مطالب
نمایش ۸۱ تا ۱۰۰ مورد از کل ۱۴۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
جایگاه تمثیل درخلق خلاف هنجارهای غزل گفتاری فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
کاربرد پربسامد زبان گفتاری در آثارگروهی ازشاعران معاصر، جریانی در شعر امروز به وجود آورد، که به جریان شعرگفتاری شهرت یافت. اندیشه های نازک غنایی که فردی و تجربی هستند؛ کشف چشم اندازهای عاشقانه در جامه زبان گفتار و درهم شکستن قواعد معهود غزل اعم از وزن، قافیه، شمار ابیات و جایگزینی نوع گفتاری آن ها جریان «غزل گفتار» را شکل داد. فرخزاد و سپس سیدعلی صالحی بنیانگذاران رسمی غزل گفتار هستند. فرخزاد با توسیع دایره زبان، عواطف، آلام و آمال شخصی خویش را بی پرده و با کمترین قراین و وسایط زبانی و پیشروی فرهنگی با مخاطب در میان گذاشته است. همین عامل از او شاعری سنت شکن و جریان ساز ساخته است. فرخزاد با بهره گیری از زبان گفتار و تکیه بر روش اعتراض، انتقاد و بیان احساسات عصیان گرانه در راستای تجربیات عاطفی خویش، با نگاهی جامع به کل مضامین عاشقانه، به موضوع عشق، نگرشی «حسی ومادی» را عرضه می کند. وی در عرضه این نگرش، قراردادهای اخلاقی وهنجارهای زنانگی را قربانی کرده است و در این ابعاد، نگرش مطلوبی نسبت به شعراو دراذهان نیست. چراکه فروغ در بیان امورزنانگی، وسایط زبانی و ابزارهای مجازی و سمبلیک را درجایگاه ذهنی به کار نگرفته و غالباً به انتخاب هایی با وسایط اندک و استعاره و مجازهای قراردادی پرداخته است. این جستار ضمن تعریف: شعرگفتار، غزل گفتاری فرخزاد، به بیان مولفه های مغایر با قراردادهای زنانگی و تاثیرحذف زبان سمبلیک در شکل دادن الگوهای خلاف هنجار زنانگی پرداخته شده است. علاوه بر آن مصادیق زبان نمادین در شعر فرخزاد بررسی می شود.
چیدمان فرهنگ: بررسی تطبیقی مفهوم مرگ در آثار فروغ فرخزاد و فریدا کالو
حوزههای تخصصی:
مرگ واقعیتی انکارناپذیر و مسأله ای پیچیده است که در ادوار مختلف زندگی، ذهن آدمی را به نحوی به خود مشغول می-دارد. هنرمندان نیز از این قاعده برکنار نیستند. آنان به شیوه های مختلف مضمون مرگ را دستمایه ی آثار خویش قرار داده اند و از مناظر گوناگونی به آن نگریسته اند. بررسی دیدگاه فروغ فرخزاد و فریدا کالو، دو هنرمند برخاسته از دو فرهنگ و جغرافیای متفاوت که هر کدام در رشته های هنری متفاوتی هم فعالیت داشته اند، نسبت به موضوع مرگ، علاوه بر اهمیتی که از منظر مطالعات تطبیقی و بین رشته ای هنر دارد، روشنگر نکته های تازه ای راجع به هنر آنان نیز است.
پرسشی که پژوهش پیش رو می کوشد به آن پاسخ روشنی بدهد، چیستی موضع این دو هنرمند در برابر مسأله ی مرگ و پیگیری تحولات دیدگاه آنان در این باره است. از آنجا که طبق نظر صاحب نظران، هنر هر دو در ارتباطی تنگاتنگ با زندگی شخصی پر فراز و نشیب و سراسر تحول آن ها بوده، به نظر می رسد که دیدگاه آن ها نسبت به مسأله ی مرگ نیز دستخوش تحول بوده است. همان گونه که از نظر گذشت، این بررسی تنها معطوف به آثار این دو هنرمند است و موارد دیگر نظیر مصاحبه های شخصی، خاطرات، نقل قول ها و ... مد نظر قرار نگرفته اند.
روش پژوهش، تحلیلی و تطبیقی است و گردآوری اطلاعات آن به شیوه ی کتابخانه ای انجام گرفته است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که هیچ یک از این دو هنرمند دیدگاه ثابتی نسبت به مفهوم مرگ نداشته و هر دو در برابر آن پویا و بالنده بوده اند. هر دو هنرمند در مسیری مشابه با یکدیگر، روندی تکاملی را در شناخت مفهوم مرگ پیموده اند.
مطالعه تطبیقی شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ فرخزاد و سینمای موج نو فرانسه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادوارد سعید، صاحب نظر فلسطینی تبار امریکایی معتقد است مقایسه تطبیقی دو اثر تنها زمانی منصفانه است که خوانشی دموکراتیک از هر دو اثر داشته باشیم. خوانش دموکراتیک از نظر وی با بررسی نشانه های جغرافیایی، ایدئولوژیکی و تاریخی دو اثر آغاز می شود و با بررسی نحوه کاربرد زبان در دو اثر ادامه می یابد. شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» سروده فروغ فرخزاد را می توان آغازگر نوعی گونه شعری در ادبیات فارسی دانست که در لحنش به موسیقی، در بیانش به تصویر و در روایتش به سینما نزدیک می شود. از طرفی سینمای موج نو در فرانسه نیز که بی شک یکی از تأثیرگذارترین جنبش های سینمایی تاریخ سینمای جهان است به گفته صاحب نظران به «سینمای شعر» گرایش دارد. در این مقاله نخست نقد تطبیقی دموکراتیک از منظر ادوارد سعید را تبیین می کنیم آنگاه با بهره مندی از این روش، به مطالعه تطبیقی شعر نامبرده و سینمای یادشده می پردازیم. بدیهی است این مقایسه به دلیل شباهت های آنها انجام می شود به رغم تفاوت هایشان در زمینه های فرهنگی و اجتماعی و با اینکه در قالب رسانه های متفاوتی ارائه شده اند، در هر دو، تصویرْ نقش اساسی در بیان هنر دارد. در هر دو با تأکید بر راوی اول شخص و «منِ» آفریننده، بر فردیت تأکید شده است. هر دو تا حدی تحت تأثیر فلسفه اگزیستانسیالیسم بوده اند و آزاداندیشی و تلاش برای رهایی از قیود اجتماعی که محتوای اصلی این آثار است سبب شده است در فرم خود دنباله رو نظم مألوف نباشند و هریک به سهم خود به جنبشی جریان ساز تبدیل شوند.
بررسی کهن الگوی منجی در شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
کهن الگوها، مفاهیم مشترکی هستند که ریشه در ناخودآگاه جمعی انسان ها دارند. این اصطلاح را نخستین بار یونگ در بحث ناخودآگاه جمعی اش مطرح کرد و آن را آرکی تایپ – الگوی نخستین، صورت مثالی، صورت ازلی- نامید. کهن الگوها را می توان شامل تصاویر، مایه ها و انگاره ها و نوع دانست. کهن الگوی منجی از انواع مایه ها و انگاره ها و مفاهیم مشترکی است که میان جوامع و فرهنگ ها و ادیان مختلف وجود دارد. منجی، فردی است که در زمانی خاص که اصولاً زمان پایان دنیا و دوره اوج سختی ها و بدبختی های انسان و سلطه تاریکی و پلشتی ها در این دنیاست، ظهور می کند. این اندیشه، علاوه بر این که دغدغه ذهنی انسان های گذشته و ادیان مختلف بوده است، اندیشه و تفکری است پویا و زنده که امروزه و تا زمانی که انسانی روی زمین نفس می کشد، در جریان خواهد بود. فروغ فرخزاد نیز، در جایگاه شاعری برجسته و متفکر، به این مسأله نظر داشت، بدان می اندیشید و این امر یکی از دغدغه های ذهنی او بود. مقاله حاضر، به بررسی «کهن الگوی منجی» در شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» فروغ می پردازد. این شعر پنجمین شعر در دفتر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. این مقاله با توجه به عناصر و اجزای خود شعر نشان می دهد که این فردی که فروغ از آن سخن می گوید، کسی نیست جز منجی.
بررسی شاخص های مفهوم بیگانگی اجتماعی در شعر فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات فرهنگی و ارتباطات سال یازدهم زمستان ۱۳۹۴ شماره ۴۱
152 - 172
حوزههای تخصصی:
با پیدایش انقلاب صنعتی در غرب و به موازات آن نهضت مشروطه در ایران، تحول عظیمی در زمینه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... به وجود آمد، که شعرا و نویسندگان و نیز آثارشان، از این جریان بی تاثیر نبوده اند. شعر در آغاز مشروطه نقش مهمی را ایفا کرده است به طوری که جریان های سیاسی را رونق می داده و گهگاه مردم را به سمت و سوی خاص هدایت می کرده است. رشد و رواج شعر سیاه (شعری که احساسات و افکار منفی انسان نسبت به خود و اجتماع را بیان می کند) بامعنای نوینش درایران، از دوره ی مشروطه شروع شد و با پیدایش شعر نو شدت گرفت و در شعر اغلب شاعران نوپرداز مطرح گشت. البته جریان حضور این نوع شعر را می توان به دو دوره ی قبل از کودتا ( از انقلاب مشروطه تا کودتای 28 مرداد 1332) و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تقسیم کرد به طوری که پس از کودتای 28 مرداد 1332 ، شعرهای بیانیه ای، فرمایشی و دستوری تعطیل گردید و نوعی احساس جدایی و بیگانگی از جامعه در شعر برخی از شاعران ایران نمود پیدا کرد. با توجه به اینکه فروغ فرخزاد (1345-1313) نیز از شاعران نوپرداز معاصر محسوب می شود، در این نوشتار سعی شده است به این پرسش پاسخ داده شود که مهمترین شاخص های بیگانگی اجتماعی در شعر فروغ فرخزاد کدامند؟ روش این پژوهش از نوع، اسنادی- تحلیلی بوده است که زمینه ها و شرایط اجتماعی، خانوادگی زندگی فروغ، درکنار مولفه های بیگانگی اجتماعی ( احساس تنهایی، پوچی و بی معنایی، افسردگی، بی هنجاری، انزوای اجتماعی، دورویی، یاس و ناتوانی و... ) در شعر وی مورد مطالعه قرار گرفته است که در این بین، شاخص های احساس تنهایی (انزوا)، ناتوانی ( بی قدرتی) و یاس بیشتر از سایر شاخص ها تکرار شده است.
بیان مادرانه در اشعار پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
بررسی استعاره های مفهومی «زن» در شعرهای فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال پنجم پاییز ۱۳۹۴ شماره ۱۶
25 - 36
حوزههای تخصصی:
در دیدگاه شناختی، اساس استعاره سازی تنها بر بنیاد شباهت نیست و استعاره، ریشه در اندیشه و ذهن و ادراک انسان دارد و استعاره های مفهومی، درک جدیدی از تجربه را برای انسان میسّر ساخته و معنای تازه ای به آنها می دهد. در حقیقت، تجربه به مثابه یک اصل محسوب می شود که مفاهیم محیطی، طبیعی یا فرهنگی و دیگر مفاهیم موردنظر شاعر و یا نویسنده را به واسطه قلمروهای مقصد و مبدأ توضیح می دهد. به این ترتیب، پژوهش متون و نوشته ها با رویکرد شناختی در زمینه استعاره، می تواند ما را به شناخت لایه های ذهنی و انگیزه های گزینشی استعاره ها راهنمایی کند. در این مقاله، استعاره های با قلمرو مقصد «زن» در اشعار فروغ فرخزاد، با توجه به دیدگاه شناختی بررّسی می شود و سپس به کاوش استعاره ها با توجه به نقش های «مادری»، «همسری» و «معشوقی/عاشقی» با توجه به قلمروهای مبدأشان می پردازیم و سرانجام میزان خلاق یا متعارف بودن استعاره ها را بررّسی می کنیم.
مرگ و مرگ اندیشی در اشعار اخوان ثالث، شاملو و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مرگ و زندگی پیوسته دو عنصر مهم و برجسته در دیدگاه اندیشمندان بوده است؛ شاعران معاصر ایران به مرگ از چشم اندازهای گوناگون نگریسته اند. در این میان، سه شاعر شاخص پس از نیما، (خوان، شاملو و فروغ) اهمیت ویژه ای دارند.در این جستار به شیوه ی تحلیل محتوای کیفی، اندیشه و احساس سه شاعر معاصر ایرانی، (اخوان، شاملو و فروغ) درباره ی مرگ و زندگی ارزیابی شد؛ به این منظور با جستجو در دیوان این شاعران، همه ی شعرهایی که مضمون مرگ و زندگی در آن ها یافت می شد، واکاوی شد و سپس از این رهگذر، مباحثی مانند تصویر زندگی، مرگ، سیر تحول فکری سه شاعر، دنیای پس از مرگ و سرانجام شهادت و هراس از مرگ بررسی شد. یافته های پژوهش نشان داد که تصویر نازیبای زندگی و بیزاری از مرگ و گاه هراس از آن، در آثار اخوان کم و بیش بدون تغییر نمایان است که گاه ملایم و گاه بی تفاوت و توأم با ریشخند است، اما در نگاه شاملو، زندگی با عشق زیباست و با وجود جان کاهی، چیزی کم ندارد. او زیستن در میان نامردمان و ظلم پذیران جامعه را بدترین نوع مرگ می داند و مرگ در راه عقیده برای او زیبا و تحسین برانگیز است؛ مرگ طبیعی را نیز به اجبار و به عنوان قانون طبیعت می پذیرد. در نگاه فروغ، سیر تحول بیش تر مشهود است. زندگی را با همه ی پوچی اش دوست دارد. در ابتدا اگر خواهان مرگ است به دلیل بیزاری از زندگی است؛ اما کم کم مرگ در نگاه او زیبا می شود و با واژه هایی روشن، شاعرانه، ترسیم می شود.
بازتاب اسطوره قهرمان در شعر انسان گرای یوسف الخال و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یوسف الخال، شاعر سوری و فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی، دو شخصیت ادبی هستند که انسان معاصر و دغدغه های او در زندگی اجتماعی، درکانون اندیشه آن هاست. تصویری که فروغ در دو دفتر«تولدی دیگر» و«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و الخال در «قصیده طویله» با بهره گیری از اسطوره «قهرمان» از انسان معاصر ترسیم می کنند، همانندی بسیاری دارد. بحران هویّت انسان در جوامع کلان شهری مدرن در نتیجة فاصله گرفتن او از ارزش های سنّتی و میراث معنوی، درونمایه اصلی این آثار است. نقطه اشتراک دو شاعر در این ارتباط، تأثیرپذیری عمیق از «تی.اس.الیوت» است که شعر او به عنوان یکی از آبشخورهای اصلی تحوّل در شعر مدرن عربی و فارسی قلمداد می شود. جستار پیشِ روی از رهگذر تحلیل درونمایه های مرتبط با اسطوره فوق الذکر به روش توصیفی تطبیقی در آثار دو شاعر، همانندی محتوایی آن ها در ترسیم چهره انسان معاصر را نشان می دهد. برداشت نهایی آن است که آثار یادشده، عرصه جدال نومیدی و امید برای رهایی انسان معاصر از بحران هویّت است.
تحلیل و مقایسه ویژگی های مکتب رمانتیسم در اشعار سهراب سپهری، اخوان ثالث و فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال پنجم تابستان ۱۳۹۴ شماره ۱۵
97 - 120
حوزههای تخصصی:
شکل گیری مکتب رمانتیسم در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم اتّفاق افتاد که نیازهای بشری از جمله نیازهای اجتماعی، فردی و معنوی مسبّب به وجود آمدن مکتبی با نام مکتب رمانتیسم شد و این نهضتی بود که بر علیه مکتب کلاسیسیسم قد علم کرد. در این پژوهش که با روش تحلیلی- توصیفی از طریق اسناد کتابخانه ای انجام شده است با نگاهی بر مکتب رمانتیسم در ادبیّات غرب و همچنین تأثیر آن بر ادبیّات معاصر ایران، کوشش شده است اشعار رمانتیک سه شاعر معاصر ایران، سهراب سپهری(1359 1307)، مهدی اخوان ثالث(1369 1307) و فروغ فرخزاد(1313 - 1345) از جنبه رمانتیسم و تأثیرگذاری این مکتب بر اشعار شاعران مذکور تحلیل و مقایسه گردد. با مطالعه و بررسی اشعار شاعران مذکور این نتیجه به دست آمد که از میان ویژگی های شعر رمانتیک، طبیعت، تنهایی عرفانی و امید به آینده روشن و خوش بینی در شعر سپهری، در شعر اخوان ثالث، یأس و ناامیدی، عشق به مردم و اعتراض به ناهنجاری های جامعه و در نهایت در شعر فروغ فرخزاد، عشق زمینی، مرگ و تنهایی به واسطه درد و رنج زندگی جلوه بیشتری دارد.
مقایسه شعر فروغ فرخزاد، فرزانه خجندی و خالده فروغ از منظر نظریه جانسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی تطبیقی درونمایه های اجتماعی مشترک در شعر فروغ فرخزاد و سعاد الصباح (با تکیه بر رویکرد زنانه)(مقاله علمی وزارت علوم)
تحلیل مقایسه ای اشعار نازک الملائکه و فروغ فرخزاد از منظر نقد اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات از دیرباز به مثابه یکی از انواع هنری به شکل های گوناگون در زندگی بشر ایفای نقش کرده و از این حیث مانند همه فعالیت های فکری و معنوی انسان دارای هدف و منظور اجتماعی است. به همین علت است که ادبیات هر ملت، همواره به موازات تحولات جامعه، دستخوش دگرگونی گشته و به فراخور چنین رویکردی به آینه تمام نمای جامعه خویش مبدل می گردد. با مروری بر ادبیات ملل گوناگون می توان نحوه تأثیرپذیری آن از بسترهای سیاسی و اجتماعی را به خوبی مشاهده کرد. هم چنان که تحلیل و بررسی اشعار دو شاعر نوگرای عربی و پارسی، یعنی نازک الملائکه و فروغ فرخزاد مؤید همین دیدگاه است. نوشتار حاضر اشعار این دو شاعر را با روش توصیفی تحلیلی بررسی کرده و به این نتیجه دست یافته است که هر دو شاعر تحت تأثیر شرایط اجتماعی جامعه خویش قرار داشته و به علت شباهت در فضای اجتماعی به موضوعات مشابهی همچون فقر و تضاد طبقاتی و مسائل زنان و آرمان شهر پرداخته اند.
بررسی زمینه های نوستالژی در سروده های نازک الملائکه و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نوستالژی از اصطلاحاتی است که از علم روانشناسی وارد عرصه ی ادبیات شده است. در جستار پیش رو نگارندگان بر آنند تا با استفاده از شیوه ی توصیفی – تحلیلی به بررسی این پدیده ی روانی در سروده های دو شاعر معاصر عراقی و ایرانی «نازک الملائکه» و«فروغ فرخزاد» بپردازند. تحقیق نشان از آن دارد که اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی روزگار شاعران، عدم توجه به زن، فاصله های طبقاتی، از دست دادن عزیزان و... باعث شده است که این دو شاعر به ناخودآگاه خود رجوع نمایند و با حسرت و دیدی تراژیک از آن روزگاران یاد کنند. مهمترین دستاورد پژوهش آن است که بن مایه های نوستالژیک، مانند اوضاع سیاسی و اجتماعی، یاد مرگ، یاد عشق، اندوه هبوط، یاد کودکی، یاد زادبوم، آرمان شهر، یاد عزیزان را در سروده های هر دو شاعر می توان یافت با این تفاوت که در بیان برخی مسائل تفاوت هایی نیز در کلام و اندیشه این دو شاعر دیده می شود.
کاربست نظریة آلوده انگاری کریستوا بر شعر «دلم برای باغچه می سوزد» فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ژولیا کریستوا با تکیه بر همگرایی ها و همپیوندی های دو حوزة زبانشناسی و روانکاوی، نظریات نوینی در باب تحلیل متون ادبی ارائه کرده است. او در نظریة «آلودهانگاری» که برآمده از کنکاشهای پساساختارگرایانة اوست، بر این عقیده است که آفرینشگر ادبی به مثابه فاعل سخنگو از خلال زبانی شاعرانه و نشانهای از نابسامانیهای جهان پیرامون خود اعلام برائت میکند و سپس برای تطهیر خویش و جامعة پیرامون از آلودگیها، به جست وجوی راه حل روی می آورد.
کریستوا امکان کاربست این نظریه را به ادبیات اروپایی با مثالهای فراوانی مورد بررسی قرار داده است. ما در این مقاله برای مطالعة موردی کاربست ابزارهای تحلیلی نظریة آلوده انگاری بر ادبیات فارسی، شعر «دلم برای باغچه میسوزد» فروغ فرخزاد را انتخاب کرده ایم و دو هدف کارکردی عمده را مورد توجه قرار داده ایم؛ نخست چشم اندازی جامع از آنچه امروز تحت عنوان «نظریة آلوده انگاری» کریستوا مطرح می شود را ارائه می کنیم و سپس با تکیه بر مبانی و ابزارهای واکاوانه نظریة آلوده انگاری، امکان تأویل پذیری و خوانش های بدیع از این شعر فرخزاد را به بوته آزمون می آوریم و درصدد پاسخ به این پرسش هستیم که آیا امکان کاربست چنین رویکردی در خوانش اشعار فروغ فرخزاد و دیگر شاعران معاصر فارسی وجود دارد یا نه؟
بررسی تطبیقی کاربرد اسطوره و کهن الگو در شعر فروغ فرخزاد و گلرخسار صفی آوا (شاعر تاجیک)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تأثیر ادبیاتی بر ادبیات دیگر از پیامدهای تعامل فرهنگی ملل مختلف است. هیچ ادبیات پویایی نمی تواند خود را از تأثیر ادبیات ملل دیگر دور نگاه دارد و وقتی در دو سوی این معادلة تعامل فرهنگی و ادبی، دو ملت همزبان قرار گرفته باشند، مسئله ضرورتی دیگرگونه می یابد. در این میان ادبیات ایران و تاجیکستان که از یک آبشخور زبانی سیراب می شوند، می تواند محلی برای یک مطالعة تطبیقی باشد.
در این مقاله، به بررسی وجوه اشتراک و اختلاف طرز به کارگیری اسطوره، کارکردهای آن و کمیت و کیفیت کاربرد آن در زبان شعری دو شاعر زن معاصر ایرانی و تاجیکی، یکی فروغ فرخزاد و دیگری گلرخسار صفی آوا می پردازیم و نشان خواهیم داد که هریک از این سرایندگان، با توجه به ملیت و موقعیت زمانی و مکانی و شرایط فکری و درونی خود چه نگرشی به اسطوره، مضامین و بن مایه های اصیل اساطیری داشته و تا چه اندازه از این مصادیق در شعر خود بهره جسته اند. برای این کار، مضمون ها و مفردات اساطیری که در پژوهش حاضر بررسی خواهند شد عبارت اند از: خدایان، الهه ها، ایزدان؛ پیامبران و آیین گذاران؛ شخصیت های اسطوره ای، تاریخی و حماسی؛ موجودات، گیاهان و جانوران اساطیری و همچنین مکان های خاص و اسطوره ای.
نگاهی به شعر و اندیشه فروغ فرخزاد
منبع:
پژوهش های ادبی و بلاغی سال دوم پاییز ۱۳۹۳ شماره ۴ (پیاپی ۸)
87 - 108
حوزههای تخصصی:
در بررسی های به عمل آمده معلوم می شود که محققین از زوایای مختلفی شعر و اندیشه فروغ را مورد بررسی قرار داده اند. با مطالعه مجموعه اشعاراو می توان به اندیشه و بطن زندگی او پی برد. اشعار فروغ در سه مجموعه اول یعنی «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» کمی ناپخته و سست است. شاعر در آن درحالت خود شیفتگی اولیه به سر می برد. فروغ مدتی بعد از این مرحله به سمت تکامل پیش می رود و مجموعه «تولدی دیگر»که گویی تولدی دوباره برای فروغ بود می سراید. مرحله آخر، دوره ی به تکامل رسیدن اشعار فروغ است که به شناخت والای انسانی دست یافته و پختگی و انسجام در جای جایِ اشعارش موج می زند. مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» که بعد از وفات فروغ به چاپ رسید محصول این دوره از زندگی اوست. فروغ بدعت گذار بوده و سبک نیمایی نو را ابداع کرده است که تحسین بسیاری از ادیبان را برانگیخته است. او محتوا و مضمون را قربانی وزن نکرد و در این سبک، افاعیل عروضی را شکست. فروغ فرخزاد با برجسته کردن نقش زن در اشعارش برای نخستین بارموجب مطرح شدن صدای بلند زن ایرانی در شعر معاصر شد.
رویکردی تطبیقی به بینش فرجام شناسانه ی شعر بدر شاکر السیاب و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بدر شاکر السیاب، شاعر نوپرداز عراقی در دوره ی معاصر (1964-1926) و به باور برخی صاحب نظران، طلایه دار جریان نوپردازی در شعر معاصر عربی، از سرایندگانی است که در متن نمادگرایانه ی بسیاری از سروده های خویش در جایگاه یک «شاعر- مکاشف» به طرح و تبیین گونه ای ادبیات مکاشفه ای (Apocalyptic Literature) می پردازد؛ در ادبیات فارسی نیز، فروغ فرخزاد(1345-1313) از برجسته ترین سرایندگان معاصر در گستره ی ترسیم و تبیین ادبیات مکاشفه ای در شعر به شمار می رود. مقاله ی حاضر، جستاری توصیفی- تطبیقی است در راستای ترسیم نمودهای ادبیات مکاشفه ای در شعر «رؤیا عام1956» بدر شاکر السیاب و «آیه های زمینی» فروغ فرخزاد؛ و می کوشد تا پس از ترسیم چارچوب، زوایا و شاخصه های ادبیات مکاشفه ای و بیان گونه های آن به توصیف و تبیین چگونگی ظهور و بروز آن در متن ادبی بدر شاکر السیاب و فروغ فرخزاد، خوانش سازه های ادبیات آپوکالیتیک در دو متن و بازکاوی و تطبیق بینش و نمود آپوکالیپس(Apocalypse) در سروده های یادشده بپردازد؛ از مهمترین این نمودها که در پژوهش پیش رو مورد توجه قرار دارند، عبارت اند از : مکاشفه های پیش گویانه ی دو شاعر به منظور ملموس ساختن اکنونِ بحران، فاجعه، بی نظمی و بی عدالتی، ترسیم کشمکش دو جریان خیر و شر یا به دیگر سخن روایت نبرد اهورا و اهریمن با رویکرد به دوران معاصر با طرح احتمال تحقق حالت برتر و بکارگیری اساطیر رستاخیز، نجات و قربانی به منظور آفرینش فضایی آخر الزمانی و رستاخیزی.
مفهوم «درد و رنج» در اشعار غاده السَّمّان و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال هفتم تابستان ۱۳۹۲ شماره ۲۶
157 - 185
حوزههای تخصصی:
«درد و رنج»، یکی از وجوه تراژیک زندگی، در کنار مرگ، تنهایی، آزادی و گناه از مسائلی است که هر انسانی در زندگی با آن روبه روست. این مسئله در هنر و ادبیات به ویژه ادبیات زنانه به گونه ای بازتاب دارد که بررسی و تحلیل آن، نیازمند تحقیقی وسیع و جامع است. ازسویی دیگر، مقایسه ادبیات ملت های مختلف اعم از تطبیق انواع ادبی یا تطبیق آثار دو ماتن اعم از مؤلف یا شاعر، بیش از هرچیز می تواند به کشف نقاط مشترک اندیشه های بشر کمک کند و از سرچشمه جریان های فکری و هنری ادبیات ملت ها پرده بردارد. موضوع این جستار، بررسی اشعار دو شاعره تأثیرگذار معاصر یعنی فروغ فرخزاد و غاده السّمّان از دو ملیّت مختلف (ایران و عرب)، با توجه به ماهیت، مفهوم و مصادیق مختلف درد و رنج و با تأکید بر مسئله وجودشناسی درد و رنج است. این مقاله به بررسی «درد و رنج» در نگاه این دو شاعر زن معاصر در ساحت (محور)های چهارگانه «ماهیت شناسی»، «وجودشناسی»، «غایت شناسی» و «وظیفه شناسی درد و رنج» پرداخته و علل، انواع و راه های گریز از «درد و رنج» را در ساحت وجودشناسی، تحلیل کرده است.