عنصرِ ستاکِ ساخت واژی، صورتی آوایی از یک واژه است که به عنوان واحدی انتزاعی، نقش عنصر پایه را در فرایندهای صرفی بر عهده دارد و مستقل از جنبه نحوی و معنایی واژه در این فرایندها عمل می کند. مسئله اصلی این مقاله، تحلیل مفهوم جدایی گرایِ ستاک ساخت واژی، از دیدگاهی نوین است که فرضِ وجود آن در توجیه عدم تطابقِ یک به یک بین صورت و معنای سازه های واژه های صرف شده و مشتق ضروری است. نبود رابطه ای ثابت و یک به یک بین صورت و معنای عناصر ساخت واژی موجود در واژه های غیربسیط، یکی از واقعیت های زبانی است که انگاره های صرفی تکواژبنیاد را در شماری از تحلیل های صرفی به چالش طلبیده است. چرا که انگاره های صرفی تکواژبنیاد نگاهِ تسلسلی به صرف دارند. در مقابل، رویکردهای واژه بنیاد به صرف، نگاهی جدایی گرا به رابطه بین صورتِ واژه و ابعاد نحوی و معنایی آن را اتخاذ کرده اند. از منظر فرضیه جدایی گرا که مهم ترین جنبه صرف واژه بنیاد است، بازنمونِ صرفیِ فرایند های صرفی، متمایز از جنبه نحوی و معنایی آن ها است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که صورت هایی از یک واژه، طیِّ فرایندهای صرفی، مقوله نحوی و معنای مشخصی ندارند، در واژگان ثبت نمی شوند و صورت آزاد هم نیستند، اما وجود آن ها الزامی است. این صورت آوایی، ستاک ساخت واژی (ساخت صرفیِ محض) نامیده می شود که جداسازی آن از سطح نحو و معنای واژه، در یک فرایند صرفی می تواند مسئله عدمِ تقارن ساخت واژی، مانند وجود یک ستاکِ مشترک در چند فرایند صرفی، یا چند ستاک برای یک واژه قاموسی را نشان دهد. همچنین قادر است اشتقاق بدون وند افزایی صوری را به شیوه دقیق تری از رویکرد صرفِ تکواژبنیاد، تبیین نماید.