فلسفه سیاسی علی رغم اهمیت خود در دوران معاصر، به دلایلی چون رویکرد انتزاعی و بادسری یا دیگر عوامل محیطی مورد انتقاد و حمله قرار گرفته است. در دهه های اخیر، جماعت گرایان، نوپراگماتیست ها و پست مدرن ها هریک به شکلی بر آن شدند تا رویکرد اتوپیایی و غیرواقع بینانه فلسفه سیاسی گذشته را مورد نقد قرار دهند و از ضرورت بازاندیشی و اتخاذ مؤلفه های امروزی در آن دفاع کنند. این مقاله به ابتنای این شرایط، در پی پاسخ به این پرسش است که مختصات فلسفه سیاسی معاصر از چه قرار است؟ در پاسخ به این پرسش، این فرضیه مطرح می شود که فلسفه سیاسی ماهیتی میکرو-اتوپی گرفته است و این بدان معناست که به جای رویکرد «نظریه حقیقت» به «نظریه زندگی و عمل» نزدیک شده است. به اقتضای موقعیت دلالتی-وضعیتی، برخی ویژگی های میکرو-اتوپی عبارت اند از: چرخش عمل گرایانه، پراتیک گفتگو و نیز تمرکز بر مقوله عدالت. مقاله حاضر در چارچوب هنجاری-انتقادی قرار دارد و به روش توصیفی-تحلیلی نوشته شده است.