زندگی به همان اندازه که نیازمند تغذیه است به تنفس نیازمند است، احمقانه تر از این نیست که جامعه بشری به خاطر مصرف بیشتر راه تنفس را ببندد و زیست را به نابودی بکشاند. مقاله حاضر کوششی است درجهت ارزیابی موقعیت و حرکت جمعی طر فداران محیط زیست که یکی از مباحث عمده در عرصه عمومی ایران است. نگارنده پس از ارائه مقدمه ای در باب محیط زیست وتاریخچه شکل گیری تشکل های زیست محیطی و جنبش سبز در جهان سعی می کند به بحث مناقشه انگیز جنبش سبز درایران بپردازد. به نظر نگارنده حرکت جمعی سبزها در ایران از حداقل ویژگی های مشترک جنبش های اجتماعی (مانند: وجود شبکه ای غیر رسمی، گفتمان آگاهی بخش و روشنگری وتوان و فرصت اعتراض سیاسی) برخوردار نمی باشد ولی وجود یک گرایش سیاسی ـ اجتماعی سبز در ایران احساس می گردد. در این ارزیابی از منابع کتابخانه ای همچون کتاب، نشریات و نمایه داخلی و اینترنت استفاده شده است.
این مقاله به دنبال تبیین خاستگاه جنبش جوانان ایران در فاصله زمانی 1380ـ1350 است. در این سه دهه جنبش جوانان یکی از جنبش های اجتماعی مهم در عرصه سیاسی کشور بوده است. برای تبیین خاستگاه این جنبش دو متغیر «شکاف نسلی» و «دموکراسی» بررسی شده و نتایج حاصل نشان می دهد خاستگاه جنبش جوانان در ایران تقابل دموکراسی و اقتدارگرایی بوده است نه شکاف نسلی. در تحلیل های این مقاله علاوه بر آمارهای رسمی از نتایج برخی نظرسنجی ها نیز استفاده شده است.
نگارنده در پاسخ به این پرسش که چرا اصلاحطلبی در ایران ناکام ماند، متغیرهای اثرگذار بر کامکاری و ناکامی آن چه بودند؟ معتقد است که کامکاری و ناکامی اصلاحطلبی بستگی تام به میزان زایش و افزایش سرمابه اجتماعی که به وجود آورده است دارد. با توجه به تعریف سرمایه اجتماعی و اهمیت نقش اعتماد ملی در آن چنین نتیجه میگیرد که اصلاحطلبان موجب گسترش بیاعتمادی ملی و گسست جامعه و دولت شدند و راه علاج پارادوکس دموکراسی توسعه تاریخی ایران را در دموکراسی تعاملی نخبگان میداند، نه در دموکراسی تودهای اصلاحطلبان.
نویسنده معتقد به مفهومی به نام روشنفکری دینی است و چون این روشنفکری دینی را در حال گذار میداند معتقد است باید از آن پاسداری کرد. در توضیح ابتدا با نگاهی اجمالی به روند شکلگیری و تحولات روشنفکری دینی پرورنده آن را دکتر شریعتی و پدرش را مهدی بازرگان میداند که تاکنون ادامه داشته است. در این مسیر تاریخی روشنفکران دینی گاه دچار ارتداد مارکسیستی و گاهی دچار ارتجاع لائیتیسه شدهاند و در حد وسط با دکتر سروش ادامه یافته است. آغاز روشنفکری دینی با فقر فلسفه شریعتی همراه بود و در ادامه دچار فقر تاریخیدانی. اولی به ستیز با روحانیت و ارتداد مارکسیستی رسید پس دومی نباید در شرایط گذاری که در آن قرارداد این تجربه را تکرار کند. راه توسعه جز از راه اصلاحطلبی دینی نمیگذرد پس با تکرار آن تجربه توسعه را به عقب نیاندازیم و اصلاحطلبی را از دین جدا نکنیم.