چالش کشید و در طول سیزده سال حضور و تبلیغ در مکه، پایدارى و تعادل نظام کهن را بر هم زد، پایگاه اشرافى توانگران را متزلزل کرد و بردگان را با ایشان برابر کرد، برایشان پایگاهى هم سطح آنها در نظر گرفت و با بیان ملاکهاى ارزشى نوین، ارزشهاى حاکم بر آن جامعه را پوچ و تهى از محتوى گرداند.
شناخت وضعیت نیروهاى نظام جامعه مکه بر مبناى مراتب
سیبرنتیک (Cybernetics)
پیامبر(ص) تصمیم داشتند، در مکه نظامى نوین ایجاد کنند، ایشان در پرتو توحید و بر بنیاد این اعتقاد، تکاثر و کنز، رباخوارى، استثمار و بهره کشى و تفاخرات قومى را نفى کردند. با توجه به این مؤلفههاى قرآنى(56) که در سیره نبى(ص) نیز نمایان بود، مىبینیم که ایشان در زمینههاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى در پىایجاد جامعه اسلامى، در مکه بودند. این ایده، درست مخالفِ عقیدهاى است که عنوان مىکند: پیامبر(ص) در مکه نمىخواستند نظام حکومت بنا کنند، بلکه در مدینه این قصد را داشتند و عینیت بخشیدند. مىدانیم بنیانهاى تشکیل هر نظام و حکومتى، مبانى فکرى و اعتقادى آن است. به عقیده ما در مکه پیامبر(ص) نیز از همین، سنگ بناى عقیدتى شروع کردند، اما نظام اشرافى مکه به شدت مقاومت کرد. در مکه مجموعه فرهنگى حضور داشت، که سایر نظامها را تحت نظارت خود داشت. این مجموعه فرهنگى شامل ارزشها و اعتقادات و سنتى بود که با زبان عربى، تفهیم و تبیین مىشد و بقا مىیافت، در مقابل اندیشه الهى، تغییر نیافت و پایدارى و مقاومت از خودنشان داد، و تا زمان فتح مکه در سال هشتم هجرت، با تعصب بسیار از داشتههاى خود دفاع کرد و در راه این دفاع، به غزوات مهمى چون بدر، احد و خندق نیز تن داد. اعتقادات اسلامى در روح و روان اشخاص، تأثیر مىگذاشت و آنها را دگرگون مىنمود بنابراین افراد بسیارى از این مجموعه جدا شدند و اسلام آوردند و نظام را دچار اختلاف و تنش کردند. اما فرهنگ اسلام و مسلمانان در مکه به سطح نظارت در کلیت سیستم جامعه نرسید. در آن نظام کسانى بودند که با حفظ مواریث کهن، موجودیت نظام کهن خویش را حفظ کردند. اگر اشخاص مهمى مانند: حمزه، ابوطالب، ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر، عثمان و توانگران و افراد با اعتبار دیگرى نیز از آن نظام جدا شدند و نگرششان نسبت به اعتقادات و کلیت فرهنگى حاکم بر مجموعه تغییر یافت، نتوانستند به سطح ریاست و شیخوخیت و مهترى جامعه برسند و با نیل به این جایگاه باورها و ارزشهاى خود را به سطح نظارتى بر کل جامعه مکه برسانند، بلکه بطور قطع از پیکره جدا شدند، و در هنگامه بنبست تبلیغ اسلام و ترویج تفکر نوین، با پیامبر(ص) هجرت کردند. دقت در نمودار ذیل نشان مىدهد که: آموزشهاى اسلامى در شخصیت افراد تغییر ایجاد کرد، اما آنها نتوانستند برنظام اجتماعى تأثیر بگذارند و به همان ترتیب نظام اجتماعى نتوانست، نظام فرهنگى حاکم را تغییر دهد.
در این جا نقش «صبر» بسیار با اهمیت بود. تقابل میان اندیشه نبوى و اندیشه جاهلى در بسیارى از موارد مىرفت که تنش موجود را به جنگ و خشونت، میان دو گروهِ مشرک و مؤمن در مکه بکشاند. اما نزول آیات متعدد، مبنى بر تحمل و صبر به پیامبر، مسلمانان را از حرکتهاى تدافعى در برابر مشرکین باز مىداشت. نکته دیگر این بود که نیروهاى نظارت در مکه هر گونه تغییر را نفى کرده و حتى عوامل تغییر را سرکوب مىکردند، و در این مسیر از هیچ حربهاى حتى شکنجه و قتل فرو گذار نمىکردند. این مجموعه فرهنگى حاکم بر مکه به گونهاى علیه اسلام عمل نموده بود که پیامبر(ص) در فتح مکه، با نبخشیدن عناصر مهمى از آنها (شعر گویان و قصه سرایان...) ریشههاى آن را زدند. و حلقههاى ساختارى این نظام چنان بود که حتى پس از سالها تفارق و تقابل که میان مشرکین و مسلمین بود، باز محمد(ص) را امین دانسته و اموال خود را به رسم امانت به دست نبى(ص) حفظ مىنمودند.(57) و یا عبدالله پسر ابوبکر، حتى پس از هجرت ابوبکر، در محافل آنها حضور داشت و اخبارى را از آنها به پدرش گزارش مىداد.(58)
نتیجه نهایى
ساخت شهر مکه مبتنى بر نظمى بود که فرهنگ حاکم عصر جاهلى در آن موج مىزد. این فرهنگ از منابع زیر ارتزاق مىنمود:
1. شعائر دینى باقىمانده از زمان ابراهیم(ع) که با بت پرستى آمیخته شده بود و حول تقدس کعبه مىگشت. ضمن آن که تعدادى افراد حنیف بودند که خویشتن را از کلیت شرک و نفاق جدا مىانگاشتند.
2. فرهنگى که قصىبن کلاب در زمینه امور شهرى و اجتماعى بنیان نهاد و فرزندانش هر یک بدان اصولى افزودند و حفظ آن فرهنگ، تا صدر اسلام بر عهده فرزندان قصى بود.
3. افتخارات و میراث جاهلى در مؤلفههاى:
الف) جنگاورى، رشادت و شجاعت، نسب و حسب و مهماننوازى.
ب) آموزههاى جاهلى در زمینههاى: شعر، کهانت و پیشگویى، قیافهشناسى و نجوم و بعضا خطابه.
در نتیجه حاکمیت اصول فوق بر زندگى شهرى مکیان، و نظارت این فرهنگ، بر سایر نظامها، فرهنگ اسلامى به سطح نظارت نرسید، و لاجرم پیامبر(ص) یثرب را براى تشکیل حکومت و نظم نوین دینى، برگزیدند.
پىنوشتها:
1. با الهام از نظریه سیبرنتیک، پارسونز مىگوید: نظام کنش مثل هر سیستمى فعال، چه جاندار، چه بىجان، محل گردش بىوقفه انرژى و اطلاعات است. این مبادله انرژى و اطلاعات، میان اجزاى نظام است که کنش نظام را برمىانگیزد. همه اجزاى نظام از لحاظ ذخیره اطلاعات و انرژى یکسان نیستند، بعضى بیشتر انرژى در اختیار دارند، و بعضى ذخیره اطلاعاتشان بیشتر است. بارى به موجب یک اصل بنیادى سیبرنتیک، اجزایى که اطلاعات غنىتر دارند، بر اجزایى که انرژى بیشترى دارند، نظارت (کنترل) اعمال مىکنند. بنابراین نظارتها در بالاى سلسله مراتب جاى دارند و عاملهاى وضعى کنش، در پایین مجموعه، بنگرید به گى روشه، جامعهشناسى تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، (تهران، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، 1372) بخش مربوط به سیبرنتیک.
2. مکه: در سوره فتح آیه 24، بکه: در سوره آل عمران آیه 96، ام القرى: در سوره انعام آیه 92 آمده است.
3. مکورابا را بطلمیوس عنوان نموده بنگرید به: غلامحسین زرگرى نژاد، تاریخ صدر اسلام، (تهران، سمت، 1378) ص 81.
4. قرآن کریم، سوره ابراهیم آیه 35، سوره بقره آیه 126؛ سوره حج آیه 28؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم یابنده، (تهران، جاویدان، 1366) ص 48 ـ 50.
5. رینولد نیکلسون، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دختکیوانى (تهران، انتشارات ویراستار، 1380) ص 93.
6. ابن اسحاق، سیرت رسول الله، ترجمه اصغر مهدوى، (تهران، خوارزمى، 1361) ص 105 ـ 100؛ ارزقى، ابوالولید، اخبار مکه، تحقیق رشدى ملحس، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1368) ص 85؛ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (تهران، امیرکبیر، 1369) ص 243.
7. ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، بىنا، 1405) ج 1، ص 58 ـ 59 و 67؛ محمدبن جریرطبرى، الرسل و الملوک (بیروت، دارالتراث، 1967م) ج 2 ،ص 255؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، محمدابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347) ج 1، ص 305.
8. طبرى، پیشین، ص 259 ـ 260؛ ابن سعد، همان، ص 73؛ یعقوبى، ج 1، پیشین، ص 309؛ حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 51؛ غلامحسین زرگرى نژاد، پیشین، ص 88 ـ 90؛ أبى هلال حسنبن عبداللهبن سهلالعسکرى، الاوائل (لبنان، دارالکتب العلمیه بیروت، 1407ه) ص 9 ـ 12.
9. عبدالحسین زرینکوب، پیشین، ص 46 ـ 245.
10. غلامحسین زرگرىنژاد، پیشین، ص 115؛ حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 58.
11. محمدبن جریرطبرى، پیشین، ج 2، ص 252؛ غلامحسین زرگرىنژاد،پیشین، ص 113 به نقل از ابن اثیر که گفته است: هاشم، نخستین کسى است که براى قریش ایلاف گرفت؛ أبى هلال، پیشین، ص 13.
12. حنا الفاخورى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (بىجا، شرکت سهامى چاپ، بى تا) ص 25 ـ 26؛ رینولد نیکلسون، پیشین، ص 92؛ گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب (تهران، چاپخانه علمى، 1318) ص 97.
13. قرآن کریم سوره آلعمران آیه 131.
14. ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمدگنابادى (تهران، علمى فرهنگى، 1379) ج 3، ص 800.
15. مکه تا به امروز این خاصیت خود را حفظ نموده است. اصولاً در بازارهاى بیت الله الحرام، کالاهاى ساخت تمام کشورها وجود دارد، امروز، عطرها و سجادهها و تسبیحهاى مکه را چین و ژاپن مىسازند.
16. ابن اسحاق، پیشین، ص 102؛ تاریخ یعقوبى، پیشین، ج 1، ص 22 ـ 321.
17. همان، ص 3 ـ 102.
18. أبى هلال، پیشین، ص 17.
19. ابن سعد، پیشین، ج 1 ،ص 169.
20. حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 58؛ زرگرىنژاد، پیشین، ص 115.
21. یعقوبى، پیشین، ج 1، ص 332.
22. زرینکوب، پیشین، ص 244 ـ 253.
23. حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 63.
24. ابن اسحاق، پیشین، ص 38 ـ 235.
25. ابن اسحاق، ص 198؛ پیشین، حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 65.
26. رینولد نیکلسون، پیشین، ص 101.
27. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام (تهران، امیرکبیر، 1369) ص 421 و 429؛ نیکلسون، پیشین، ص 108 ـ 116، ابن اسحاق، پیشین، ص 69 ـ 168 و ص 50 ـ 245؛ یعقوبى، پیشین، ص 49 ـ 341.
28. گوستاولوبون، پیشین، ص 97، ابن سعد، پیشین، ج 1، ص 214، رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ص 49، حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 59؛ حناالفاخورى، پیشین، ص 25 ـ 26.
29. دروس متعدد دکتر آئینهوند، درباره جزیرة العرب قبل از اسلام، بهار 1380، دانشگاه تربیت مدرس.
30. بنگرید به: سیرت رسول الله، همان، ص 99 و 124 و 228 و 274 و 467: هاشم یعنى کاسر، عتیق یعنى خوب روى، ذات النطاقین کنایه از کارى که اسماء کرد. یعنى کمربند خود را باز کرد و سفره غذاى ابوبکر را با آن بست، طابخه یعنى: طبخ کننده شکار در بیابان، مدرکه: کسى که شکارى را در بیابان صید کرد.
31. سوره ابراهیم، آیه 4.
32. آلوسى، بلوغ الارب، ص 204 و 210 ـ 151 و 223 و 63 ـ 261 و 274 و 289؛ جرجى زیدان، پیشین، ص 426 و 402 و 406 و 11 ـ 409 و 419.
33. رسول جعفریان، پیشین، ص 52 ـ 56.
34. ابن اسحاق، همان، ص 261 و 53 ـ 345.
35. سوره ص آیه 17 و سوره یس آیه 30، سوره ماعون و همزه نیز در مکه براى همین منظور نازل شدند.
36. ابن اسحاق داستانى را نقل مىکند از گفتگوى نضربن حارث با سران قوم، نضر مىگوید که پیامبر قبل از رسالتش نزد شما امین بود اما حالااو را دروغگو مىنامید و... .
37. یعقوبى، پیشین، ج 1 ،ص 380.
38. ابن اسحاق، پیشین، ص 235 ـ 238.
39. همان.
40. سوره انعام، آیه 25، لقمان آیه 6، قلم آیه 15.
41. لقمان، آیه 6، قلم آیه 15.
42. ابن اسحاق، پیشین، ص 344.
43. زرگرىنژاد، پیشین، ص 259؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 71 ـ 270.
44. ابن اسحاق، پیشین، ص 79 ـ 278؛ زرگرىنژاد، پیشین، ص 262.
45. سوره انعام آیه هفت در همین معنى نازل شده است: که اگر کتابى برتو فرستیم در کاغذى که به دست خود آن را لمس کنند، کافران گویند این کتاب سحر آشکار است؛ انعام آیات 10 و 11.
46. ابن هشام، ج 1، ص 270؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 43 ـ 241.
47. ابن اسحاق، پیشین، ص 67 ـ 266؛ ابن هشام، پیشین، ص 259.
48. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 232؛ ابن هشام، پیشین، ج 1، ص 184؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 311 ـ 306.
49. ابن سعد، پیشین، ج 1، ص 209؛ پیشین، همان، ج 2، ص 336؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 340 ـ 341.
50. ابن اسحاق، پیشین، ص 62 ـ 459.
51. تالکوت پارسونز، پیشین، فصل تبیین متغیرهاى ساختارى نظام کنش؛ حسین تنهایى، درآمدى بر مکاتب و نظریههاى جامعهشناسى (تهران، مرندیز، 1374) ص 179 به بعد.
52. سوره اعراف آیات 1 تا 11؛ سوره انعام 1 تا 3؛ سوره فرقان آیه 3.
53. سوره حجرات آیه 43: ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم.
54. جورج ریتزر، نظریههاى جامعهشناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى (تهران، علمى، 1374) ص 131 ـ 141؛ آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى (تهران، نشر نى، 1376) ص 48 ـ 747.
55. تالکوت پارسونز، پیشین، بخش مربوط به شروط تعادل نظام.
56. حضرت على(ع) مأمور بودند تا قبل از هجرت خود، اموال و امانات را به مکیان رد کنند.
57. ابن اسحاق، پیشین، ص 466.
58. بنگرید به: سوره اعراف آیات 1 تا 11 و سوره انعام آیات 1 تا 3.
منابع:
ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، جاویدان، 1366).
ـ ابن اسحاق، سیرت رسول اللّه، ترجمه، دکتر اصغر مهدوى (تهران، خوارزمى، 1361).
ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، داربیروت، 1405ه).
ـ ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفى السّقا و...، (بیروت، دارالحیاء تراث العربى، 1985م).
ـ ازرقى، ابوالولید، اخبار مکه، تحقیق رشدى صالح ملحس، محمود مهدوى دامغانى (تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1368).
ـ أبى هلال حسنبن عبدالله، الأوائل (لبنان، دارالکتب العلمیه، 1407ه )
ـ تنهایى، حسین، درآمدى بر مکاتب و نظریههاى جامعهشناسى (تهران، نشر مرندیز، 1374).
ـ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام، (قم، مؤسسه در راه حق، 1366).
ـ ریتزر، جورج، نظریههاى جامعهشناسى در دوران معاصر، محسن ثلاثى (تهران، علمى، 1374).
ـ زرگرىنژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (تهران، سمت، 1378).
ـ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام، (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ زیدان، جرجى، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ طبرى، الرسل و الملوک (بیروت، دارالتراث، 1967م).
ـ الفاخورى، حنا، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتى (تهران، شرکت سهامى چاپ، بىتا).
ـ گیدنز، آنتونى، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى (تهران، نشر نى، 1376).
ـ گى روشه، جامعهشناسى تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیکگهر (تهران مؤسسه انتشاراتى تبیان، 1376).
ـ لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب (تهران، چاپخانه علمى، 1318).
ـ نیکلسون، رینولد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دختکیوانى، (تهران، انتشارات ویراستار، 1380).
ـ یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیمآیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1374).