مطالب
فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۹۴۱ تا ۳٬۹۶۰ مورد از کل ۵۳۱٬۶۴۰ مورد.
منبع:
پژوهش های مدیریت منابع سازمانی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
119 - 144
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی ابعاد و مؤلفه های معماری شایستگی منابع انسانی در سازمان های دولتی، با محیط پژوهش وزارت نیرو انجام شده است. پژوهش از نظر هدف کاربردی، برحسب نوع داده ها کیفی و به لحاظ ماهیت و روش پژوهش، توصیفی- پیمایشی است. به منظور شناسایی عوامل معماری شایستگی از روش کیفی (راهبرد تحلیل تم)، استفاده شده است. به این منظور، تعداد 12 نفر از صاحب نظران و خبرگان مدیریت وزارت نیرو و شرکت های دولتی زیرمجموعه به صورت هدفمند انتخاب شدند و مصاحبه های نیمه ساختار یافته انجام گرفت. نتایج نشان داد، سه بعد اصلی در معماری شایستگی منابع انسانی در وزارت نیرو اثرگذار است. اولین بعد، «مدیران منابع انسانی شایسته» شامل مؤلفه های «مهارت های ارتباطی، مهارت های توسعه فعالیت های گروهی و مهارت های رهبری»، دومین بعد، «سیستم ها و فرایند های شایسته» دربرگیرنده سه مؤلفه «فرایندهای توسعه آموزشی، فرایندهای اثربخش منابع انسانی و فرایندهای هماهنگی سازمانی» و سومین بعد با عنوان «کارکنان شایسته»، مشتمل بر دو مؤلفه «شایستگی های راهبردی، شایستگی های عملیاتی» است. پژوهش با ارائه بینش هایی در راستای استقرار الگوی شناسایی شده در وزارت نیرو خاتمه پیدا می کند.
مرور نظام مند مؤلفه های محیطی مؤثر بر سلامت اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
گفتمان طراحی شهری دوره ۶ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
75 - 87
حوزههای تخصصی:
اهداف: سلامت اجتماعی به عنوان یکی از ارکان سلامت جامعه، متأثر از مؤلفه های متعددی می باشد. هدف پژوهش حاضر، مرور جامع پژوهش های صورت گرفته در خصوص مؤلفه های محیطی مؤثر بر سلامت اجتماعی و شناسایی مؤلفه های تأثیرگذار محیطی بر آن می باشد.
روش ها: در یک مطالعه مروری سیستماتیک، کلیه مقالات مرتبط با موضوع بدون محدودیت زمانی و مکانی و با جستجوی نظام مند پایگاه های معتبر در دسترس شامل گوگل اسکولار، وب آف ساینس، اسکوپوس، پاب مد، جهاد دانشگاهی، پرتال جامع علوم انسانی و بانک اطلاعات نشریات کشور بازیابی گردید که در نهایت 46 مقاله مطابق با معیارها و ملاک های ورودی موردنظر، به عنوان پژوهش های نهایی مرتبط با موضوع انتخاب شد.
یافته ها: طبق یافته های این تحقیق، اکثر مطالعات در کشورهای ایالات متحده و استرالیا انجام شده است. همچنین یافته های حاصل از مطالعه بیانگر آن است که اغلب تحقیقات در رابطه با حوزه شهری و در خصوص شهروندان و ساکنان محله و منابع بسیار کمی در حوزه معماری انجام شده که اکثراً در رابطه با کاربری مسکونی و تعداد اندکی در رابطه با کاربری های فرهنگی، درمانی و اداری می باشد.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج این پژوهش، مؤلفه های محیطی تأثیرگذار بر سلامت اجتماعی را می توان در 20 گروه اصلی دسته بندی نمود، بطوریکه بیشترین میزان مطالعات مربوط به فضاهای سبز طبیعی، مکان سوم، تجهیزات، مبلمان و دسترسی بوده است. از میان 28 شاخص سلامت اجتماعی مورد مطالعه، به ترتیب تعامل اجتماعی و روابط اجتماعی بالاترین میزان تأثیرپذیری را داشته اند.
اسپینوزا و انقلاب متافیزیکیِ رهایی از تعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
115 - 132
حوزههای تخصصی:
در این مقاله تلاش کرده ایم تا با تکیه بر نحله متفکران نواسپینوزایی معاصر، این ایده را مطرح کنیم که می توان اسپینوزا را یگانه پیشگام در واژگونی هژمونی متافیزیک غرب، نسبت به اخلافی همچون نیچه و هایدگر قلمداد کرد. این ادعا را در پرتو امکاناتی که فلسفه او پیش روی ما نهاده است و همچنین، انقلابی که در سنت متافیزیک رقم زده است، به میان آورده ایم. به یک معنا، او نجات بخش فلسفه بوده است و با طرح متافیزیکِ درون ماندگار، ادامه حیات فلسفه در مسیری جدید را ممکن کرده است. نقطه عزیمتمان را با اشاراتی کوتاه از تأثیر فلسفه او بر متفکراِن پس از خود و تضارب آرای ایشان آغاز می کنیم و در ادامه، از رهگذر بررسی برخی از مضامین فلسفه او در قالب سه گانه های متناظر، پرسش هایی را مطرح می کنیم که از دروازه متافیزیک درون ماندگار اسپینوزا سر بر می آورند و تلاش می کنیم نشان دهیم چرا و چگونه فلسفه او پس از گذر چند قرن، همچنان معاصر با زیست جهان ما جلوه می کند؛ فلسفه ای که پیوسته در حال نوزایی امکان هایی بدیع برای ساحت فلسفه است.
بررسی رابطه دو زبانگی و سرمایه اجتماعی: مطالعل موردی شهروندان 18 تا 60 سال شهر کرمانشاه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطه دوزبانگی و سرمایه اجتماعی موضوعی درخور توجه در پژوهش های جامعه شناسی و زبان شناسی است. هدفی که در این نوشتار دنبال می شود بررسی هم بستگی بین دو متغیر دوزبانگی و سرمایه اجتماعی است؛ دراین زمینه، این پرسش مطرح می شود: آیا دوزبانگی با سرمایه اجتماعی رابطه هم بستگی دارد؟ به بیان دیگر، آیا افراد دوزبانه از سرمایه اجتماعی بالاتری نسبت به تک زبانه ها برخوردار هستند؟ این پژوهش به روش پیمایشی درباره 385 نمونه آماری از شهروندان شهر کرمانشاه انجام شده است. روش گردآوری داده ها، پرسش نامه بوده و برای نمونه گیری از روش نمونه گیری PPS استفاده شده است. بنابر یافته های پژوهش، بین «تک زبانگی و دوزبانگی»، «دوزبانگی و چندزبانگی»، «تک زبانگی، دوزبانگی و چندزبانگی» برحسب میانگین سرمایه اجتماعی، تفاوت معنادار آماری وجود دارد. نتیجه کلی پژوهش بیانگر آن است که هم بستگی نسبتاً قوی بین دوزبانگی و سرمایه اجتماعی وجود دارد. البته معنای این رابطه آن نیست که دوزبانگی لزوماً سرمایه اجتماعی بالاتری را تضمین می کند، بلکه به این معناست که این رابطه ابزارهای زبانی و فرهنگی را در اختیار گویشوران قرار می دهد. این می تواند توسعه اجزای اصلی سرمایه اجتماعی یعنی توسعه شبکه ها و منابع اجتماعی را آسان کند.
دکترین سلامت در معنویت مطابق جهان بینی الهی با تکیه بر آثار امام خمینی و نصوص قرآنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: مطالعه حاضر با هدف بررسی دکترین سلامت در معنویت، مطابق با جهان بینی الهی و با تکیه بر آثار امام خمینی و نصوص قرآنی انجام شد. روش: روش انجام این تحقیق، کتابخانه ای بود که با روش تحلیل داده ها از آثار امام خمینی و آیات قرآن کریم انجام شد. در این پژوهش ضمن تعریف سلامت معنوی و مقایسه بین جهان بینی سکولار و الهی در باب معنویت، مهم ترین مبانی نظری سلامت معنوی، ارائه و با روش توصیفی، روال تحقق دکترین معنویت در جهان بینی الهی ترسیم شد. یافته ها: معنویت حقیقی، در مقابل معنویت سکولار مبتنی بر جهان بینی الهی در شناخت و ارتباط فکری و قلبی با مبانی هستی شناختی و انسان شناسی و هدف شناسی است و ثمره این ارتباط آن شد که معناداری زندگی و به تبعِ آن، احراز سلامت معنویت، در ضمنِ اطاعت و تبعیت از نبی مکرّم اسلام تحقق پذیر است. نتیجه گیری: معیار تحقق سلامت معنوی در «میزان فهم از شریعت دین خاتم و کیفیت تمایل به آن و مقدار تطبیق رفتار متناسب با آن فهم و آن گرایش» را می توان به مثابه یک نقشه راهنما در تهیه پرسشنامه ها و ارزیابی های سلامت معنوی استفاده کرد و از انفعال در مقابل روشهای سکولاری غربی خارج شد.
Identifying Factors Shaping Parental Responses to Children’s Negative Emotions(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to explore the individual, relational, and contextual factors that shape how parents respond to their children’s negative emotions. Methods and Materials: A qualitative design was employed to capture the lived experiences of parents in managing children’s emotional challenges. Twenty-two parents from Chile participated in semi-structured interviews, focusing on their perceptions, attitudes, and practices when responding to children’s negative emotions such as sadness, anger, and frustration. Participants were recruited through community centers and parenting networks, ensuring diversity in socio-demographic backgrounds. Interviews were audio-recorded, transcribed verbatim, and analyzed using thematic analysis with the support of NVivo 14 software. Data collection continued until theoretical saturation was reached. Trustworthiness was ensured through peer debriefing, reflexive memos, and constant comparison during coding. Findings: Analysis revealed four overarching themes. (1) Emotional awareness and regulation in parents highlighted recognition of children’s emotions, self-regulation strategies, empathy, cultural norms in emotional expression, and awareness of emotional contagion. (2) Parenting beliefs and attitudes encompassed views on discipline, developmental understanding, attitudes toward emotional expression, emotion-coaching roles, intergenerational patterns, and moral or religious values. (3) Contextual and social influences included family environment, societal expectations, work–life balance, socioeconomic challenges, peer and social networks, and media exposure. (4) Coping strategies in responding to children’s negative emotions featured immediate reactions, long-term approaches, distraction and redirection, seeking external support, and communication techniques. Illustrative quotations underscored the variability and complexity of parental practices. Conclusion: The findings suggest that parents’ responses to children’s negative emotions are multifaceted, shaped not only by individual self-regulation and beliefs but also by cultural expectations, social contexts, and available coping resources. These insights underscore the need for interventions that support parental emotional awareness, resilience, and communication skills, while addressing contextual stressors to promote more adaptive emotion socialization.
Designing a Structural Model of Marital Satisfaction Based on the Components of Systemic–Spiritual Couple Therapy with the Mediating Role of Power Structure in the Family(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to design and validate a structural model of marital satisfaction based on the components of systemic–spiritual couple therapy, with the mediating role of the family power structure. Methods and Materials: The research adopted a descriptive–correlational design with an applied objective. The statistical population included all couples in Isfahan who had been married for at least five years. Using convenience sampling, 384 participants (192 couples) were selected from counseling centers. Participants completed the ENRICH Marital Satisfaction Questionnaire, the Family Power Structure Questionnaire, and the Systemic–Spiritual Couple Therapy Scale. Data were analyzed using Pearson correlation, multiple regression, and structural equation modeling (SEM) with AMOS software. Findings: Results showed that systemic–spiritual couple therapy had a significant positive effect on marital satisfaction (β = 0.54, p < 0.001) and on the family power structure (β = 0.61, p < 0.001). The family power structure also significantly predicted marital satisfaction (β = 0.24, p < 0.01), confirming its mediating role. The overall model demonstrated good fit indices, supporting the hypothesized relationships among variables. Regression analysis also revealed that the components of systemic–spiritual couple therapy and family power structure together explained 25% of the variance in marital satisfaction (R² = 0.25, F = 66.51, p < 0.001). Conclusion: The findings support the effectiveness of systemic–spiritual couple therapy in enhancing marital satisfaction, both directly and indirectly through improvements in family power dynamics. The proposed model underscores the importance of integrating spiritual and systemic interventions with structural family variables to improve relationship outcomes.
The Impact of Smartphone Users’ Digital Literacy on Information Security Protection Intentions(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In the digital economy era, the widespread use of smartphones has brought about new information security threats, increasing the risk of data leakage from personal devices. Digital literacy, defined as the skills and knowledge needed to navigate digital life effectively, offers new perspectives and motivation for safeguarding personal information security. This study investigates the relationship between digital literacy and smartphone users’ intention to protect their information security. Drawing on Protection Motivation Theory (PMT) and Technology Threat Avoidance Theory (TTAT), a theoretical model was developed to examine both the direct and indirect effects of digital literacy on users’ information security protection intentions. Questionnaire data from 372 smartphone users in China were analyzed using Structural Equation Modeling (SEM). The results reveal that digital literacy has a significant positive impact on users’ response efficacy, self-efficacy, and their intention to protect information security. Moreover, digital literacy influences protection intention indirectly through self-efficacy and response efficacy. However, perceived threat, although positively influenced by digital literacy, does not have a significant effect on users’ protection intention. This study offers valuable insights for policymakers, educators, and businesses in promoting a secure mobile environment and provides practical recommendations for enhancing personal information security in the digital age.
شناسایی چالش های اشتغال فارغ التحصیلان رشته های علوم تربیتی دانشگاه های دولتی استان آذربایجان شرقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه آموزش عالی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
7 - 21
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف شناسایی چالش های اشتغال و کارآفرینی فارغ التحصیلان رشته علوم تربیتی دانشگاه های دولتی استان آذربایجان شرقی در سال ۱۴۰۲ اجرا شد.روش پژوهش: این پژوهش از نظر روش، کیفی است. جامعه پژوهش، فارغ التحصیلان رشته های علوم تربیتی دانشگاه های شهید مدنی آذربایجان و دانشگاه تبریز بوده است که به روش هدفمند ملاک مدار به صورت گلوله برفی تا اشباع نظری داده صورت گرفت. ابزار گرد آوری داده های این تحقیق، مصاحبه نیمه ساختاریافته عمیق است؛ و برای تجزیه وتحلیل داده ها از تحلیل محتوای عرفی به روش اکتشافی استفاده شده است. یافته ها: یافته های حاصل از کدگذاری داده ها، به شناسایی ۲۰۶ مفهوم اولیه ۱۷ مضمون فرعی و ۷ مضمون اصلی (تم) به عنوان چالش های اشتغال و کارآفرینی رشته های علوم تربیتی دانشگاه های استان آذربایجان شرقی منجر شد. مضامین اصلی، شامل کمبود ظرفیت آزمون های استخدامی و نبود ثبات شغلی (مشکلات استخدامی، مشکلات ظرفیت پذیرش، مشکلات نبود ثبات در جذب)، ضعف در آموزش مهارت های عملی و محتوای نامناسب و اثربخش نبودن آموزش ها (مشکلات ضعف آموزش مهارت، مشکلات اثربخشی آموزشی، مشکلات محتوای آموزش)، کمبود حمایت مالی و قانونی دولت از رشته (مشکلات مالی، مشکلات کمبود حمایت قانونی دولت)، مشکل شناخته نشدن ظرفیت ها و اهمیت رشته (مشکلات جایگاه رشته، مشکل نگرش، مشکل فرهنگی)، ضعیف بودن نیازسنجی در بازار کار و نبود زمینه شغلی (مشکلات نیازسنجی، مشکلات نبود زمینه شغلی)، مشکلات سوء مدیریت سازمان ها و مؤسسات در زمینه استخدام (مشکلات مدیریتی سازمان ها، مشکلات مؤسسات کاریابی)، مشکلات کمبود ارتباط عوامل یاددهنده و یادگیرنده (مشکلات کمبود ارتباط استاد با دانشجو).نتیجه گیری: باتوجه به چالش های مطرح شده در زمینه اشتغال و کارآفرینی در رشته علوم تربیتی پیشنهاد می شود در دانشگاه ها دوره های آموزشی مخصوص کارآفرینی در این رشته برگزار شود. همچنین ترکیبی از آموزش، تحقیق، حمایت مالی، توسعه نگرش و تعامل با بازار کار می تواند به حل چالش های اشتغال و کارآفرینی در رشته های علوم تربیتی کمک کند.
الگوی حل تعارض در روابط بین فردی مبتنی بر منابع اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فصلنامه فرهنگی - تربیتی زنان و خانواده سال ۱۹ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۰
243 - 275
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به جهت دستیابی به الگوی حل تعارض در روابط بین فردی بر اساس منابع اسلامی به روش آمیخته (کیفی و کمی) انجام شد. جامعه متنی پژوهش، کلیه مستندات قرآنی و روایی از کتب درجه «الف» و «ب» از نرم افزار جامعه الاحادیث است داده ها بر اساس ضعف کتب و عدم ارتباط مفهومی طی دو مرحله غربال شدند. بدین منظور در بخش کیفی پژوهش، ابتدا با استفاده از روش تحلیل محتوا و بر اساس تحلیل معنایی، منابع اسلامی موردبررسی و از میان 63648 گزاره، با توجه به اصل اشباع و غربال داده ها (ضعف کتب و عدم ارتباط مفهومی) 8134 گزاره انتخاب شد که با تحلیل گزاره ها، 512 کدباز، 80 کد محوری و 23 کد انتخابی به دست آمد. در بخش کمی با استفاده از روش دلفی، میزان مطابقت کدهای انتخابی و محوری با کدهای باز و یافته ها، میزان ارتباط مفاهیم در سه سطح توسط متخصصان (cvi=0.90) تائید شد. نسبت سنجی میان مقوله های هسته ای و عرضه آن ها به مستندات نشان داد، حل تعارض در روابط بین فردی از چهار مقوله تشکیل شده است. روایی الگوی حل تعارض نیز توسط کارشناسان (cvi=1) مطلوب ارزیابی شد. یافته های پژوهش نشان داد الگوی حل تعارض متشکل از چهار سطح مبانی، زمینه سازها، راهبردها و پیامدها سامان یافته و روابط فرضی میان آن ها بررسی شد. الگوی به دست آمده قابلیت تبدیل به پروتکل های آموزشی و روان شناختی را خواهد داشت.
آموزش حقوق کاربردی با راهکارهای نوین
حوزههای تخصصی:
با توجه به فاصله میان آموزش نظری دانشگاهی و نیازهای عملی بازار کار حقوقی، این مقاله به بررسی راهکارهای مؤثر برای ارتقای آموزش حقوق در دانشگاه ها می پردازد. در حال حاضر، بسیاری از دانشجویان حقوق پس از فارغ التحصیلی با چالش هایی مانند عدم آشنایی کافی با رویه های عملی، ضعف در مهارت های ارتباطی و عدم تجربه در مواجهه با پرونده های واقعی روبه رو هستند. این پژوهش راهکارهایی مانند برگزاری کارگاه های آموزشی، شبیه سازی دادگاه، توسعه مهارت های نرم، ایجاد فرصت های کارآموزی و استفاده از فناوری های نوین را پیشنهاد می کند. هدف این راهکارها، آماده سازی بهتر دانشجویان برای ورود به عرصه حرفه ای و کاهش فاصله میان آموزش دانشگاهی و نیازهای واقعی بازار کار است. علاوه بر این، مقاله نقش دانشگاه ها را در ایجاد پلتفرم های آموزشی آنلاین، ارائه خدمات مشاوره ای در حوزه کسب وکار و توسعه شبکه های حرفه ای بررسی می کند. از سوی دیگر، بر اهمیت بازنگری در برنامه های درسی، تعامل بیشتر با نهادهای حقوقی و گسترش روش های آموزشی مبتنی بر تجربه تأکید می شود. استفاده از ابزارهای دیجیتال مانند هوش مصنوعی در تحلیل پرونده ها، بهره گیری از کلینیک های حقوقی دانشگاهی و همکاری میان دانشگاه و مراکز حقوقی می تواند نقش مهمی در بهبود توانمندی های دانشجویان داشته باشد. اجرای این روش ها می تواند به بهبود نظام آموزش حقوق، افزایش مهارت های کاربردی دانشجویان و تربیت وکلای توانمند، متعهد و آگاه از تحولات روز کمک کند. همچنین، ایجاد بستری برای آموزش های چندرشته ای که حقوق را با فناوری، مدیریت و اقتصاد ترکیب کند، می تواند به فارغ التحصیلان کمک کند تا در بازار کار رقابتی امروز موفق تر عمل کنند.
مصادیق عدول از اصول دادرسی عادلانه در حوزه مقررات شکلی رسیدگی به جرائم علیه امنیت
حوزههای تخصصی:
در نوشتار حاضر به بررسی مسئله تقابل قدرت عمومی با مصالح جامعه از طریق بازاندیشی در مصادیق عدول از اصول دادرسی عادلانه در جرایم علیه امنیت پرداخته شده است. نقض اصل برائت، امکان محاکمه مجدد، تحدید در حق انتخاب وکیل دادگستری، تجویز صدور دستور جلب، قرار بازداشت موقت و قرار عدم دسترسی به اوراق پرونده و پیش بینی دادگاه اختصاصی انقلاب و دادسرای تخصصی در کنار سایر موارد استثنایی در این نوع از جرایم نظیر قراردادن اصل بر مجرمیت در برخی از جرائم علیه امنیت، امکان برگزاری غیر علنی رسیدگی ها، توسعه اختیارات ضابطان دادگستری در صورت مشاهده جرائم علیه امنیت در هنگام بازرسی ادله و آثار جرم دیگر، امکان شروع به تعقیب به صرف اعلام شخصی که شاهد قضیه نبوده و بر مبنای گزارش ها و نامه هایی که هویت گزارش دهندگان و نویسندگان آن مشخص نیست، امکان توقیف مرسولات پستی، تکلیف بازپرس به جلوگیری از فعالیت تمام یا بخشی از امور خدماتی یا تولیدیِ متضمن اخلال در امنیت جامعه، کنترل ارتباطات مخابراتی، امکان عدم ذکر علت احضار در احضاریه و نیز امکان جلب شاهد از مصادیق عدول از اصول دادرسی عادلانه محسوب می شود که دلالت بر تشکیل نوعی دادرسی افتراقی نسبت به جرائم علیه امنیت می کند.
چالش های ناشی از کاربست فنّاوری های نوین در برگزاری جلسات علنی دادگاه های کیفری ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حقوق فناوری های نوین دوره ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱۱
115 - 137
حوزههای تخصصی:
دادرسی کیفری به عنوان یک آیین جمعی، از دیرباز بر تعامل چهره به چهره کنشگران مبتنی بوده است. بااین حال، اقتضائات روز زندگی بشری و پاسخ گویی به بحران هایی مانند همه گیری ویروس کرونا، نظام های قضایی را ناگزیر می سازد همسو با پیشرفت فناوری، از مزایای آن درجهت انطباق خود با شرایط عصر حاضر بهره گیرند. در این میان، کاربست فنّاوری های نوین در برگزاری جلسات علنی، حضور کنشگران دادرسی کیفری، ازجمله عموم شهروندان، را صرف نظر از بُعد مکانی آنان تسهیل می کند. بااین حال، واقعیت این است که ورود فنّاوری چالش های جدیدی را به همراه دارد که می تواند استقرار و تحقق عینی دادرسی علنی را با تردید مواجه سازد. در همین راستا، پژوهش حاضر با هدف بررسی این چالش ها و با روش توصیفی تحلیلی نگاشته شده است. یافته ها و نتایج حاکی از آن است که الکترونیکی شدن دادرسی علنی قادر است بر مشکلاتی نظیر صَرف هزینه و زمان برای حضور فیزیکی در دادگاه یا محدودیت در فضای دادگاه ها برای مشارکت عمومی فائق آید، اما هم زمان چالش های جدیدی همچون عدم تناسب فضای دادگاه های کیفری با تقارن دادرسی علنی و الکترونیکی، تشدید احساس طردشدگی متهم و نابرابری در مقابل دادگاه، تحمیل محدودیت های فناوری موجود بر دادرسی، خطر نقض حریم خصوصی، تهدید امنیت دادرسی و اصل قرارگرفتن حضور الکترونیکی شهروندان در دادرسی علنی به جای تسهیل دسترسی فیزیکی آنان به دادگاه ها را به همراه دارد. براین اساس، لازم است نظام دادرسی کیفری، چه در سطح تقنین و سیاست گذاری و چه در سطوح اجرایی، علاوه بر التزام به موازین دادرسی علنی، با اقتضائات جدید دادرسی الکترونیکی نیز سازگار شود.
ارزیابی اثربخشی برنامه مداخلات روان شناختی خانواده محور بر پایه تقویت مهارت های ارتباطی و ارتقای رضایت مندی زوجین بر دافعه های روانی، رفتاری و جنسی در زوج های متقاضی طلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: افزایش دافعه های روانی، رفتاری و جنسی در میان زوج های متقاضی طلاق به یکی از مشکلات اصلی در روابط زناشویی تبدیل شده است. پژوهش ها نشان می دهند که ضعف در مهارت های ارتباطی و کاهش رضایت مندی زناشویی از عوامل مهمی هستند که این دافعه ها را تشدید می کنند. پژوهشگران برنامه ای از مداخلات روانشناختی خانواده محور را طراحی کرده اند که با هدف تقویت مهارت های ارتباطی و ارتقای رضایت مندی زوجین به اجرا در می آید. با این وجود، خلا پژوهشی در مورد اثربخشی این نوع مداخلات بر کاهش دافعه های روانی، رفتاری و جنسی در زوج های متقاضی طلاق وجود دارد و نیاز به ارزیابی علمی بیشتری در این زمینه وجود دارد. هدف: هدف اصلی این پژوهش، ارزیابی اثربخشی برنامه مداخلات روانشناختی خانواده محور بر پایه تقویت مهارت های ارتباطی و ارتقای رضایت مندی زوجین بر دافعه های روانی، رفتاری و جنسی در زوج های متقاضی طلاق بود. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه پژوهش شامل تمامی زوجین متقاضی طلاق شهرستان شیراز در سال 1403 بود که از این میان 30 خانواده با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. آزمودنی ها به مقیاس دافعه های روانی، رفتاری و جنسی محقق ساخته پاسخ دادند. شرکت کنندگان گروه آزمایش 10 جلسه 90-110 دقیقه ای بسته درمانی محق ساخته را دریافت کردند درحالی که گروه گواه تا پایان دوره پیگیری هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار 27-SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که برنامه مداخلات روان شناختی خانواده محور تأثیر معناداری بر کاهش دافعه های روانی، رفتاری و جنسی در میان زوجین متقاضی طلاق دارد (05/0 >P). نتایج پس از مراجعه دو ماهه همچنان پابرجا و معنادار گزارش شد (05/0 >P). نتیجه گیری: با توجه به اثربخشی مثبت مداخلات روانشناختی خانواده محور بر پایه تقویت مهارت های ارتباطی و ارتقای رضایتمندی زوجین بر دافعه های روانی، رفتاری و جنسی در زوج های متقاضی طلاق، توصیه می شود که سازمان ها و نهادهای مشاوره ای و خانواده محور، برنامه های آموزشی مشابه را برای زوج های درگیر در تعارضات زناشویی اجرا کنند.
مقایسه اثربخشی آموزش مثبت نگری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر خودکارآمدی و اضطراب تدریس دانشجو- معلمان آموزش فیزیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آبان) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۲
۱۰۰-۸۱
حوزههای تخصصی:
زمینه: نومعلمان در آغاز فعالیت های حرفه خود با چالش هایی مانند اضطراب و احساس ناکارآمدی مواجه اند که می تواند بر کیفیت آموزش و خودکارآمدی تدریس آنان تأثیر منفی بگذارد. این مشکلات روان شناختی ممکن است در درازمدت بر رشد حرفه ای و پیشرفت آن ها نیز اثرات منفی داشته باشد. با وجود پژوهش های فراوان در زمینه خودکارآمدی و اضطراب در محیط های آموزشی، مقایسه اثربخشی آموزش های مبتنی بر مثبت نگری و ذهن آگاهی هنوز به طور جامع مورد بررسی قرار نگرفته است.. هدف: این مطالعه به تحلیل مقایسه ای اثربخشی این دو مداخله روان شناختی بر کاهش اضطراب تدریس و ارتقای خودکارآمدی تدریس دانشجو معلمان پرداخته است و نتایج آن می تواند راه گشای رویکردهای نوین در آموزش و پرورش، به ویژه برای پیشگیری از مشکلات روان شناختی در مراحل ابتدایی حرفه تدریس باشد. روش: روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانشجو معلمان آموزش فیزیک مرکز آموزش عالی شهید بهشتی تهران در سال تحصیلی 1403-1402 بود. از این تعداد، 45 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی در سه گروه (دو گروه آزمایشی وگروه گواه، هر گروه 15 نفر) قرارگرفتند. ابزارهای پژوهش شامل پرسش نامه خودکارآمدی تدریس معلم (اسچانن- موران وهمکاران، 2001) و مقیاس اضطراب تدریس (هارت، 1987) بود. گروه های آزمایشی اول و دوم در طول 8 جلسه به مدت 90 دقیقه هر هفته یکبار به ترتیب تحت آموزش مثبت نگری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند. گروه گواه هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. داده ها با استفاده از نرم افزار 24 SPSS- و روش های آماری تحلیل کوواریانس، تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر و آزمون تعقیبی بنفرونی تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که هر دو مداخله، یعنی آموزش مثبت نگری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، به طور معناداری باعث افزایش خودکارآمدی تدریس و کاهش اضطراب تدریس در دانشجو-معلمان فیزیک شدند (05/0P<). با این حال، در مقایسه بین دو مداخله، آموزش مثبت نگری در افزایش خودکارآمدی تدریس مؤثرتر بود، در حالی که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش اضطراب تدریس اثربخشی بیشتری داشت. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش بر اهمیت مداخلات مبتنی بر مثبت نگری و ذهن آگاهی در بهبود خودکارآمدی تدریس و کاهش اضطراب تدریس در دانشجو - معلمان تأکید دارد. به ویژه، آموزش مثبت نگری به طور معناداری خودکارآمدی تدریس را افزایش داده و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی به طور ویژه در کاهش اضطراب تدریس مؤثر بود. این نتایج اهمیت به کارگیری این رویکردها در برنامه های آموزشی معلمان و دانشجویان دانشگاه فرهنگیان را مورد تأکید قرار داد.
Jump-Diffusion Model for Excess Volatility in Asset Prices: Generalized Langevin Equation Approach(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The excess volatility puzzle refers to the observation of returns that cannot be explained only by fundamentals, and this research attempts to explain such volatilities using the concept of endogenous jumps and modelling them based on the generalized Langevin equation. Based on stylized facts, price behaviour in financial markets is not simply a continuous process, but rather jumps are observed in asset prices that may be exogenous or endogenous. It is claimed that the source of exogenous jumps is news, and the source of endogenous jumps is internal interactions between the agents. The goal is to extract these endogenous jumps as a function of the state variable and time. For this purpose, the generalized Langevin equation is introduced and it is shown that the parameters of this model can be extracted based on the Kramers-Moyal coefficients. The results of self-consistency tests to evaluate the accuracy of the Kramers-Moyal method in extracting the generalized Langevin equation show that this method has good accuracy. In a practical application of the aforementioned method, Ethereum cryptocurrency price data was used between October 2017 and February 2024 with a sampling rate of one minute. By simulating the extracted dynamics, the probability distribution of the first time passage of this cryptocurrency from a specific level was calculated, and an examination of the price behavior of this asset shows that the aforementioned distribution was extracted with good accuracy. The potential function, which is calculated from the first KM coefficient, will be a quadratic parabola for the studied process, and as a result, we have a stable equilibrium at the zero point. Also using the extracted dynamics we show that this model has good out-of-sample prediction ability.
Iranian EFL Teachers’ Perceptions of Reflective Skills: A Qualitative Study(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
international Journal of Foreign Language Teaching & Research, Volume ۱۳, Issue ۵۴, Autumn ۲۰۲۵
11 - 27
حوزههای تخصصی:
While there are varying perspectives on the bases of reflective practice within the teaching context, there is a broad consensus that reflection is fundamental to building a teacher's professional identity and improving their development. This study sought to investigate the perceptions of EFL teachers of reflective skills of Iranian effective teachers. To this end, a grounded theory design was used. Participants consisted of 30 conveniently selected female intermediate EFL learners from a language institute in Mashhad. For data collection, semi-structured interview and written reflective journal were used. Data analysis was done through manual thematic analysis via open, axial and selective coding. The results showed the following perceptions of EFL teachers of reflective skills of Iranian EFL effective teachers: 1. Behaving in a socially acceptable manner; 2. Being able to motivate students; 3. Managing classroom; 4. Attending to students' diversity of needs; 5. Planning appropriate teaching and evaluation methods and strategies; etc. Moreover, according to the results, the least important reflective skills of Iranian EFL effective teachers were attending to students' diversity of needs, and being able to motivate students. In addition, the most important reflective skills of Iranian EFL effective teachers were evaluating one's own teaching, making appropriate modifications in one's own teaching, thinking skillfully, planning appropriate teaching and evaluation methods and strategies, and managing classroom. The results have some implications for policymakers, teacher educators, authorities in charge of recruiting teachers.
اثربخشی الگوی تلفیقی از سبک های یادگیری مشارکتی بر پیشرفت تحصیلی ریاضی دانش آموزان پایه پنجم دبستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: با وجود اهمیت پیشرفت تحصیلی در ریاضی و اثربخشی شناخته شده سبک های یادگیری مشارکتی، اغلب پژوهش ها به ارزیابی سبک های منفرد پرداخته اند. در نتیجه، یک خلأ پژوهشی مشخص در زمینه بررسی تأثیر الگوهای تلفیقی-مشارکتی وجود دارد. پژوهش حاضر با هدف پر کردن این خلأ، به ارزیابی تأثیر یک الگوی یادگیری ترکیبی بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در درس ریاضی می پردازد. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی الگوی تلفیقی از سبک های یادگیری مشارکتی بر پیشرفت تحصیلی ریاضی دانش آموزان پایه پنجم دبستان انجام شد. روش: پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان پایه پنجم شهر اهواز در سال تحصیلی 1402-1403 بود. نمونه پژوهش 30 نفر از دانش آموزان پایه پنجم شهر اهواز بود که به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. در این مطالعه از پرسشنامه پیشرفت تحصیلی ریاضی (دارش و همکاران، 1999) و پروتکل الگوی تلفیقی یادگیری مشارکتی محقق ساخته، در قالب یک برنامه ۱۰ جلسه ای ۹۰ دقیقه ای به گروه آزمایش استفاده شد. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه ۲۷ و از طریق آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج حاصل از آزمون مانکووا، بین گروه های آزمایشی و گواه در مؤلفه های درک و فهم (001/0 >P، 87/84 =(23 و 3)F)، انتخاب راهبردها (001/0 >P، 53/25 =(23 و 3)F)، محاسبه و ارزیابی و حل مسئله (001/0 >P، 57/42 =(23 و 3)F) و نمره کل پیشرفت تحصیلی ریاضی با (001/0 >P، 09/156 =(23 و 3)F) در دو موقعیت پیش آزمون و پس آزمون تفاوت وجود دارد. نتیجه گیری: نتایج نشان داد الگوی تلفیقی یادگیری مشارکتی، تأثیری معنادار بر بهبود پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در درس ریاضی دارد. پیشنهاد می شود معلمان از راهبردهای این الگوی تلفیقی برای طراحی فعالیت های کلاسی و تقویت یادگیری عمیق در ریاضی استفاده کنند. همچنین به برنامه ریزان درسی و سیاست گذاران توصیه می شود که این پروتکل آموزشی را به عنوان یک مدل کارآمد برای تدوین بسته های یادگیری و برگزاری دوره های بازآموزی معلمان در جهت ارتقای کیفیت آموزش ابتدایی مد نظر قرار دهند.
EFL Pedagogical Applications of ChatGPT: Opportunities and Threats
حوزههای تخصصی:
This study investigates EFL teachers’ perceptions of ChatGPT as a tool for English language instruction, focusing on its perceived benefits, challenges, and pedagogical implications. Using a qualitative phenomenological approach, data were collected through semi-structured interviews with ten EFL teachers currently working in different language-related educational centers in Iran. Participants represented diverse educational contexts, including universities, public schools, and private language centers. Thematic analysis of the interview data revealed that while teachers generally expressed positive attitudes toward ChatGPT, recognizing its flexibility, time-saving capabilities, and potential to enhance students’ writing skills and learner autonomy, they also voiced concerns regarding overreliance, inaccuracies, ethical challenges related to academic dishonesty, and limitations in supporting listening and speaking skills. The findings suggest that ChatGPT is viewed as a supplementary educational tool rather than a replacement for traditional pedagogy. Teachers emphasized the necessity of critical supervision, ethical guidelines, and professional development to ensure effective and responsible integration of AI technologies in EFL instruction. This study contributes to the growing body of research on AI integration in education, offering practical insights for teachers, policymakers, and researchers seeking to harness the potential of AI in language learning while mitigating its challenges.
The Role of Digital Literacy in Mediating ChatGPT’s Impact on Writing Abilities and Perceptions of Iranian EAP Students
حوزههای تخصصی:
Academic writing has emerged as a central area of inquiry among researchers specializing in English as a Foreign Language (EFL) writing. Utilizing a mixed-methods research design, the current study aimed to explore the mediatory role of digital literacy in the writing improvement of EAP learners in a ChatGPT-supported writing course. Following the administration of the Oxford Placement Test (OPT) and digital literacy questionnaire, a cohort of 100 upper-intermediate learners from a non-profit university in Mazandaran, Iran was randomly selected. The participants were then split into two experimental groups (high vs. low digital literacy) and two control groups (high vs. low digital literacy), with each group consisting of 25 participants. The experimental groups received writing instruction that incorporated ChatGPT, while the control groups were taught implementing traditional pedagogical methods devoid of ChatGPT. Data were gathered through pre- and post-writing assessments along with semi-structured interviews. Results from the pre- and post-tests indicated that the experimental groups with either high or low digital literacy exhibited significantly superior academic writing outcomes compared to the control groups. However, no notable disparity was evidenced between the two experimental groups. Analysis of the interviews revealed that ChatGPT contributed greatly to their writing accuracy and fluency, while creating several challenges namely the generation of inappropriate responses and limited access. On implication side, suggestions are offered for prospective EAP students, teachers, teacher educators, and syllabus designers along with a sketch of possible avenues for further exploration.