
رهپویه حکمت هنر
رهپویه حکمت هنر دوره 3 پاییز و زمستان 1403 شماره 2 (پیاپی 5) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزههای تخصصی:
پی یر بوردیو فرانسوی (1930-2002) یکی از برجسته ترین جامعه شناسان معاصر در کتاب مهم خود با عنوان تمایز، نقد اجتماعی و قضاوت های ذوقی، معتقد است همچنان که گروه های اجتماعی از نظر سرمایه اقتصادی با هم متفاوتند از نظر سرمایه فرهنگی نیز با هم تفاوت دارند وی این سرمایه فرهنگی را دانش درباره هنر، فرهنگ متعالی، فرهیختگی، دانش های فراوان و سخن های عالمانه می داند. سرمایه داران فرهنگی با برجسته کردن این تمایز تلاش می کنند مرزی نامرئی میان خود و طبقات پایین تر ترسیم نموده و بدین صورت تمایزهای طبقاتی را به صورت میان نسلی تداوم می بخشند. بوردیو با تأکید بر وجود میدان های فرهنگی متفاوت در جامعه، ذوق و سلیقه هنری صاحبان این میدان ها را متفاوت می داند. از دیدگاه او طبقه کارگر در انتخاب تابلوهای نقاشی، انتخاب موضوعاتی معمولی مانند منظره غروب و مواردی از این قبیل را مورد توجه قرار می دهد اما طبقات فرهنگی بالا از احساسات گرایی در باب موضوع های قراردادی پرهیز کرده و موضوعات چالش برانگیزی مانند تصادف اتومبیل را انتخاب می کنند. به عبارتی از دیدگاه این جامعه شناس برجسته فرانسوی دانش مردم در مورد هنر نسبت مستقیمی با سلیقه و طبقه اجتماعی آنها دارد و این دقیقاً همان چیزی است که از 2300 سال پیش ارسطو بدان اشاره کرده است. در متن مقاله نظرگاه ارسطو را دقیقاً بیان خواهیم کرد تا مشخص شود بنیاد فلسفی نظریه بوردیو چیست و چگونه در آرای ارسطو خانه دارد. این مقاله با بهره گرفتن از روش تحلیلی تفسیری به تبیین ریشه های فلسفی نظریه تمایز بوردیو می پردازد تا نشان دهد چگونه تأملات فلسفی می تواند در ایده پردازی های جامعه شناختی نقش بازی کند و چگونه جامعه شناسی فلسفی با فاصله گرفتن از جامعه شناسی صرف، تحلیل جامع تر و کامل تری از مفاهیم اجتماعی ارائه می دهد.
جایگاه زیبایی شناسی و هنر حِکْمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زیبایی گاهی از سنخ احساس و گاهی از سنخ ادراکِ لذت و خوشایندی و رضایت درونی است که در هر مرتبه از مراتب انسانی، به صورت فطری بروز و ظهور پیدا کرده و می کند. زیبایی انسان به نسبت تشابه و تقرب او به حق تعالی بستگی دارد که با حکمت یعنی با پرورش عقل به وسیله علم صائب و عمل صالح و حاکم کردن عقل بر وهم و خیال و بدن به دست می آید و نتیجه آن برخورداری از تندرستی در مرتبه بدن، زیبایی و هنر در مرتبه خیال، فضائل اخلاقی در مرتبه وهم و راه یابی به باطن عالَم در مرتبه عقل و فراتر از آن است. پیوند حکمت با علم و هنر به معنای آن است که عالِم و هنرمند، دانش، بینش، انگیزش، گرایش، منش، روش و کنشِ خود را بر اساس حکمت بیاراید. نظریه نظام انقلابی که در بیانیه گام دوم انقلاب مطرح شده و دارای سه رکنِ خودسازی، جامعه پردازی و تمدن سازی است بر اساس شعارهای جهانی و فطری انقلاب اسلامی، یعنی برگرفته از حکمت حاصل خواهد شد و با توجه به تأثیرپذیری عموم مردم از امور خیالی، هنر حِکْمی در جهت دهی مردم جامعه به سمت سه رکن یادشده از اهمیت و نقش بی بدیلی برخوردار است و به منظور دستیابی به این امر، ضرورت ایجاد حکمرانی حِکْمی بیش از پیش آشکار می شود.
تعزیه (شبیه خوانی)، نمایشی مقدس ؟ (پژوهشی پیرامون تعزیه (شبیه خوانی) با تکیه بر نظرات سنت گرایان پیرامون هنر مقدس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تعزیه (شبیه خوانی) نمایشی آئینی، سنتی، روایی، منظوم و موسیقایی ست که از دل عزاداری شیعیان ایرانی برپیشوای سوم خود پدید آمد و حول محور واقعه ی عاشورا شکل گرفت، نمایشی مبتنی نمادها و نشانه ها و متکی به قراردادهایی ثابت در متن و اجرا و با توجه به همین ویژگی ها و بالاخص کارکرد آئینی آن برخی از مفسرین از آن به عنوان نمایشی مقدس یاد کرده اند و برخی نیز در مورد اطلاق این لقب برای آن تردیدهایی را مطرح ساخته اند پژوهش حاضر باتوجه به ضرورت شناخت هرچه بیشتر از پیشینه ی نمایشی کشور و باتکیه بر آرای سنت گرایان به ویژه تیتوس بورکهارت و سایر نظریه پردازانی که در این حوزه قلم زده اند کوشیده است تا به این سوال پاسخ گوید که: « آیا می توان تعزیه (شبیه خوانی) را در زمره ی هنرهای مقدس قرار داد و آن را نمایشی مقدس دانست؟ و اگر چنین است یا نیست، چرا؟ » و بر همین اساس در ساحتی توصیفی- تحلیلی با مطالعه ی وجوه گوناگون نمایش تعزیه (شبیه خوانی) به این نتیجه دست یافته است که: که این گونه ی نمایشی را، حداقل در محدوده ی مجالس مناسبتی و تماما آئینی اش، می توان ذیل تعریف هنر مقدس قرارداده و نمایشی مقدس دانست، نمایشی سنتی که به سبب رابطه اش با حقیقت ازلی و کارکردی آئینی و مناسکی و بدل شدن به حلقه ی واسطی میان اهل مجلس (تماشاگر و اجراگر) و حقیقت ازلی و با رعایت تمامی ویژگی هایی که برای هنر سنتی و مقدس برشمرده اند، باورهای دینی و اساطیری را متجلی می سازد.
تحلیل شناختی از بازنمایی حکمت سوره لقمان در مستندهای شهید مرتضی آوینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بازآفرینی مضامین قرآنی در آثار هنری از دیرباز دغدغه خاطر هنرمند مسلمان بوده است که در قالب های گوناگون هنری به منصه ظهور رسیده است. ورود به عصر مدرنیته و تفاوت ماهوی هنرهای مدرن مانند سینما دستیابی به این دغدغه را با دشواری مواجه ساخت. نحوه بیان مضامین والای حکمی و به تصویر کشیدن آن در قاب محدود تصویر با چالش های بسیاری مواجه است. شهید سید مرتضی آوینی با برخورداری از نفس تربیت شده در ساختار اسلام ناب در مستندهای روایت فتح تلاش کرد تا تحقق مضامین غیبی قرآنی را در لایه اول در رزمندگان و لایه دوم به مخاطبان مستندها نشان بدهد. در این پژوهش سعی بر آن بوده است با تبیین مولفه های حکمت به عنوان مضمون محوری در سوره لقمان، بازنمایی آن در مجموعه اول روایت فتح ردیابی شود. روش تحلیل محتوای کیفی و تجزیه و تحلیل شناختی با کمک نرم افزار مکس کیودا، برای دستیابی به این منظور انتخاب شد. نتایج حاصل از تحلیل داده ها گویای این امر است که روایت فتح در بازنمایی مضمونی حکمت ازشاخص های دقیقی برخوردار است. این بازنمای از طریق هماهنگی مولفه های شناختی و ادراکی انسان و ویژگی های تکنیکی به کار رفته در مجموعه اول روایت فتح به تصویر کشیده شده است و نشانگر انطباق نفس فیلم ساز بر حقیقت پدیده بیرونی در جبهه و گفتمان غالب انقلاب اسلامی می باشد.
پژوهشی در آموزش سنتی هنر در آئین فتوت و فتوت نامه ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع مقاله پیش رو این است که در آئین جوانمردان، چگونه استاد با ذوق و سلیقه ی خود، کارگاه را محل پرورش و رشد شاگردان و نونهالان و ترغیب آنان به فراگیری فنون و حرفه ها قرارمی دهد. و از میان شاگردان، استادان کارکشته ی آینده پا به عرصه کار می گذارند که به رونق و ترویج صنف مورد نظر می انجامید. فتوت نامه ها ارتباط حرفه با اعتقادات و مفاهیم مذهبی و اصول اخلاقی رایج را شکل می دادند و آن را مستحکم و نقشه راه به استادی نائل آمدن شاگرد را نیز، تبیین می کرد. مسئله این مقاله آن است که نظام آموزش سنتی در فتوت نامه ها بر چه موازینی تکیه دارد؟ جایگاه استاد و شاگرد در نظام سنتی استاد-شاگردی حرفه های جوانمردان و فتیان چگونه است؟روش پژوهش این مقاله، برمبنای شیوه کیفی بوده و با مطالعه مطالب کتابخانه ای و کاوش در فتوت نامه ها انجام پذیرفته است. هدف این مقاله بررسی چرایی و چگونگی آموزش سنی نزد جوانمردانی است که در حرفه های بازار فعالند. تبیین مبانی نظری نظام اموزش سنتی و سازوکار متداول در گردش کار نزد استاد و شاگر در کارگاه های سنتی.دستاورد این مقاله در جریان آموزش و پرورش شاگرد در نظام سنتی با پژوهش در فتوت نامه ها و رساله های اخوان الصفا به نتیجه می رسد و اذعان می دارد که در آئین فتوت شیوه ی شوالیه گری معنوی و مراتبی چهارگانه ا ی در آموزش فنون و صنایع وجود داشته است.
مبانی زیبایی شناسی حکمت عرفانی از منظر ویلیام چیتیک و تجلی آن در فرآیند خلق اثر هنری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بنابر نظر بسیاری از فلاسفه امروزه هنر دچار بحران معنا شده و همانند گذشته فرایند خلق اثر هنری در جهت پیوند میان آسمان و زمین قرار ندارد، غالباً هنر معاصر به دنبال تصویرپردازی انتزاعی از همین جهان محسوس است تا اینکه تذکاری باشد برای یادآوری ابعادی فراتر از محسوسات که آدمی نیز تعلقی وجودی به آن دارد. زیبایی شناسی به عنوان عاملی پیوند دهنده بین فلسفه و حکمت با هنر در خلق اثر هنری قرار دارد و پایه گفتمان میان هنر و فلسفه را فراهم آورده است. ازین رو به منظور احیاء و تعالی هنر معاصر، رجوع به حکمت عرفانی و زیبایی شناسی عرفانی از منظر یکی از شارحان این مکتب که فیلسوف و هنرمند نیز هست، می تواند راهگشا باشد. مسئله مورد پژوهش در این تحقیق آن است که ارکان و اصول زیبایی شناسی برگرفته از مبانی عرفانی ویلیام چیتیک چیست و تجلی آن در شکل گیری اثر هنری چگونه فرایندی دارد. در این پژوهش گردآوری مطالب به شیوه کتابخانه ای و ارائه تحقیق به روش توصیفی و تحلیل محتوایی متون صورت گرفته است. یافته ها بیانگر آن است که زیبایی شناسی عرفانی مبتنی بر عشقی است که از خدا نشات می گیرد و این عشق با شناخت اسماء الهی توسط انسان ادراک می شود و هنرمند با شناخت اسماء الله در هر مرتبه ای که آن ها را درک می کند توانایی تجلی این اسماء را در خلق اثر هنری از طریق رمزپردازی خواهد داشت. مخاطب نیز با توجه به طلب و پیمودن مسیر سلوک، مراتبی معنوی را می پیماید و هنر برای او به رابطی میان زمین و آسمان بدل می گردد.
تجربه زیباشناختی حافظ به مثابه تجربه معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تجربه زیباشناختی و ماهیت و ابعاد آن از دغدغه های مهم اندیشمندان فلسفه هنر و زیبایی شناسی در گفتگوهای معاصر است که نقطه ثقل توجه در اغلب توغلات در این زمینه، به هنرمند و محمل ظهور تجربه زیباشناختی او یعنی اثر هنری اختصاص دارد. مسئله اصلی پژوهش حاضر، بررسی ماهیت تجربه خاص زیباشناختی ظهور یافته در آثار حافظ است. از آنجا که حافظ از صنادید اصیل و بی مثال عرصه هنر این سرزمین و در عین حال، به عقیده بسیاری، لسان الغیب و دارای دریافت های ربانی است، مختصات تجربه زیباشناختی وی با هدف تنویر نقش عرفان و معنویت در تعالی نگاه زیباشناختی هنرمندان، دارای اهمیت پژوهشی است. برهمین مبنا پرسش پژوهش حاضر این است که تجربه زیباشناختی حافظ با توجه به بستر عرفانی ادراک او دارای چه ابعادی بوده و چگونه قابل تبیین است؟ مسئله مذکور از طریق منابع کتابخانه ای و به شیوه توصیفی تحلیلی و مبتنی بر آرای صاحب نظران عرصه زیباشناسی، ادبیات و عرفان مورد مداقه قرار گرفته و یافته ها حاکیست، نظر به سه مقوله موجود در فرایند تجربه زیباشناختی، یعنی گستردگی و عمق ادراکات، حضور عاشقانه در جهان و قرب به هستی و مراتب آن، و قرابت معنادار و عمیق این سه مفهوم با شرایط وحدت تبیین شده در عرفان اسلامی که در جان جهان جریان داشته و در ابیات حافظ و نوع نگاه زیباشناختی او نیز ساریست، می توان تجربه زیباشناختی شاعر را به یمن یگانگی تام با حقیقت واحد، صورتی از تجربه ای معنوی دانست. حافظ تمام امور جهان را به منزله پدیدارهای خوش منظری ادراک می کند که تنها در خدمت حکایت از رخ واحد حق بوده و سراسر از او می سرایند و از همین رهگذر سطح عالی وحدت عرفانی وی در تلاقی با تجربه زیباشناختی هنرمندانه، موجد صورتی صبیح از تجربه زیباشناختیِ معنوی است.
بازتاب اسطوره خونیرث در نگاره های گلچین اشعار مکتب شیراز دوره تیموری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جهان اساطیر شامل موضوعات و مفاهیم گسترده ای است که با مظاهر مادی و معنوی طبیعت در ارتباط اند. اساطیر جزء جدایی ناپذیر از فرهنگ باستانی هستند که به مرور زمان تمثیل های عینی آن ها در ادبیات و هنر تجسم یافته است. اسطوره سرزمین باشکوه زرتشتیان «خونیرث» با عناصر طبیعی چون کوه، آب، سرو و گیاهان... نمادی از بهشت موعود است که پس از سقوط سلسله ساسانی با شاخصه های اسلامی استمرار یافته است. با پذیرش اسلام توسط ایرانیان باورهای اساطیری با رویکرد مذهبی ادامه می یابد و در نسخه های مصور ادبی ظاهر می شود. گلچین اشعار مرقوم سال 801 ه. ق از نسخه های نفیس مکتب شیراز دوره تیموری است. این نسخه نگاره هایی را در بر دارد که به خوبی توانسته خیال انگیزی جهان اساطیری و عناصر طبیعی را به صورت نمادین به نمایش بگذارد و مناظری را عرضه کند که به جای بازنمایی عینی طبیعت جلوه های رمزگونه آن را متجلی کرده است. هدف مقاله شناسایی تاثیرات اندیشه های اسطوره ای و دینی قبل از اسلام در نگاره های گلچین اشعار مکتب شیراز دوره تیموری و دستیابی به مفاهیم آرایه های نگاره هاست. پرسش مهم در زمینه مطرح شده، بررسی ویژگی های بصری عناصر و میزان تاثیر پذیری از اساطیر زرتشتی است. این مقاله سعی دارد مفاهیم اسطوره ای که پیش از اسلام در باور ایرانیان وجود داشته و پس از ظهور اسلام در ذهن روشن-بین ایرانیان رنگ و بوی مذهبی به خود گرفته است را مورد تتبع قرار دهد.
صورت و معنا در زیبایی هنری، از منظر توماس آکوئیناس و اریک نیوتن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین مباحث مورد نظر اندیشمندان زیبایی شناس بررسی رابطه صورت و معنا در آثار هنری است. در وهله اول، این موضوع، اشاره به جدایی زیبایی اثر هنری از عالم پیرامونی دارد. اما در بررسی های دقیق وجوه زیبایی شناسی آثارهنری، با نمونه هایی مواجه می شویم که نشانگر پیوند عناصر بصری و صوری با مفاهیم عمیق معنایی است. پژوهش حاضر، با گردآوری اطلاعات به شیوه اسنادی (کتابخانه ای) و روش توصیفی- تحلیلی و رویکرد تطبیقی، به بررسی رابطه متقابل صورت و معنا در زیبایی شناسی آثار هنری از منظر توماس آکوئیناس و اریک نیوتن می پردازد. این پژوهش با تمرکز بر آراء توماس آکوئیناس و اریک نیوتن درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه صورت و معنا بعنوان دو اصل بنیادین، در زیبایی شناختی آثار هنری نقش ایفا می کنند، یافته های پژوهش نشان می دهد، اگرچه این دو فیلسوف با نگرش های متفاوت صورت و معنا را مورد بررسی قرار داده اند، اما در این اصل مشترک اند که صورت و معنا رابطه متقابل و جدایی ناپذیری دارند، صورت اثر هنری به عنوان اصل بنیادین، سایراجزای اثر بر اساس آن نمود می یابد و از سویی معنا به عنوان محتوای درونی اثر وابسته به صورت است. در این اصل مشترک اند که صورت و معنا رابطه متقابل و جدایی ناپذیری دارند، صورت اثر هنری به عنوان اصل بنیادین، سایراجزای اثر بر اساس آن نمود می یابد و از سویی معنا به عنوان محتوای درونی اثر وابسته به صورت است.
ابژه زیبایی و امر والا: تقابل ادراک حسی و خیال از منظر هگل، میکل دوفرن و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم «اُبژه» از منظر سه فیلسوف بزرگ، یعنی هگل، میکل دوفرن و سارتر، با تفسیرهای متفاوتی همراه است که در این مقاله به واکاوی دقیق آنها پرداخته میشود. با توجه به تقدم زمانی دیدگاهها، این سه اندیشمند رویکردهای متمایزی نسبت به ابژه ارائه کردهاند. هگل، ابژه را در سه سطح میبیند: ابتدا در طبیعت، ابژه به شکل ادراک انتزاعی ظاهر میشود؛ در مرحله دوم، در ایده عقلی، وحدت آگاهی و واقعیت انضمامی سوبژکتیو مشاهده میشود؛ و در نهایت، به امر والا به عنوان کلیتی ذاتی و مطلق میرسد. او معتقد است که زیبایی در ذات خود محسوس نیست و از ادراک حسی فراتر میرود. پایینترین مرتبه زیبایی، طبیعتی است که از اشیا بیجان تشکیل شده و سپس به سوی کاملترین مرتبه حرکت میکند.در مقابل، میکل دوفرن با دیدگاهی متفاوت، معتقد است که سطح سوم در واقعیت خارجی به صورت عقلی به عنوان ایدهای آرمانی و مسلط در بیرون تجلی مییابد. اما سارتر ابژه را محصول خیال میداند و نه ادراک حسی. او، برخلاف هگل و دوفرن، رویکردی متفاوت برای حل این مسئله ارائه میدهد که در آن، ابژه زیباییشناسانه نه تنها واقعیتی عقلی محض ندارد و نه به جنبههای روانی محدود میشود، بلکه به عنوان شی در قالب بازنمود نیز دیده نمیشود و به جای آن، واقعیتی خیالی است.
واکاوی زیبایی شناسی امر والا از منظری سنت گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله امر والا (Sublime) به مثابه موقعیتی بی نقصان، دگرگون ساز و تحیربرانگیز شکوه و عظمت مقوله ای است که چندان در ساحت زیبایی شناسانه هنر در مطالعات هنرهای سنتی [هنرهای شرقی] مورد توجه و تحلیل قرار نگرفته و در معدود مطالعات انجام شده بیش تر بر وجه جلالی آن توجه و تأکید شده است. بدین رو پژوهش حاضر در نظر دارد با ارائه تصویری از زیبایی شناسیِ تجلی امر والا از دریچه نظریات هنر مدرن، به واکاوی ماهیت و کیفیت این مفهوم در ساحت هنر از منظری سنت گرایانه بپردازد. چندان که از عنوان پژوهش نیز آشکار است، رویکرد نظری بحث برگرفته از آراء سنت گرایان نظیر شوان، بورکهارت، نصر، لینگز و دیگر نظریه پردازان این حوزه بوده و روش این تحقیق از نوع تحلیلی استدلالی است. در واقع هدف آن است که در مسیر تحلیل، بتوان گفتمانی از چیستی، چگونگی و نحوه تجلی این مفهوم در انگاشتی سنت گرایانه ارائه کرد. یافته های مطالعه گویای این واقعیت هستند که اگر برای درک امر والا مشخصاً از دریچه هنرهای سنتی، به سراغ مفاهیم محوری نظیر امر قدسی، هنر و زیبایی قدسی رفته و در چنین چارچوب گفتمانی به این مفهوم نزدیک شد؛ به این گزاره می توان دست یافت که بر خلاف نگره تک ساحتی حیرت محور (در اغلب موارد سوبژکتیو) مدرن از امر والا، خوانش قدسی این مفهوم، در بستر ابژکتیو چندساحتی و جهان شمول هنر قدسی، و با قرآن به مثابه قلمروی بنیادین هنر و زیبایی اسلامی آن، اگر در بنیاد خود واجد جلال و حیرت است اما نمی تواند بی بهره از حُسن و جمال باشد. چون اساساً امر والای قدسی در صورت تحدید و انحصار صرف به جلال الهی در تلقی مدرن از آن نمی تواند غایت اصلی خود را محقق سازد. بر پایه همین تلقی بنا به کاربردی بودن و غایت مندی هنر قدسی حتی می توان مقام فنا در عرفان را نیز توجیه و تفسیر کرد، چه آن که در غیر این صورت جذبه ای وجود نمی داشت که موجب طی طریق گردد.
نقش تخیل آفریننده و تئوپوئتیک برآمده از متن مقدس در تحلیل زیبایی شناسی معاصر مسیحی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تئوپوئتیک به عنوان رویکردی نوین در تفسیر متون دینی، سعی دارد تا از طریق تخیل آفریننده و هنری به بازآفرینی و تفسیر مجدد متون مقدس بپردازد. این روش به ما امکان می دهد تا معنای جدیدی از متون دینی استخراج کنیم و آن ها را با زندگی معاصر و چالش های آن ارتباط دهیم. پرسش اصلی در پژوهش حاضر مربوط به نحوهٔ تحقق این رویکرد در دورهٔ معاصر و زیبایی شناسی معاصر مسیحی است.در همین راستا، به کمک تحلیل نظریه ی پل ریکور سعی شده نقش تخیل آفریننده در این فراشد و خوانش تئوپوتیک از متن مقدس بهتر تبیین گردد چراکه ریکور با تأکید بر نقش تخیل به عنوان یک نیروی آفریننده، نشان می دهد که چگونه تخیل می تواند به افزایش و تغییر واقعیت منجر شود. همچنین، مقاله به تحلیل نمونه هایی از مصادیق امر قدسی در زبان و هنرهای دینی پرداخته و نشان می دهد که اثر هنریِ دینی چگونه می تواند، به مثابه اثری از خلاقیت زبانی، تصاویری معنادار و تأثیرگذار خلق کند و پیامد این امر به طور کلی برای تحلیل زیبایی شناسی مسیحی معاصر به شکلی تبیین پذیر است. یکی از نتایج نشانگر این است که تصاویر و استعاره هایی که از طریق تخیل آفریننده به مخاطب منتقل شده، می توانند تحولی در درک و تجربه دینی افراد ایجاد کنند به خصوص وقتی که می بینیم تأکید ابعاد عملی این نگره بر زیست روزانهٔ انسان معاصر مسیحی است. مقاله حاضر به روش کیفی با بررسی انگیزه های شکل گیری تئوپوئتیک در دوران معاصر نشان می دهد که این رویکرد چگونه می تواند به عنوان پاسخی به نیازهای معنوی و فرهنگی انسان معاصر مسیحی مطرح شود و در نهایت تلاش دارد نشان دهد که تئوپوئتیک با تأکید بر خلاقیت و تخیل می تواند راهی نوین برای بازخوانی و تفسیر متون دینی در دورهٔ معاصر ارائه دهد و به بازشناسی مجدد تجربهٔ دینی کمک کند. بازشناسی ای که به دنبال گسترش ابژه های زیبایی شناختی دینی و معنوی در جهان معاصر است.