اغلب تلاش های مکتب انتقادی فرانکفورت در انتقاد از جامعه جدید و اجزای سازنده اش بوده است. می توان امتداد این نگاه را در واکنش انتقادی این مکتب، به تلقی بی طرفانه از تکنولوژی نیز ردیابی کرد. این مکتب، بر نیازمندی هر نوعی از دانستن به نقادی و اصلاح تأکید می ورزد و با همین مبنا، رویارویی انسان با تکنولوژی را نیازمند بینشی انتقادی می انگارد و از این منظر، به نقد تکنولوژی ورود می کند. این پژوهش، با روش تحلیلی اسنادی به انتقادپذیری تکنولوژی از دیدگاه مارکوزه از دانشمندان مطرح این مکتب و شاگردش فینبرگ پرداخته است. نتایج پژوهش حاکی از وجود اشتراک ها و تفاوت هایی میان دیدگاه این دو اندیشمند است؛ هر دو اندیشمند رویکرد ابزارانگاری تکنولوژی یعنی جدایی ارزش از دانش و تکنیک و رویکرد جبرانگاری تکنولوژی یعنی نقدناپذیری و عدم امکان تغییر تکنولوژی ها را نادرست و تکنولوژی را ارزش بار و تغییر پذیر می دانند. اما در راهبرد تغییر یعنی گسترش هنر به سیاست و دموکراتیزه کردن تکنولوژی، سطح تغییر، مجریان تغییر یعنی طبقات محروم و رنج کشیده و یا عموم مردم و میزان امید به تغییر با یکدیگر متفاوتند.