آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۱

چکیده

مقاله حاضر که می توان آن را نوعی مدیریت پژوهی فلسفی تلقی کرد، بر فرضیه امکان تعامل فلسفه و مدیریت و در نتیجه افزایش توانمندی و کارایی آن ها، مبتنی است. بر اساس این فرضیه، مدیریت می تواند برای تأملات فلسفی، موضوعات جدیدی مهیا سازد و فلسفه نیز می تواند مطالعات مدیریتی و سازمانی را تنوع و عمق بیشتری بخشد. ادعای نقش آفرینی فلسفه در حوزه مدیریت، به مطالعات مدیریتی و سازمانی محدود نیست، بلکه در مقاله حاضر بر این امر تأکید شده است که علاوه بر ساحت نظر، مدیرانی که از بصیرت های فلسفی برخوردارند، در مقام عمل نیز مدیران خردمندتر، تاثیرگذارتر و موفق تری خواهند بود. هستی شناسی، معرفت شناسی و اخلاق، سه شاخه از شاخه های اصلی فلسفه اند. این سه شاخه، در پژوهش حاضر به عنوان سه متغیر مستقل تعیین شده و تاثیر آن ها بر متغیر وابسته مدیریت، مورد بررسی قرار گرفته است. در بحث هستی شناسی سازمانی، نشان داده شده که درک مدیران از نحوه وجود سازمان تحت مدیریت آنان، می تواند بر تلقی آنان از ماموریت سازمانی خود مؤثر باشد. مبحث معرفت شناسی سازمانی، به این نتیجه منتهی شده که شاخه معرفت شناسی، می تواند به مدیران کمک کند تا فاصله موجود میان دانش و عمل را پر کنند. مهم ترین نتیجه ای که در بحث اخلاق سازمانی، بر آن تأکید شده این است که مدیران، معلمان اخلاق سازمان خود هستند. ارتباط میان خرد و بلوغ سازمانی، آخرین مبحثی است که در مقاله حاضر بدان پرداخته شده است.  

تبلیغات