مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۸۱.
۱۸۲.
۱۸۳.
۱۸۴.
۱۸۵.
۱۸۶.
۱۸۸.
۱۸۹.
۱۹۰.
۱۹۱.
۱۹۲.
۱۹۳.
۱۹۴.
۱۹۵.
۱۹۶.
۱۹۷.
۱۹۸.
۱۹۹.
۲۰۰.
انسان کامل
منبع:
آینه میراث دوره ۱۳ پاییز و زمستان ۱۳۹۴ شماره ۲ (پیاپی ۵۷)
325 - 345
«مجموعه رسائل» عزیز نسفی از جمله مهمترین آثار وی محسوب می شود که مشتمل بر بیست و دو رساله در موضوعات مختلف عرفانی است. بدان جهت که مجموعه رسائل نسفی در بین آثار وی از حیث سادگی، روانی و توانایی انتقال موضوعات عرفانی جایگاهی ویژه دارد، وجود متنی خالی از اشکال و منقح از این اثر بسیار مهم و ضروری است. این اثر پیش از این یک بار با عنوان «الانسان الکامل» به چاپ رسیده است اما با توجه بدان که در مراحل دوگانه تصحیح آن یعنی «تحقیق در اثر» و «تصحیح متن» کاستیهایی در روش وجود دارد، نظریات ناصواب، بدخوانیها، گزینشها و گزارشهای نادرست و کاستیهایی در متن ارائه شده راه یافته است. این مقاله در پی آن است که متن موجود از مجموعه رسائل نسفی را بر اساس دو مرحله تصحیح یعنی «تصحیح متن» و «تحقیق در اثر» از جهات گوناگون نقد، و ضرورت ارائه متنی منقح از این اثر را پیشنهاد کند.
واکاوی خوانش تصویری آفتاب از گزاره انسان کامل در مثنوی مولانا و داستان های سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۹۲
31 - 57
حوزه های تخصصی:
مهم ترین مضامین آثار عرفانی، تصاویر معرفتی است که از آبشخور اسطوره و فلسفه نشأت گرفته اند. تصویرها به دلیل پیوند ذاتی که با مفاهیم دارند، نقش حیات معنوی عارف را ایفا می کنند. یکی از این تصاویر «آفتاب» است که به عنوان یک کلان استعاره در مثنوی و یک اسلوب فکری در آثار سهروردی مطرح است. در حقیقت این جستار با دو عامل سروکار خواهد داشت؛ ابتدا، رمزگشایی از اندیشه حاکمی است که پشتوانه آفرینش تصویر «آفتاب » برای مفهوم «انسان کامل» به شمار می رود و دیگری، بررسی چگونگی خلق تصاویر واحد برای معانی متعدد یا مفاهیم واحدی که در هیأت تصاویر گوناگون ظهور می یابند. یکی از پاسخ های احتمالی بدان، متأثر بودن «فهم» از «حالات و موقعیت »های گوناگونی است که انسان با قرار گرفتن در آن ها به ادراک متفاوتی نائل می آید و در نتیجه، این فهم های متفاوت در شکل تصاویر متنوع، ممثل می شوند.
تأثیر مبانی خداشناسی حکمت متعالیه بر انسان شناسی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در بررسی نسبت انسان شناسی و خداشناسی حکمت متعالیه دو رویکرد می توان اتخاذ نمود؛ بررسی لوازم انسان شناختی مسائل خداشناسی و یا پیگیری عناصر خداشناسی به کار رفته در انسان شناسی. این پژوهش بر اساس رویکرد دوم با بیان اصول انسان شناسی صدرایی، یعنی شناخت انسان در مقام ذات، صفات و افعال، نقش عناصر خداشناسی حاضر در انسان شناسی صدرایی را، هرچه بیشتر و بهتر تبیین می کند. طبق مبانی ملاصدرا، انسان رقیقه ای از حقیقت الهی است که در ذات، صفات و افعال، مثال خداوند است، زمانی که از کلمه مثال استفاده می شود و نه مثل، بدین معنا است که انسان کامل وجوب ذاتی ندارد و در صفات نیز مطلق نیست و ظل باری تعالی بوده و وجوب و اطلاق ظلی ندارد نه اصیل و بدین طریق ملاصدرا هم شباهت انسان کامل و باری تعالی را درنظر می گیرد و هم تفاوت آن دو را. بنابراین شناخت اصول خداشناسی حکمت متعالیه، به شناخت ابعاد وجودی انسان و ظرفیت ها و توانمندی های وجودی او منجر می شود، که نتیجه این ارتباط تنگاتنگ در نظریه «انسان کامل» بسیار روشن و واضح است؛ چراکه، انسان کامل به عنوان ظل باری تعالی و خلیفه او می تواند شبیه خداوند باشد و حاوی تمامی اسماء و صفات الهی گردد.
طراحی الگوی تبیین مخاطرات در عرصه اجتماع از منظر حکمت صدرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مفهوم مخاطره از تهدیداتی حکایت می کند که در نتیجه تصمیمات انسانی به خصوص پس از مدرنیته ایجاد شده اند. پیچیدگی، کنترل ناپذیری و وسعت جهانی مخاطرات در جهان مدرن سبب شده است این مفهوم از اواخر قرن بیستم، هر چه بیشتر از سوی محافل علمی مورد استقبال قرار گیرد. در این پژوهش، مفهوم مخاطره در دستگاه فکری ملاصدرا ترسیم گردیده و در این راستا از روش تحلیلی بهره برده می شود. این مفهوم هنگامی که در نظام حکمت صدرایی طرح می شود، چه از نظر مفهومی و چه از حیث مصداقی، گستره ای وسیع تر و عمیق تر از آنچه در نظریات غربی طرح گردیده است را شامل می شود و تنها به عوارض جانبی مدرنیته ختم نخواهد شد. از دیدگاه صدرایی، مخاطره به دلیل عدم هماهنگی با هستی و بر اثر غفلت انسان از حقیقت هستی رخ می دهد که به موجب آن، هستی نیز خود را از انسان مخفی می سازد. همان گونه که سرپیچی و غفلت از اوامر پرودگار و انسان کامل به عنوان حقیقت هستی و خلیفه خداوند بر روی زمین موجب ایجاد مخاطرات می شود، بازگشت انسان به حقیقت و پناه بردن به انسان کامل به عنوان یگانه کسی که قدرت تصرف در هستی را داراست، باعث رهایی انسان از مخاطرات خواهد شد.
عرفان اجتماعی در منظومه فکری استاد شهید مطهری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
عرفان اجتماعی در منظومه فکری استاد شهید مطهری به مثابه دانشی است که اصول و مسائل عرفان اسلامی را در مبانی، مقولات و غایات علوم اجتماعی متناظر به ساحات بینشی، گرایشی و کنشی عارفان اصیل متجلی می سازد. بدین جهت، بیان و تبیین عرفان اجتماعی از اهمیت، ضرورت و حساسیت خاصی در نظام اندیشه فردی و زیست اجتماعی و به ویژه تمدنی فرد و جامعه اسلامی برخوردار است که استاد شهید با نگاه فیلسوفانه، فلسفه مضافی و معرفت شناسی درجه دوم، به این امر اهتمام ورزیده و در این مسیر به نقد ایجابی عرفان موجود با رویکرد بازشناسی و بازسازی مفاهیم، مبانی و مقامات عرفانی و نقد سلبی عرفان و تصوف تاریخی با منطق قرآنی، سنت و سیره معصومان پرداخته اند. مسئله اصلی مقاله حاضر این است که آیا عرفانِ اجتماعی در منظومه فکری استاد شهید مطهری قابل بیان و تبیین است؟ پاسخ مسئله را می توان با روش توصیفی تحلیلی در اندیشه و آثار استاد اصطیاد کرد که برونداد آن عبارت است از: 1. ارائه قرائت درست و دقیق از آموزه ها، گزاره ها و معارف عرفانی با سویه اجتماعی؛ 2. تبیین مفهومی و تعیین مصداقی عرفان اجتماعی در شعاع اندیشه و زیست عارفان مسلمان؛ 3. بیان نمونه هایی از توصیف و توصیه های معطوف به عرفان اجتماعی در آثار گفتاری و نوشتاری استاد شهید؛ 4. ارائه نمونه بازشناسی و بازسازی مفاهیم و مقامات عرفانی، مثل توبه و توکل، تا ظرفیت عرفان اصیل و دانایی و توانایی عارفان مسلمان و شیعی در تکوین و تکامل تمدن نوین اسلامی روشن شود.
تعریف انسان در ساختار انسان شناسی عرفانی ابن عربی و آگوستین(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
انسان و مسائل مربوط به آن همواره معرکه آرای متفکران بوده است. تعریف انسان یکی از مسائلی است که اندیشمندان مختلف به فراخور اندیشه و فهم خود، بدان پرداخته اند. این نوشتار به روش تحلیلی توصیفی کنکاشی است درباره تعریف انسان در ساختار انسان شناسی عرفانی از نگاه دو اندیشمند بزرگ و تأثیرگذار جهان اسلام و مسیحیت؛ یعنی ابن عربی و آگوستین. تعریف این دو اندیشمند از انسان، بسیار ویژه و متفاوت است. ابن عربی تعریف افلاطون از انسان را نادرست می داند. تعریف او از انسان بر پایه اندیشه «خدا» و «شناخت حق تعالی» استوار است. آگوستین چند تعریف از انسان ارائه می کند که در یکی از آنها با تعریف افلاطون هماهنگ است؛ اما تعریف دیگر او نیز ناظر به اندیشه خداست که در اینجا به گونه ای با ابن عربی هماهنگ است. بااین حال تعریف این دو از انسان، در ساختار انسان شناختی عرفانی خاص خود، تفاوت های بنیادینی با یکدیگر دارند.
تبیین و تحلیل مبانی تناقض نمای هبوط و عروج از منظر حکمت متعالیه و عرفان نظری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال سیزدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴۹
123 - 152
حوزه های تخصصی:
جستار پیش رو با روش گردآوری کتابخانه ای- نرم افزاری و نیز داده پردازی تحلیلی- انتقادی و استدلالی با هدف تبیین، تحلیل و نقد دیدگاه ها و مبانی آنها درباره هبوط آدم (ع)و تنزل مقام یا ترفیع و عروج وی به منظور پاسخ به شبهه تناقض میان هبوط و عروج به نگارش در آمده و به بررسی دو دیدگاه اصلی و مبانی آن ها در این باره پرداخته و به این نتیجه می رسد که نه تنها –به خلاف دیدگاه برخی مفسران و متکلمان اسلامی- تناقضی میان هبوط و عروج، تکریم و ترفیع مقام وجود ندارد؛ بلکه با تبیین استدلالی مبانی نظریه حکیمان حکمت متعالیه و عارفان مسلمان درباره لزوم هبوط آدم (ع) به جهت عروج و کرامت انسان و با نقد و زیر سؤال بردن مبانی دیدگاه های مقابل که هبوط را نوعی تنزل مقام دانسته اند ، همچنین با ارائه دو تحلیل و تبیین حکمی و عرفانی، بیان می دارد که تنها راه عروج آدم (ع) به کمال نهایی اش هبوط بوده است و هبوط ملازمتی با معصیت تشریعی یا ترک اولی و اخراج از بهشت و در نهایت تنزل مقام ندارد؛ چرا که درحقیقت هبوط گسترش شعاع وجودی حقیقت آدم(ع) و به کارگیری ابزارهای موجود در عالم ماده برای عروج است. درباره هبوط آدم(ع) و پاسخ به پرسش هایی پیرامون آن، کتب و مقالاتی نوشته شده است؛ اما دغدغه اصلی هیچ یک پرسش اصلی این مقاله نبوده است؛ در حالی که پاسخ به آن، راهگشای پاسخ به آن پرسش ها و مبنای حل آنهاست.
اثبات ولایت اهل البیت (ع) بر تمام موجودات از طریق قاعده الواحد(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
مشرق موعود سال شانزدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۶۳
179 - 200
حوزه های تخصصی:
ولایت اهل البیت: تاکنون با ادله نقلی فراوانی اثبات شده است؛ اما چیزی که جای خالی آن احساس می شود اثبات ولایت اهل البیت از طریق عقل است. به این صورت که براساس قاعده الواحد اولین صادر از حق تعالی وجود منبسط می باشد؛ وجود منبسط دارای مراتبی است و شامل تمام موجودات از عالم عقل تا عالم ماده می شود. و اولین مرتبه آن نیز براساس قاعده الواحد عقل اول می باشد که واسطه بین حق و خلق یا به عبارت دیگر واسطه فیض بین حق تعالی و دیگر مراتب وجود منبسط می باشد. از آن جایی که حقیقت ولایت به معنای سرپرستی امور می باشد و خداوند امر تدبیر عالم را به واسطه اسم جامع الله به انجام می رساند و انسان کامل مظهر اسم جامع الله می باشد در واقع انسان کامل، تدبیرکننده عالم به اذن الله می باشد؛ در نتیجه یکی از شئون انسان کامل، ولایت بر تمام ما سوی الله است. این مقاله در پی آن است که از طریق قاعده الواحد، ضرورت واسطه فیض و ولایت او بر تمام هستی را اثبات کند.
روایتی منسجم از ساختارشناسی مسائل عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
27 - 68
حوزه های تخصصی:
شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، همچنین شناخت علل و ادویه که موانع سلوک و راه های برطرف ساختن آنها در عرفان عملی را مورد توجه قرار می دهد. مسائل هفت گانه ای هستند که ابن عربی از آنها به عنوان مسائل عرفان نام برده است و در این مقاله به توضیح آنها پرداخته شده است. واژگان کلیدی: اسمای الهی، تجلیات الهی، وحدت وجود، انسان کامل، حقیقت محمدیه ، عالم مثال، کشف خیالی.
چیستی انسان و مراتب کمال وجودی او نزد عین القضات همدانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال بیست و یکم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۶۷
65 - 86
حوزه های تخصصی:
موضوع مقاله حاضر پژوهش پیرامون « چیستی انسان ومراتب کمال وجودی او نزد عین القضات همدانی » است. انسان شناسی وی- مانند دیگر عارفان- مبتنی بر نظریه تجلّی وظهور است که بر اساس آن همه عالم و از جمله انسان « مَظهر» وجود خداست. از نگاه عارفان، انسان مظهر کامل و اتم خداوند است واز این جهت بیشترین شباهت وتناسب را با وجود وی دارد. از نظر عین القضات، انسان موجودی دوساحتی و مرکب از روح وبدن است، لیکن حقیقت وی در بُعد روحانی او قرار گرفته است. او همانند فلاسفه، روح را موجود مجرد می داند و با عقیده متکلمان که منکر تجرد روح اند مخالفت ورزیده است وآن را کفر آمیز و مخالف کتاب و سنت می داند؛ در عین حال با حکما نیز مخالفت ورزیده و ماهیت انسان را همانندآنها « حیوان ناطق » نمی داند، بلکه مهم ترین ویژگی انسان را صفت« بصیرت» می داند که با علم حضوری وشهود قلبی ادراک می شود. به علاوه، نفس آدمی را ملکوتی می داند که از عالم بالا بر او افاضه شده است و در معرفت نفس بر وساطت وجود مقدس رسول اکرم(ص) تأکید بسیار می ورزد ومی گوید: «پس از آنکه انسان از شراب معرفت مست شود، چون به کمال مستی رسد و به نهایت انتهای خود رسد، نفس محمد(ص) بر وی جلوه کنند» این نگاه وی در باره پیامبر اسلام، ناشی از همان بینش مبتنی بر تجلّی و ظهور است که معرفت خدا را از طریق تجلّی وظهور انسان کامل بر انسان سالک می داند. یافته های ما نشان می دهد که عین القضات، هرآنچه را در باب انسان وکمالات وجودی او گفته است، آنهارا از کتاب و سنت بر گرفته و مسلمانی معتقد و پایبند به شریعت بوده وخود نیز عامل به آن بوده است. روش تحقیق در این مقاله، روش توصیفی و تحلیلی است.
بررسی ویژگی های اخلاقی و فکری انسان کامل در آثار مسلّم عطّار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جست و جوی انسان کامل و پیروی از او همواره آرمان بشر در طول تاریخ بوده است. عطّار همواره با تأسی به انبیای الهی، به کمال انسانی می اندیشد و معتقد است راه یافتن به دنیای علم و معرفت و حقیقت، فقط با دستگیری انسان کامل میسر می شود. عطار شاعر نام آور قرن هفتم، خود پیر دل سوخته ای است که با عشق الهی برای پیمودن طریق حقیقت، چراغ شریعت را فروزان کرده و فرا راه طالبان حقیقت قرار داده است تا هفت وادی عرفان را از طلب تا فقر و فنا، منزل به منزل طی کنند. او همواره به کمال انسانی می اندیشد و در تمام آثار خود به نوعی موضوع انسان کامل را مطرح می کند. شیخ عطار شاعر و عارف بزرگی است که هم به عرفان نظری هم به عرفان عملی هر دو نظر داشته و بین آنها ارتباط برقرار کرده و بسیاری از نکات اخلاقی را با دقت بیان کرده است که شاید از این حیث در آثارش همانند یک معلم اخلاق عمل کرده است. او با استفاده ی از شیوه ی تمثیل به خوبی توانسته است هم مسائل عرفانی و هم نکات اخلاقی را که برگرفته از فرهنگ قرآنی و دستورات دینی است آشکار کند. این نوشتار بر آن است با روش توصیفی تحلیلی به بیان نگرش و اندیشه عطار نیشابوری در مورد ویژگی های اخلاقی و فکری انسان کامل و چگونگی پیمودن مراحل کمال در آثار مسلّم عطار بپردازد.
سیر تاریخی اسم اعظم در تفاسیر عرفانی قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
تلاش در پی فهم اسم اعظم خداوند یکی از دغدغه های انسان ها بوده که همواره اندیشمندان به آن توجه داشته اند. این پژوهش از روش کتابخانه ای با رویکرد تحلیلی_ تاریخی کوشیده سیر اسم اعظم در تفاسیر عرفانی را مورد بررسی قرار دهد. سهل بن عبد اللّه تستری اولین مفسری است که از اسم اعظم سخن گفته است. بیشتر مفسران در باب اسم اعظم اظهار نظر نکرده و به نقل روایات بسنده کرده اند. پس از ظهور ابن عربی در قرن هفتم و توجه ویژه وی به اسم اعظم، پرداختن به این موضوع در تفاسیر بعد از قرن هفتم چشمگیر است. اسم اعظم خداوند در قرآن وجود دارد. اسم «الله» اسم لفظی اسم اعظم خداوند است که برهمه اسماء برتری دارد و اسمی جامع تر و کاملتر از آن برای ذات خداوند وجود ندارد. برخی از مفسران فقط به اعظم بودن اسم «الله» بسنده نکرده و اسامی دیگری از جمله «الْحَیُّ الْقَیُّومُ»، «ربّ»، «ذوالجلال و الاکرام»، «حروف مقطعه قرآن»، «روح القدس»، «مالک الملک»، آیات ابتدای سوره «الحدید» و آیات آخر سوره «الحشر» را از مصادیق اسم اعظم معرفی کرده اند. هر کدام از اسماءالهی در خارج صورتی دارد که مظهر آن اسم می باشد، و آن اسم صاحبان آن مظاهر وجلوه ها هستند، از این روی انسان کامل مظهر اسم اعظم خداوند است و منظور از انسان کامل پیامبر خاتم(ص) و ائمه اطهار(ع) و در عصر حاضر حضرت صاحب الزمان(عج) است.
تأثیر بررسی تعارض انگاری «مِثل» و «مَثَل» در مسأله معرفت ربّ از طریق معرفت نفس با تأکید بر حدیث من عرف نفسه و خلق آدم علی صورته
منبع:
دین پژوهی و کارآمدی دوره ۱ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
61 - 84
از یک سو خداوند، مثل و مانند ندارد و از سوی دیگر، نفس آدمی آینه ای برای شناخت پروردگار معرفی شده است. سئوالی که مطرح می شود این است که این دو امر چگونه قابل جمع اند؟ آیا نفس بالجمله دالّ بر ربّ است یا فی الجمله؟ آیا حدیث «من عرف نفسه، فقد عرف ربّه»، تعلیق به محال است یا ناظر به امکان؟ و در صورت امکان، این دلالت، چگونه است؟ و بین نفس و ربّ چه تفاوت ها و تشابه هایی وجود دارد؟ و در حدیث «ان الله خلق آدم علی صورته»، منظور از آدم کیست؟ و ضمیر «صورته» به کجا بر می گردد؟ و منظور از صورت چیست؟ مطالعه ی حاضر در پی پاسخ به این سئوال است. از نظر نگارنده اینگونه احادیث تعلیق به محال نبوده و ناظر به امکان شناخت ربّ توسط معرفت نفس هستند و این شناخت، قطعاً به خاطر اختلاف مراتب وجودی، فی الجمله است و نه بالجمله و منظور از آدم، بنی آدم است و ضمیر «صورته» به خدا بر می گردد و منظور از صورت نیز صورت معنوی و اوصافی است و از آنجایی که نفس، در دسترس ترین موجود برای نفس است و خودش، خودش است، خداشناسی از این طریق، یک شناخت شهودی و حضوری قابل اعتماد به حساب می آید.
ولایت انسان کامل در رسالات کاشف دزفولی و جایگاه آن در عرفان شیعی(مقاله علمی وزارت علوم)
بیان مسئله: عرفان شیعی رویکردی عمده در عرفان اسلامی است که در تبیین و تحلیل مفاهیم عرفانی، تفسیرهای ویژه خود را دارد. از آن میان، مبحث ولایت عرفانی در منظومه فکری عارفان شیعی جایگاهی بسزا دارد. کاشف دزفولی، عارف شیعی قرن دوازدهم، از عارفان گمنام و مجهول القدری است که صاحب ده ها کتاب و رساله عرفانی است؛ با این حال سلوک فکری او چنانکه باید شناخته نشده است. ولایت انسان کامل یکی از مباحث کلیدی در آثار اوست.
روش: در این مقاله آرای کاشف دزفولی، به روش تحلیلی توصیفی و مبتنی بر سنت اول و دوم عرفانی تحلیل شده است.
یافته ها و نتایج: کاشف، مفهوم ولایت را در بستر وحدت وجود تفسیر کرده است؛ وی انسان کامل را مظهر نور الهی و او را حقیقت عقل می نامد. برتری ولی بر نبی، ختم ولایت در مهدی موعود، تعداد اولیا و صفات آنان، از دیگر موضوعات مرتبط با ولایت درآثار اوست. برخی از استنادهای کاشف به ابن عربی و شباهت آرای او در مبحث ولایت به دیدگاه عارفانی مانند حمویه، نسفی و سیّد حیدر آملی نشان می دهد که عرفان کاشف دزفولی در تداوم عرفان شیعی سده های هفتم و هشتم است؛ به طوری که این شیوه عرفانی و به ویژه مبحث ولایت را ازطریق کاشف دزفولی تا قرن دوازدهم می توان پیگیری و نقطه گذاری کرد. از این نظر، بررسی آرای کاشف دزفولی اهمیت و جایگاه ویژه ای دارد.
تحلیل و بررسی نگرش ماکیاولی درباره انسان و مقایسه آن با انسان کامل در عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۷۵
149 - 154
حوزه های تخصصی:
در این مقاله دیدگاه های نیکولو ماکیاولی درباره انسان مبنی بر اینکه که حقیقتی طبیعی است و باید او را از مشاهده رفتارهایش تعریف کرد با دیدگاه ابن عربی که انسان را جمیع اسماء الهی می داند که هدفش تحقق به اخلاق است، مقایسه می شود. ماکیاولی انسان را همچون یک زیست شناس تفسیرمی کند و همین نقطه عطف دیدگاه ماکیاولی است. او برخلاف پیشینیان خود و ابن عربی که انسان را در دستگاه فلسفی خود و عرفان اسلامی توصیف می کنند انسان را یک موجود مادی محض در کنش مستقیم با جامعه، دولت و سرنوشت خود می داند. برخلاف اخلاق مسیحی و انسان کامل ابن عربی، از نظر ماکیاولی، انسان مفهوم مافوق خود را ازدست داده است و همچون نیرویی در درون طبیعت و در کنش با جامعه شهر و دولت مشاهده می شود و اراده را معطوف به قدرت می داند و علاوه بر قبولی عدالت به کاربردن زور را برای اجرای عدالت در جامعه مفید می داند. درحالی که ابن عربی اراده را معطوف به علم دانسته و قوای جلالی و قهریه را در انسان مفید می داند. ازآنجاکه تحلیل و مقایسه نگرش ماکیاولی با انسان کامل ابن عربی کار جدیدی به نظرمی رسد به عنوان موضوع مورد نظر قرارگرفت و مقاله حاضر به شیوه کتابخانه ای و منتج از کتاب های اصلی و شرح ها و تفاسیر آن ها سامان یافت.
بررسی تجلی در دیوان شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷۶
41 - 60
حوزه های تخصصی:
تجلی حق در جهان هستی، یکی از مسائل مهم عرفان اسلامی محسوب می شود. بنا به اعتقاد عرفا، عالَم مظهر اسماء و صفات حق است و مهمترین این ظهورات، انسان کامل است که عالی ترین تجلی حق، در عالم است. مولوی از عرفای بزرگی محسوب می شود که از تجلی و ظهور حق سخن گفته اند. او بهترین ظهور حق را شمس تبریزی دانسته و از این رو در این اثر، از او بسیار سخن گفته است. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی، در غزلیات شمس، به بررسی اندیشه های مولوی، درباره ماهیت تجلی و ظهور اسماء و صفات حق پرداخته است، تا نشان دهد که درواقع، او با نگرش عرفانی خود، درباره ظهور اسماء و صفات حق، با توجه به احادیث قرب نوافل و فرائض، در نهایتِ توحید، به ستایش عالی ترین تجلی حق، پرداخته است.
کمال در مشرب عرفانی عزیز الدین نسفی *(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آنجا که دستیابی به کمال، همواره مهمترین و متعالی ترین مقصد اهل معرفت بوده است، هر یک از آنان کوشیده اند تا کمال را تعریف کنند و ویژگی های اصحاب کمال را برشمارند. عزیز بن محمّد نسفی، عارف قرن هفتم هجری، از جمله نویسندگانی است که درباره این موضوع به تفصیل سخن گفته و با طرح آرا و دیدگاه های تازه ای در این باب، به تبیین ابعاد مختلف کمال انسانی، همچون راه های رسیدن به این مقصد، موانع و حجاب های راه و «بلوغ و حریّت» -که از اصطلاحات بدیع وی است- پرداخته است. این نوشتار در پی حلّ تناقضات کلامی نسفی در برخی آراء وی از جمله التزام بلوغ با حرّیت- که در جایی بر لزوم همراهی این دو تأکید می کند و در جای دیگر از انسان آزاد نابالغ سخن به میان می آورد- به اثبات این نکته می پردازد که وی با در نظر گرفتن دو نوع حرّیت، پایه علم را از پایه کمال به عنوان اساس و زیربنای حرّیت جدا می سازد، چنانکه جایگاه دانای آزاد از مقام کامل آزاد مستقل و متمایز می گردد. علاوه بر آن، نسفی با جدا ساختن مقام «کاملان مکمل» از «کاملان» و اختصاص آن به انبیا و اوّلیای الهی و ورود به بحث پراهمّیّت نبوت و ولایت این مبحث را در دو محور اصلی تفّوق ولی بر نبی یا نبی بر ولی تبیین می کند که تحلیل و گره گشایی از این تفّوق معمّاگونه در این مقاله در قالب تفّوق ولایت بر نبوت از یک سو و تفّوق نبی بر ولی از سوی دیگر تعیین کننده دیدگاه حقیقی او در این موضوع است؛ چنانکه ارزیابی و تحلیل کلیتی از ویژگی های انسان کامل نزد وی و نیز آراء او درباره معاد اصلی کاملان تحت عنوان «عقل» یا «مقام معلوم»، به ما در تشخیص و تشریح بینش خاص او مدد می رساند. در پایان با بیان وجوه تمایز اندیشه نسفی با دیگران در موضوع کمال در ابعادی چون جامعیّت و انسجام دیدگاه ها، ابداع اصطلاحات تازه، ذکر مراحل دوگانه برای سلوک، تبیین غایت کمال حقیقی در مقام رؤیت کماهیِ اشیاء برای سالکان و بالأخره رویکرد جدید او به علم و حکمت به عنوان مهمترین شرط رسیدن به کمال، جایگاه خاصّ این عارف بزرگ در تبیین و پردازش این موضوع عرفانی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است
نظریه انسان کامل در مکتب ابن عربی و مولوی
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال چهارم تابستان ۱۳۸۹ شماره ۱۴
159 - 185
حوزه های تخصصی:
انسان کامل مثل اعلای الهی و آیت کبرای او است که بر صورت حق آفریده شده و کلید معرفت است. از نظر ابن عربی، انسان ثمره وجود و کمال عالم کونی و غایت حرکت وجودیه و ایجادیه است. اول است به قصد، آخر است به ایجاد. قلب انسان کامل، آیینه تجلیات ذاتیه و اسمائیه است. از نظر مولانا، کاملان، نایب حق اند در روی زمین و سایه و ظل اویند. مرآه حق و آیه تمام نمای هستی که رابطه اش با حق بی واسطه است و از این جهت روح و دل عالم است. در این تحقیق، نظرهای این دو عارف بزرگ درباره انسان کامل بررسی و درطی آن، اشتراکات و افتراقات آنها روشن شده است.
بررسی سیمای انسان کامل در دیوان صائب تبریزی و بیدل دهلوی با توجه به قرآن و عرفان عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۵۳
209 - 235
حوزه های تخصصی:
انسان، زیربنای اصلی و محرک واقعی پیشرفت در هر جامعه و همچنین هدف غایی پیدایش هستی است. اهمیت این موضوع از آنجا مشخص می شود که موضوع اصلی تمامی علوم انسانی به ویژه علوم ادبی-عرفانی «انسان» و راه رسیدن او به کمال و کامل شدن است. این امر باعث شده شاعران و عارفان ادب فارسی از دیرباز به معرفی انسان کامل توجه داشته و برای معرفی او به شیوه های گوناگون تلاش و کوشش ورزند. پرسش اساسی این است که راه شناخت انسان کامل کدام است و چگونه می توان به این مرتبه دست یافت؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا به معرفی انسان کامل پرداخته و سپس ویژگی های او و راه رسیدن به این مقام را بنا بر قرآن و عرفان عملی از دیدگاه دو شاعر برجسته و صاحب نام سبک هندی صائب تبریزی و بیدل دهلوی به روش کتابخانه ای و توصیفی- تحلیلی بیان کرده ایم که در نتیجه بررسی دیوان این دو شاعر آمده است؛ انسان کامل، انسانی دارای خرد و اندیشه، پای بند به شریعت و متخلق به اخلاق الهی است، که در اقوال نیک، اخلاق نیک و افعال نیک به اوج کمال رسیده است.