یکی از جامعه شناسان برجسته و دارای نظام فکری منسجم، پیتر برگر است؛ او با رویکرد پدیدارشناختی، فرهنگ را معرفت زندگی روزمره تعریف می کند. این مقاله، درصدد مطالعه مبانی معرفتی و غیرمعرفتی نظریه فرهنگی برگر، بر اساس روش شناسی بنیادین است. نتایج این بررسی نشان می دهد که نظریه برگر، در مبانی غیرمعرفتی، علاوه بر ویژگی های فردی و انگیزه های شخصی، تحت تأثیر فضای سیاسی و ایدئولوژیکی سکولار حاکم بر آمریکا بوده است و در مبانی غیرمعرفتی نظریه خود: 1. در برونی سازی، از جهت معناداری جهان، نقش دین در نظم اجتماعی، عرفی شدن دین در دوران مدرن، تحت تأثیر اندیشه های ماکس وبر و شلایرماخر است. از حیث تأکید بر واقعیت زندگی روزمره، حیث التفاتی آگاهی، چندوجهی بودن واقعیت، بین الاذهانی بودن شناخت، متأثر از نظریات آلفرد شوتس است. 2. در عینی سازی، در «تأکید بر واقعیت اجتماعی و عینیت اجتماعی» تحت تأثیر دورکیم می باشد. 3. در درونی سازی، با استفاده از پیش فرض های روان شناختی، تحت تأثیر اندیشه های هربرت مید بوده است. این تأثیرات، موجب شده تا برگر تحت تأثیر آنها در مبانی معرفتی نظریه فرهنگی خود، در هستی شناسی و معرفت شناسی دیدگاهی سکولار داشته باشد. این امر سبب شده تا نظریه فرهنگی او، بریده از ماوراء طبیعت، ساخته و پرداخته بشر باشد و نتواند چتر معنا و نظم را در طبیعت و جامعه بشری بگستراند.