آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۸

چکیده

گفتمان سلفی با وجود آن که با منازعة درون گفتمانی و برون گفتمانی درگیر است، اما از زمان وقوع جنبش های انقلابی عربی تاکنون توانسته از حوزة گفتمان گونگی خارج شود. این که کدام زمینه ها باعث خارج شدن گفتمان سلفی از حاشیه شده و منظومة معنایی و موانع فراروی تبدیل این گفتمان به گفتمان مسلط چیست، سؤال اصلی مقالة حاضر است. فرضیة این مقاله این است که کنش گران گفتمان سلفی، طی یک دهة اخیر، با استفاده از فرصت های معناساز مهمی چون شکست پروژه انقلاب و وحدت عربی، شکست از اسرائیل، تقویت اقتدارگرایی و فاصله گرفتن از دموکراسی و حرکت به سمت نظام سرمایه داری لیبرال، حمایت برخی حکومت های عربی و نیز انقلاب ارتباطات، از حاشیه به متن آمده اند و با تکیه بر مبانی فقهی گفتمان سلفی، اعتبار و دست رسی این گفتمان را گسترش داده، نظام معنایی نسبتاً منسجمی ارائه کرده، بخش زیادی از جوامع عربی را سوژة خود ساخته یا برخی دیگر را دچار چندپارگی هویتی کرده و از سوژگی گفتمان های سیاسی رقیب خارج کرده اند. سلفیهتوانسته است با مفصل بندی دال های «اجتهاد»، «اتباع»، «نص»، «سلف صالح»، «سنت نبوی»، «نجات مؤمنان» و «تکفیر»، پیرامون دال مرکزی «توحید»، گفتمانی منسجم و متمایز از سایر گفتمان های موجود در عرصة جهان عرب ایجاد کرده و با بهره گیری از زمینه های اجتماعی و سیاسی و حمایت های حکومت های عربی، سوژه های بیش تری را به سوی خود جذب کند. اما این گفتمان، در درون با منازعات داخلی جدی روبه رو بوده و خرده گفتمان هایی متفاوت با تفاسیری متناقض از آن، سر برآورده اند. ضعف برخی از تزهای سلفی و ناتوانی آن در همراهی با خیزش فکری و رقابت فرهنگی، به ویژه در دوران جهانی شدن و سرعت و انقلاب اطلاعاتی، چالش های عمدة پیش روی سلفیه است. این گفتمان، به جای آن که برای حل مشکلات زندگان تلاش کند، در حل مشکلات مردگان باقی مانده است.  ابزار تحلیل در این پژوهش، منظومة مفاهیم تحلیل گفتمان لاکلاو و موفهاست.

تبلیغات