عاشورا نقش بى همتاى زینب(س) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ کربلا
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی سایر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام تاریخ سیاسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام مسائل عام اندیشه سیاسی اسلام
آرشیو
چکیده
متن
عاشورا نقش بىهمتاى زینب(س)
حضور زنان در صحنه اجتماع
شخصیت حضرت زینب(س)
خاستگاه اجتماعى قیام امام حسین(ع)
ابتکار امام حسین(ع) براى اصلاح جامعه
آماده نمودن زینب براى انجام این مسئولیت
نقش زینب(س) تا شهادت امام(ع)
آماده سازى زینب(س) توسط امام حسین(ع)
1. زینب در منزل خزیمیه
2. گفتگوى امام(ع) با زینب(س) در عصر تاسوعا
3. توصیههاى امام حسین(ع) به خواهرش در شب عاشورا
همراهى با برادر در روز عاشورا
1. بر بالین على اکبر(ع)
شهادت فرزند
دفاع از یادگار مجتبى(ع)
آخرین تلاش
حضور سیاسى حضرت زینب پس از شهادت امامحسین(ع)
پرستارى و حمایت از امام سجاد(ع)
دفاع از جان امام سجاد(ع)
دلدارى دادن به امام سجاد(ع)
جانفشانى در راه امام(ع)
حمایت از زنان و کودکان
جمع آورى زنان و کودکان
دفاع از فاطمه دختر امام حسین(ع)
دادن جیره غذایى خود به کودکان
پیامرسانى نهضت عاشورا
سخنرانى در کوفه
در مجلس ابنزیاد
در مجلس یزید
برگزارى مراسم سوگوارى در شام
عاشورا نقش بىهمتاى زینب(س)
در تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیارى بودند که با حضور فعّال در صحنههاى حسّاس سیاسىو اجتماعى، مسیر تاریخ را تغییر دادند. از جمله این زنان، حضرت زینب(س) بود که با حضور درنهضت کربلا، مسؤولیت بزرگى را بر عهده گرفت.
به اعتقاد نویسنده، حضرت زینب(س) براى ایفاى مسؤولیت بزرگ پیام رسانى از دوران کودکىتحت تربیت پیشوایان معصوم قرار گرفت و امام حسین(ع) نیز در مسیر حرکت به کربلا، با سخنان وتوصیههایى، خواهرش را آمادهتر کرد. مقاله در تبیین نقش حضرت زینب در روز عاشورا و نیز پس ازآن در دفاع از جان امام سجاد(ع) و حمایت از زنان و کودکان به تفصیل سخن گفته است و در پایان بهنقش آن حضرت در کوفه و شام و در برابر ابنزیاد و یزید به اجمال پرداخته است.
حضور زنان در صحنه اجتماع
مشارکت و حضور زنان در صحنههاى گوناگون جامعه از مسائلى است که در زمانحاضر پیرامون آن فراوان سخن گفته مىشود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسألهاىمورد توافق است اما در شرایط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در این باره به طور بسیارفشرده و مختصر مىتوان گفت؛ این است که، هر کار جمعى و گروهى نیازمند افرادى با|377|تخصصها و مهارتهاى گوناگون است که به هر یک از آنان مسئولیتى متناسب با تخصصو مهارتش واگذار شود. به کار گرفتن اعضاى یک مجموعه در کارى بر خلاف تخصص ومهارتش سبب ناکارآمدى آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابى و نشاط هرجامعه و تربیت نسل جدید در گرو این است که بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، باساختمان وجودى و روحیات متفاوت و گوناگون آفریده شوند، و هر یک از آنان متناسب باشرایط جسمى و روحى خود عهدهدار انجام مسئولیتى گردند. در این صورت است که پیوندخانواده مستحکم مىگردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابى دمیده مىشود، وفرزندانى با شخصیت، با ایمان، لایق، نوعدوست، راستگو و درستکار به جامعه تحویلمىگردد؛ ولى اگر هر یک از زن و مرد وظیفهاى را که جهان تکوین و نظام آفرینش بر اساسشرایط جسمى و روحى به عهده آنان گذاشته، به خوبى انجام ندهند و به کارى دیگر مشغولشوند، بنیان خانواده متزلزل مىگردد و در نتیجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگى و تربیتىخواهد شد.
وظیفه اصلى زنان و بانوان هر جامعه تربیت و پرورش نسل جدید آن جامعه و گرمنگهداشتن کانون خانواده است؛ از این رو اشتغال به هر کارى که زنان را از انجام این وظیفهخطیر بازدارد، آنان را از رسالت اصلى خود بازداشته است و علاوه بر آنکه زیانهاى غیر قابلجبرانى بر جامعه وارد مىسازد، زنان را نیز از شخصیت و هویت واقعى خود تهى نموده، بهآنها شخصیت کاذب و دروغین مىبخشد؛ چرا که کمال و شخصیت هر انسان در آن است کهتوانایىها و استعدادهاى خود را به خوبى بشناسد و آنها را به فعلیت برساند. بنابراین یکاصل مهم و اساسى که در مشارکت زنان درصحنههاى گوناگون جامعه باید به آن توجه شوداین است که پذیرش هرگونه مسئولیتى از سوى آنان نباید به وظیفه اصلى آنها که تربیت نسلجدید جامعه و گرم نگهداشتن کانون خانواده است کمترین لطمه و آسیبى وارد سازد.
نکته دیگرى که در مشارکت زنان در صحنههاى گوناگون اجتماعى و سیاسى باید موردتوجه قرار گیرد، حفظ حدود شرعى و حریم عفت، حیا و پاکدامنى و دورنگهداشتن میدانکار و مسئولیت از هرگونه تمتع و بهرهگیرىهاى جنسى است. کشانده شدن مسائل جنسى بهصحنه جامعه، علاوه بر آنکه بنیان و اساس خانواده را متزلزل مىکند بیشترین و بزرگترینضربه را به شخصیت و هویت زنان وارد مىسازد، و شخصیت آنان را در حدّ ابزار و وسیلهاىبراى کامیابى و کامجویى مردان هوسران و یا وسیلهاى در جهت منافع مادى دنیاپرستان و
|378|
مطامع سیاسى سیاستمداران تنزل مىدهد.
بنابراین مشارکت زنان وبانوان در صحنههاى گوناگون اجتماعى و سیاسى باید با رعایتکامل و دقیق این دو اصل مهم و اساسى صورت پذیرد.
تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیارى را سراغ دارد، که علاوه بر انجام مسئولیت ورسالت خود در خانواده و رعایت کامل شئون عفت و پاکدامنى با حضور فعال خود درصحنههاى حساس سیاسى و اجتماعى مسیر تاریخ را تغییر دادهاند و بدینوسیله نام خود رادر زمره مردان و زنان تاریخ ساز به ثبت رساندهاند.
بدون شک زینب کبرا(س) یکى از زنانى است که به عنوان الگو و اسوه براى همه زنان ومردان آزاده، آزادیخواه و ظلم ستیز در همه زمانها مطرح است.
گرچه سخن گفتن از شخصیت حضرت زینب(س) کارى بس دشوار است و از حد توانامثال نگارنده خارج است؛ ولى براى انجام وظیفه و اداى دین خود برآن شدیم تابه طورفشرده و در حدّ توان اندک و ناچیز خود به بررسى حضور سیاسى حضرت زینب(س) درنهضت سیدالشهدا(ع) بپردازیم.
شخصیت حضرت زینب(س)
پیش از پرداختن به حضور سیاسى حضرت زینب، شایسته است نگاهى گذرا بهشخصیت این بانوى عظیم الشأن بیفکنیم. زینب کبرا(س) تحت تربیت پدر و مادرىهمچون حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شایستگى و استعداد ذاتى که از آنبهرهمند بود به مراتب عالى از فضائل و کمالات انسانى دست یافت. او همانند پدر و مادرشجامع همه کمالات و صفات پسندیده بود.
سخنرانىهاى او در کوفه و شام خاطره خطبههاى پدرش - امیرمؤمنان(ع) - را در یادهازنده کرد. زینب کبرا(س) یکى از محدثان و راویان حدیث به شمار مىآید. و درسنینکودکى، در حالى که بیش از پنج یا شش سال از عمرش نمىگذشت، خطبه مادرشحضرت زهرا(س) را با آن مضامین بسیار بلند و عالى شنید و پس از آن براى دیگران نقلمىکند. عبداللهبنعباس، شاگرد برجسته حضرت على(ع) و مفسر قرآن کریم، خطبه فدکحضرت زهرا(س) را از زینب نقل مىکند و از آن بانوى بزرگ با عنوان «عقیلتنا؛ عاقل و داناىما» یاد مىکند.
[1]
|379|
زینب(س) از جنبه عبادت در حدّى بود که در دوران اسارت و سختترین شرایطجسمى و روحى که ممکن است براى یک انسان پیش آید، شب زندهدارى و نماز شبشترکنگردید،
[2] در حالى که در شرایطى به مراتب آسانتر و سهلتر از آن انسانهاى معمولى قادر بهحفظ برنامههاى عادى و معمولى زندگى خود نیستند عبادت و اطاعت خدا، حضرتزینب(س) را از مصادیق روشن و بارز این حدیث قدسى قرار داده بود که خداوندمتعالمىفرماید:
«یابن آدم، انا اقول للشىء کن فیکون، اطعنى فیما امرتک اجعلک تقول للشىء کن فیکون؛
[3]
اى فرزند آدم! من به هر چه بگویم باش، موجود مىشود، در آنچه به تو دستور دادهام از مناطاعت کن تا ترا آنگونه قرار دهم که هر چیز بگویى باش، موجود شود!»
حضرت زینب(س) نیز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامى رسیده بود که از ولایتتکوینى برخوردار بود. روایت شده که آن حضرت پیش از سخنرانى خود در کوفه به مردماشاره کرد، با آن اشاره نفسها در سینهها حبس شد و زنگها از صدا باز ایستاد.
[4]
و در یک کلام حضرت زینب(س) به حق، زینت پدر، آن شخصیت یگانه تاریخ، بود،همچنان که خداوند این نام را براى او برگزید.
[5]
خاستگاه اجتماعى قیام امام حسین(ع)
همانگونه که انسان از نظر جسمى و روحى از حالت سلامتى و بیمارى برخوردار است،جوامع بشرى نیز از این دو حالت برکنار نیستند. جامعه سالم جامعهاى است که روح آزادى،آزادیخواهى، نوعدوستى، ظلم ستیزى، کمک به مظلومان و ستمدیدگان و باورهاى دینى برآن حاکم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخدیرى جایگزین اعتقاداتى نشده باشد که انسانرا از یوغ بندگى و بردگى هواهاى نفسانى و قدرتهاى خارجى مىرهاند!. جامعه سالمجامعهاى است که اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبرى و حکومت مشاهده گردد همهاعضاى آن جامعه براى اصلاح آن بسیج شوند. در مقابل جامعه بیمار، جامعهاى است که روحتسلیم، ظلم پذیرى، بى تفاوتى نسبت به سرنوشت همنوعان بر آن حاکم گردد. در برابراعمال خلاف و ظلم و فساد حاکمان و رهبران خودهیچ واکنشى نشان داده نشود. جامعه بیمارجامعهاى است که مذهب و اعتقادات مذهبى در خدمت منافع حاکمان به کار گرفته شود.جامعه بیمار جامعهاى است که بر اساس اعتقادات تحریف شده و ناصحیح مذهبى مردم را بهظلم پذیرى، سکوت و تسلیم دعوت کند.
|380|
بیمارىهاى جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهى بیمارى جامعه در حدّىاست که با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بیدار مىشوند، و به حرکت در مىآیند.زمانى حال جامعه آن چنان رو به وخامت مىنهد که نیازمند تزریق خون براى به حرکتدرآمدن است. در این شرایط باید گروهى فداکار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهداکنند، تاجامعه بهبودى خود را باز یابد. ولى گاهى حال جامعه به حدّى از وخامت مىرسد، کهدچار ایست قلبى مىشود و تزریق خون نیز سودى به حال آن نخواهد داشت. براى نجاتجامعه در چنین شرایطى باید شوک ناگهانى بر پیکر آن وارد گردد.
وضع اجتماع مسلمانان در زمان یزید به همین صورت بود. معاویه در طى دورانحکومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذلیل کرده بود که در برابر اعمال خلاف او وعمالش صداى انتقاد و اعتراضى شنیده نمىشد. مسلمانانى که پس از رحلت پیامبراکرم(ص) بر اثر تعالیم و تربیت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسیتداشتند، که در برابر کوچکترین عمل خلافى صدا را به اعتراض بلند مىکردند - در زمانمعاویه به گونهاى تسلیم، مطیع و سازشکار شدند، که پس از مرگ معاویه، یزید - آن عنصرفاسد و فاجر - به راحتى بر اوضاع کشور اسلامى مسلط شد و صداى اعتراضى از مسلمانانشنیده نشد. مسلمانان بگونهاى بودند که وقتى:
«عمر - در وقتى که خلیفه بود - گفت که من اگر چنانچه خلافى کردم به من مثلاً بگویید و چهبکنید. یک عربى شمشیرش را کشید گفت ما با این مقابل تو مىایستیم. اگر تو بخواهى خلافبکنى، ما با این شمشیر مقابلت مىایستیم.»
[6]
جامعه در زمان یزید آن چنان سازشکار، تسلیم، ذلیل و زبون شده بود، که جز تعدادمعدودى یاران امام حسین(ع) همه آن حضرت را به سکوت و سازش فرا مىخواندند. وضعجامعه در زمان امام حسین(ع) به گونهاى بود که نه تنها هشدار و نصیحت در آن مؤثر نبود،بلکه شهادت شخصیتى مانند امام حسین(ع) به تنهایى نیز قادر نبود، مردم را از خواب غفلتبیدار کند، همچنان که شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبى(ع) آنگونه که باید نتوانستجامعه را به حرکت درآورد. ادامه چنین وضعى قطعاً نابودى اسلام را به دنبال داشت.
ابتکار امام حسین(ع) براى اصلاح جامعه
در چنین اوضاع و شرایطى امام حسین(ع) با برخوردارى از دانش خاص الهى براىاصلاح جامعه، برنامه بسیار دقیق و منظمى طرح ریزى کرد، که نه تنها توانست جامعه آن روز
|381|
را از خطر مرگ حتمى معنوى و فرهنگى نجات بخشد، بلکه براى همیشه به جوامع بشرىقدرت و نیرویى بخشید تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسیتنشان دهند. آن حضرت به گونهاى برنامه ریزى کرد که یاد و خاطره او همواره در میانانسانها زنده و جاوید باشد، و همین امر مانع بى تفاوتى، ظلمپذیرى و تحریف دین در میانمسلمانان مىشود، و به همین دلیل است که قیام امام حسین(ع) تضمین کننده بقاى اسلام وبیدارى مسلمانان است.
امام حسین(ع) براى تحقق بخشیدن به این هدف، نهضت و قیام خود را در دو مرحلهبرنامهریزى کرد. مرحله نخست، مرحله خون، قیام و شهادت و مرحله دوم مرحله پیامرسانى، بیدارگرى، زنده نگهداشتن یاد و خاطره نهضت بود. مسئولیت مرحله نخستنهضت بر دوش مردان فداکار و از جان گذشتهاى بود که با تمام هستى خود در برابر ظلم وبیداد و انحراف ایستادگى کردند و در این راه به شهادت رسیدند. ولى مسئولیت بخش دومنهضت و قیام از عهده مردان خارج بود. چرا که یزید و یزیدیان را تصمیم بر آن بود که در روزعاشورا هیچ مردى را زنده نگذارند.
پس از شهادت امام حسین(ع) هنگامى که یورش وحشیانه سپاه عمر سعد براى غارتخیمهها آغاز شد، شمر به خیمه امام سجاد(ع) وارد شد و با کشیدن شمشیر قصد جان امام رانمود. ولى عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آیا از کشتن این جوان بیمار شرم ندارى؟»
شمر گفت: «دستور از امیر عبیدالله بن زیاد رسیده که همه فرزندان حسین رابکشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و کوشش بسیار توانست شمر را از انجام این جنایتمنصرف سازد.
[7]
امام حسین(ع) مسئولیت بخش دوم قیام را به زنان و کودکان خود واگذار کرد و رهبرىآن را به خواهرش زینب سپرد.
محمد حنفیه شب حرکت امام حسین(ع) از مکه به سوى عراق خدمت آن حضرترسید، و از او درخواست نمود که به کوفه حرکت نکند. امام(ع) وعده داد که در باره پیشنهاداو بیندیشد. ولى ناگهان هنگام صبح به محمد حنفیه خبر رسید که امام(ع) به سوى عراقحرکت کرده است. و با شنیدن این خبر به سرعت خود را به امام (ع) رساند، افسار شترش راگرفت و گفت: «اى برادر! مگر به من قول ندادى که در باره پیشنهادم بیندیشى؟»
امام(ع) فرمود: «دیشب پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب دیدم که به من
|382|
فرمود: «اى حسین! بیرون رو!، زیرا خداوند خواسته است ترا کشته ببیند!»
محمد حنفیه گفت: «تو که با این حالت مىروى، چرا زنان را همراه خود مىبرى؟»
امام حسین(ع) فرمود: پیامبر اکرم(ص) به من فرمود: «خداوند خواسته است که اینها رااسیر بنگرد!»
[8]
آماده نمودن زینب براى انجام این مسئولیت
حضرت زینب(س) از نظر روحى و قدرت تحمل در حدّ عالى و درجات بالا قرارداشت. او از جمله شخصیتهاى نمونه و منحصر به فردى است که مادرگیتى از آوردن امثالآن ناتوان است؛ ولى این مسئولیت پیامرسانى عاشورا به قدرى خطیر و بزرگ بود، که حتىشخصیتى بسان حضرت زینب نیز براى انجام آن نیازمند آمادگى قبلى بود. بر همین اساس بهنظر مىرسد، زینب(س) از همان دوران کودکى تحت تربیت پیشوایان معصوم(ع) به تدریجبراى انجام چنین وظیفه خطیرى آماده مىشد. وى نزدیک رحلت پیامبر اکرم(ص)، خدمتجدّ بزرگوارش، عرض کرد:
«اى رسول خدا(ص)! دیشب خواب دیدم، باد شدیدى وزیدن گرفت و همه دنیا را تاریک وسیاه کرد. آن باد مرا از سویى به سوى دیگر مىانداخت، تا اینکه چشمم به درخت بزرگى افتاداز شدت وزش باد به آن درخت پناه بردم؛ ولى باد آن را ریشه کن کرد و بر زمین انداخت آنگاهبه یکى از شاخههاى نیرومند آن درخت پناه بردم، ولى باد آن را نیز قطع کرد. پس از آن بهشاخه دیگرى پناهنده شدم و آن را نیز باد درهم شکست. سرانجام به دو شاخه متصل به هماز آن درخت چنگ زدم، باد آن دو را نیز در هم شکست. در اینجا از خواب بیدار شدم.»
سخنان زینب اشک از دیدگان پیامبر اکرم(ص) جارى ساخت و در این هنگام بهزینبفرمود:
«اى نور دیده! آن درخت جد توست که به زودى تند باد اَجَل او را از پاى در مىآورد. آن شاخهنخست که به آن چنگ زدى مادرت، زهراست! شاخه دوم پدرت على است و آن دو شاخه بههم متصل برادرانت حسن و حسین هستند، که در سوگشان دنیا تاریک مىشود و تو لباسسیاه بر تن مىکنى.»
[9]
حضرت زینب(س) از همان کودکى مىآموخت که چگونه با سختىها و دشوارىهامقابله کند، و در برابر جباران و ستمگران سر فرود نیاورد. بیش از شش سال از عمر زینبنمىگذشت که با فاجعه بزرگ رحلت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) روبهرو گردید. پس ازمدت کوتاهى اندوه از دست دادن مادر بر قلب به ظاهر کوچک او وارد گردید. از آن پس با
|383|
همان سن کم، بسان مادرش، در کنار پدر قرار گرفت و شریک غم و اندوه مظلومترین انسانجهان و مونس تنهایىاش گردید. پس از شهادت پدر در همه صحنههاى سخت و دشوارهمراه و همگام و یاور دو برادرش، امام مجتبى(ع) و امام حسین(ع) بود. هنگامى که برنامهمسافرت امام حسین(ع) از مدینه به مکه و از مکه به عراق مطرح شد، بدون هیچ گونه چون وچرا و حتى بدون اینکه با ارائه پیشنهاد و نظر بخواهد آن حضرت را منصرف کند، همراهبرادر راهى سفر گردید. گویا همراهى و همگامى حضرت زینب با امام حسین(ع) و حضوراو در نهضت امام(ع) از سالها قبل پیش بینى شده بود. به همین مناسبت شرطِ همراهى بابرادر در قرارداد ازدواج حضرت زینب قید شده بود.
[10]
نقش زینب(س) تا شهادت امام(ع)
از نقش حضرت زینب پیش از شهادت امام حسین(ع) مطلب زیادى در تاریخ نقل نشدهاست. با این حال مىتوان حدس زد، که آن حضرت در این دوران سرپرستى زنان و کودکان وپرستارى از امام سجاد(ع) را عهدهدار بوده است. در حدیثى از امام سجاد(ع) آمده است کهدر شب عاشورا من در خیمه خودم نشسته بودم و عمهام زینب از من پرستارى مىکرد.
[11]
علاوه بر آن حضرت زینب(س) در همه صحنههاى دشوار و سخت به ویژه در روزعاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و یاور آن حضرت به شمار مىآمد؛ ولى مهمتر ازهمه اینها امام حسین(ع) روزبهروز خواهرش، زینب(س) را براى انجام مسئولیت خطیر وبسیار بزرگى که بر عهده داشت آماده مىکرد و وظایف و کارهایى که باید در مراحل مختلفمأموریت انجام مىداد به او گوشزد مىکرد. در اینجا درباره آمادهسازى زینب(س) توسطامام حسین(ع) و همراهى وى با برادر در حوادث گوناگون توضیح بیشترى مىدهیم.
آماده سازى زینب(س) توسط امام حسین(ع)
1. زینب در منزل خزیمیه
نقل حدیث امایمن از سوى حضرت زینب(س)
[12] بیانگر آن است که آن حضرت سالهاپیش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنیده بود. ولىشاید در آغاز سفر به عراق آنگونه که باید براى وى اطمینان و یقین کامل حاصل نشده بود کهآن حادثه اسفبار به همین زودى اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آنکه احساسات انسان به گونهاىاست که تا حد ممکن تلاش مىکند پیش آمدهاى تلخ و ناگوار را نپذیرد و به نحوى توجیه
|384|
کند. از این رو امام حسین(ع) مىکوشید تا به تدریج زینب کبرا رابراى رویارویى با حوادث ناگوار آینده آماده سازد. بر اساس آنچهدر تاریخ ذکر گردیده است، نخستین بارى که زینب(س) با خبراندوهبار شهادت برادر روبهرو گردید، در منزل خزیمیه بود.
امام حسین(ع) در مسیر حرکت خود از مکه به عراق یکشبانه روز در این منزل رحل اقامت افکند. هنگام صبح عقیلهبنىهاشم، خدمت برادر رسید، عرض کرد: «اى برادر! آیا ترا ازآنچه دیشب شنیدم با خبر نسازم؟» امام(ع) فرمود: «آن چیست؟»زینب گفت: «دیشب هنگامى که براى انجام کارى از خیمه خودخارج شدم، شنیدم هاتفى ندا مىدهد:
«اى چشم بسیار گریه کن و کیست که در آینده بر شهیدان بگرید برگروهى که مرگ آنان را به سوى وعدهاى معین به پیش مىراند!»
امام حسین(ع) فرمود: «اى خواهر! هر آنچه را که خداوندتقدیر کرده است، انجام خواهدشد.»
[13]
در این سخن امام حسین(ع) به طور ضمنى و تلویحى بهخواهرش فهماند، که حوادث ناگوارى درا ین سفر در انتظارآناناست.
2. گفتگوى امام(ع) با زینب(س) در عصر تاسوعا
روز تاسوعا عمر سعد نامهاى از سوى ابنزیاد دریافت کرد،که به او فرمان داده بود، یا حسین(ع) را به سازش و تسلیم وادارنماید، و یا او و یارانش را از دم تیغ بگذراند. در پى رسیدن اینفرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوىاردوگاه امام(ع) حرکت کردند. هنگام عصر بود که امام حسین(ع)در مقابل خیمهاش با تکیه به شمشیر، سر به زانو نهاده، چندلحظهاى به خواب رفته بود. زینب کبرا(س) که کاملاً مراقباوضاع بود، با شنیدن صداى هیاهوى نزدیک شدن سپاه دشمن
|385|
نزد برادر شتافت و گفت: «اى برادر! آیا این صداها را نمىشنوىکه به ما نزدیک مىشود؟» امام حسین(ع) سر از زانو برداشت وفرمود: «اى خواهر! در همین لحظه جدم پیامبر(ص)، پدرم على،مادرم فاطمه، و برادرم حسن را در خواب دیدم که به من فرمودند:«اى حسین! تو به همین زودى به ما مىپیوندى!»
نقل شده است زینب(س) با شنیدن این سخن سیلى بهصورت زد و فریاد را به ناله بلند کرد. امام حسین(ع) به او فرمود:«آرام باش! ما را دشمنشاد نساز!»
[14]
امام(ع) در این برخورد به طور صریح و آشکار خبر شهادتخود را با زینب(س) در میان گذاشت و او را در برخورد باحوادث آینده به صبر و پایدارى دعوت کرد.
3. توصیههاى امام حسین(ع) به خواهرش در شب عاشورا
امام سجاد(ع) گوید: «در شب عاشورا من در خیمه خودنشسته بودم و عمهام زینب(س) از من پرستارى مىکرد. پدرم نیزدر خیمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشیرش را اصلاحمىکرد. در این حال پدرم این اشعار را چند بار خواند: «اىروزگار، اف بر تو از جانب دوستى و رفاقتت! تا کى آرزومندان ویاران را به خون خود آغشته مىنمایى؟ روزگار جایگزیننمىپذیرد و همانا کار به دست خداست و هر زندهاى راهمرامىپیماید!»
با شنیدن این اشعار مقصود پدرم را دریافتم و گریه گلویم راگرفت ؛ ولى سکوت کرده، خود را گرفتم و دانستم که بلا نازلشده است. ولى عمهام وقتى سخنان پدرم را شنید، به دلیل آنکه زنبود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود راکنترل کند و در حالى که لباسش بر زمین مىکشید، نزد پدرم
|386|
رفتو گفت:
«اى کاش مرگ زندگى مرا نابود کرده بود! امروز همانند روزى است که مادرم فاطمه، پدرم علىو برادرم حسن از دنیا رفتند. اى جانشین گذشتگان و پناهگاه بازماندگان!»
امام حسین(ع) به زینب نگریست و به او گفت: «اى خواهر! مبادا شیطان بردبارى و حلمترا برباید.» آنگاه اشک از دیدگان پدرم سرازیر شد.»...
زینب گفت: «این بیشتر دل ما را مىسوزاند که راه چاره برایت نباشد و به ناچار شربتمرگ بنوشى.» آنگاه سیلى به صورت زد، گریبان پاره کرد و بیهوش گردید.
پدرم آب به صورت او پاشید، او را به هوش آورد و گفت: «اى خواهر! از خدا بترس وشکیبایى پیشه کن و بدان که اهل زمین مىمیرند و اهل آسمان زنده نمىمانند و هر چیز جزوجه خداوند هلاک و نابود مىشود، همان خدایى که با قدرتش خلق را آفرید و آنان را برمىانگیزد و او یگانه و یکتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتربود [و همه مردند] براى من و براى هر مسلمان پیامبر خدا(ص) اسوه و الگو است... اىخواهر ترا سوگند مىدهم - و به سوگند من پایبند باش - در سوگ من گریبان پاره نکن،صورت نخراش و فریاد به افغان و ناله سر نده.»
[15]
وقایعى که بیان شد به خوبى نشان مىدهد که چگونه امام حسین(ع) خواهرش را براىرویارویى با حوادث آینده و ایفاى نقش تاریخى و بىنظیرش آماده مىکند امام(ع) در اینگفتگو به خواهرش توصیه مىکند، که پس از شهادت او مبادا احساساتش نیروى تفکر واندیشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حرکتى بر خلاف وظیفه و رسالت بزرگ تاریخىاشانجام دهد. و چه زیبا عقیله بنى هاشم به توصیههاى برادر عمل کرد. او در تمام مراحلاسارت و پیامرسانى کمترین و کوچکترین عملى بر خلاف جهت پیشبرد نهضت و قیامبرادر، انجام نداد. اگر زینب بر بالین بدن برادر گریه و زارى کرد، اگر در کوفه و شام سخنرانىنمود، اگر براى برادر نوحهسرایى و مرثیهسرایى کرد و... همه و همه حساب شده و در جهتانجام رسالت و رساندن پیام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دلیل غلبه احساسات. زینبکبرا(س) در موقع مناسب احساسات خویش را کنترل مىکرد، و در شرایط مناسب ابرازاحساسات مىنمود.
آنچه گذشت نمونهاى از صحنههایى بود، که امام حسین(ع) در طول سفر، خواهرش رابراى رویارویى با حوادث آینده و ایفاى نقش تاریخى و بىنظیر خود آماده مىکرد؛ ولى به
|387|
طور قطع گفتگوهاى امام حسین(ع) با خواهرش به همین چند مورد منحصر نمىشود. وامام(ع) اسرار زیادى را براى او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظیفهاى که برعهدهاش بوده، بیش از این آگاه کرده است که آن سخنان براى ما بازگو نگردیده است.
همراهى با برادر در روز عاشورا
زینب کبرا(س) در همه حوادث دوران سفر و به ویژه حوادث جانکاه و جانگداز روزعاشورا، در کنار برادر و یار و مددکار او بود، که تنها به چند مورد از آنها که در تاریخ ذکر شدهاست اشاره مىکنیم.
1. بر بالین على اکبر(ع)
یکى از صحنههایى که بر امام حسین(ع) بسیار سخت گذشت، شهادت فرزندش علىاکبر بود. هنگامى که على اکبر به میدان مىرفت، امام حسین(ع)، انگشت سبابهاش را به سوىآسمان نشانه رفت و گفت:
«خداوندا! علیه این قوم گواه باش! همانا جوانى به مبارزه آنان رفت که در گفتار، اخلاق و خلقت[اندام] شبیهترین مردم به پیامبر تو است. هرگاه ما مشتاق دیدار پیامبرت مىگردیدیم، بهچهره او نگاه مىکردیم. خداوندا! برکات زمین را از آنان بازدار، آنها را به شدت پراکنده کن و...»
تحمل این صحنه به قدرى بر امام (ع) سخت و دشوار آمد که او را که مظهر رأفت ورحمت خداوند است به نفرین علیه آنان واداشت. زینب کبرا(س) در این موقعیت دشواربرادرش را تنها نگذاشت. هنگامى که امام حسین(ع) بر بالین بدن غرق در خون فرزندشبود، حمیدبنمسلم گوید:
«بسان طلوع خورشید، زنى از خیمهها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوى امامحسین(ع) رفت. او مىگفت: «اى عزیزم! اى میوه دلم!، اى نور دیدهام!» هنگامى که در باره آنزن پرسیدم، به من گفته شد او زینب دختر على(ع) است. زینب آمد و خود را بر بدن فرزندبرادر انداخت. امام حسین(ع) دست خواهر را گرفت و به خیمهها بازگرداند.»
[16]
شهادت فرزند
آنچه مسلم است یکى از فرزندان زینب به نام عون در کربلا به شهادت رسید.
[17] ولى ازواکنش زینب کبرا در برابر شهادت فرزند گزارشى نقل نگردیده است. این مطلب، به احتمالزیاد، گویاى آن است که آن بانوى بزرگوار در برابر شهادت فرزند خویش صبر و بردبارى
|388|
پیشه کرده است، مبادا گریه و زارى او بر اندوه و ناراحتى برادر بیفزاید، و از عقیله بنىهاشم -کسى که احساسات خود را تحت نیروى فکر و اندیشه مهار کرده است و آن را تنها در راهرضاى خدا و رسالتى که از جانب او برایش تعیین گردیده است، به کار مىگیرد - جز این نیزانتظارى نیست. - زینب کبرا(س) بر بالین فرزند برادر آنگونه گریه و زارى مىکند، تا شایدقدرى از اندوه برادر بکاهد، و در شهادت فرزند به این صورت بردبارى و صبر پیشه مىکندتا مبادا بر اندوه برادر بیفزاید.
دفاع از یادگار مجتبى(ع)
عبدالله فرزند امامحسن(ع) از کسانى بود که در کربلا حضور داشت؛ ولى به دلیل آنکه بهسن بلوغ نرسیده بود از حضور او در میدان نبرد جلوگیرى مىشد. پس از آنکه همه اصحابو یاران امامحسین(ع) به شهادت رسیدند، و امام(ع) یکه و تنها در وسط میدان واپسینلحظات عمر مبارکش را سپرى مىکرد، عبدالله از آشفتگى اوضاع استفاده کرد و به سرعتخود را به امامحسین(ع) رساند. زینب نیز - که مسئولیت مراقبت از زنان و کودکان رابرعهدهداشت - براى بازگرداندن عبدالله به سوى میدان آمده امام(ع) به زینب دستور داد تایادگار برادر را به خیمهها بازگرداند. ولى عبدالله که شاید پس از ساعتها انتظار خود را بهکنار عمو رسانده بود، از بازگشت به خیمهها خوددارى کرد، و گفت: «نه به خدا سوگند! ازعمویم جدا نمىشوم!»
در این گیرودار بودند که ابجر بن کعب براى کشتن امامحسین(ع) به میدان آمد. عبدالله بامشاهده ابجر فریاد برآورد: «واى بر تو اى فرزند زن پلید! آیا مىخواهى عمویم را بهشهادترسانى؟»
ابجر شمشیرش رابه سوى عبدالله نشانه رفت و دست کوچک عبدالله را که به عنوان سپربالاى سرش گرفته بود، به پوست آویزان کرد امامحسین(ع) فرزند برادر را در آغوش کشیدوبه او دلدارى مىداد که ناگهان حرمله به وسیله تیرى، عبدالله را در دامن عمو بهشهادترساند.
[18]
آخرین تلاش
امامحسین(ع) در واپسین لحظات زندگى خود بر اثر کثرت جراحات و خونریزى قدرتحرکت و جنگیدن را از دست داده بود، و بر زمین افتاده بود. سپاه سفاک و ددمنش عمر سعد از
|389|
هر سو بر امام(ع) حمله مىکردند. هر کس با هر سلاح و وسیلهاى که در اختیار داشت، بر بدنمقدس امام(ع) ضربهاى وارد مىکرد. زینب کبرا(س) که شاهد سفاکىها و ددمنشىهاىیزیدیان بود، وظیفه خود مىدانست که به هر قیمت و از هر راه ممکن از جان مقدس برادردفاع کند؛ ولى از یک زن تنها در میان دهها هزار سپاه چه کارى ساخته بود. زینب کبرا(س) بهعنوان آخرین تلاش براى دفاع از جان امامحسین(ع)، عمر سعد ملعون فرمانده سپاه رامخاطب قرار داد. گفت:
«اى عمر سعد! ابا عبدالله را مىکشند و تو نظاره مىکنى؟»
سخن زینب اشک از چشمان پلید عمر سعد بر گونهها و محاسن او سرازیر کرد، و چهرهاز زینب برتافت.
[19]
حضور سیاسى حضرت زینب پس از شهادت امامحسین(ع)
پس از شهادت امام حسین(ع) رسالت خطیر و سنگین زینب کبرا(س) آغاز شد. او درسختترین شرایط جسمى و روحى، بزرگترین و خطیرترین مسئولیتها را به عهده گرفتو با موفقیت کامل آن را به انجام رساند.
از نظر جسمى حضرت زینب(س) در حدود سن 55 سالگى قرار داشت. حدود 5 ماه بودکه زینب کبرا(س) از وطن خود دور بود. قطعاً در این مدت زندگانى او به صورت عادى ومعمولى نمىگذشت، به ویژه در این روزهاى اخیر که شرایط آنان از نظر آب و غذا و خواببه طور کلى دگرگون شده بود، و در وضع کاملاً اضطرارى و نامناسب بسر مىبردند.
از نظر روحى روزهاى متمادى بود که در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمنىکه به هیچ یک از اصول انسانى، اسلامى پایبند نبود و از هیچ جنایتى در حق آنان کوتاهىنمىکرد. حضرت زینب در مدت کمتر از یک روز تعداد زیادى از برادران، برادرزادگان،عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترین و فجیعترین شیوه از دست داده بود، کهسوگ هر یک از آنان کافى بود، هر انسان قوى و نیرومندى را به زانو درآورد و براى مدتىطولانى زندگانى او را از مسیر عادى و معمولى خارج سازد. علاوه بر همه اینها حداقل یکىاز فرزندان حضرت زینب در برابر دیدگانش در کربلا به شهادت رسید، و روشن است کهسوگ فرزند تا چه اندازه براى مادر سخت و شکننده است. بسیارى از زنان در برابر سوگفرزند، خود را مىبازند و یا لااقل براى مدت طولانى از حال طبیعى خارج مىشوند. مهمتر از
|390|
همه اینها براى زینب کبرا(س) شهادت برادر بود، برادرى کهآگاهى از شهادتش در شب عاشورا زینب را از حال عادى خارجساخت. مصیبتى که آسمانها و زمین قدرت تحمل آن رانداشتندو...
عقیله بنىهاشم وظیفه داشت، در چنین شرایط جسمى وروحى در میان دشمن و در حال اسارت و در حالى که از هر نظردر وضعیت نامساعد و نامناسب جسمى و روحى به سر مىبرد -شرایطى که قلم و بیان واقعاً از توصیف آن عاجز وناتوان است -بزرگترین و عظیمترین مسئولیتها را انجام دهد. تصور عظمتو بزرگى کارى که زینب انجام داد، هر انسان منصف و حقجویىرا در برابر عظمت شخصیت و بزرگى این بانوى بزرگ به کرنش وتحسین و ستایش وا مىدارد.
زینب کبرا(س) پس از شهادت امامحسین(ع) سه وظیفه ورسالت مهم بر عهده داشت، نخست پرستارى از امام سجاد(ع) وحمایت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجماتدشمن، دوم حمایت و دفاع از زنان و کودکان اهلبیت و سوممسئولیت پیامرسانى خون شهیدان و بیدارگرى و آگاهىبخشىبهمسلمانان.
پرستارى و حمایت از امام سجاد(ع)
بر اساس اعتقاد شیعه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) رهبرىمسلمانان و امامت امت اسلامى از سوى خداوند به حضرتعلى(ع) واگذار گردیده است. پس از آن حضرت امام حسنمجتبى(ع) و امامحسین(ع) به ترتیب امام و رهبر مسلمانانهستند. و بعد از امام حسین(ع) امامت در میان نسل او وفرزندانش به ودیعه نهاده شده است.ولى چنانچه گذشت عبیداللهبن زیاد دستور کشتن تمام مردانى را که همراه امامحسین(ع) در
|391|
کربلا حضور داشتند، صادر کرده بود. از این رو براى استمرار وتداوم خط ولایت و رهبرى مسلمانان، مشیت و خواستخداوند، بر این تعلق گرفته بود، که امام سجاد(ع) در واقعه کربلازنده بماند و براى تحقق این مقصود، آن حضرت در واقعه کربلابیمار بود. بیمارى امام سجاد(ع) از دو جنبه به زنده بودن او کمکمىکرد، نخست آنکه وظیفه دفاع از امامحسین(ع) را از عهده او برمىداشت، و دوم آنکه زمینه دفاع از آن حضرت را در برابرتعرضات دشمن فراهم مىآورد؛ ولى با این حال نباید تصور کردکه بیمارى امام سجاد(ع) زندهماندن آن حضرت را به طورصددرصد تضمین مىکرد و در مورد حفظ جان و پاسدارى وحراست از جان امام(ع) هیچ تکلیف و وظیفهاى متوجه کسىنبود. چنین نیست که خداوند تنها از طریق نیروهاى غیبى ومعجزه از دین خود پاسدارى و محافظت نماید؛ بلکه خواست واراده خداوند بر این تعلق گرفته، که در حدّ ممکن کارها بر اساسروال طبیعى و از طریق علل و اسباب مادى و ظاهرى انجام پذیرد.تنها در مواردى که اولاً حفظ و بقاء اسلام بر انجام کارى متوقفباشد و بدون آن اسلام به طور کلى و براى همیشه با خطر نابودى وزوال روبهرو گردد و ثانیاً تحقق و انجام آن کار از راههاى عادى ومعمولى ممکن نباشد و از حیطه قدرت و توان مسلمانان خارجباشد، در چنین شرایطى است که خداوند در حدّ ضرورت و نیاز،نه بیشتر، نیروهاى غیبى را به امداد و کمک مسلمانان و پیشوایانمعصوم(ع) مىفرستد. هرگز نباید اینگونه تصور کرد، که خداوندبدون فداکارى و جانفشانى مسلمانان و تحمل سختىها،مشکلات، محرومیتها و تقدیم شهید و جانبازو... ، دشمناناسلام و مسلمانان را نابود و اسلام را پیروز مىگرداند.
هنگامى که مشرکان مکه نقشه قتل و کشتن رسول گرامىاسلام(ص) را کشیدند خداوند متعال به وسیله وحى آن حضرت
|392|
را از توطئه قریش آگاه کرد. و در غار ثور نیز به عنکبوت دستور داد تا با تنیدن تار در مقابل درِورودى غار، احتمال وجود آن حضرت را در غار نزد مشرکان مکه منتفى سازد؛ چرا که اولاًحفظ و تداوم اسلام در آن شرایط وابسته به حفظ جان مقدس پیامبر(ص) بود، و با کشته شدنآن حضرت اسلام به کلى از میان مىرفت و ثانیاً آگاهى پیامبر(ص) از توطئه قریش و منحرفکردن اذهان مشرکان از مخفىگاه آن حضرت جز از طریق معجزه و نیروى غیبى ممکن نبود؛ولى پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع) بقیه کارها را با تحمل رنج و سختى فراوان بهصورت عادى انجام دادند. حضرت على(ع) در بستر پیامبر اکرم(ص) خوابید، تا آن حضرتفرصت کافى براى مخفى شدن در غار ثور را داشته باشد. رسول خدا(ص) براى منحرفکردن ذهن مشرکان به جاى حرکت به سوى مدینه در خلاف جهت مدینه در غار ثور مخفىشد و... اگرسنت خدا بر این تعلق گرفته بود که همه کارها از طریق معجزه و نیروى غیبىانجام پذیرد، چه کسى از پیامبر(ص) در این باره شایستهتر و سزاوارتر بود؛ ولى با اینکهخداوند مىتوانست در یک لحظه پیامبر (ص) را بدون هیچ زحمتى به مدینه منتقل کند،چنین نکرد، و رسول خدا با تحمل رنج و زحمت فراوان از مکه به مدینه هجرت فرمود. دراین باره نمونههاى فراوانى در تاریخ اسلام وجود دارد که به همین یک مورد بسنده مىکنیم.
در بحث ما نیز حفظ و تداوم اسلام و به ثمر رسیدن قیام امام حسین(ع) متوقف بر زندهماندن امام سجاد(ع) بود. و حفظ و حراست از جان مقدس امام(ع) در آن شرایط از قدرت وتوان انسان و از طریق اسباب و علل عادى و معمولى ممکن نبود، و نیازمند امدادهاى غیبىبود؛ ولى چنانچه گفته شد، سنت خدا بر این تعلق گرفته است، که تنها در حدّ ضرورت و بهمقدار حداقل از نیروى غیبى استفاده شود. خداوند متعال براى این کار امام سجاد(ع) را بیمارکرد و شرایطى به وجود آورد که با استفاده از آن بتوان از جان مقدس امام سجاد(ع) دفاع کرد.بیمارى امام(ع) دو وظیفه بسیار مهم و سنگین ایجاد مىکرد، یکى پرستارى از آن حضرت درآن شرایط بسیار سخت پیش از شهادت امام حسین(ع) و پس از آن، و دیگرى دفاع از آنحضرت در برابر تعرضات دشمنى که به هیچ یک از اصول انسانى، اسلامى پایبند نبود و حتىبه طفل شیرخوار هم رحم نمىکرد. مسئولیت این دو وظیفه خطیر و بسیار دشوار بر عهدهکسى جز زینب کبرا(س) نبود. حضرت زینب در تمام طول سفر پیوسته مراقب امامسجاد(ع) بود و فداکارىها و از جان گذشتگىهاى او بود که توانست جان مقدس امام(ع) رااز خطرات محافظت نماید. در اینجا به پارهاى از حمایتهاى حضرت زینب از امام
|393|
سجاد(ع) اشاره مىکنیم.
دفاع از جان امام سجاد(ع)
پس ازشهادت امام حسین(ع) سپاه عمرسعد براى غارت خیمههاى اهلبیت(ع) هجومبردند. گروهى از آنان به امام سجاد(ع) رسیدند. امام(ع) در آن حال از شدت ضعف و بیمارىنمىتوانست از جاى خود برخیزد. وقتى سپاه عمر سعد به امام سجاد(ع) رسیدند، یکى فریادبرآورد: «به صغیر و کبیر آنان رحم نکنید و احدى از آنان را باقى نگذارید!» دیگرى گفت:«شتاب نکنید تا با امیر عمر سعد در این باره مشورت کنیم!» شمر شمشیر کشید و قصد جانامام(ع) نمود. حمید بن مسلم گفت: «یا سبحان الله! آیا کودکان کشته مىشوند؟ همانا اوکودکى مریض است!»
[20] شمر گفت ابنزیاد دستور کشتن فرزندان حسین را صادر کردهاست.» حضرت زینب(س) با مشاهده این منظره به امام سجاد(ع) نزدیک شد و گفت:
«او کشته نخواهد شد تا من در دفاع از او کشته شوم!»
سخن زینب سبب شد تا عمر سعد شمر را از تصمیم خود منصرف سازد.
[21]
دلدارى دادن به امام سجاد(ع)
هنگام حرکت به کوفه به درخواست اهلبیت، آنان را از کنار بدن مطهر شهیدان عبوردادند. شاید این نخستین بار بود که امام سجاد(ع) با بدنهاى بىسر و آغشته به خون شهیدانروبهرو مىگردید. مشاهده اینکه چگونه بدن جگرگوشه و نور چشم پیامبر اکرم(ص) ویارانش، برهنه و عریان بر روى زمین افتادهاند ولى عمر سعد بدن کشتههاى سپاه خود را بهخاک سپرده است، بر امام سجاد(ع) بسیار دشوار و سخت بود؛ به طورى که نزدیک بود ازشدت اندوه و ناراحتى مرغ روح از بدنش به پرواز در آید. زینب کبرا(س) که در همه حالاتامام سجاد(ع) را زیر نظر داشت. با مشاهده این حال براى آرامش و دلدارى او حدیثى را ازامایمن بازگو کرد. این حدیث نویدبخش آن بود که قبور شهیدان، کعبه آمال عاشقان ودوستداران امامحسین(ع) خواهد شد. امام سجاد(ع) خود این ماجرا را اینگونه بازگو مىکند:
«هنگامى که ما را از کربلا به سمت کوفه حرکت مىدادند، من به بدنهاى مقدس شهیدانمىنگریستم و در این اندیشه بودم، که چگونه آنها به خاک سپرده نشدهاند؟ این فکر در نظرمبسیار بزرگ و سنگین آمد و مرا به شدت به اضطراب و ناراحتى واداشت، به طورى کهنزدیک بود، روح از بدنم خارج شود. عمهام، زینب، که مرا در آن حال دید، گفت: «اى یادگار
|394|
جدّ، پدر و برادرانم! ترا چه شده است که مىبینم با مرگ دست و پنجه نرم مىکنى؟» در پاسخگفتم: چگونه جزع و زارى نکنم، در حالى که مىبینم سرورم، برادرانم، عموهایم،عموزادههایم و خویشانم آغشته در خون خود، برهنه و عریان، بر زمین افتادهاند، نه کسىآنان را کفن مىکند و نه به خاک سپرده شدهاند. کسى به آنان نزدیک نمىشود و در آنجا رحلاقامت نمىافکند. گویا آنان خاندانى از دیلم و خزر هستند.»
زینب گفت:
«آنچه مىبینى، ترا به جزع و زارى وا ندارد! به خدا سوگند! این عهدى است از رسول خدا(ص)به جدّ و پدر و عمویت. خداوند از گروهى از این امت - که فرعونهاى زمین آنان را نمىشناسندولى در میان اهل آسمانها معروف و شناخته شده هستند - پیمان گرفته است که اینعضوهاى از همجدا و این بدنهاى آغشته به خون را جمع کنند و به خاک بسپارند. آنان در اینسرزمین نشانهاى براى قبر پدرت نصب مىکنند، که گذشت روزگار اثرش را محو و نابودنخواهد کرد. سرکردگان کفر و پیروان گمراهى در محو و نابودى آن مىکوشند؛ ولى تلاش آنانچیزى جز افزودن بر آثار آن و بلند کردن آوازه آن نتیجهاى نمىبخشد.»
[22]
جانفشانى در راه امام(ع)
هنگامى که اهلبیت امامحسین(ع)، در کوفه، وارد مجلس ابنزیاد شدند، ابنزیاد ازمشاهده امام سجاد(ع) در میان اسیران تعجب کرد؛ چرا که او فرمان قتل همه فرزندانامامحسین(ع) را صادر کرده بود. از این رو از اطرافیان خود پرسید: «این کیست؟» و وقتى کهدانست او على فرزند امامحسین(ع) است، گفت: «مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟!»
در طول تاریخ همواره جباران و ستمگران مىکوشیدهاند، تا با استخدام عالمان مزدور وتبلیغات گسترده اعتقادات مذهبى مردم را تحریف کنند و بدینوسیله آنان را به سکوت،سازش و تسلیم در برابر اعمال خلاف خود وادار کنند. در همین راستا بنىامیه به شدت ازمکتب جبر و انتساب همه کارها به خدا حمایت مىکردند. آنان از ترویج مکتب جبر دوهدف را دنبال مىکردند؛ نخست سلب مسئولیت از خود در مقابل اعمال خلاف و بىگناهجلوه دادن خود در برابر جنایات و ظلم و ستمهایى که به مردم روا مىداشتند. دوم ایجاد اینباور و اعتقاد ناصحیح در مردم که حکومت آنان بر اساس خواست و اراده خداوند است وانسان نمىتواند چیزى را که خداوند خواسته تغییر دهد؛ بنابراین هرگونه قیام، انقلاب ومخالفتى براى تغییر وضع موجود و پایان دادن به حکومت آنان، نه تنها محکوم به شکستاست بلکه از نظر دینى حرام و نارواست. ابنزیاد نیز به پیروى از این منطق مىگوید: «مگر
|395|
خدا على بن الحسین را نکشت؟!»
ولى امام سجاد(ع) که پدرش براى احیاى دین و مبارزه با روحیه سکوت و سازش وتسلیم در مقابل ظلم قیام کرده بود و در این راه خود و یارانش به شهادت رسیده بودند، و خودبراى رساندن پیام نهضت کربلا اسارت را به جان خریده بود، نمىتوانست در برابریاوهگویىهاى ابنزیاد سکوت اختیار کند، از این رو فرمود:
«من برادرى داشتم که على بن الحسین نامیده مىشد و مردم او را کشتند!»
ابنزیاد گفت: «بلکه خدا او را کشت!»
امام سجاد(ع) وقتى عناد و لجاجت ابنزیاد را مشاهده کرد، این آیه را تلاوت فرمود:
«الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها؛
[23]
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند و ارواحى را که نمردهاند نیز به هنگامخوابمىگیرد.»
ابنزیاد که در برابر منطق محکم و استدلال امام(ع) درماند، همانند همه جباران وزورمداران تاریخ به تهدید متوسل شد، گفت:
«تو چگونه جرأت مىکنى سخن مرا پاسخگویى؟ ببرید او را، گردنش را بزنید!»
در اینجا نوبت زینب کبرا(س) بود، تا از جان امام سجاد(ع) در برابر ابنزیاد - آن موجوددرنده لجامگسیختهاى که غرور، نخوت و خونریزى سراسر وجودش را فرا گرفته بود -حمایت کند. پس از صدور فرمان کشتن امام(ع) زینب کبرا(س) فرزند برادر را در آغوشگرفت، گفت:
«اى زاده زیاد! آیا آنچه از ما کشتى براى تو کافى نیست؟ به خدا سوگند! من از او جدا نمىشوم!اگر او را مىکشى، من نیز با او کشته خواهم شد!»
ابنزیاد بر سر دو راهى قرار گرفت؛ از یک سو کشتن یک زن و جوانى بیمار و در بند واسیر از غیرت عربى و مردانگى بسیار به دور بود، و از سوى دیگر برگشتن از سخن نیز در آنشرایط براى ابنزیاد مشکل بود؛ از این رو مدتى به امام سجاد و زینب کبرا نگریست، آنگاهزیرکانه موضوع سخن را تغییر داد، گفت:
«خویشاوندى عجیب است! به خدا سوگند! من گمان مىکنم که زینب دوست دارد او را همراهبرادرزادهاش بکشم. رهایش کنید!؛ زیرا من بیماریش را براى کشتن او کافى مىدانم!»
امام سجاد(ع) به عمهاش فرمود: «اى عمه! سکوت کن! تا من با ابنزیاد سخن گویم.»
|396|
آنگاه روبه ابنزیاد کرد، فرمود:
«اى زاده زیاد! آیا مرا به مرگ تهدید مىکنى؟ آیا نمىدانى کشته شدن عادت ماست و شهادتدر راه خدا کرامت ماست».
[24]
حمایت از زنان و کودکان
اهلبیت امامحسین(ع) پس از شهادت آن حضرت در شرایط بسیار طاقتفرساودشوارى قرار گرفتند. آنان از یک سو سوگدار پدر، برادران، فرزندان و عزیزترینخویشانو بستگان خود به فجیعترین شکل ممکن بودند. از سوى دیگر در میاندشمنىبىرحم، جنایتکار و درنده خو قرار داشتند و از سوى سوم از نظر آب و غذامجبوربودند با حداقل امکانات و جیره غذایى روزگار سپرى کنند. روشن است کهدراینشرایط بسیار دشوار و ناگوار لازم بود، شخصى بسیار قوى، نیرومند، شجاعازجانگذشته، فداکار، رئوف، مهربان و دلسوز تکیهگاه و مددکار اهلبیت باشد وسرپرستىو حمایت از زنان و کودکان را به عهده گیرد، آنان را در آن مصائب سخت وجانکاهدلدارى و تسلیت دهد، در برابر دشمن جنایتکار خود را بلا گردانشان نماید و ازجیرهناچیز غذایى خود چشمپوشى نماید تاکودکان از حداقل آب وغذا بهرهمندگردند.درغیر این صورت معلوم نبود که اسرا قدرت تحمل این همه مشکلات را داشتهباشند. شخصیتى که بتواند در آن شرایط از عهده همه این مسئولیتها برآید، جز عقیلهبنىهاشم، زینب کبرا کسى نبود. کسى که رویارویى با مشکلات و سختىها را از دورانکودکى و خردسالى از مادرى همچون فاطمه زهرا(س) و پدرى چون على مرتضى(ع)آموخته بود. در اینجا به چند نمونه از حمایتهاى آن بانوى نمونه، از اهلبیت امامحسین(ع)اشاره مىکنیم:
جمع آورى زنان و کودکان
یکى از وحشیانهترین و بىسابقهترین جنایات تاریخ یورش وحشیانه و ددمنشانه سپاهعمر سعد به اهلبیت امامحسین(ع) است. پس از شهادت امامحسین(ع) آن جرثومههاىجنایت، بىرحمى و قساوت، نخست زنان و کودکان بىدفاع خاندان رسالت را مورد هجوموحشیانه خود قرار دادند و با بدترین شیوه هر چه زیور آلات و لباس و وسایل داشتند، غارتکردند. سپس خیمههاى آنان را به آتش کشیدند. زینب کبرا - که مسئولیت حمایت و پاسدارى
|397|
از زنان و کودکان را به عهده داشت - از امام سجاد(ع) پرسید:
«اى یادگار گذشتگان و پناهگاه بازماندگان! خیمههاى ما را به آتش کشیدند در این باره چهفرمان مىدهى؟»
امام سجاد(ع) فرمود: «فرار کنید!»
در این هنگام زنان و کودکان خاندان پیامبر اکرم(ص) با گریه و زارى سر به بیابان نهادند.ولى زینب کبرا نمىتوانست صحنه را ترک گوید و فرار کند، بلکه او باید مىماند و از امامسجاد(ع) نگهدارى و پرستارى مىنمود. شخصى که شاهد آن صحنه جانگداز بود، گوید:
«همانگونه که آتش از خیمههاى خاندان رسالت شعله مىکشید، بانوى بزرگوارى را دیدم که درکنار خیمهاى ایستاده است. آتش از اطرافش زبانه مىکشد و او پیوسته به سوى راست و چپ وآسمان نگاه مىکرد، دست بر دست مىکوبید و به درون خیمهاى مىرفت و از آن خارج مىشد.با سرعت خود را به او رساندم و گفتم: اى بانوا! چرا در میان آتش ایستادهاى؟ مگر نمىبینى کههمه زنان فرار کردهاند و در بیابان پراکنده گردیدهاند؟ چرا تو به آنان نمىپیوندى؟.
زینب با شنیدن این سخن گریست و گفت: من بیمارى در خیمه دارم که قدرت ایستادن ونشستن ندارد، در این حال که آتش او را احاطه کرده، چگونه مىتوانم او را تنها رها کنم.»
پس از آنکه آتش خیمهها فرو نشست، زینب کبرا براى جمع آورى زنان و کودکان بهگردش در بیابانهاى اطراف پرداخت. او در بیابانهاى اطراف مىگشت و یکایک زنان وکودکان را پیدا مىکرد و گِرد هم جمع مىکرد. ولى هر چه جستجو کرد، نتوانست دو تن ازکودکان امامحسین(ع) را بیابد! سرانجام پس از تلاش و کوشش بسیار مشاهده کرد، آناندست در گردن یکدیگر نموده، در گوشهاى از بیابان به خواب رفتهاند! وقتى نزدیکتر شد وآنان را حرکت داد، دانست که آنان بر اثر تشنگى فراوان و ترس و وحشت بسیار در آن بیابان،تنها جان به جان آفرین تسلیم کردهاند.
[25]
دفاع از فاطمه دختر امام حسین(ع)
یزید که سرمست از پیروزى بود، در شام مجلسى ترتیب داد، و همه سفرا و مقامات را درآن مجلس دعوت کرد، تاپیروزى خود را در برابر آنان به نمایش گذارد. در آن مجلسحوادثى روى داد که به رسوایى یزید انجامید. یکى از آن حوادث دردناک جسارت مردى ازشام به فاطمه دختر امامحسین(ع) بود. در مجلس یزید مرد شامى به فاطمه اشاره کرد، و بهیزید گفت: «این کنیز را به من ببخش!».
فاطمه با شنیدن این سخن در حالى که به شدت مىلرزید، خود را به عمهاش زینب(س)
|398|
چسباند و گفت: «یتیم شدم، کنیز هم بشوم؟»
زینب(س) با شهامت کامل رو به مرد شامى کرد و گفت:
«به خدا دروغ مىگویى و رسوا شدى! نه تو و نه یزید هیچ کدام قدرت به کنیزى بردن این دختررا ندارید!»
یزید با شنیدن این سخن به خشم آمد و گفت: «به خدا دروغ مىگویید! من چنین قدرتى رادارم و اگر بخواهم، انجام مىدهم.»
زینب(س) گفت:
«چنین نیست، به خدا سوگند! خداوند چنین حقى را به تو نداده است مگر اینکه از دین ماخارج شوى و آیین دیگرى را بپذیرى!»
یزید از سخن حضرت زینب(س) به شدت خشمگین شد، گفت: «با من اینگونه سخنمىگویى؟ پدر و برادرت از دین خارج شدهاند!»
زینب تاکید کرد: «تو اگر مسلمانى، با دین خدا و دین پدر و برادر من، تو و پدر و جدّتهدایت شدهاى.»
یزید گفت: «دروغ مىگویى اى دشمن خدا!»
زینب(س) فرمود:
«تو امیرى هستى که ظالمانه ناسزا مىگویى و به خاطر قدرت خود زور مىگویى!»
یزید از این سخن شرمنده و ساکت شد. در اینجا بار دیگر مرد شامى به یزید گفت: «ایندختر را به من ببخش!»
یزید گفت: «بس کن! خداوند مرگ ناگهانى برایت بفرستد.»
مرد شامى پرسید: «مگر این دختر کیست؟»
یزید گفت: «این فاطمه دختر حسین و آن زن، زینب دختر على بن ابىطالب است.»
مرد شامى گفت: «حسین فرزند فاطمه و على؟»
وقتى پاسخ مثبت شنید گفت:
«خداوند ترا لعنت کند اى یزید! عترت پیامبرت را مىکشى و فرزندان او را اسیر مىکنى؟به خدا سوگند! من گمان مىکردم که آنان اسراى روم هستند!»
یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق مىکنم!» آنگاه دستور داد گردناورازدند.
[26]
|399|
دادن جیره غذایى خود به کودکان
در طول سفر، کودکان و زنان اهلبیت از جیره غذایى ناچیزى برخوردار بودند، به طورىکه آن مقدار غذا براى کودکان که از قدرت تحمل کمترى برخوردارند، کافى نبود. زینب کبراکه مسئولیت پاسدارى از کودکان را بر عهده داشت، نمىتوانست ناظر گرسنگى کودکانداغدار و رنجیده برادر باشد؛ از این رو جیره غذایى خود را در میان کودکان تقسیم مىکرد وخود روزهاى پىدرپى گرسنه سپرى مىکرد. این امر سبب شد که آن حضرت گرفتار ضعفجسمانى شود و نتواند نماز شب خود را ایستاده به جا آورد.
امام سجاد(ع) مىفرماید:
«در یکى از منزلهاى بین راه دیدم عمهام - زینب - نشسته نماز شب به جا مىآورد، وقتىدلیل آن را پرسیدم، پاسخ داد به علت ضعف و گرسنگى سه شب است که توان ایستادن ندارد.مأموران یزید در طول راه در هر شبانه روز به هر نفر تنها یک قرص نان مىدادند. که براىکودکان کافى نبود و زینب سهم غذاى خودرا به آنان مىداد و خود گرسنه مىماند.»
[27]
پیامرسانى نهضت عاشورا
چنانچه گفته شد قیام و نهضت امام حسین(ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحلهمبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پیامرسانى و بیدارگرى، اگر نهضتامامحسین(ع) در همان مرحله نخست خلاصه مىشد و کسى نبود که پیام نهضت را به گوشمردم آن زمان برساند، ماهها زمان لازم بود تا به طور طبیعى خبر قیام امام(ع) به شهرهاىاطراف برسد. شاهد این مدعى این است که پیش از ورود اهلبیت امام(ع) به مدینه مردم آنشهر هنوز از رویدادهاى کربلا بىخبر بودند. در این مدت یزیدیان با آن همه امکاناتتبلیغاتى، که در اختیار داشتند، به راحتى مىتوانستند، وقایع کربلا را در راستاى منافع خودتحریف کنند و به گونهاى به گوش مردم برسانند که براى حکومت یزید کمترین ضرر و زیانرا در برداشته باشد. در این صورت تا حدّ بسیار زیادى از تأثیر قیام امامحسین(ع) در جامعهآن زمان و جوامع آینده مسلمانان کاسته مىشد، و به طور قطع ما امروز شاهد این همه آثار وبرکات براى نهضت امام حسین(ع) نبودیم.
بنىامیه براى سرپوش نهادن بر جنایت خویش و انحراف افکار عمومى از شگردهاىگوناگون تبلیغاتى استفاده مىکردند، که برخى از آنها عبارتند از:
1. مخفى نگهداشتن جنایات خود از دید مردم در حدّ ممکن،
|400|
2. ضددینى و ضدمردمى معرفىکردن فعالیتهاىمخالفانخود.
بنىامیه با ابزارهاى گوناگون تبلیغاتى که در اختیار داشتند،مخالفان خود را افرادى بىدین، دنیا پرست، قدرت طلب وآشوبگر به مردم معرفى مىکردند. چنانچه زیاد با تنظیم شهادتنامهدروغین علیه حجر بن عدى و یارانش کوشید، آنان را افرادى کافرو بىدین معرفى کند و همچنین ابنزیاد و یزید تبلیغات وسیعى راآغاز کردند، تا امامحسین(ع) را شخصیتى آشوبگر که از دیناسلام خارج شده و علیه حکومت اسلامى قیام کرده، و در صددناامن کردن جامعه است، معرفى نمایند.
3. ایجاد شایعات گوناگون در باره کیفیت وقوع حوادث وانگیزه مخالفان.
در مواردى که بنىامیه قدرت کتمان حقایق را نداشتند، باشایعهپراکنى و ایجاد نظریات متضاد و متناقض درباره یک حادثهمىکوشیدند، آن حادثه را در هالهاى از ابهام فرو برند، و به اینصورت در حدّ امکان از انتساب آن به دستگاه حکومت بکاهند،چنانچه در مورد شهادت عمرو بن حمق اقوال و نظریاتگوناگونى در جامعه منتشر کردند.
در باره نهضت امامحسین(ع)، یزید و یزیدیان مىخواستند، باتبلیغات گسترده و دامنهدار خود، اقدام امام(ع) را حرکتى ضددین، بر خلاف مصالح مسلمانان و جامعه اسلامى و در راستاىمنافع مادى و دنیوى به مردم معرفى کنند، و بدینوسیله حداکثربهره بردارى را در سرکوب و به سازش کشاندن مخالفان خودبکنند. از این رو آنان در آغاز نه تنها در جهت مخفى کردنجنایات خود و جلوگیرى از انتساب آنها به حکومت تلاشنمىکردند، بلکه بر عکس مىکوشیدند، با مشوش نشان دادننهضت امامحسین(ع) و اهداف او، شهادت امامحسین(ع) و
|401|
یارانش را از افتخارات بزرگ حکومت یزید معرفى کنند؛ ولىاسارت اهلبیت تمام فعالیتهاى وسیع و گسترده تبلیغاتى بنىامیهرا تحت الشعاع قرار داد و تمام بافتههاى آنان را نقش بر آب کرد.اهلبیت امامحسین(ع) به سرپرستى زینب کبرا(س) توانستند، بهسرعت پرده از جنایات یزید و عمالش بردارند و چهره خبیثآنان را براى مردم کوفه و شام و دیگر شهرهایى که در مسیرحرکت کاروان از کوفه به شام قرار داشت، رسوا کنند. آنان درکوتاهترین زمان ممکن نداى حقطلبى، ظلم ستیزى، پاسدارى ازدین، مظلومیت و عدالتخواهى امامحسین(ع) را به شهرهاىبسیارى رساندند. به طورى که پس از مدتى کوتاه یزید دریافتکه نه تنها از شهادت امامحسین(ع) و اسارت اهلبیت او نتوانستهاست به اهداف از پیش تعیین شده نایل گردد بلکه بر عکس روزبهروز خود را رسواتر و منفورتر نموده است. او که با علنى کردن وبه نمایش گذاشتن خود و عمالش در کربلا مىخواست، جرأتمخالفان با حکومت خود را از مسلمانان سلب کند، پس از مدتکوتاهى دریافت، که نهضت امام حسین(ع) روزبهروز بر جرأتو جسارت مسلمانان در مقابله با ظلم و اعمال خلاف او مىافزاید.به همین دلیل هنوز مدت زیادى از اقامت اسیران و اهلبیتامامحسین(ع) در شام نگذشته بود که یزید در برخورد خود با قیامو نهضت امام(ع) تجدید نظر کرد.
یزید اهلبیت امامحسین(ع) را از خرابه به کاخ خود منتقلکرد. اجازه برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى براىامامحسین(ع) به آنان داد. از امام سجاد تجلیل و احترام کرد وبدون او غذا نمىخورد و آنان را با احترام روانه مدینه کرد. او بااین کارها تلاش کرد گناه کشتن امامحسین(ع) را به گردن ابنزیادبیندازد و خود را از کشتن امام(ع) تبرئه نماید.
[28] ولىفداکارىهاى اهلبیت(ع) مجال هرگونه اقدامى را در جهت
|402|
تحریف تاریخ کربلا از یزید و یزیدیان سلب کرده بود. اسارت اهلبیت امامحسین(ع) واقدامات آنان به سرپرستى زینب کبرا نه تنها مانع تحریف نهضت امامحسین(ع) در آن زمانگردید، بلکه در طول تاریخ آن را از هرگونه تحریفى حفظ کرد؛ به طورى که حتى برخى ازمتعصبان پس از گذشت سالها نتوانستند، بر جنایات یزید و یزیدیان سرپوش نهند و نهایتتلاش و کوشش آنها در تبرئه یزید به اینجا انجامید که بگویند: «یزید مجتهد بود و در کشتنامامحسین(ع) به خطا رفت؛ از این رو گناهى بر او نیست!» در حالى که کشتن فرزندپیامبر(ص) و کسى که رسولخدا(ص) او را سرور جوانان بهشت معرفى کرده است، جاىاجتهاد و رأى و نظر نیست.
آثار و نتایجى که شهادت امامحسین(ع) و یارانش و اسارت اهلبیتش بر جاى گذاشت،آن چنان واضح و روشن است، که گاهى بر اثر فرط ظهور براى گروهى موجب غفلتمىگردد. موفقیت و شکست هر حرکت و قیامى در مقایسه با اهداف آن قیام باید سنجیدهشود، و شکى نیست که امام حسین(ع) جز زنده نگهداشتن اسلام هدف دیگرى نداشت و دراین راه به موفقیت کامل رسید از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: «امام سجاد(ع) پس ازشهادت در حالى که در محمل نشسته و سر خود را پوشانده بود، از سفر [شام به مدینه] بازمىگشت. در این هنگام ابراهیم بن طلحهبنعبیدالله نزد امام(ع) آمد و با حالت تمسخر واستهزا در حالى که سر خود را مىپوشاند پرسید: «چه کسى پیروز شد؟»
علىبنالحسین فرمود:
«اگر مىخواهى بدانى چه کسى پیروز شد، هنگامى که وقت نماز فرا رسید اذان و اقامه بگو (تابدانى چه کسى پیروز شد!)»
[29]
این سخن امام(ع) به خوبى بیانگر آن است که بنىامیه در صدد محو و نابودى اسلام بودندو امامحسین(ع) براى حفظ و بقاى اسلام قیام کرد و شنیده شدن نداى اذان در اقصى نقاطجهان بهترین دلیل بر پیروزى امامحسین(ع) است. هر چند مسلمانان از آن غافل باشند.
به هر حال زینب کبرا در طول سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام در زمانهاى مناسببه بیدارگرى و پیامرسانى مىپرداخت و با سخنان خود به جامعه و مردم خاموش آن زمانروح حیات و زندگى مىبخشید، که به نمونههایى از آنها اشاره مىکنیم:
سخنرانى در کوفه
با بررسى شرایطى که هر کس در آن شرایط قادر بر سخنرانى نیست، مىتوان به قدرت
|403|
بیان، نفوذ کلام، اعتماد به نفس و توان او در جذب شنوندگان پى برد. اشخاصى هستند که باکمترین مشکل روحى و جسمى و یا کوچکترین تغییرى در شرایط محیط سخنرانى ووضعیت شنوندگان، قدرت بر سخن گفتن را از دست مىدهند. در مقابل افراد نادرى هستند،که در بدترین وضعیت جسمى و روحى و شرایط محیطى قادرند بیشترین تأثیر را درشنوندگان خود بگذارند.
زینب کبرا(س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحى، قدرت بیان و نفوذ کلامىبرخوردار بود که در بدترین شرایطى که ممکن است براى یک گوینده فراهم آید، بهترین ونافذترین سخنرانىها را ایراد کرد. او در سفر تبلیغى خود از کربلا به کوفه و از کوفه به شام ازنظر جسمى و روحى در شرایطى قرار داشت، که حقیقتاً قلم و بیان از توصیف آن عاجز است.زینب کبرا سوگدار عزیزترین خویشان و بستگان خویش بود. روزها پىدرپى مىگذشت کهاز خواب، استراحت و غذاى کافى بىبهره بود. مسئولیتهاى متعدد و سنگینى بر عهدهداشت که فکر هر کدام از آنها به تنهایى انسان را از پرداختن به کارهاى دیگر باز مىداشت. ازنظر مخاطبان تعداد زیادى از آنان بر اثر تبلیغات حکومت اموى اهلبیت را گروهى یاغى وآشوبگر که علیه امنیت مسلمانان قیام کردهاند، مىدانستند، و هرگز آمادگى گوش دادن بهسخنان زنى اسیر را نداشتند. محیط نیز به هیچ وجه مناسب سخنرانى نبود، صداى هلهلهشادى با صداى شیون و زارى و صداى زنگ شتران و گفتگوى مأموران از هر طرف در همآمیخته بود، به طورى که صدا به صدا نمىرسید. در چنین شرایطى حضرت زینب آغاز بهسخن کرد. نخستین شرط سخنرانى ساکت کردن مجلس و محیط سخنرانى است. گویندهاىکه نتواند، مجلس را ساکت نماید و کنترل مجلس را در اختیار گیرد، نخواهد توانست برشنوندگان خود تأثیر زیادى بگذارد. ساکت کردن مجلس در آن شرایط از قدرت و توانانسانهاى معمولى و عادى خارج بود؛ ولى زینب کبرا(س) از چنان قدرت روحى و عظمتىبرخوردار بود که با یک اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگشتران از کار افتاد و نفسها در سینهها حبس گردید. راوى گوید:
«من تا آن زمان هرگز زن باحیایى را ندیده بودم که همچون زینب سخن گفته باشد؛ گویا با زبانعلى سخن مىگفت:»
سرانجام زینب کبرا در میان اشک و آه مردم کوفه از درون محمل اینگونه سخن آغاز کرد:
«مردم کوفه! مردم مکارِ خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهى مباد! هرگز ناله هاتان از
|404|
سینه بریده نگردد! شما آن زن را مىمانید که چون آنچه داشت مىرشت، به یکبار رشتههاىخودرا پاره مىکرد، نه پیمان شما را ارجى است و نه سوگند شما را اعتبارى! جز لاف جزخودستایى، جز در عیان، مانند کنیزکان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟شما گیاه سبز وتر و تازهاى را مىمانید که بر توده سرگینى رسته باشد و مانند گچى هستید کهگورى را بدان اندوده باشند، چه بد توشهاى براى آن جهان آماده کردید، خشم خدا و عذابدوزخ، گریه مىکنید؟ آرى به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید. بیش بگریید و کم بخندید! باچنین ننگى که براى خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگى که با هیچ آب شسته نخواهد شد، چهننگى بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردى که چراغ راه شما و یاور روزتیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و براىآینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خوارى و سرشکستگى زندگى کنید؛ چه،شما خشم خدا را براى خود خریدید! کارى کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمینبشکافد و کوهها در هم بریزد. مىدانید چه خونى را ریختید؟ مىدانید این زنان و دختران کهبىپرده در کوچه و بازار آوردهاید، چه کسانى هستند؟! مىدانید جگر پیغمبر خدا را پارهکردید؟! چه کار زشت و احمقانهاى! کارى که زشتى آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجبمىکنید که از آسمان قطرههاى خون بر زمین مىچکد؟ اما بدانید که خوارى عذاب رستاخیرسختتر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهى که کردید نمىگیرد، آسوده نباشید،خدا کیفر گناه را فورى نمىدهد اما خون مظلومان را هم بى کیفر نمىگذارد، خدا حساب همهچیز را دارد.»
[30]
راوى گوید: سخنان زینب مردم کوفه را گریان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشیمانىدست به دهان گرفته بودند. در کنار خود پیرمردى را دیدم به قدرى گریسته که محاسنشترشده است. او زیر لب با حال گریه مىگفت:
«پدرم و مادرم فداى شما! سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانانتان بهترین جوانان،زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلها است. شما هرگز خوار و مقهور نمىگردید.»
[31]
در مجلس ابنزیاد
اسیران را به مجلس ابنزیاد آوردند. او با گروهى از اشراف و بزرگان کوفه در دارالامارةنشسته بود.
زینب کبرا(س) لباسهاى کهنه و نامناسب بر تن داشت. از این رو به طور ناشناس در میانزنان وارد مجلس گردید و در گوشهاى نشست. زنان نیز اطرافش را گرفتند تا کمتر جلبتوجه نماید. ابنزیاد که رفتار اهلبیت را زیر نظر داشت متوجه موضوع گردید و براى اینکهزینب را شرمنده نماید گفت: «آن زن کیست که در میان زنان در گوشه مجلس نشست؟»
زینب کبرا سخن او را پاسخ نداد. ابنزیاد براى بار دوم و سوم این سخن را تکرار کرد، تا
|405|
سرانجام یکى از زنان گفت: «این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست!»
ابنزیاد رو به زینب کرد، گفت: «سپاس خدایى را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان دادکه سخنانتان دروغى بیش نبود!»
زینب فرمود:
«سپاس خدایى را که ما را به پیامبرش محمد(ص) کرامت داد و از پلیدىها پاک گردانید. همانافاسق رسوا گردید و فاجر دروغ مىگوید و آن ما نیستیم!»
ابنزیاد براى اینکه احساسات حضرت زینب را تحریک کند، گفت: «کار خدا را با برادر واهلبیت خود چگونه دیدى؟»
زینب:
«جز زیبایى ندیدم! آنان گروهى بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود پس بهسوى آرامگاهشان شتافتند. به زودى خداوند میان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تومخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آنگاه خواهى دید که پیروز و رستگار کیست. اى زادهمرجانه! مادرت به سوگت نشیند!»
این سخن بیانگر اوج شخصیت حضرت زینب از نظر معرفت، شناخت، ایمان، رضا وتسلیم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگى این بانوى بزرگ همه را به تعجب و شگفتىوا مىدارد. تمام این حوادث ناگوار و سخت چون در راستاى خشنودى و رضاى خداونداست، در نظر حضرت زینب زیبا و گوارا است.
ابنزیاد که قصد شرمسار نمودن حضرت زینب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چناندر مقابل منطق حضرت زینب شکسته شد، که از شدت خشم و عصبانیت قدرت تفکر واندیشه را از دست داد و تصمیم به کشتن زینب گرفت. این روش همه ستمکاران وزورمداران است که شکست خود را در میدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبرانمىکنند؛ ولى عمرو بن حریث با سخنان خود قدرى او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زناست و زنان به سخنانشان بازخواست نمىشوند!»
ابنزیاد که با سخن عمرو از کشتن زینب منصرف شد، این بار براى جبران شکست خودبه ناسزاگویى روى آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسین» طغیانگر و سرکشانخاندان تو شفا و آسایش بخشید!» این سخن دل حضرت زینب را به شدت به دردآورد، گفت:
«به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را کشتى، شاخههایم را بریدى و ریشهام را بر کندى. اگر اینشفاى توست، به تحقیق شفا یافتى!»
|406|
ابنزیاد: «این زن به سجع سخن مىگوید! پدرش نیز شاعر و سجع باف بود!»
زینب:
«اى زاده زیاد! زنان را با سجع چه کار؟»
[32]
در مجلس یزید
در آغاز ورود اهلبیت به شام یزید خود را پیروز و امامحسین(ع) را شکستخوردهمىدانست، بنابراین براى اینکه پیروزى خود را در برابر دیدگان سفراىکشورهاومقامات و مسئولان حکومتى و بزرگان شام به نمایش گذارد، مجلس با شکوهىترتیب داد، سرهاى مقدس شهیدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهلبیتامامحسین(ع) را وارد مجلس کنند. هر کدام از اهلبیت با دیدن سر مقدس امامحسین(ع) وسرهاى شهیدان عکسالعمل خاصى نشان دادند و جملهاى بر زبان آوردند. زینب(س) تاچشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدایى حزین و نوایى غمانگیز که همه دلها را به دردمىآورد گفت:
«اى حسین! اى محبوب رسول خدا، اى زاده مکه و منى، اى زاده فاطمه زهرا بهترین زنان، اىزاده دختر مصطفى!»
نوحهسرایى زینب(س) همه اهل مجلس را گریاند. یزید که تا آن زمان ساکت نشسته بود،شروع کرد با چوب خیزران بر لب و دندان امامحسین(ع) بکوبد و اشعار کفرآمیز ابن زبعرىرا که در احد سروده بود بخواند.
حاضران در مجلس بر اثر تبلیغات گسترده بنىامیه در طول سالهاى طولانى حکومتمعاویه بر شام و تبلیغات سنگین یزید در غفلت و بىخبرى کامل از حقایق به سر مىبردند وواقعاً تصور مىکردند، یزید گروهى آشوبگر را کشته است. از این رو لازم بودآنان از خوابخرگوشى چندین ساله خود بیدار شوند. مسئولیت این بیدارگرى بازینب(س) بود؛ زیرا اگرامام سجاد(ع) در شرایطى که یزید سر مست از غرور پیروزى بود،لب به سخن مىگشود،احتمال کشته شدنش بسیار بود. سخنان زینب سبب شد کهمجلس به گونه دیگرى غیر ازآنچه یزید مىخواست پایان یابد. او با سخنان خود یزیدویزیدیان را رسوا کرد.
[33] خطبهمعروف و کوبنده آن بانوى سخن در چنین فضایى ایرادشد؛ خطبهاى پر نکته و سراسرمعرفت و بینشسیاسى که باید جداگانه مورد شرح و تفسیر قرار گیرد.
|407|
برگزارى مراسم سوگوارى در شام
سخنرانى حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در شام اوضاع را علیه یزید متحول کرد. ازآن پس یزید روش خود را تغییر داد و تلاش کرد، خود را از کشتن امامحسین(ع) تبرئه کند وگناهان را به گردن ابنزیاد بیندازد. یزید به زودى دریافت که ادامه اقامت اهلبیت در شامروزبهروز بر وخامت اوضاع به زیان او مىافزاید. از این رو در صدد تدارک سفر اهلبیت بهمدینه برآمد. پیش از سفر اهلبیت از یزید درخواست کردند که براى شهیدان سوگوارىکنند. یزید خانهاى در اختیار آنان قرار داد و به آنان اجازه سوگوارى داد. اهلبیت به مدت سهروز به سوگوارى پرداختند و بیش از پیش یزید و یزیدیان را رسوا کردند.
سوگوارى اهلبیت، آن چنان تأثیرى در شام گذاشت که وقتى اهلبیت وارد خانهمىشدند زنى از خاندان ابوسفیان نبود مگر آنکه به استقبال آنان بشتابد و بر امامحسین(ع)گریه و زارى کند.
[34]
[1]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، منشورات اعلمى، چاپ دوم، سال 1408ه'.ق، ص95.
[2]. ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، دارالکتب الاسلامیة، ج3، ص62.
[3]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج93، ص376.
[4]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص108، 162، 165.
[5]. ذبیح الله محلاتى، همان، ج3، ص38.
[6]. امام خمینى، صحیفه امام، ج10، ص110.
[7]. محدث قمى، نفس المهموم، مکتبة بصیرتى، سال 1405ه'.ق. ص379.
[8]. سید بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحیدریة فى النجف، 1369 ه' ق، صbr>27> و 28.
[9]. ذبیح الله محلاتى، همان، ج3، ص50.
[10]. اکبر اسدى، مهدى رضایى، زیباترین شکیب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم،چاپ اوّل، پاییز 1374، ص30، به نقل از زینب الکبرى، ص89.
[11]. علامه مجلسى، همان، 1/45.
[12]. در این حدیث حضرت زینب(س) از طریق امایمن از پیامبر اکرم(ص) نقل مىکند که اجساد شهیدان بهخاک سپرده خواهد شد و قبور آنان مزار دوستانشان خواهد گردید. زینب(س) پس از شنیدن این حدیث اززبان امایمن آن را بر پدر بزرگوارش حضرت على(ع) عرضه کرد تا از درستى آن اطمینان کامل یابد.
[13]. علامه مجلسى، همان، 372/44.
[14]. همان، ج44، ص391.
[15]. همان، ج45، ص1 - 3.
|408|
[16]. همان، ج45، ص43 - 44.
[17]. دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زینب به نامهاى محمد و عون در کربلا به شهادترسید (علامه مجلسى بحارالانوار، ج44، ص366) ولى در باره اینکه مادر هر دوى آنها زینب بود و یا اینکهتنها عون فرزند آن حضرت بود، در میان تاریخ نگاران اختلاف است. علامه سید محسن امین(ره) هر دوىآنها را فرزندان زینب مىداند (سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص137) ولى ابوالفرج تنها «عون» رافرزند زینب کبرا(س) به شمار آورده است. (ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص95) در هر حال مسألهنیازمند تحقیق و بررسى بیشترى است.
[18]. علامه مجلسى، همان، ج45، ص53 - 54.
[19]. همان، ج45، ص55.
[20]. حمید بن مسلم براى تحریک احساسات سپاه عمر سعد از امام سجاد(ع) به کودک تعبیر کرده است والاّدر آن زمان حدود بیست و چند سال از سن امام سجاد(ع) مىگذشت.
[21]. عبدالرزاق الموسوى المقرم، مقتل الحسین، دارالثقافه، چاپ دوم سال 1411، ص301.
[22]. علامه مجلسى، همان، ج 45، ص 180-179.
[23]. سوره زمر(75): 42.
[24]. علامه مجلسى، همان، ج45، ص117 - 118.
[25]. محمد مهدى حائرى، معالى السبطین فى احوال الحسن و الحسین، منشورات الشریف الرضى، چاپدوم، بهمن 1363، ج2، ص88 - 89.
[26]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص136 - 137.
[27]. مهدى پیشوایى، شام سرزمین خاطرهها، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، چاپ اوّل، پاییز 1369،ص 175.
[28]. محمد مهدى حائرى، همان، ج2، ص186 - 187.
[29]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص177، حدیث 27.
[30]. ترجمه خطبه حضرت زینب از سید جعفر شهیدى، قیام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگاسلامى.1359 ه'.ش، ص182 و 183 نقل گردید.
[31]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، 108، 162، 163 و 165.
[32]. همان، ج45، ص115، 116، 117 و 154.
[33]. تفصیل این ماجرا در بحارالانوار، ج45، ص132، به بعد و 157 به بعد آمده است.
[34]. طبرى، تاریخ طبرى، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم 1408، ج 3، ص 339.
شخصیت حضرت زینب(س)
خاستگاه اجتماعى قیام امام حسین(ع)
ابتکار امام حسین(ع) براى اصلاح جامعه
آماده نمودن زینب براى انجام این مسئولیت
نقش زینب(س) تا شهادت امام(ع)
آماده سازى زینب(س) توسط امام حسین(ع)
1. زینب در منزل خزیمیه
2. گفتگوى امام(ع) با زینب(س) در عصر تاسوعا
3. توصیههاى امام حسین(ع) به خواهرش در شب عاشورا
همراهى با برادر در روز عاشورا
1. بر بالین على اکبر(ع)
شهادت فرزند
دفاع از یادگار مجتبى(ع)
آخرین تلاش
حضور سیاسى حضرت زینب پس از شهادت امامحسین(ع)
پرستارى و حمایت از امام سجاد(ع)
دفاع از جان امام سجاد(ع)
دلدارى دادن به امام سجاد(ع)
جانفشانى در راه امام(ع)
حمایت از زنان و کودکان
جمع آورى زنان و کودکان
دفاع از فاطمه دختر امام حسین(ع)
دادن جیره غذایى خود به کودکان
پیامرسانى نهضت عاشورا
سخنرانى در کوفه
در مجلس ابنزیاد
در مجلس یزید
برگزارى مراسم سوگوارى در شام
عاشورا نقش بىهمتاى زینب(س)
در تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیارى بودند که با حضور فعّال در صحنههاى حسّاس سیاسىو اجتماعى، مسیر تاریخ را تغییر دادند. از جمله این زنان، حضرت زینب(س) بود که با حضور درنهضت کربلا، مسؤولیت بزرگى را بر عهده گرفت.
به اعتقاد نویسنده، حضرت زینب(س) براى ایفاى مسؤولیت بزرگ پیام رسانى از دوران کودکىتحت تربیت پیشوایان معصوم قرار گرفت و امام حسین(ع) نیز در مسیر حرکت به کربلا، با سخنان وتوصیههایى، خواهرش را آمادهتر کرد. مقاله در تبیین نقش حضرت زینب در روز عاشورا و نیز پس ازآن در دفاع از جان امام سجاد(ع) و حمایت از زنان و کودکان به تفصیل سخن گفته است و در پایان بهنقش آن حضرت در کوفه و شام و در برابر ابنزیاد و یزید به اجمال پرداخته است.
حضور زنان در صحنه اجتماع
مشارکت و حضور زنان در صحنههاى گوناگون جامعه از مسائلى است که در زمانحاضر پیرامون آن فراوان سخن گفته مىشود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسألهاىمورد توافق است اما در شرایط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در این باره به طور بسیارفشرده و مختصر مىتوان گفت؛ این است که، هر کار جمعى و گروهى نیازمند افرادى با|377|تخصصها و مهارتهاى گوناگون است که به هر یک از آنان مسئولیتى متناسب با تخصصو مهارتش واگذار شود. به کار گرفتن اعضاى یک مجموعه در کارى بر خلاف تخصص ومهارتش سبب ناکارآمدى آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابى و نشاط هرجامعه و تربیت نسل جدید در گرو این است که بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، باساختمان وجودى و روحیات متفاوت و گوناگون آفریده شوند، و هر یک از آنان متناسب باشرایط جسمى و روحى خود عهدهدار انجام مسئولیتى گردند. در این صورت است که پیوندخانواده مستحکم مىگردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابى دمیده مىشود، وفرزندانى با شخصیت، با ایمان، لایق، نوعدوست، راستگو و درستکار به جامعه تحویلمىگردد؛ ولى اگر هر یک از زن و مرد وظیفهاى را که جهان تکوین و نظام آفرینش بر اساسشرایط جسمى و روحى به عهده آنان گذاشته، به خوبى انجام ندهند و به کارى دیگر مشغولشوند، بنیان خانواده متزلزل مىگردد و در نتیجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگى و تربیتىخواهد شد.
وظیفه اصلى زنان و بانوان هر جامعه تربیت و پرورش نسل جدید آن جامعه و گرمنگهداشتن کانون خانواده است؛ از این رو اشتغال به هر کارى که زنان را از انجام این وظیفهخطیر بازدارد، آنان را از رسالت اصلى خود بازداشته است و علاوه بر آنکه زیانهاى غیر قابلجبرانى بر جامعه وارد مىسازد، زنان را نیز از شخصیت و هویت واقعى خود تهى نموده، بهآنها شخصیت کاذب و دروغین مىبخشد؛ چرا که کمال و شخصیت هر انسان در آن است کهتوانایىها و استعدادهاى خود را به خوبى بشناسد و آنها را به فعلیت برساند. بنابراین یکاصل مهم و اساسى که در مشارکت زنان درصحنههاى گوناگون جامعه باید به آن توجه شوداین است که پذیرش هرگونه مسئولیتى از سوى آنان نباید به وظیفه اصلى آنها که تربیت نسلجدید جامعه و گرم نگهداشتن کانون خانواده است کمترین لطمه و آسیبى وارد سازد.
نکته دیگرى که در مشارکت زنان در صحنههاى گوناگون اجتماعى و سیاسى باید موردتوجه قرار گیرد، حفظ حدود شرعى و حریم عفت، حیا و پاکدامنى و دورنگهداشتن میدانکار و مسئولیت از هرگونه تمتع و بهرهگیرىهاى جنسى است. کشانده شدن مسائل جنسى بهصحنه جامعه، علاوه بر آنکه بنیان و اساس خانواده را متزلزل مىکند بیشترین و بزرگترینضربه را به شخصیت و هویت زنان وارد مىسازد، و شخصیت آنان را در حدّ ابزار و وسیلهاىبراى کامیابى و کامجویى مردان هوسران و یا وسیلهاى در جهت منافع مادى دنیاپرستان و
|378|
مطامع سیاسى سیاستمداران تنزل مىدهد.
بنابراین مشارکت زنان وبانوان در صحنههاى گوناگون اجتماعى و سیاسى باید با رعایتکامل و دقیق این دو اصل مهم و اساسى صورت پذیرد.
تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیارى را سراغ دارد، که علاوه بر انجام مسئولیت ورسالت خود در خانواده و رعایت کامل شئون عفت و پاکدامنى با حضور فعال خود درصحنههاى حساس سیاسى و اجتماعى مسیر تاریخ را تغییر دادهاند و بدینوسیله نام خود رادر زمره مردان و زنان تاریخ ساز به ثبت رساندهاند.
بدون شک زینب کبرا(س) یکى از زنانى است که به عنوان الگو و اسوه براى همه زنان ومردان آزاده، آزادیخواه و ظلم ستیز در همه زمانها مطرح است.
گرچه سخن گفتن از شخصیت حضرت زینب(س) کارى بس دشوار است و از حد توانامثال نگارنده خارج است؛ ولى براى انجام وظیفه و اداى دین خود برآن شدیم تابه طورفشرده و در حدّ توان اندک و ناچیز خود به بررسى حضور سیاسى حضرت زینب(س) درنهضت سیدالشهدا(ع) بپردازیم.
شخصیت حضرت زینب(س)
پیش از پرداختن به حضور سیاسى حضرت زینب، شایسته است نگاهى گذرا بهشخصیت این بانوى عظیم الشأن بیفکنیم. زینب کبرا(س) تحت تربیت پدر و مادرىهمچون حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شایستگى و استعداد ذاتى که از آنبهرهمند بود به مراتب عالى از فضائل و کمالات انسانى دست یافت. او همانند پدر و مادرشجامع همه کمالات و صفات پسندیده بود.
سخنرانىهاى او در کوفه و شام خاطره خطبههاى پدرش - امیرمؤمنان(ع) - را در یادهازنده کرد. زینب کبرا(س) یکى از محدثان و راویان حدیث به شمار مىآید. و درسنینکودکى، در حالى که بیش از پنج یا شش سال از عمرش نمىگذشت، خطبه مادرشحضرت زهرا(س) را با آن مضامین بسیار بلند و عالى شنید و پس از آن براى دیگران نقلمىکند. عبداللهبنعباس، شاگرد برجسته حضرت على(ع) و مفسر قرآن کریم، خطبه فدکحضرت زهرا(س) را از زینب نقل مىکند و از آن بانوى بزرگ با عنوان «عقیلتنا؛ عاقل و داناىما» یاد مىکند.
[1]
|379|
زینب(س) از جنبه عبادت در حدّى بود که در دوران اسارت و سختترین شرایطجسمى و روحى که ممکن است براى یک انسان پیش آید، شب زندهدارى و نماز شبشترکنگردید،
[2] در حالى که در شرایطى به مراتب آسانتر و سهلتر از آن انسانهاى معمولى قادر بهحفظ برنامههاى عادى و معمولى زندگى خود نیستند عبادت و اطاعت خدا، حضرتزینب(س) را از مصادیق روشن و بارز این حدیث قدسى قرار داده بود که خداوندمتعالمىفرماید:
«یابن آدم، انا اقول للشىء کن فیکون، اطعنى فیما امرتک اجعلک تقول للشىء کن فیکون؛
[3]
اى فرزند آدم! من به هر چه بگویم باش، موجود مىشود، در آنچه به تو دستور دادهام از مناطاعت کن تا ترا آنگونه قرار دهم که هر چیز بگویى باش، موجود شود!»
حضرت زینب(س) نیز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامى رسیده بود که از ولایتتکوینى برخوردار بود. روایت شده که آن حضرت پیش از سخنرانى خود در کوفه به مردماشاره کرد، با آن اشاره نفسها در سینهها حبس شد و زنگها از صدا باز ایستاد.
[4]
و در یک کلام حضرت زینب(س) به حق، زینت پدر، آن شخصیت یگانه تاریخ، بود،همچنان که خداوند این نام را براى او برگزید.
[5]
خاستگاه اجتماعى قیام امام حسین(ع)
همانگونه که انسان از نظر جسمى و روحى از حالت سلامتى و بیمارى برخوردار است،جوامع بشرى نیز از این دو حالت برکنار نیستند. جامعه سالم جامعهاى است که روح آزادى،آزادیخواهى، نوعدوستى، ظلم ستیزى، کمک به مظلومان و ستمدیدگان و باورهاى دینى برآن حاکم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخدیرى جایگزین اعتقاداتى نشده باشد که انسانرا از یوغ بندگى و بردگى هواهاى نفسانى و قدرتهاى خارجى مىرهاند!. جامعه سالمجامعهاى است که اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبرى و حکومت مشاهده گردد همهاعضاى آن جامعه براى اصلاح آن بسیج شوند. در مقابل جامعه بیمار، جامعهاى است که روحتسلیم، ظلم پذیرى، بى تفاوتى نسبت به سرنوشت همنوعان بر آن حاکم گردد. در برابراعمال خلاف و ظلم و فساد حاکمان و رهبران خودهیچ واکنشى نشان داده نشود. جامعه بیمارجامعهاى است که مذهب و اعتقادات مذهبى در خدمت منافع حاکمان به کار گرفته شود.جامعه بیمار جامعهاى است که بر اساس اعتقادات تحریف شده و ناصحیح مذهبى مردم را بهظلم پذیرى، سکوت و تسلیم دعوت کند.
|380|
بیمارىهاى جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهى بیمارى جامعه در حدّىاست که با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بیدار مىشوند، و به حرکت در مىآیند.زمانى حال جامعه آن چنان رو به وخامت مىنهد که نیازمند تزریق خون براى به حرکتدرآمدن است. در این شرایط باید گروهى فداکار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهداکنند، تاجامعه بهبودى خود را باز یابد. ولى گاهى حال جامعه به حدّى از وخامت مىرسد، کهدچار ایست قلبى مىشود و تزریق خون نیز سودى به حال آن نخواهد داشت. براى نجاتجامعه در چنین شرایطى باید شوک ناگهانى بر پیکر آن وارد گردد.
وضع اجتماع مسلمانان در زمان یزید به همین صورت بود. معاویه در طى دورانحکومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذلیل کرده بود که در برابر اعمال خلاف او وعمالش صداى انتقاد و اعتراضى شنیده نمىشد. مسلمانانى که پس از رحلت پیامبراکرم(ص) بر اثر تعالیم و تربیت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسیتداشتند، که در برابر کوچکترین عمل خلافى صدا را به اعتراض بلند مىکردند - در زمانمعاویه به گونهاى تسلیم، مطیع و سازشکار شدند، که پس از مرگ معاویه، یزید - آن عنصرفاسد و فاجر - به راحتى بر اوضاع کشور اسلامى مسلط شد و صداى اعتراضى از مسلمانانشنیده نشد. مسلمانان بگونهاى بودند که وقتى:
«عمر - در وقتى که خلیفه بود - گفت که من اگر چنانچه خلافى کردم به من مثلاً بگویید و چهبکنید. یک عربى شمشیرش را کشید گفت ما با این مقابل تو مىایستیم. اگر تو بخواهى خلافبکنى، ما با این شمشیر مقابلت مىایستیم.»
[6]
جامعه در زمان یزید آن چنان سازشکار، تسلیم، ذلیل و زبون شده بود، که جز تعدادمعدودى یاران امام حسین(ع) همه آن حضرت را به سکوت و سازش فرا مىخواندند. وضعجامعه در زمان امام حسین(ع) به گونهاى بود که نه تنها هشدار و نصیحت در آن مؤثر نبود،بلکه شهادت شخصیتى مانند امام حسین(ع) به تنهایى نیز قادر نبود، مردم را از خواب غفلتبیدار کند، همچنان که شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبى(ع) آنگونه که باید نتوانستجامعه را به حرکت درآورد. ادامه چنین وضعى قطعاً نابودى اسلام را به دنبال داشت.
ابتکار امام حسین(ع) براى اصلاح جامعه
در چنین اوضاع و شرایطى امام حسین(ع) با برخوردارى از دانش خاص الهى براىاصلاح جامعه، برنامه بسیار دقیق و منظمى طرح ریزى کرد، که نه تنها توانست جامعه آن روز
|381|
را از خطر مرگ حتمى معنوى و فرهنگى نجات بخشد، بلکه براى همیشه به جوامع بشرىقدرت و نیرویى بخشید تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسیتنشان دهند. آن حضرت به گونهاى برنامه ریزى کرد که یاد و خاطره او همواره در میانانسانها زنده و جاوید باشد، و همین امر مانع بى تفاوتى، ظلمپذیرى و تحریف دین در میانمسلمانان مىشود، و به همین دلیل است که قیام امام حسین(ع) تضمین کننده بقاى اسلام وبیدارى مسلمانان است.
امام حسین(ع) براى تحقق بخشیدن به این هدف، نهضت و قیام خود را در دو مرحلهبرنامهریزى کرد. مرحله نخست، مرحله خون، قیام و شهادت و مرحله دوم مرحله پیامرسانى، بیدارگرى، زنده نگهداشتن یاد و خاطره نهضت بود. مسئولیت مرحله نخستنهضت بر دوش مردان فداکار و از جان گذشتهاى بود که با تمام هستى خود در برابر ظلم وبیداد و انحراف ایستادگى کردند و در این راه به شهادت رسیدند. ولى مسئولیت بخش دومنهضت و قیام از عهده مردان خارج بود. چرا که یزید و یزیدیان را تصمیم بر آن بود که در روزعاشورا هیچ مردى را زنده نگذارند.
پس از شهادت امام حسین(ع) هنگامى که یورش وحشیانه سپاه عمر سعد براى غارتخیمهها آغاز شد، شمر به خیمه امام سجاد(ع) وارد شد و با کشیدن شمشیر قصد جان امام رانمود. ولى عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آیا از کشتن این جوان بیمار شرم ندارى؟»
شمر گفت: «دستور از امیر عبیدالله بن زیاد رسیده که همه فرزندان حسین رابکشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و کوشش بسیار توانست شمر را از انجام این جنایتمنصرف سازد.
[7]
امام حسین(ع) مسئولیت بخش دوم قیام را به زنان و کودکان خود واگذار کرد و رهبرىآن را به خواهرش زینب سپرد.
محمد حنفیه شب حرکت امام حسین(ع) از مکه به سوى عراق خدمت آن حضرترسید، و از او درخواست نمود که به کوفه حرکت نکند. امام(ع) وعده داد که در باره پیشنهاداو بیندیشد. ولى ناگهان هنگام صبح به محمد حنفیه خبر رسید که امام(ع) به سوى عراقحرکت کرده است. و با شنیدن این خبر به سرعت خود را به امام (ع) رساند، افسار شترش راگرفت و گفت: «اى برادر! مگر به من قول ندادى که در باره پیشنهادم بیندیشى؟»
امام(ع) فرمود: «دیشب پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب دیدم که به من
|382|
فرمود: «اى حسین! بیرون رو!، زیرا خداوند خواسته است ترا کشته ببیند!»
محمد حنفیه گفت: «تو که با این حالت مىروى، چرا زنان را همراه خود مىبرى؟»
امام حسین(ع) فرمود: پیامبر اکرم(ص) به من فرمود: «خداوند خواسته است که اینها رااسیر بنگرد!»
[8]
آماده نمودن زینب براى انجام این مسئولیت
حضرت زینب(س) از نظر روحى و قدرت تحمل در حدّ عالى و درجات بالا قرارداشت. او از جمله شخصیتهاى نمونه و منحصر به فردى است که مادرگیتى از آوردن امثالآن ناتوان است؛ ولى این مسئولیت پیامرسانى عاشورا به قدرى خطیر و بزرگ بود، که حتىشخصیتى بسان حضرت زینب نیز براى انجام آن نیازمند آمادگى قبلى بود. بر همین اساس بهنظر مىرسد، زینب(س) از همان دوران کودکى تحت تربیت پیشوایان معصوم(ع) به تدریجبراى انجام چنین وظیفه خطیرى آماده مىشد. وى نزدیک رحلت پیامبر اکرم(ص)، خدمتجدّ بزرگوارش، عرض کرد:
«اى رسول خدا(ص)! دیشب خواب دیدم، باد شدیدى وزیدن گرفت و همه دنیا را تاریک وسیاه کرد. آن باد مرا از سویى به سوى دیگر مىانداخت، تا اینکه چشمم به درخت بزرگى افتاداز شدت وزش باد به آن درخت پناه بردم؛ ولى باد آن را ریشه کن کرد و بر زمین انداخت آنگاهبه یکى از شاخههاى نیرومند آن درخت پناه بردم، ولى باد آن را نیز قطع کرد. پس از آن بهشاخه دیگرى پناهنده شدم و آن را نیز باد درهم شکست. سرانجام به دو شاخه متصل به هماز آن درخت چنگ زدم، باد آن دو را نیز در هم شکست. در اینجا از خواب بیدار شدم.»
سخنان زینب اشک از دیدگان پیامبر اکرم(ص) جارى ساخت و در این هنگام بهزینبفرمود:
«اى نور دیده! آن درخت جد توست که به زودى تند باد اَجَل او را از پاى در مىآورد. آن شاخهنخست که به آن چنگ زدى مادرت، زهراست! شاخه دوم پدرت على است و آن دو شاخه بههم متصل برادرانت حسن و حسین هستند، که در سوگشان دنیا تاریک مىشود و تو لباسسیاه بر تن مىکنى.»
[9]
حضرت زینب(س) از همان کودکى مىآموخت که چگونه با سختىها و دشوارىهامقابله کند، و در برابر جباران و ستمگران سر فرود نیاورد. بیش از شش سال از عمر زینبنمىگذشت که با فاجعه بزرگ رحلت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) روبهرو گردید. پس ازمدت کوتاهى اندوه از دست دادن مادر بر قلب به ظاهر کوچک او وارد گردید. از آن پس با
|383|
همان سن کم، بسان مادرش، در کنار پدر قرار گرفت و شریک غم و اندوه مظلومترین انسانجهان و مونس تنهایىاش گردید. پس از شهادت پدر در همه صحنههاى سخت و دشوارهمراه و همگام و یاور دو برادرش، امام مجتبى(ع) و امام حسین(ع) بود. هنگامى که برنامهمسافرت امام حسین(ع) از مدینه به مکه و از مکه به عراق مطرح شد، بدون هیچ گونه چون وچرا و حتى بدون اینکه با ارائه پیشنهاد و نظر بخواهد آن حضرت را منصرف کند، همراهبرادر راهى سفر گردید. گویا همراهى و همگامى حضرت زینب با امام حسین(ع) و حضوراو در نهضت امام(ع) از سالها قبل پیش بینى شده بود. به همین مناسبت شرطِ همراهى بابرادر در قرارداد ازدواج حضرت زینب قید شده بود.
[10]
نقش زینب(س) تا شهادت امام(ع)
از نقش حضرت زینب پیش از شهادت امام حسین(ع) مطلب زیادى در تاریخ نقل نشدهاست. با این حال مىتوان حدس زد، که آن حضرت در این دوران سرپرستى زنان و کودکان وپرستارى از امام سجاد(ع) را عهدهدار بوده است. در حدیثى از امام سجاد(ع) آمده است کهدر شب عاشورا من در خیمه خودم نشسته بودم و عمهام زینب از من پرستارى مىکرد.
[11]
علاوه بر آن حضرت زینب(س) در همه صحنههاى دشوار و سخت به ویژه در روزعاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و یاور آن حضرت به شمار مىآمد؛ ولى مهمتر ازهمه اینها امام حسین(ع) روزبهروز خواهرش، زینب(س) را براى انجام مسئولیت خطیر وبسیار بزرگى که بر عهده داشت آماده مىکرد و وظایف و کارهایى که باید در مراحل مختلفمأموریت انجام مىداد به او گوشزد مىکرد. در اینجا درباره آمادهسازى زینب(س) توسطامام حسین(ع) و همراهى وى با برادر در حوادث گوناگون توضیح بیشترى مىدهیم.
آماده سازى زینب(س) توسط امام حسین(ع)
1. زینب در منزل خزیمیه
نقل حدیث امایمن از سوى حضرت زینب(س)
[12] بیانگر آن است که آن حضرت سالهاپیش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنیده بود. ولىشاید در آغاز سفر به عراق آنگونه که باید براى وى اطمینان و یقین کامل حاصل نشده بود کهآن حادثه اسفبار به همین زودى اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آنکه احساسات انسان به گونهاىاست که تا حد ممکن تلاش مىکند پیش آمدهاى تلخ و ناگوار را نپذیرد و به نحوى توجیه
|384|
کند. از این رو امام حسین(ع) مىکوشید تا به تدریج زینب کبرا رابراى رویارویى با حوادث ناگوار آینده آماده سازد. بر اساس آنچهدر تاریخ ذکر گردیده است، نخستین بارى که زینب(س) با خبراندوهبار شهادت برادر روبهرو گردید، در منزل خزیمیه بود.
امام حسین(ع) در مسیر حرکت خود از مکه به عراق یکشبانه روز در این منزل رحل اقامت افکند. هنگام صبح عقیلهبنىهاشم، خدمت برادر رسید، عرض کرد: «اى برادر! آیا ترا ازآنچه دیشب شنیدم با خبر نسازم؟» امام(ع) فرمود: «آن چیست؟»زینب گفت: «دیشب هنگامى که براى انجام کارى از خیمه خودخارج شدم، شنیدم هاتفى ندا مىدهد:
«اى چشم بسیار گریه کن و کیست که در آینده بر شهیدان بگرید برگروهى که مرگ آنان را به سوى وعدهاى معین به پیش مىراند!»
امام حسین(ع) فرمود: «اى خواهر! هر آنچه را که خداوندتقدیر کرده است، انجام خواهدشد.»
[13]
در این سخن امام حسین(ع) به طور ضمنى و تلویحى بهخواهرش فهماند، که حوادث ناگوارى درا ین سفر در انتظارآناناست.
2. گفتگوى امام(ع) با زینب(س) در عصر تاسوعا
روز تاسوعا عمر سعد نامهاى از سوى ابنزیاد دریافت کرد،که به او فرمان داده بود، یا حسین(ع) را به سازش و تسلیم وادارنماید، و یا او و یارانش را از دم تیغ بگذراند. در پى رسیدن اینفرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوىاردوگاه امام(ع) حرکت کردند. هنگام عصر بود که امام حسین(ع)در مقابل خیمهاش با تکیه به شمشیر، سر به زانو نهاده، چندلحظهاى به خواب رفته بود. زینب کبرا(س) که کاملاً مراقباوضاع بود، با شنیدن صداى هیاهوى نزدیک شدن سپاه دشمن
|385|
نزد برادر شتافت و گفت: «اى برادر! آیا این صداها را نمىشنوىکه به ما نزدیک مىشود؟» امام حسین(ع) سر از زانو برداشت وفرمود: «اى خواهر! در همین لحظه جدم پیامبر(ص)، پدرم على،مادرم فاطمه، و برادرم حسن را در خواب دیدم که به من فرمودند:«اى حسین! تو به همین زودى به ما مىپیوندى!»
نقل شده است زینب(س) با شنیدن این سخن سیلى بهصورت زد و فریاد را به ناله بلند کرد. امام حسین(ع) به او فرمود:«آرام باش! ما را دشمنشاد نساز!»
[14]
امام(ع) در این برخورد به طور صریح و آشکار خبر شهادتخود را با زینب(س) در میان گذاشت و او را در برخورد باحوادث آینده به صبر و پایدارى دعوت کرد.
3. توصیههاى امام حسین(ع) به خواهرش در شب عاشورا
امام سجاد(ع) گوید: «در شب عاشورا من در خیمه خودنشسته بودم و عمهام زینب(س) از من پرستارى مىکرد. پدرم نیزدر خیمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشیرش را اصلاحمىکرد. در این حال پدرم این اشعار را چند بار خواند: «اىروزگار، اف بر تو از جانب دوستى و رفاقتت! تا کى آرزومندان ویاران را به خون خود آغشته مىنمایى؟ روزگار جایگزیننمىپذیرد و همانا کار به دست خداست و هر زندهاى راهمرامىپیماید!»
با شنیدن این اشعار مقصود پدرم را دریافتم و گریه گلویم راگرفت ؛ ولى سکوت کرده، خود را گرفتم و دانستم که بلا نازلشده است. ولى عمهام وقتى سخنان پدرم را شنید، به دلیل آنکه زنبود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود راکنترل کند و در حالى که لباسش بر زمین مىکشید، نزد پدرم
|386|
رفتو گفت:
«اى کاش مرگ زندگى مرا نابود کرده بود! امروز همانند روزى است که مادرم فاطمه، پدرم علىو برادرم حسن از دنیا رفتند. اى جانشین گذشتگان و پناهگاه بازماندگان!»
امام حسین(ع) به زینب نگریست و به او گفت: «اى خواهر! مبادا شیطان بردبارى و حلمترا برباید.» آنگاه اشک از دیدگان پدرم سرازیر شد.»...
زینب گفت: «این بیشتر دل ما را مىسوزاند که راه چاره برایت نباشد و به ناچار شربتمرگ بنوشى.» آنگاه سیلى به صورت زد، گریبان پاره کرد و بیهوش گردید.
پدرم آب به صورت او پاشید، او را به هوش آورد و گفت: «اى خواهر! از خدا بترس وشکیبایى پیشه کن و بدان که اهل زمین مىمیرند و اهل آسمان زنده نمىمانند و هر چیز جزوجه خداوند هلاک و نابود مىشود، همان خدایى که با قدرتش خلق را آفرید و آنان را برمىانگیزد و او یگانه و یکتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتربود [و همه مردند] براى من و براى هر مسلمان پیامبر خدا(ص) اسوه و الگو است... اىخواهر ترا سوگند مىدهم - و به سوگند من پایبند باش - در سوگ من گریبان پاره نکن،صورت نخراش و فریاد به افغان و ناله سر نده.»
[15]
وقایعى که بیان شد به خوبى نشان مىدهد که چگونه امام حسین(ع) خواهرش را براىرویارویى با حوادث آینده و ایفاى نقش تاریخى و بىنظیرش آماده مىکند امام(ع) در اینگفتگو به خواهرش توصیه مىکند، که پس از شهادت او مبادا احساساتش نیروى تفکر واندیشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حرکتى بر خلاف وظیفه و رسالت بزرگ تاریخىاشانجام دهد. و چه زیبا عقیله بنى هاشم به توصیههاى برادر عمل کرد. او در تمام مراحلاسارت و پیامرسانى کمترین و کوچکترین عملى بر خلاف جهت پیشبرد نهضت و قیامبرادر، انجام نداد. اگر زینب بر بالین بدن برادر گریه و زارى کرد، اگر در کوفه و شام سخنرانىنمود، اگر براى برادر نوحهسرایى و مرثیهسرایى کرد و... همه و همه حساب شده و در جهتانجام رسالت و رساندن پیام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دلیل غلبه احساسات. زینبکبرا(س) در موقع مناسب احساسات خویش را کنترل مىکرد، و در شرایط مناسب ابرازاحساسات مىنمود.
آنچه گذشت نمونهاى از صحنههایى بود، که امام حسین(ع) در طول سفر، خواهرش رابراى رویارویى با حوادث آینده و ایفاى نقش تاریخى و بىنظیر خود آماده مىکرد؛ ولى به
|387|
طور قطع گفتگوهاى امام حسین(ع) با خواهرش به همین چند مورد منحصر نمىشود. وامام(ع) اسرار زیادى را براى او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظیفهاى که برعهدهاش بوده، بیش از این آگاه کرده است که آن سخنان براى ما بازگو نگردیده است.
همراهى با برادر در روز عاشورا
زینب کبرا(س) در همه حوادث دوران سفر و به ویژه حوادث جانکاه و جانگداز روزعاشورا، در کنار برادر و یار و مددکار او بود، که تنها به چند مورد از آنها که در تاریخ ذکر شدهاست اشاره مىکنیم.
1. بر بالین على اکبر(ع)
یکى از صحنههایى که بر امام حسین(ع) بسیار سخت گذشت، شهادت فرزندش علىاکبر بود. هنگامى که على اکبر به میدان مىرفت، امام حسین(ع)، انگشت سبابهاش را به سوىآسمان نشانه رفت و گفت:
«خداوندا! علیه این قوم گواه باش! همانا جوانى به مبارزه آنان رفت که در گفتار، اخلاق و خلقت[اندام] شبیهترین مردم به پیامبر تو است. هرگاه ما مشتاق دیدار پیامبرت مىگردیدیم، بهچهره او نگاه مىکردیم. خداوندا! برکات زمین را از آنان بازدار، آنها را به شدت پراکنده کن و...»
تحمل این صحنه به قدرى بر امام (ع) سخت و دشوار آمد که او را که مظهر رأفت ورحمت خداوند است به نفرین علیه آنان واداشت. زینب کبرا(س) در این موقعیت دشواربرادرش را تنها نگذاشت. هنگامى که امام حسین(ع) بر بالین بدن غرق در خون فرزندشبود، حمیدبنمسلم گوید:
«بسان طلوع خورشید، زنى از خیمهها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوى امامحسین(ع) رفت. او مىگفت: «اى عزیزم! اى میوه دلم!، اى نور دیدهام!» هنگامى که در باره آنزن پرسیدم، به من گفته شد او زینب دختر على(ع) است. زینب آمد و خود را بر بدن فرزندبرادر انداخت. امام حسین(ع) دست خواهر را گرفت و به خیمهها بازگرداند.»
[16]
شهادت فرزند
آنچه مسلم است یکى از فرزندان زینب به نام عون در کربلا به شهادت رسید.
[17] ولى ازواکنش زینب کبرا در برابر شهادت فرزند گزارشى نقل نگردیده است. این مطلب، به احتمالزیاد، گویاى آن است که آن بانوى بزرگوار در برابر شهادت فرزند خویش صبر و بردبارى
|388|
پیشه کرده است، مبادا گریه و زارى او بر اندوه و ناراحتى برادر بیفزاید، و از عقیله بنىهاشم -کسى که احساسات خود را تحت نیروى فکر و اندیشه مهار کرده است و آن را تنها در راهرضاى خدا و رسالتى که از جانب او برایش تعیین گردیده است، به کار مىگیرد - جز این نیزانتظارى نیست. - زینب کبرا(س) بر بالین فرزند برادر آنگونه گریه و زارى مىکند، تا شایدقدرى از اندوه برادر بکاهد، و در شهادت فرزند به این صورت بردبارى و صبر پیشه مىکندتا مبادا بر اندوه برادر بیفزاید.
دفاع از یادگار مجتبى(ع)
عبدالله فرزند امامحسن(ع) از کسانى بود که در کربلا حضور داشت؛ ولى به دلیل آنکه بهسن بلوغ نرسیده بود از حضور او در میدان نبرد جلوگیرى مىشد. پس از آنکه همه اصحابو یاران امامحسین(ع) به شهادت رسیدند، و امام(ع) یکه و تنها در وسط میدان واپسینلحظات عمر مبارکش را سپرى مىکرد، عبدالله از آشفتگى اوضاع استفاده کرد و به سرعتخود را به امامحسین(ع) رساند. زینب نیز - که مسئولیت مراقبت از زنان و کودکان رابرعهدهداشت - براى بازگرداندن عبدالله به سوى میدان آمده امام(ع) به زینب دستور داد تایادگار برادر را به خیمهها بازگرداند. ولى عبدالله که شاید پس از ساعتها انتظار خود را بهکنار عمو رسانده بود، از بازگشت به خیمهها خوددارى کرد، و گفت: «نه به خدا سوگند! ازعمویم جدا نمىشوم!»
در این گیرودار بودند که ابجر بن کعب براى کشتن امامحسین(ع) به میدان آمد. عبدالله بامشاهده ابجر فریاد برآورد: «واى بر تو اى فرزند زن پلید! آیا مىخواهى عمویم را بهشهادترسانى؟»
ابجر شمشیرش رابه سوى عبدالله نشانه رفت و دست کوچک عبدالله را که به عنوان سپربالاى سرش گرفته بود، به پوست آویزان کرد امامحسین(ع) فرزند برادر را در آغوش کشیدوبه او دلدارى مىداد که ناگهان حرمله به وسیله تیرى، عبدالله را در دامن عمو بهشهادترساند.
[18]
آخرین تلاش
امامحسین(ع) در واپسین لحظات زندگى خود بر اثر کثرت جراحات و خونریزى قدرتحرکت و جنگیدن را از دست داده بود، و بر زمین افتاده بود. سپاه سفاک و ددمنش عمر سعد از
|389|
هر سو بر امام(ع) حمله مىکردند. هر کس با هر سلاح و وسیلهاى که در اختیار داشت، بر بدنمقدس امام(ع) ضربهاى وارد مىکرد. زینب کبرا(س) که شاهد سفاکىها و ددمنشىهاىیزیدیان بود، وظیفه خود مىدانست که به هر قیمت و از هر راه ممکن از جان مقدس برادردفاع کند؛ ولى از یک زن تنها در میان دهها هزار سپاه چه کارى ساخته بود. زینب کبرا(س) بهعنوان آخرین تلاش براى دفاع از جان امامحسین(ع)، عمر سعد ملعون فرمانده سپاه رامخاطب قرار داد. گفت:
«اى عمر سعد! ابا عبدالله را مىکشند و تو نظاره مىکنى؟»
سخن زینب اشک از چشمان پلید عمر سعد بر گونهها و محاسن او سرازیر کرد، و چهرهاز زینب برتافت.
[19]
حضور سیاسى حضرت زینب پس از شهادت امامحسین(ع)
پس از شهادت امام حسین(ع) رسالت خطیر و سنگین زینب کبرا(س) آغاز شد. او درسختترین شرایط جسمى و روحى، بزرگترین و خطیرترین مسئولیتها را به عهده گرفتو با موفقیت کامل آن را به انجام رساند.
از نظر جسمى حضرت زینب(س) در حدود سن 55 سالگى قرار داشت. حدود 5 ماه بودکه زینب کبرا(س) از وطن خود دور بود. قطعاً در این مدت زندگانى او به صورت عادى ومعمولى نمىگذشت، به ویژه در این روزهاى اخیر که شرایط آنان از نظر آب و غذا و خواببه طور کلى دگرگون شده بود، و در وضع کاملاً اضطرارى و نامناسب بسر مىبردند.
از نظر روحى روزهاى متمادى بود که در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمنىکه به هیچ یک از اصول انسانى، اسلامى پایبند نبود و از هیچ جنایتى در حق آنان کوتاهىنمىکرد. حضرت زینب در مدت کمتر از یک روز تعداد زیادى از برادران، برادرزادگان،عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترین و فجیعترین شیوه از دست داده بود، کهسوگ هر یک از آنان کافى بود، هر انسان قوى و نیرومندى را به زانو درآورد و براى مدتىطولانى زندگانى او را از مسیر عادى و معمولى خارج سازد. علاوه بر همه اینها حداقل یکىاز فرزندان حضرت زینب در برابر دیدگانش در کربلا به شهادت رسید، و روشن است کهسوگ فرزند تا چه اندازه براى مادر سخت و شکننده است. بسیارى از زنان در برابر سوگفرزند، خود را مىبازند و یا لااقل براى مدت طولانى از حال طبیعى خارج مىشوند. مهمتر از
|390|
همه اینها براى زینب کبرا(س) شهادت برادر بود، برادرى کهآگاهى از شهادتش در شب عاشورا زینب را از حال عادى خارجساخت. مصیبتى که آسمانها و زمین قدرت تحمل آن رانداشتندو...
عقیله بنىهاشم وظیفه داشت، در چنین شرایط جسمى وروحى در میان دشمن و در حال اسارت و در حالى که از هر نظردر وضعیت نامساعد و نامناسب جسمى و روحى به سر مىبرد -شرایطى که قلم و بیان واقعاً از توصیف آن عاجز وناتوان است -بزرگترین و عظیمترین مسئولیتها را انجام دهد. تصور عظمتو بزرگى کارى که زینب انجام داد، هر انسان منصف و حقجویىرا در برابر عظمت شخصیت و بزرگى این بانوى بزرگ به کرنش وتحسین و ستایش وا مىدارد.
زینب کبرا(س) پس از شهادت امامحسین(ع) سه وظیفه ورسالت مهم بر عهده داشت، نخست پرستارى از امام سجاد(ع) وحمایت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجماتدشمن، دوم حمایت و دفاع از زنان و کودکان اهلبیت و سوممسئولیت پیامرسانى خون شهیدان و بیدارگرى و آگاهىبخشىبهمسلمانان.
پرستارى و حمایت از امام سجاد(ع)
بر اساس اعتقاد شیعه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) رهبرىمسلمانان و امامت امت اسلامى از سوى خداوند به حضرتعلى(ع) واگذار گردیده است. پس از آن حضرت امام حسنمجتبى(ع) و امامحسین(ع) به ترتیب امام و رهبر مسلمانانهستند. و بعد از امام حسین(ع) امامت در میان نسل او وفرزندانش به ودیعه نهاده شده است.ولى چنانچه گذشت عبیداللهبن زیاد دستور کشتن تمام مردانى را که همراه امامحسین(ع) در
|391|
کربلا حضور داشتند، صادر کرده بود. از این رو براى استمرار وتداوم خط ولایت و رهبرى مسلمانان، مشیت و خواستخداوند، بر این تعلق گرفته بود، که امام سجاد(ع) در واقعه کربلازنده بماند و براى تحقق این مقصود، آن حضرت در واقعه کربلابیمار بود. بیمارى امام سجاد(ع) از دو جنبه به زنده بودن او کمکمىکرد، نخست آنکه وظیفه دفاع از امامحسین(ع) را از عهده او برمىداشت، و دوم آنکه زمینه دفاع از آن حضرت را در برابرتعرضات دشمن فراهم مىآورد؛ ولى با این حال نباید تصور کردکه بیمارى امام سجاد(ع) زندهماندن آن حضرت را به طورصددرصد تضمین مىکرد و در مورد حفظ جان و پاسدارى وحراست از جان امام(ع) هیچ تکلیف و وظیفهاى متوجه کسىنبود. چنین نیست که خداوند تنها از طریق نیروهاى غیبى ومعجزه از دین خود پاسدارى و محافظت نماید؛ بلکه خواست واراده خداوند بر این تعلق گرفته، که در حدّ ممکن کارها بر اساسروال طبیعى و از طریق علل و اسباب مادى و ظاهرى انجام پذیرد.تنها در مواردى که اولاً حفظ و بقاء اسلام بر انجام کارى متوقفباشد و بدون آن اسلام به طور کلى و براى همیشه با خطر نابودى وزوال روبهرو گردد و ثانیاً تحقق و انجام آن کار از راههاى عادى ومعمولى ممکن نباشد و از حیطه قدرت و توان مسلمانان خارجباشد، در چنین شرایطى است که خداوند در حدّ ضرورت و نیاز،نه بیشتر، نیروهاى غیبى را به امداد و کمک مسلمانان و پیشوایانمعصوم(ع) مىفرستد. هرگز نباید اینگونه تصور کرد، که خداوندبدون فداکارى و جانفشانى مسلمانان و تحمل سختىها،مشکلات، محرومیتها و تقدیم شهید و جانبازو... ، دشمناناسلام و مسلمانان را نابود و اسلام را پیروز مىگرداند.
هنگامى که مشرکان مکه نقشه قتل و کشتن رسول گرامىاسلام(ص) را کشیدند خداوند متعال به وسیله وحى آن حضرت
|392|
را از توطئه قریش آگاه کرد. و در غار ثور نیز به عنکبوت دستور داد تا با تنیدن تار در مقابل درِورودى غار، احتمال وجود آن حضرت را در غار نزد مشرکان مکه منتفى سازد؛ چرا که اولاًحفظ و تداوم اسلام در آن شرایط وابسته به حفظ جان مقدس پیامبر(ص) بود، و با کشته شدنآن حضرت اسلام به کلى از میان مىرفت و ثانیاً آگاهى پیامبر(ص) از توطئه قریش و منحرفکردن اذهان مشرکان از مخفىگاه آن حضرت جز از طریق معجزه و نیروى غیبى ممکن نبود؛ولى پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع) بقیه کارها را با تحمل رنج و سختى فراوان بهصورت عادى انجام دادند. حضرت على(ع) در بستر پیامبر اکرم(ص) خوابید، تا آن حضرتفرصت کافى براى مخفى شدن در غار ثور را داشته باشد. رسول خدا(ص) براى منحرفکردن ذهن مشرکان به جاى حرکت به سوى مدینه در خلاف جهت مدینه در غار ثور مخفىشد و... اگرسنت خدا بر این تعلق گرفته بود که همه کارها از طریق معجزه و نیروى غیبىانجام پذیرد، چه کسى از پیامبر(ص) در این باره شایستهتر و سزاوارتر بود؛ ولى با اینکهخداوند مىتوانست در یک لحظه پیامبر (ص) را بدون هیچ زحمتى به مدینه منتقل کند،چنین نکرد، و رسول خدا با تحمل رنج و زحمت فراوان از مکه به مدینه هجرت فرمود. دراین باره نمونههاى فراوانى در تاریخ اسلام وجود دارد که به همین یک مورد بسنده مىکنیم.
در بحث ما نیز حفظ و تداوم اسلام و به ثمر رسیدن قیام امام حسین(ع) متوقف بر زندهماندن امام سجاد(ع) بود. و حفظ و حراست از جان مقدس امام(ع) در آن شرایط از قدرت وتوان انسان و از طریق اسباب و علل عادى و معمولى ممکن نبود، و نیازمند امدادهاى غیبىبود؛ ولى چنانچه گفته شد، سنت خدا بر این تعلق گرفته است، که تنها در حدّ ضرورت و بهمقدار حداقل از نیروى غیبى استفاده شود. خداوند متعال براى این کار امام سجاد(ع) را بیمارکرد و شرایطى به وجود آورد که با استفاده از آن بتوان از جان مقدس امام سجاد(ع) دفاع کرد.بیمارى امام(ع) دو وظیفه بسیار مهم و سنگین ایجاد مىکرد، یکى پرستارى از آن حضرت درآن شرایط بسیار سخت پیش از شهادت امام حسین(ع) و پس از آن، و دیگرى دفاع از آنحضرت در برابر تعرضات دشمنى که به هیچ یک از اصول انسانى، اسلامى پایبند نبود و حتىبه طفل شیرخوار هم رحم نمىکرد. مسئولیت این دو وظیفه خطیر و بسیار دشوار بر عهدهکسى جز زینب کبرا(س) نبود. حضرت زینب در تمام طول سفر پیوسته مراقب امامسجاد(ع) بود و فداکارىها و از جان گذشتگىهاى او بود که توانست جان مقدس امام(ع) رااز خطرات محافظت نماید. در اینجا به پارهاى از حمایتهاى حضرت زینب از امام
|393|
سجاد(ع) اشاره مىکنیم.
دفاع از جان امام سجاد(ع)
پس ازشهادت امام حسین(ع) سپاه عمرسعد براى غارت خیمههاى اهلبیت(ع) هجومبردند. گروهى از آنان به امام سجاد(ع) رسیدند. امام(ع) در آن حال از شدت ضعف و بیمارىنمىتوانست از جاى خود برخیزد. وقتى سپاه عمر سعد به امام سجاد(ع) رسیدند، یکى فریادبرآورد: «به صغیر و کبیر آنان رحم نکنید و احدى از آنان را باقى نگذارید!» دیگرى گفت:«شتاب نکنید تا با امیر عمر سعد در این باره مشورت کنیم!» شمر شمشیر کشید و قصد جانامام(ع) نمود. حمید بن مسلم گفت: «یا سبحان الله! آیا کودکان کشته مىشوند؟ همانا اوکودکى مریض است!»
[20] شمر گفت ابنزیاد دستور کشتن فرزندان حسین را صادر کردهاست.» حضرت زینب(س) با مشاهده این منظره به امام سجاد(ع) نزدیک شد و گفت:
«او کشته نخواهد شد تا من در دفاع از او کشته شوم!»
سخن زینب سبب شد تا عمر سعد شمر را از تصمیم خود منصرف سازد.
[21]
دلدارى دادن به امام سجاد(ع)
هنگام حرکت به کوفه به درخواست اهلبیت، آنان را از کنار بدن مطهر شهیدان عبوردادند. شاید این نخستین بار بود که امام سجاد(ع) با بدنهاى بىسر و آغشته به خون شهیدانروبهرو مىگردید. مشاهده اینکه چگونه بدن جگرگوشه و نور چشم پیامبر اکرم(ص) ویارانش، برهنه و عریان بر روى زمین افتادهاند ولى عمر سعد بدن کشتههاى سپاه خود را بهخاک سپرده است، بر امام سجاد(ع) بسیار دشوار و سخت بود؛ به طورى که نزدیک بود ازشدت اندوه و ناراحتى مرغ روح از بدنش به پرواز در آید. زینب کبرا(س) که در همه حالاتامام سجاد(ع) را زیر نظر داشت. با مشاهده این حال براى آرامش و دلدارى او حدیثى را ازامایمن بازگو کرد. این حدیث نویدبخش آن بود که قبور شهیدان، کعبه آمال عاشقان ودوستداران امامحسین(ع) خواهد شد. امام سجاد(ع) خود این ماجرا را اینگونه بازگو مىکند:
«هنگامى که ما را از کربلا به سمت کوفه حرکت مىدادند، من به بدنهاى مقدس شهیدانمىنگریستم و در این اندیشه بودم، که چگونه آنها به خاک سپرده نشدهاند؟ این فکر در نظرمبسیار بزرگ و سنگین آمد و مرا به شدت به اضطراب و ناراحتى واداشت، به طورى کهنزدیک بود، روح از بدنم خارج شود. عمهام، زینب، که مرا در آن حال دید، گفت: «اى یادگار
|394|
جدّ، پدر و برادرانم! ترا چه شده است که مىبینم با مرگ دست و پنجه نرم مىکنى؟» در پاسخگفتم: چگونه جزع و زارى نکنم، در حالى که مىبینم سرورم، برادرانم، عموهایم،عموزادههایم و خویشانم آغشته در خون خود، برهنه و عریان، بر زمین افتادهاند، نه کسىآنان را کفن مىکند و نه به خاک سپرده شدهاند. کسى به آنان نزدیک نمىشود و در آنجا رحلاقامت نمىافکند. گویا آنان خاندانى از دیلم و خزر هستند.»
زینب گفت:
«آنچه مىبینى، ترا به جزع و زارى وا ندارد! به خدا سوگند! این عهدى است از رسول خدا(ص)به جدّ و پدر و عمویت. خداوند از گروهى از این امت - که فرعونهاى زمین آنان را نمىشناسندولى در میان اهل آسمانها معروف و شناخته شده هستند - پیمان گرفته است که اینعضوهاى از همجدا و این بدنهاى آغشته به خون را جمع کنند و به خاک بسپارند. آنان در اینسرزمین نشانهاى براى قبر پدرت نصب مىکنند، که گذشت روزگار اثرش را محو و نابودنخواهد کرد. سرکردگان کفر و پیروان گمراهى در محو و نابودى آن مىکوشند؛ ولى تلاش آنانچیزى جز افزودن بر آثار آن و بلند کردن آوازه آن نتیجهاى نمىبخشد.»
[22]
جانفشانى در راه امام(ع)
هنگامى که اهلبیت امامحسین(ع)، در کوفه، وارد مجلس ابنزیاد شدند، ابنزیاد ازمشاهده امام سجاد(ع) در میان اسیران تعجب کرد؛ چرا که او فرمان قتل همه فرزندانامامحسین(ع) را صادر کرده بود. از این رو از اطرافیان خود پرسید: «این کیست؟» و وقتى کهدانست او على فرزند امامحسین(ع) است، گفت: «مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟!»
در طول تاریخ همواره جباران و ستمگران مىکوشیدهاند، تا با استخدام عالمان مزدور وتبلیغات گسترده اعتقادات مذهبى مردم را تحریف کنند و بدینوسیله آنان را به سکوت،سازش و تسلیم در برابر اعمال خلاف خود وادار کنند. در همین راستا بنىامیه به شدت ازمکتب جبر و انتساب همه کارها به خدا حمایت مىکردند. آنان از ترویج مکتب جبر دوهدف را دنبال مىکردند؛ نخست سلب مسئولیت از خود در مقابل اعمال خلاف و بىگناهجلوه دادن خود در برابر جنایات و ظلم و ستمهایى که به مردم روا مىداشتند. دوم ایجاد اینباور و اعتقاد ناصحیح در مردم که حکومت آنان بر اساس خواست و اراده خداوند است وانسان نمىتواند چیزى را که خداوند خواسته تغییر دهد؛ بنابراین هرگونه قیام، انقلاب ومخالفتى براى تغییر وضع موجود و پایان دادن به حکومت آنان، نه تنها محکوم به شکستاست بلکه از نظر دینى حرام و نارواست. ابنزیاد نیز به پیروى از این منطق مىگوید: «مگر
|395|
خدا على بن الحسین را نکشت؟!»
ولى امام سجاد(ع) که پدرش براى احیاى دین و مبارزه با روحیه سکوت و سازش وتسلیم در مقابل ظلم قیام کرده بود و در این راه خود و یارانش به شهادت رسیده بودند، و خودبراى رساندن پیام نهضت کربلا اسارت را به جان خریده بود، نمىتوانست در برابریاوهگویىهاى ابنزیاد سکوت اختیار کند، از این رو فرمود:
«من برادرى داشتم که على بن الحسین نامیده مىشد و مردم او را کشتند!»
ابنزیاد گفت: «بلکه خدا او را کشت!»
امام سجاد(ع) وقتى عناد و لجاجت ابنزیاد را مشاهده کرد، این آیه را تلاوت فرمود:
«الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها؛
[23]
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند و ارواحى را که نمردهاند نیز به هنگامخوابمىگیرد.»
ابنزیاد که در برابر منطق محکم و استدلال امام(ع) درماند، همانند همه جباران وزورمداران تاریخ به تهدید متوسل شد، گفت:
«تو چگونه جرأت مىکنى سخن مرا پاسخگویى؟ ببرید او را، گردنش را بزنید!»
در اینجا نوبت زینب کبرا(س) بود، تا از جان امام سجاد(ع) در برابر ابنزیاد - آن موجوددرنده لجامگسیختهاى که غرور، نخوت و خونریزى سراسر وجودش را فرا گرفته بود -حمایت کند. پس از صدور فرمان کشتن امام(ع) زینب کبرا(س) فرزند برادر را در آغوشگرفت، گفت:
«اى زاده زیاد! آیا آنچه از ما کشتى براى تو کافى نیست؟ به خدا سوگند! من از او جدا نمىشوم!اگر او را مىکشى، من نیز با او کشته خواهم شد!»
ابنزیاد بر سر دو راهى قرار گرفت؛ از یک سو کشتن یک زن و جوانى بیمار و در بند واسیر از غیرت عربى و مردانگى بسیار به دور بود، و از سوى دیگر برگشتن از سخن نیز در آنشرایط براى ابنزیاد مشکل بود؛ از این رو مدتى به امام سجاد و زینب کبرا نگریست، آنگاهزیرکانه موضوع سخن را تغییر داد، گفت:
«خویشاوندى عجیب است! به خدا سوگند! من گمان مىکنم که زینب دوست دارد او را همراهبرادرزادهاش بکشم. رهایش کنید!؛ زیرا من بیماریش را براى کشتن او کافى مىدانم!»
امام سجاد(ع) به عمهاش فرمود: «اى عمه! سکوت کن! تا من با ابنزیاد سخن گویم.»
|396|
آنگاه روبه ابنزیاد کرد، فرمود:
«اى زاده زیاد! آیا مرا به مرگ تهدید مىکنى؟ آیا نمىدانى کشته شدن عادت ماست و شهادتدر راه خدا کرامت ماست».
[24]
حمایت از زنان و کودکان
اهلبیت امامحسین(ع) پس از شهادت آن حضرت در شرایط بسیار طاقتفرساودشوارى قرار گرفتند. آنان از یک سو سوگدار پدر، برادران، فرزندان و عزیزترینخویشانو بستگان خود به فجیعترین شکل ممکن بودند. از سوى دیگر در میاندشمنىبىرحم، جنایتکار و درنده خو قرار داشتند و از سوى سوم از نظر آب و غذامجبوربودند با حداقل امکانات و جیره غذایى روزگار سپرى کنند. روشن است کهدراینشرایط بسیار دشوار و ناگوار لازم بود، شخصى بسیار قوى، نیرومند، شجاعازجانگذشته، فداکار، رئوف، مهربان و دلسوز تکیهگاه و مددکار اهلبیت باشد وسرپرستىو حمایت از زنان و کودکان را به عهده گیرد، آنان را در آن مصائب سخت وجانکاهدلدارى و تسلیت دهد، در برابر دشمن جنایتکار خود را بلا گردانشان نماید و ازجیرهناچیز غذایى خود چشمپوشى نماید تاکودکان از حداقل آب وغذا بهرهمندگردند.درغیر این صورت معلوم نبود که اسرا قدرت تحمل این همه مشکلات را داشتهباشند. شخصیتى که بتواند در آن شرایط از عهده همه این مسئولیتها برآید، جز عقیلهبنىهاشم، زینب کبرا کسى نبود. کسى که رویارویى با مشکلات و سختىها را از دورانکودکى و خردسالى از مادرى همچون فاطمه زهرا(س) و پدرى چون على مرتضى(ع)آموخته بود. در اینجا به چند نمونه از حمایتهاى آن بانوى نمونه، از اهلبیت امامحسین(ع)اشاره مىکنیم:
جمع آورى زنان و کودکان
یکى از وحشیانهترین و بىسابقهترین جنایات تاریخ یورش وحشیانه و ددمنشانه سپاهعمر سعد به اهلبیت امامحسین(ع) است. پس از شهادت امامحسین(ع) آن جرثومههاىجنایت، بىرحمى و قساوت، نخست زنان و کودکان بىدفاع خاندان رسالت را مورد هجوموحشیانه خود قرار دادند و با بدترین شیوه هر چه زیور آلات و لباس و وسایل داشتند، غارتکردند. سپس خیمههاى آنان را به آتش کشیدند. زینب کبرا - که مسئولیت حمایت و پاسدارى
|397|
از زنان و کودکان را به عهده داشت - از امام سجاد(ع) پرسید:
«اى یادگار گذشتگان و پناهگاه بازماندگان! خیمههاى ما را به آتش کشیدند در این باره چهفرمان مىدهى؟»
امام سجاد(ع) فرمود: «فرار کنید!»
در این هنگام زنان و کودکان خاندان پیامبر اکرم(ص) با گریه و زارى سر به بیابان نهادند.ولى زینب کبرا نمىتوانست صحنه را ترک گوید و فرار کند، بلکه او باید مىماند و از امامسجاد(ع) نگهدارى و پرستارى مىنمود. شخصى که شاهد آن صحنه جانگداز بود، گوید:
«همانگونه که آتش از خیمههاى خاندان رسالت شعله مىکشید، بانوى بزرگوارى را دیدم که درکنار خیمهاى ایستاده است. آتش از اطرافش زبانه مىکشد و او پیوسته به سوى راست و چپ وآسمان نگاه مىکرد، دست بر دست مىکوبید و به درون خیمهاى مىرفت و از آن خارج مىشد.با سرعت خود را به او رساندم و گفتم: اى بانوا! چرا در میان آتش ایستادهاى؟ مگر نمىبینى کههمه زنان فرار کردهاند و در بیابان پراکنده گردیدهاند؟ چرا تو به آنان نمىپیوندى؟.
زینب با شنیدن این سخن گریست و گفت: من بیمارى در خیمه دارم که قدرت ایستادن ونشستن ندارد، در این حال که آتش او را احاطه کرده، چگونه مىتوانم او را تنها رها کنم.»
پس از آنکه آتش خیمهها فرو نشست، زینب کبرا براى جمع آورى زنان و کودکان بهگردش در بیابانهاى اطراف پرداخت. او در بیابانهاى اطراف مىگشت و یکایک زنان وکودکان را پیدا مىکرد و گِرد هم جمع مىکرد. ولى هر چه جستجو کرد، نتوانست دو تن ازکودکان امامحسین(ع) را بیابد! سرانجام پس از تلاش و کوشش بسیار مشاهده کرد، آناندست در گردن یکدیگر نموده، در گوشهاى از بیابان به خواب رفتهاند! وقتى نزدیکتر شد وآنان را حرکت داد، دانست که آنان بر اثر تشنگى فراوان و ترس و وحشت بسیار در آن بیابان،تنها جان به جان آفرین تسلیم کردهاند.
[25]
دفاع از فاطمه دختر امام حسین(ع)
یزید که سرمست از پیروزى بود، در شام مجلسى ترتیب داد، و همه سفرا و مقامات را درآن مجلس دعوت کرد، تاپیروزى خود را در برابر آنان به نمایش گذارد. در آن مجلسحوادثى روى داد که به رسوایى یزید انجامید. یکى از آن حوادث دردناک جسارت مردى ازشام به فاطمه دختر امامحسین(ع) بود. در مجلس یزید مرد شامى به فاطمه اشاره کرد، و بهیزید گفت: «این کنیز را به من ببخش!».
فاطمه با شنیدن این سخن در حالى که به شدت مىلرزید، خود را به عمهاش زینب(س)
|398|
چسباند و گفت: «یتیم شدم، کنیز هم بشوم؟»
زینب(س) با شهامت کامل رو به مرد شامى کرد و گفت:
«به خدا دروغ مىگویى و رسوا شدى! نه تو و نه یزید هیچ کدام قدرت به کنیزى بردن این دختررا ندارید!»
یزید با شنیدن این سخن به خشم آمد و گفت: «به خدا دروغ مىگویید! من چنین قدرتى رادارم و اگر بخواهم، انجام مىدهم.»
زینب(س) گفت:
«چنین نیست، به خدا سوگند! خداوند چنین حقى را به تو نداده است مگر اینکه از دین ماخارج شوى و آیین دیگرى را بپذیرى!»
یزید از سخن حضرت زینب(س) به شدت خشمگین شد، گفت: «با من اینگونه سخنمىگویى؟ پدر و برادرت از دین خارج شدهاند!»
زینب تاکید کرد: «تو اگر مسلمانى، با دین خدا و دین پدر و برادر من، تو و پدر و جدّتهدایت شدهاى.»
یزید گفت: «دروغ مىگویى اى دشمن خدا!»
زینب(س) فرمود:
«تو امیرى هستى که ظالمانه ناسزا مىگویى و به خاطر قدرت خود زور مىگویى!»
یزید از این سخن شرمنده و ساکت شد. در اینجا بار دیگر مرد شامى به یزید گفت: «ایندختر را به من ببخش!»
یزید گفت: «بس کن! خداوند مرگ ناگهانى برایت بفرستد.»
مرد شامى پرسید: «مگر این دختر کیست؟»
یزید گفت: «این فاطمه دختر حسین و آن زن، زینب دختر على بن ابىطالب است.»
مرد شامى گفت: «حسین فرزند فاطمه و على؟»
وقتى پاسخ مثبت شنید گفت:
«خداوند ترا لعنت کند اى یزید! عترت پیامبرت را مىکشى و فرزندان او را اسیر مىکنى؟به خدا سوگند! من گمان مىکردم که آنان اسراى روم هستند!»
یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق مىکنم!» آنگاه دستور داد گردناورازدند.
[26]
|399|
دادن جیره غذایى خود به کودکان
در طول سفر، کودکان و زنان اهلبیت از جیره غذایى ناچیزى برخوردار بودند، به طورىکه آن مقدار غذا براى کودکان که از قدرت تحمل کمترى برخوردارند، کافى نبود. زینب کبراکه مسئولیت پاسدارى از کودکان را بر عهده داشت، نمىتوانست ناظر گرسنگى کودکانداغدار و رنجیده برادر باشد؛ از این رو جیره غذایى خود را در میان کودکان تقسیم مىکرد وخود روزهاى پىدرپى گرسنه سپرى مىکرد. این امر سبب شد که آن حضرت گرفتار ضعفجسمانى شود و نتواند نماز شب خود را ایستاده به جا آورد.
امام سجاد(ع) مىفرماید:
«در یکى از منزلهاى بین راه دیدم عمهام - زینب - نشسته نماز شب به جا مىآورد، وقتىدلیل آن را پرسیدم، پاسخ داد به علت ضعف و گرسنگى سه شب است که توان ایستادن ندارد.مأموران یزید در طول راه در هر شبانه روز به هر نفر تنها یک قرص نان مىدادند. که براىکودکان کافى نبود و زینب سهم غذاى خودرا به آنان مىداد و خود گرسنه مىماند.»
[27]
پیامرسانى نهضت عاشورا
چنانچه گفته شد قیام و نهضت امام حسین(ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحلهمبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پیامرسانى و بیدارگرى، اگر نهضتامامحسین(ع) در همان مرحله نخست خلاصه مىشد و کسى نبود که پیام نهضت را به گوشمردم آن زمان برساند، ماهها زمان لازم بود تا به طور طبیعى خبر قیام امام(ع) به شهرهاىاطراف برسد. شاهد این مدعى این است که پیش از ورود اهلبیت امام(ع) به مدینه مردم آنشهر هنوز از رویدادهاى کربلا بىخبر بودند. در این مدت یزیدیان با آن همه امکاناتتبلیغاتى، که در اختیار داشتند، به راحتى مىتوانستند، وقایع کربلا را در راستاى منافع خودتحریف کنند و به گونهاى به گوش مردم برسانند که براى حکومت یزید کمترین ضرر و زیانرا در برداشته باشد. در این صورت تا حدّ بسیار زیادى از تأثیر قیام امامحسین(ع) در جامعهآن زمان و جوامع آینده مسلمانان کاسته مىشد، و به طور قطع ما امروز شاهد این همه آثار وبرکات براى نهضت امام حسین(ع) نبودیم.
بنىامیه براى سرپوش نهادن بر جنایت خویش و انحراف افکار عمومى از شگردهاىگوناگون تبلیغاتى استفاده مىکردند، که برخى از آنها عبارتند از:
1. مخفى نگهداشتن جنایات خود از دید مردم در حدّ ممکن،
|400|
2. ضددینى و ضدمردمى معرفىکردن فعالیتهاىمخالفانخود.
بنىامیه با ابزارهاى گوناگون تبلیغاتى که در اختیار داشتند،مخالفان خود را افرادى بىدین، دنیا پرست، قدرت طلب وآشوبگر به مردم معرفى مىکردند. چنانچه زیاد با تنظیم شهادتنامهدروغین علیه حجر بن عدى و یارانش کوشید، آنان را افرادى کافرو بىدین معرفى کند و همچنین ابنزیاد و یزید تبلیغات وسیعى راآغاز کردند، تا امامحسین(ع) را شخصیتى آشوبگر که از دیناسلام خارج شده و علیه حکومت اسلامى قیام کرده، و در صددناامن کردن جامعه است، معرفى نمایند.
3. ایجاد شایعات گوناگون در باره کیفیت وقوع حوادث وانگیزه مخالفان.
در مواردى که بنىامیه قدرت کتمان حقایق را نداشتند، باشایعهپراکنى و ایجاد نظریات متضاد و متناقض درباره یک حادثهمىکوشیدند، آن حادثه را در هالهاى از ابهام فرو برند، و به اینصورت در حدّ امکان از انتساب آن به دستگاه حکومت بکاهند،چنانچه در مورد شهادت عمرو بن حمق اقوال و نظریاتگوناگونى در جامعه منتشر کردند.
در باره نهضت امامحسین(ع)، یزید و یزیدیان مىخواستند، باتبلیغات گسترده و دامنهدار خود، اقدام امام(ع) را حرکتى ضددین، بر خلاف مصالح مسلمانان و جامعه اسلامى و در راستاىمنافع مادى و دنیوى به مردم معرفى کنند، و بدینوسیله حداکثربهره بردارى را در سرکوب و به سازش کشاندن مخالفان خودبکنند. از این رو آنان در آغاز نه تنها در جهت مخفى کردنجنایات خود و جلوگیرى از انتساب آنها به حکومت تلاشنمىکردند، بلکه بر عکس مىکوشیدند، با مشوش نشان دادننهضت امامحسین(ع) و اهداف او، شهادت امامحسین(ع) و
|401|
یارانش را از افتخارات بزرگ حکومت یزید معرفى کنند؛ ولىاسارت اهلبیت تمام فعالیتهاى وسیع و گسترده تبلیغاتى بنىامیهرا تحت الشعاع قرار داد و تمام بافتههاى آنان را نقش بر آب کرد.اهلبیت امامحسین(ع) به سرپرستى زینب کبرا(س) توانستند، بهسرعت پرده از جنایات یزید و عمالش بردارند و چهره خبیثآنان را براى مردم کوفه و شام و دیگر شهرهایى که در مسیرحرکت کاروان از کوفه به شام قرار داشت، رسوا کنند. آنان درکوتاهترین زمان ممکن نداى حقطلبى، ظلم ستیزى، پاسدارى ازدین، مظلومیت و عدالتخواهى امامحسین(ع) را به شهرهاىبسیارى رساندند. به طورى که پس از مدتى کوتاه یزید دریافتکه نه تنها از شهادت امامحسین(ع) و اسارت اهلبیت او نتوانستهاست به اهداف از پیش تعیین شده نایل گردد بلکه بر عکس روزبهروز خود را رسواتر و منفورتر نموده است. او که با علنى کردن وبه نمایش گذاشتن خود و عمالش در کربلا مىخواست، جرأتمخالفان با حکومت خود را از مسلمانان سلب کند، پس از مدتکوتاهى دریافت، که نهضت امام حسین(ع) روزبهروز بر جرأتو جسارت مسلمانان در مقابله با ظلم و اعمال خلاف او مىافزاید.به همین دلیل هنوز مدت زیادى از اقامت اسیران و اهلبیتامامحسین(ع) در شام نگذشته بود که یزید در برخورد خود با قیامو نهضت امام(ع) تجدید نظر کرد.
یزید اهلبیت امامحسین(ع) را از خرابه به کاخ خود منتقلکرد. اجازه برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى براىامامحسین(ع) به آنان داد. از امام سجاد تجلیل و احترام کرد وبدون او غذا نمىخورد و آنان را با احترام روانه مدینه کرد. او بااین کارها تلاش کرد گناه کشتن امامحسین(ع) را به گردن ابنزیادبیندازد و خود را از کشتن امام(ع) تبرئه نماید.
[28] ولىفداکارىهاى اهلبیت(ع) مجال هرگونه اقدامى را در جهت
|402|
تحریف تاریخ کربلا از یزید و یزیدیان سلب کرده بود. اسارت اهلبیت امامحسین(ع) واقدامات آنان به سرپرستى زینب کبرا نه تنها مانع تحریف نهضت امامحسین(ع) در آن زمانگردید، بلکه در طول تاریخ آن را از هرگونه تحریفى حفظ کرد؛ به طورى که حتى برخى ازمتعصبان پس از گذشت سالها نتوانستند، بر جنایات یزید و یزیدیان سرپوش نهند و نهایتتلاش و کوشش آنها در تبرئه یزید به اینجا انجامید که بگویند: «یزید مجتهد بود و در کشتنامامحسین(ع) به خطا رفت؛ از این رو گناهى بر او نیست!» در حالى که کشتن فرزندپیامبر(ص) و کسى که رسولخدا(ص) او را سرور جوانان بهشت معرفى کرده است، جاىاجتهاد و رأى و نظر نیست.
آثار و نتایجى که شهادت امامحسین(ع) و یارانش و اسارت اهلبیتش بر جاى گذاشت،آن چنان واضح و روشن است، که گاهى بر اثر فرط ظهور براى گروهى موجب غفلتمىگردد. موفقیت و شکست هر حرکت و قیامى در مقایسه با اهداف آن قیام باید سنجیدهشود، و شکى نیست که امام حسین(ع) جز زنده نگهداشتن اسلام هدف دیگرى نداشت و دراین راه به موفقیت کامل رسید از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: «امام سجاد(ع) پس ازشهادت در حالى که در محمل نشسته و سر خود را پوشانده بود، از سفر [شام به مدینه] بازمىگشت. در این هنگام ابراهیم بن طلحهبنعبیدالله نزد امام(ع) آمد و با حالت تمسخر واستهزا در حالى که سر خود را مىپوشاند پرسید: «چه کسى پیروز شد؟»
علىبنالحسین فرمود:
«اگر مىخواهى بدانى چه کسى پیروز شد، هنگامى که وقت نماز فرا رسید اذان و اقامه بگو (تابدانى چه کسى پیروز شد!)»
[29]
این سخن امام(ع) به خوبى بیانگر آن است که بنىامیه در صدد محو و نابودى اسلام بودندو امامحسین(ع) براى حفظ و بقاى اسلام قیام کرد و شنیده شدن نداى اذان در اقصى نقاطجهان بهترین دلیل بر پیروزى امامحسین(ع) است. هر چند مسلمانان از آن غافل باشند.
به هر حال زینب کبرا در طول سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام در زمانهاى مناسببه بیدارگرى و پیامرسانى مىپرداخت و با سخنان خود به جامعه و مردم خاموش آن زمانروح حیات و زندگى مىبخشید، که به نمونههایى از آنها اشاره مىکنیم:
سخنرانى در کوفه
با بررسى شرایطى که هر کس در آن شرایط قادر بر سخنرانى نیست، مىتوان به قدرت
|403|
بیان، نفوذ کلام، اعتماد به نفس و توان او در جذب شنوندگان پى برد. اشخاصى هستند که باکمترین مشکل روحى و جسمى و یا کوچکترین تغییرى در شرایط محیط سخنرانى ووضعیت شنوندگان، قدرت بر سخن گفتن را از دست مىدهند. در مقابل افراد نادرى هستند،که در بدترین وضعیت جسمى و روحى و شرایط محیطى قادرند بیشترین تأثیر را درشنوندگان خود بگذارند.
زینب کبرا(س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحى، قدرت بیان و نفوذ کلامىبرخوردار بود که در بدترین شرایطى که ممکن است براى یک گوینده فراهم آید، بهترین ونافذترین سخنرانىها را ایراد کرد. او در سفر تبلیغى خود از کربلا به کوفه و از کوفه به شام ازنظر جسمى و روحى در شرایطى قرار داشت، که حقیقتاً قلم و بیان از توصیف آن عاجز است.زینب کبرا سوگدار عزیزترین خویشان و بستگان خویش بود. روزها پىدرپى مىگذشت کهاز خواب، استراحت و غذاى کافى بىبهره بود. مسئولیتهاى متعدد و سنگینى بر عهدهداشت که فکر هر کدام از آنها به تنهایى انسان را از پرداختن به کارهاى دیگر باز مىداشت. ازنظر مخاطبان تعداد زیادى از آنان بر اثر تبلیغات حکومت اموى اهلبیت را گروهى یاغى وآشوبگر که علیه امنیت مسلمانان قیام کردهاند، مىدانستند، و هرگز آمادگى گوش دادن بهسخنان زنى اسیر را نداشتند. محیط نیز به هیچ وجه مناسب سخنرانى نبود، صداى هلهلهشادى با صداى شیون و زارى و صداى زنگ شتران و گفتگوى مأموران از هر طرف در همآمیخته بود، به طورى که صدا به صدا نمىرسید. در چنین شرایطى حضرت زینب آغاز بهسخن کرد. نخستین شرط سخنرانى ساکت کردن مجلس و محیط سخنرانى است. گویندهاىکه نتواند، مجلس را ساکت نماید و کنترل مجلس را در اختیار گیرد، نخواهد توانست برشنوندگان خود تأثیر زیادى بگذارد. ساکت کردن مجلس در آن شرایط از قدرت و توانانسانهاى معمولى و عادى خارج بود؛ ولى زینب کبرا(س) از چنان قدرت روحى و عظمتىبرخوردار بود که با یک اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگشتران از کار افتاد و نفسها در سینهها حبس گردید. راوى گوید:
«من تا آن زمان هرگز زن باحیایى را ندیده بودم که همچون زینب سخن گفته باشد؛ گویا با زبانعلى سخن مىگفت:»
سرانجام زینب کبرا در میان اشک و آه مردم کوفه از درون محمل اینگونه سخن آغاز کرد:
«مردم کوفه! مردم مکارِ خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهى مباد! هرگز ناله هاتان از
|404|
سینه بریده نگردد! شما آن زن را مىمانید که چون آنچه داشت مىرشت، به یکبار رشتههاىخودرا پاره مىکرد، نه پیمان شما را ارجى است و نه سوگند شما را اعتبارى! جز لاف جزخودستایى، جز در عیان، مانند کنیزکان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟شما گیاه سبز وتر و تازهاى را مىمانید که بر توده سرگینى رسته باشد و مانند گچى هستید کهگورى را بدان اندوده باشند، چه بد توشهاى براى آن جهان آماده کردید، خشم خدا و عذابدوزخ، گریه مىکنید؟ آرى به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید. بیش بگریید و کم بخندید! باچنین ننگى که براى خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگى که با هیچ آب شسته نخواهد شد، چهننگى بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردى که چراغ راه شما و یاور روزتیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و براىآینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خوارى و سرشکستگى زندگى کنید؛ چه،شما خشم خدا را براى خود خریدید! کارى کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمینبشکافد و کوهها در هم بریزد. مىدانید چه خونى را ریختید؟ مىدانید این زنان و دختران کهبىپرده در کوچه و بازار آوردهاید، چه کسانى هستند؟! مىدانید جگر پیغمبر خدا را پارهکردید؟! چه کار زشت و احمقانهاى! کارى که زشتى آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجبمىکنید که از آسمان قطرههاى خون بر زمین مىچکد؟ اما بدانید که خوارى عذاب رستاخیرسختتر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهى که کردید نمىگیرد، آسوده نباشید،خدا کیفر گناه را فورى نمىدهد اما خون مظلومان را هم بى کیفر نمىگذارد، خدا حساب همهچیز را دارد.»
[30]
راوى گوید: سخنان زینب مردم کوفه را گریان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشیمانىدست به دهان گرفته بودند. در کنار خود پیرمردى را دیدم به قدرى گریسته که محاسنشترشده است. او زیر لب با حال گریه مىگفت:
«پدرم و مادرم فداى شما! سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانانتان بهترین جوانان،زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلها است. شما هرگز خوار و مقهور نمىگردید.»
[31]
در مجلس ابنزیاد
اسیران را به مجلس ابنزیاد آوردند. او با گروهى از اشراف و بزرگان کوفه در دارالامارةنشسته بود.
زینب کبرا(س) لباسهاى کهنه و نامناسب بر تن داشت. از این رو به طور ناشناس در میانزنان وارد مجلس گردید و در گوشهاى نشست. زنان نیز اطرافش را گرفتند تا کمتر جلبتوجه نماید. ابنزیاد که رفتار اهلبیت را زیر نظر داشت متوجه موضوع گردید و براى اینکهزینب را شرمنده نماید گفت: «آن زن کیست که در میان زنان در گوشه مجلس نشست؟»
زینب کبرا سخن او را پاسخ نداد. ابنزیاد براى بار دوم و سوم این سخن را تکرار کرد، تا
|405|
سرانجام یکى از زنان گفت: «این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست!»
ابنزیاد رو به زینب کرد، گفت: «سپاس خدایى را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان دادکه سخنانتان دروغى بیش نبود!»
زینب فرمود:
«سپاس خدایى را که ما را به پیامبرش محمد(ص) کرامت داد و از پلیدىها پاک گردانید. همانافاسق رسوا گردید و فاجر دروغ مىگوید و آن ما نیستیم!»
ابنزیاد براى اینکه احساسات حضرت زینب را تحریک کند، گفت: «کار خدا را با برادر واهلبیت خود چگونه دیدى؟»
زینب:
«جز زیبایى ندیدم! آنان گروهى بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود پس بهسوى آرامگاهشان شتافتند. به زودى خداوند میان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تومخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آنگاه خواهى دید که پیروز و رستگار کیست. اى زادهمرجانه! مادرت به سوگت نشیند!»
این سخن بیانگر اوج شخصیت حضرت زینب از نظر معرفت، شناخت، ایمان، رضا وتسلیم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگى این بانوى بزرگ همه را به تعجب و شگفتىوا مىدارد. تمام این حوادث ناگوار و سخت چون در راستاى خشنودى و رضاى خداونداست، در نظر حضرت زینب زیبا و گوارا است.
ابنزیاد که قصد شرمسار نمودن حضرت زینب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چناندر مقابل منطق حضرت زینب شکسته شد، که از شدت خشم و عصبانیت قدرت تفکر واندیشه را از دست داد و تصمیم به کشتن زینب گرفت. این روش همه ستمکاران وزورمداران است که شکست خود را در میدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبرانمىکنند؛ ولى عمرو بن حریث با سخنان خود قدرى او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زناست و زنان به سخنانشان بازخواست نمىشوند!»
ابنزیاد که با سخن عمرو از کشتن زینب منصرف شد، این بار براى جبران شکست خودبه ناسزاگویى روى آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسین» طغیانگر و سرکشانخاندان تو شفا و آسایش بخشید!» این سخن دل حضرت زینب را به شدت به دردآورد، گفت:
«به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را کشتى، شاخههایم را بریدى و ریشهام را بر کندى. اگر اینشفاى توست، به تحقیق شفا یافتى!»
|406|
ابنزیاد: «این زن به سجع سخن مىگوید! پدرش نیز شاعر و سجع باف بود!»
زینب:
«اى زاده زیاد! زنان را با سجع چه کار؟»
[32]
در مجلس یزید
در آغاز ورود اهلبیت به شام یزید خود را پیروز و امامحسین(ع) را شکستخوردهمىدانست، بنابراین براى اینکه پیروزى خود را در برابر دیدگان سفراىکشورهاومقامات و مسئولان حکومتى و بزرگان شام به نمایش گذارد، مجلس با شکوهىترتیب داد، سرهاى مقدس شهیدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهلبیتامامحسین(ع) را وارد مجلس کنند. هر کدام از اهلبیت با دیدن سر مقدس امامحسین(ع) وسرهاى شهیدان عکسالعمل خاصى نشان دادند و جملهاى بر زبان آوردند. زینب(س) تاچشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدایى حزین و نوایى غمانگیز که همه دلها را به دردمىآورد گفت:
«اى حسین! اى محبوب رسول خدا، اى زاده مکه و منى، اى زاده فاطمه زهرا بهترین زنان، اىزاده دختر مصطفى!»
نوحهسرایى زینب(س) همه اهل مجلس را گریاند. یزید که تا آن زمان ساکت نشسته بود،شروع کرد با چوب خیزران بر لب و دندان امامحسین(ع) بکوبد و اشعار کفرآمیز ابن زبعرىرا که در احد سروده بود بخواند.
حاضران در مجلس بر اثر تبلیغات گسترده بنىامیه در طول سالهاى طولانى حکومتمعاویه بر شام و تبلیغات سنگین یزید در غفلت و بىخبرى کامل از حقایق به سر مىبردند وواقعاً تصور مىکردند، یزید گروهى آشوبگر را کشته است. از این رو لازم بودآنان از خوابخرگوشى چندین ساله خود بیدار شوند. مسئولیت این بیدارگرى بازینب(س) بود؛ زیرا اگرامام سجاد(ع) در شرایطى که یزید سر مست از غرور پیروزى بود،لب به سخن مىگشود،احتمال کشته شدنش بسیار بود. سخنان زینب سبب شد کهمجلس به گونه دیگرى غیر ازآنچه یزید مىخواست پایان یابد. او با سخنان خود یزیدویزیدیان را رسوا کرد.
[33] خطبهمعروف و کوبنده آن بانوى سخن در چنین فضایى ایرادشد؛ خطبهاى پر نکته و سراسرمعرفت و بینشسیاسى که باید جداگانه مورد شرح و تفسیر قرار گیرد.
|407|
برگزارى مراسم سوگوارى در شام
سخنرانى حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در شام اوضاع را علیه یزید متحول کرد. ازآن پس یزید روش خود را تغییر داد و تلاش کرد، خود را از کشتن امامحسین(ع) تبرئه کند وگناهان را به گردن ابنزیاد بیندازد. یزید به زودى دریافت که ادامه اقامت اهلبیت در شامروزبهروز بر وخامت اوضاع به زیان او مىافزاید. از این رو در صدد تدارک سفر اهلبیت بهمدینه برآمد. پیش از سفر اهلبیت از یزید درخواست کردند که براى شهیدان سوگوارىکنند. یزید خانهاى در اختیار آنان قرار داد و به آنان اجازه سوگوارى داد. اهلبیت به مدت سهروز به سوگوارى پرداختند و بیش از پیش یزید و یزیدیان را رسوا کردند.
سوگوارى اهلبیت، آن چنان تأثیرى در شام گذاشت که وقتى اهلبیت وارد خانهمىشدند زنى از خاندان ابوسفیان نبود مگر آنکه به استقبال آنان بشتابد و بر امامحسین(ع)گریه و زارى کند.
[34]
[1]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، منشورات اعلمى، چاپ دوم، سال 1408ه'.ق، ص95.
[2]. ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، دارالکتب الاسلامیة، ج3، ص62.
[3]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج93، ص376.
[4]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص108، 162، 165.
[5]. ذبیح الله محلاتى، همان، ج3، ص38.
[6]. امام خمینى، صحیفه امام، ج10، ص110.
[7]. محدث قمى، نفس المهموم، مکتبة بصیرتى، سال 1405ه'.ق. ص379.
[8]. سید بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحیدریة فى النجف، 1369 ه' ق، صbr>27> و 28.
[9]. ذبیح الله محلاتى، همان، ج3، ص50.
[10]. اکبر اسدى، مهدى رضایى، زیباترین شکیب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم،چاپ اوّل، پاییز 1374، ص30، به نقل از زینب الکبرى، ص89.
[11]. علامه مجلسى، همان، 1/45.
[12]. در این حدیث حضرت زینب(س) از طریق امایمن از پیامبر اکرم(ص) نقل مىکند که اجساد شهیدان بهخاک سپرده خواهد شد و قبور آنان مزار دوستانشان خواهد گردید. زینب(س) پس از شنیدن این حدیث اززبان امایمن آن را بر پدر بزرگوارش حضرت على(ع) عرضه کرد تا از درستى آن اطمینان کامل یابد.
[13]. علامه مجلسى، همان، 372/44.
[14]. همان، ج44، ص391.
[15]. همان، ج45، ص1 - 3.
|408|
[16]. همان، ج45، ص43 - 44.
[17]. دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زینب به نامهاى محمد و عون در کربلا به شهادترسید (علامه مجلسى بحارالانوار، ج44، ص366) ولى در باره اینکه مادر هر دوى آنها زینب بود و یا اینکهتنها عون فرزند آن حضرت بود، در میان تاریخ نگاران اختلاف است. علامه سید محسن امین(ره) هر دوىآنها را فرزندان زینب مىداند (سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص137) ولى ابوالفرج تنها «عون» رافرزند زینب کبرا(س) به شمار آورده است. (ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص95) در هر حال مسألهنیازمند تحقیق و بررسى بیشترى است.
[18]. علامه مجلسى، همان، ج45، ص53 - 54.
[19]. همان، ج45، ص55.
[20]. حمید بن مسلم براى تحریک احساسات سپاه عمر سعد از امام سجاد(ع) به کودک تعبیر کرده است والاّدر آن زمان حدود بیست و چند سال از سن امام سجاد(ع) مىگذشت.
[21]. عبدالرزاق الموسوى المقرم، مقتل الحسین، دارالثقافه، چاپ دوم سال 1411، ص301.
[22]. علامه مجلسى، همان، ج 45، ص 180-179.
[23]. سوره زمر(75): 42.
[24]. علامه مجلسى، همان، ج45، ص117 - 118.
[25]. محمد مهدى حائرى، معالى السبطین فى احوال الحسن و الحسین، منشورات الشریف الرضى، چاپدوم، بهمن 1363، ج2، ص88 - 89.
[26]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص136 - 137.
[27]. مهدى پیشوایى، شام سرزمین خاطرهها، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، چاپ اوّل، پاییز 1369،ص 175.
[28]. محمد مهدى حائرى، همان، ج2، ص186 - 187.
[29]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص177، حدیث 27.
[30]. ترجمه خطبه حضرت زینب از سید جعفر شهیدى، قیام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگاسلامى.1359 ه'.ش، ص182 و 183 نقل گردید.
[31]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، 108، 162، 163 و 165.
[32]. همان، ج45، ص115، 116، 117 و 154.
[33]. تفصیل این ماجرا در بحارالانوار، ج45، ص132، به بعد و 157 به بعد آمده است.
[34]. طبرى، تاریخ طبرى، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم 1408، ج 3، ص 339.