«فرهنگ» در تلقی غالب علوم اجتماعی، عام ترین و گسترده ترین مفهومی است که همة فرآوردة مادی و غیرمادی بشر در فرایند پر فرازونشیب حیات اجتماعی و در مسیری به درازای همة تاریخ آن را پوشش می دهد. از مهم ترین پرسش های مطرح در حوزة مطالعات فرهنگی و جامعه شناسی فرهنگ، پرسش از خاستگاه، علل ایجادی و مبادی هستی شناختی آن است. فرهنگ بی شک، ملتقای اندوخته ها و دریافت های نمادینی است که به صورت مستقیم و غیرمستقیم از ظرفیت های وجودی، تعالیم وحیانی، تعاملات اجتماعی و تجربیات زیستی انسان تراوش کرده و به صورتی انباشتی و متراکم در جهانی چندلایه تبلور یافته و به صورت عینی و مستقل یا رسوبات بین الاذهانی به هویت و موجودیت رسیده است. این نوشتار درصدد است تا با الهام از آثار فیلسوف و مفسر برجستة معاصر، علّامه طباطبائی، خاستگاه و علل موجده و احیاناً مبقیة فرهنگ را واکاوی و تحلیل کند؛ موضوعی که در ادبیات موجود علوم اجتماعی، چندان که باید کانون توجه و امعان نظر تحلیلی و پژوهشی قرار نگرفته است. پرسش اصلی این مطالعه، چیستی خاستگاه فرهنگ، و روش آن در بخش رجوع به آرای علّامه، اسنادی و در بخش اثبات و تبیین مدعا، تحلیل و تفسیر محتوای آثار مکتوب ایشان، به ویژه تفسیر شریف المیزان است.