ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ ﭘر ﺟﻨﺒﺶﺗﺮﯾﻦ و ﭘﺮ ﻫﯿﺎﻫﻮﺗﺮﯾﻦ ﻣﮑﺘﺐ ادﺑﯽ ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺘﻢ ﺑﻮد ،که ادﺑﯿﺎت ﻣﻠﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻗﺮار داد .اﯾﻦ ﻧﻬﻀﺖ را ﻣﯽﺗﻮان دﻧﺒﺎﻟﻪرو رﻣﺎﻧﺘﯿﺴﻢ داﻧﺴﺖ،ﮐﻪ از ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻧﺎﺧﻮدآﮔﺎه ﻓﺮوﯾﺪ ﺷﮑﻠﯽ ﻧﻮ ﭘﯿﺪا کرده اﺳﺖ، ﺑﺎ ﻧﯿﺮوی ﺿﻤﯿﺮ ﭘﻨﻬﺎن دﻧﯿﺎی ﺗﺎزه ای ﺑﻪ روی ﻫﻤﻪ اﯾﺠﺎد ﮐﺮد و نیز ﺑﺮای ادﺑﯿﺎت ﻃﺮﺣﯽ ﻧﻮ را ﻓﺮاﻫﻢ آورد. ﺑﺮﺧﻮرد ﺳﻨﺖ وﺻﻨﻌﺖ در ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺘﻢ اروﭘﺎ در ﺗﻔﮑﺮ وﮐﻼم ﺗﺤﻮﻟﯽ اﯾﺠﺎد ﮐﺮد و ﺷﺎﻋﺮاﻧﯽ ﻧﻮﭘﺮداز را ﺧﻠﻖ ﮐﺮد. ﻫﺮ ﻋﺮﺻﻪای از ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪای داردﮐﻪ ﻫﻤﺎن اﺻﻮل، روش و وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﻨﺮ و ﺷﻌﺮ، ﺣﺎل ﻣﮑﺘﺐ ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ ﻫﻢ دارای ﻓﻠﺴﻔﻪ ای اﺳﺖ و ﺑﺎﻟﻄﺒﻊ اﺻﻮﻟﯽ دارد. میﺗﻮان ﮔﻔﺖ ،ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﻮﻟﻔﻪ ﻫﺎی اﺻﻮل ﻣﮑﺘﺐ ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ ﺑﺎ ﻋﺮﻓﺎن و تصوف ﺗﺸﺎﺑﻬﺎتی دارد. از ﺟﻤﻠﻪ: ﺑﺪاﻫﻪ ﮔﻮﯾﯽ، ﺟﻨﻮن و ﻣﺴﺘﯽ، ﺧﻮاب و روﯾﺎ، ﻫﺰل و ﻃﻨﺰ، رﻫﺎ ﺷﺪﮔﯽ، ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻋﺸﻖ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ، ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﻧﯿﺮوی وﻫﻢ و ﺧﯿﺎل ﮐﻪ در اﺷﻌﺎر ﺷﺎﻋﺮاﻧﯽ ﭼﻮن ﻣﻮﻻﻧﺎ ﻧﻤﻮد ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﺳﺖ. در اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ اﺑﺘﺪا ﺑﻪ ﺗﺌﻮری ﻫﺎی ﻣﮑﺘﺐ ادﺑﯽ ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ و اﺻﻮل آن ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺗﺸﺎﺑﻪ ﺑﯿﻦ اﯾﻦ ﻧﻬﻀﺖ ﺑﺎ ﺗﺼﻮف و اﻧﻄﺒﺎق آن ﺑﺎ ﻣﻮﻻﻧﺎ و اﺷﻌﺎرش در ﻣﺜﻨﻮی ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.