در این مقاله، پس از بررسیِ اجمالیِ دیدگاه های پژوهشگران در پیوند با مقوله «ذهنیّت» - و مفهوم مقابل آن عینیّت- در میانِ مفاهیمِ وجهی، یک الگوی عملیاتی تلفیقی برای ارزیابی «عینیّت»، «ذهنیّت» و «بیناذهنیّت» پیشنهاد شد. در این الگو، بر پایه تمایز هالیدی (Halliday, 1970) میانِ نقش اندیشگانی و بینافردیِ مفاهیم وجهی و تمایز نویتس (Nuyts, 2006) مابینِ مقوله های وجهی نگرشی و غیر نگرشی، وجهیّت پویا و منطقی، به سبب داشتن نقشی اندیشگانی و همچنین غیرِ نگرشی بودن همواره عینی انگاشته می شود. در مقابل، مفاهیم وجهی معرفتی و تکلیفی، به سبب بینافردی و نگرشی بودن -با در نظرگرفتن عوامل بافتی- ذهنی و یا به درجات، بیناذهنی دسته بندی می شوند. همچنین،آن چه ذهنیّت یا درجه بیناذهنیّت یک مفهوم وجهی معرفتی یا تکلیفی را تعیین می کند، میزان مشترک بودن آن مفهوم و منبع معرفتی یا تکلیفی آن در میان افراد است. افزون بر این، ذهنیّت یا میزان بیناذهنیّت پیروی معنای ذاتی و صورت عنصر وجه نما نیست بلکه به وسیله ساختار نحوی، بافت زبانی و بافت فرازبانی عنصر وجه نما محقق می-شود.کُنشی یا توصیفی بودن مفاهیم وجهی هم بر عینی، ذهنی یا میزان بیناذهنی بودن آن ها بی تأثیر است. در پایان، با اعمال الگوی پیشنهادی بر روی گونه های مختلف مفاهیم وجهی - بدونِ در نظر گرفتن نوع سازه وجه نمای آن ها و در چندین نمونه فارسی که به روش تصادفی از وب گاه های فارسی زبان گرفته شده بودند، مشاهده گردیدکه الگو کارایی تحلیلی مطلوبی دارد.