این مقاله با هدف ارزیابی انگارة زایشی فراگیری زبان بر پایة دادهها و شواهد فراگیری نحو زبان فارسی نگاشته شده است. در این پژوهش، نخست ویژگیهای بنیادی زبان کودک را برشمرده و استدلال کرده ایم که کشف این ویژگیها به طور مستقیم یا غیر مستقیم، زمینهساز معرفی انگارة زایشی فراگیری زبان بوده است. پس از معرفی انگارة زایشیِ فراگیری زبان، این سؤال مطرح شده است که دانش زبانیِ ذاتی و زیستی (دستور همگانی)، چه ماهیتی دارد و چگونه در دستور کانونی، نمود مییابد. برای پاسخگویی به این سؤال، نخست دو دیدگاه پیوستگی و بلوغی را دربارة ماهیت دستور همگانی و شیوة باز نمایی آن در زبان کودک، مطرح کرده و سپس شواهدی را از روند فراگیری نحو از سوی یک کودک فارسیزبان، به دست داده ایم تا معلوم شود کدام یک از این دو دیدگاه، بهتر میتواند شواهد را تبیین کند. حاصل بحث، این است که هیچ یک از دو دیدگاه پیوستگی و بلوغی، به تنهایی نمیتوانند ویژگیهای زبان کودک را تبیین کنند. در نهایت، بر این نکته تأکید کرده ایم که انگارة فراگیری زبان نمی تواند صرفاً صوری باشد؛ بلکه باید بتواند گرایش های نقشیِ کودک را نیز تبیین کند؛ آن گاه انگاره ای را برای ترسیم سیمای پیش رفت زبان کودک، پیش نهاد کرده ایم.