مقاله حاضر پیرامون این سوال مقوم می شود تساهل به مثابه یک تئوری اجتماعی چه وضعیتی در گفتمان عرفانی قرون هفت و هشت دارد. به زعم مقاله حاضرمعادلات سیاسی و استراتژی های قدرت در قرن هفتم و هشتم شرایطی تمهید نمود که موجب نزدیکی دیدگاههای فرق مسلمان با هم و حتی مسلمانان با غیر مسلمانان شد. از جمله این شرایط بی تفاوتی مغولان ملحد حاکم نسبت به ادیان که از به هم خورده شدن توازن سیاسی به نفع مذهبی خاص می کاست، اعتقاد آنها به اینکه دعای هر یک از اتباع از هر دینی که باشد در حق خان بزرگ مصیب است و در کنار آن جابجایی های بزرگ که نتیجه تهاجم مغولان و رومیان در جغرافیای اسلام بود شرایطی برای تساهل دینی ، فرهنگی که معماران آن صوفیان و عارفان بودند فراهم نمود. امکان ها و مقتضیات جدید باعث شد ارزش های صوفیانه در باب تساهل و مدارای با «دیگران» پذیرش اجتماعی بیابد و واجد اعتبار و دسترسی گردد.در واقع اندیشه تساهل جایگاهی والا در اندیشه عارفان دارد ولی پذیرش اجتماعی آن در این زمان ناشی از استراتژی های خواسته و ناخواسته قدرت است.