سرنوشت کوچ نشینی در چنبره دولتهای مدرن
حوزههای تخصصی:
مردمان کوچنشین وصلههای ناجور دنیای مدرن هستند. دولت میخواهد که آنها در جایی قرار گیرند، انسجام یابند و قابل کنترل باشند. جمعیت ساکن به آنها مشکوک است چون شیوه زندگی آنها را درک نمیکند. آنها در تصور تنگنظرانه تمدن اصطلاحا مدرن که فقط میتواند وضع موجود را بپذیرد و برای آن پیشبینی و برنامهریزی داشته باشد، جایی ندارند. آنان در حاشیه نظام اقتصادی و معمولا در زمین غیرزراعی زندگی میکنند و شیوهای مقتصدانه و نامطمئن دارند. از هرگونه مرزبندی بیزار و از کنترل و نظارت پرهیز میکنند. هرچه مربوط به آنها میشود برای جامعه مدرن مشکل آفرین است. آنان بسیاری از آن چه را که جامعه مدرن، مردود میداند برمیگزینند و ارزشها و قواعد متروک آن را محترم میشمارند. آنان در گسترههای طبیعت، بیابانها، جنگلها، دریاچهها و استپها گم میشوند و جاهایی که جمعیت ساکن آن را خطرناک به حساب میآورد برای کوچنشینها سرشار از زندگی، زیبایی، شعر و آزادی است. از دیدگاهی کلیتر، شاید به تفاوت داشتن و مشکل متفاوت بودن در دنیای امروز و نیز به اشاعه نابردباری، ترسها و دلشورههایی که مردم را به طرد چیزهای متفاوت با خود وامیدارد، باید بیشتر اندیشید. به هرحال، اگر همه از یک الگوی زندگی پیروی کنند، دنیای ما چگونه خواهد بود. در چنان دنیایی ما نه تنها از یکنواختی و ملال بلکه از عدم قابلیت برای انطباق، تغییر و دگرگونی، آماده ساختن خود برای رویارویی با مشکلات بیپایان زندگی به جان خواهیم آمد. گوناگونی هم برای جوامع و هم موجودات زنده، از شرایط ضروری بقا است. همچنانکه مردمان چادرنشین، با هزاران سال تاریخ خود، این نکته را به ما یادآوری میکنند.