از مفاهیم اساسی در علو اجتماعی مفهوم ساختار اجتماعی می باشد، به نحوی که همه اندیشمندان چه کنش گرا و چه ساختارگرا به آن پرداخته اند و از آن سخن گفته اند. در تقسیمی که برای ساختار اجتماعی می تواند انجام گیرد ساختارها یا نهادی اند، یا رابطه ای و یا جسمیت یافته، نمونه روشن ساختار های نهادی را می توان در اندیشه پاسونز یافت. پارسونز که نظریه خود را با کنش بنیادین آغاز می کند در نهایت به نظامها ختم می شود. ساختار اجتماعی نزد پارسونز نظام الگومندی از روابط اجتماعی کنش گران است. این الگوها همان نهادهای اجتماعی هستند. در واقع می توان گفت ستون فقرات ساختارها نزد او نهادهای اجتماعی اند. ساختارهای رابطه ای در اندیشه زیمل و رادکلیف براون بررسی می شود. زیمل وجود مادی برای جامعه را منکر بود و حقیقت جامعه را همان روابط پویای بین افراد می دانست و در نظریه ی اش از آن با صورت های اجتماعی یاد می کند. رادکیلف براون هم ساختار را نوعی نظم در اجزاء و عناصر جامعه می داند. برخی نیز ساختار رابطه ای را دارای لایه های زیرینی می دانند. آلتوسر و هابرماس از این دسته اند. آن ها وقتی از ساختار سخن می گویند بیش تر به لایه ی زیرین جامعه که لایه های رویی را تحت تاثیر قرار می دهد سخن می گویند. و در نهایت نوبت به ساختار جسمیت یافته می رسد که نماینده ی این گروه گیدنز می باشد. او بر قالب خصلت های جسمانی کنش، که موجب کنش های اجتماعی می شود و به نحوی هنجارین سازمان یافته اند تاکید دارد.