یکی از مسائلی که در طول تاریخ فلسفه اسلامی همواره مورد بررسی فلاسفه قرار گرفته است مسئله جامع اجزای بدن است چرا که تعلق نفس به غیر «جسم طبیعی آلی زنده» امری ممتنع بوده و همواره این پرسش فلسفی در ذهن فیلسوفان خلجان داشته است که عامل جمع کننده اجزاء که اندام و بدن را از عناصر ایجاد می کند و به آنها شکل و ویژگی خاصی می بخشد چیست؟ این مسئله نه تنها در طبیعیات فلسفی گذشته بلکه در دانش تجربی نوین نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. زیست شناسی نوین منشأ تمام اندام را سلول بنیادی اولیه ای معرفی می کند که قابلیت محض برای تبدیل به اندام مختلف است (تمام توان). با این همه پاسخ پرسش دیرینه فلسفی مذکور را نمی توان در دانش تجربی جستجو نمود چرا که علاوه بر محدودیت های آن هنوز امور نامعلوم بسیاری در کیفیت تبدیل سلول واحد به اندام با ویژگی های متفاوت باقی مانده است. این ناشناخته ها سبب شده است تا اکثر متکلمان و اشراقیون تنها جوهری مفارق را عامل ایجاد اندام بدانند. در مقابل حکمای مشاء قوه مصوره نفس جنین را عامل ایجاد اندام معرفی می کنند. نظریه حکمای مشاء با نکاتی مبهم و پرسش هایی بی پاسخ مواجه شد و همین امر سبب شد تا عده ای از حکما نظریه اندام سازی تحت تأثیر نفس مادر را مطرح کنند. این نظریه هرچند برخی از اشکالات را مرتفع می نمود اما پاسخگوی تمام اشکالات وارده بر نظریه مشائی نبود. با ظهور حکمت متعالیه و طرح حرکت جوهری روزنه جدیدی برای حل این مشکل نمایان شد؛ روزنه ای که با دانش تجربی نوین نیز سازگار و توسط آن تأیید شد.