فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۲۱ تا ۱٬۳۴۰ مورد از کل ۷٬۲۷۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
فردریش نیچه را می توان در زمره اندک فیلسوفانی به شمار آورد که در سنت غربی، برای بیان مقاصد و غایات فلسفی خود از تمثیل و تشبیه حیوانی سود جسته است. باید توجه کرد که هدف وی از به کارگیری این سبک نگارشی، صرفاً فخرفروشی یا تزئین اثر با صنایع ادبی نبود بلکه در بطن اندیشه خود، نظری دقیق و استادانه به حیوانیت یا حیوان بودن آدمی داشت. اما او حیوان بودن انسان را به گونه ای متفاوت از حیوان ناطق ارسطویی می فهمد. نیچه طرحی را تصویر می کند که در آن بر مبنای مفهوم حیوانیت، به معنای زیست شناختی آن، میان انسان و جهان طبیعت پل می زند. او سعی می کند براساس مفهوم حیوانیت که از طبیعت وام گرفته است به طراحی دوباره انسانیت و إعاده معنای اصیل آن، یعنی طبیعی سازی ارزش های وابسته به آن بپردازد. در این مقاله سعی خواهیم کرد با تبیین و تشریح جایگاه حیوان در اندیشه نیچه، حیوانیت انسان را به گونه ای متفاوت فراپیش نهیم.
تبیین نظریة اشراق در آگوستین با تکیه بر دیدگاه ژیلسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چگونگی دستیابی بشر به حقایق ثابت و مشترک، مسئله ای اساسی است که آگوستین در مباحث معرفت شناختی با آن مواجه بوده است. وی در تبیین این مسئله از تئوری اشراق کمک می گیرد. عبارات دو پهلوی آگوستین در توضیح معنا و محتوای اشراق، عمدتاً مخاطب را با این مسئله مواجه می سازد که آیا اشراق نزد آگوستین همان قابلیت طبیعی عقل در ادراک است یا به دخالت امری الهی خارج از عقل در ادراکات بشری اشاره دارد. در این مقاله ضمن طرح دیدگاه های مختلف در باب تفسیر نظریة اشراق در آگوستین، تلاش کرده ایم تا تفسیر مطرح شده از سوی ژیلسون را به عنوان یکی از مهم ترین شارحان آگوستین مورد بررسی قرار دهیم که معتقد است آگوستین در فرایند شناخت بر هر دو بعد، یعنی قابلیت ذاتی عقل از یک سو و فعل اشراقی الهی از سویی دیگر تأکید داشته است.
توجیه معرفتی باورهای دینی از نگاه ویلیام آلستون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از موضوعات مهم در فلسفه ی دین بحث تجربه ی دینی و توجیه مفاهیم و باورهای دینی حاصل از آن است. در نیمه ی دوم قرن بیستم، برهان تجربه دینی بیشتر با تقریرهای معرفت شناسانه همراه شده است و برخی از فلاسفه ی دین کوشیده اند از معقولیت باورهای دینی مبتنی بر تجربه ی دینی دفاع کنند. یکی از این فلاسفه ویلیام آلستون است. او با ارائه ی نظریه ای در باب تجربه ی دینی کوشیده است از طریق اعتباربخشی به معرفت تجربی خداوند، که وی آن را تجربه ی عرفانی می نامد، مبنایی معرفتی برای توجیه و عقلانیت ایمان و باور به خدا فراهم آورد. آلستون در تبیین نظریه ی خود، ابتدا با طرح نظریه ی نمود و از طریق ادراکی دانستن تجربه ی دینی و احاله ی توجیه باورهای دینی به ادراکات عرفانی و سپس با توسل به رویکرد «رویه ی باورساز» و مبتنی کردن توجیه معرفتی باورهای دینی بر رویه ی باورساز عرفانی می کوشد که نشان دهد تجربه ی دینی منبعی برای توجیه اعتقادات دینی است.
جزمیت یا عقلانیتِ رویکرد تجربی ون فراسن؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کتاب رویکرد تجربی از آثار متأخر ون فراسن است که در آن هم بیان جدیدی از تجربه گرایی ارائه می کند و هم به تبیین نسبت آن با علم و دین می پردازد. رویکرد تجربی ون فراسن، که وجه بارز آن نگرشی منفی به متافیزیک است، قرار است در کنار معرفت شناسی جدید وی با عنوان اراده گرایی، که یک رویکرد غیرجزمی به عقلانیت است، دیدگاهی منسجم را نتیجه دهد. هدف مقاله حاضر این است که نشان دهد،این انسجام پایدار نیست؛ زیرا روایت جدیدِ ون فراسن از تجربه گرایی هنوز گرفتار رگه هایی از جزم گرایی است که تلاش برای رهایی از آن، باعث نزدیک شدن وی به رویکرد عقلانیت نقاد می شود، اما در این صورت مواجهه وی را با متافیزیک تحت تأثیر قرار خواهد داد. در پایان، ضمن بیان مواردی از تاریخ علم بر این نکته تأکید خواهد شد که تجربه گرایی نباید هویت خود را با ضدیت با متافیزیک گره بزند.
تربیت اخلاقی و سعادت در نظام آموزشی ایران (مقابلة دیدگاه فارابی، لاک، رورتی)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی کلیات فلسفه تعلیم و تربیت
از جمله قلمروهای معرفتی مربیان- فیلسوفان، حوزة تربیت اخلاقی است که به منزلة یک محور اساسی، در مبانی و اصول آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران نیز بر آن تأکید شده است. هدف از ارائة این مقاله بررسی تطبیقی دلالت های تربیت اخلاقی فارابی و لاک، سازگاری وجوه اشتراک آراء آنها با نظام آموزش و پرورش ایران و تقابل این سازگاری با مفهوم حقیقت نجات دهنده از منظر رورتی است. نگارندگان این مقاله درصددند با استفاده از روش های «توصیفی تحلیلی» و «استنتاجی»، ضمن تحلیل و مقایسة دیدگاه های فارابی و لاک دربارة تربیت اخلاقی، میزان سازگاری آراء آنها با مبانی تربیت در سند ملی آموزش و پرورش را بررسی کنند. سپس به مفهوم «حقیقت نجات دهندة» رورتی در مقابل آراء فارابی و لاک دربارة تربیت اخلاقی توجه شده است. در نهایت، این نتیجه به دست آمده است که میان مفهوم «حقیقت نجات دهندة» رورتی با دیدگاه فارابی و لاک و نیز هدف های نظام آموزش و پرورش کشور انطباقی وجود ندارد؛ زیرا رورتی رستگاری انسان را، که همان سعادت واقعی یا حقیقت نجات دهنده است، انکار می کند.
نقدهای اسپینوزا بر انسان وار انگاریِ خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا سعادت شناسی خود را مبتنی بر تصویری غیر انسان وار از خداوند می سازد و بدین جهت با تشخیص علل گرایش های انسان وار انگارانه در حوزه الهیات و به طور خاص خداشناسی، به نقد چنین خدایی می پردازد. مقاله حاضر با روش منظومه گرایی مفهومی در صدد بیان نقدهای اسپینوزا بر انسان وار انگاری خداست. بدین صورت که مفاهیم اصلی و اشتقاقی ای را که اسپینوزا در اطراف این مسئله مطرح می سازد، مشخص کرده تا به منظومه ای از مفاهیم به هم مرتبط دست یابد و بحث های مرتبط با آن ها را نظام بخشد. این مقاله نشان می دهد که اسپینوزا ریشه انسان وار انگاری را اصولاً در نقص معرفتی بشر می داند. وی با نقد دو مفهوم اصلی «خلق» و «حدوث»، مفاهیم اشتقاقیِ عقل و اراده و حکمت (غایتمداری در فعل) را در این منظومه مفهومی مشخص کرده و چنین صفاتی را از جانب ذات ربوبی نفی می کند و بدین واسطه اطلاق خیر و شر اخلاقی و انفعالات عاطفی را نیز بر خداوند بی مبنا می سازد.
دین در نگاه مارکس و شریعتی؛ نقد و بررسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همواره در طول تاریخ دین و مطالعات دین شناسی، جذاب و از موضوعات چالشی بوده است. هیچ جامعه ای را در طول حیات بشر نمی توان یافت که فاقد دین و یا پرستش باشد. ازاین رو، رویکردهای گوناگونی در عرصه های مختلف علمی برای مطالعات دین شناختی پدید آمده است؛ روان شناسی دین، جامعه شناسی دین، مردم شناسی دین، پدیدارشناسی دین، الهیات، فلسفه دین، مطالعات ادیان، کلام و کلام جدید. براستی ماهیت دین چیست، تفسیر رایج برگرفته از معارف ناب الهی کدام است، در رهیافت های گوناگون دینی، نوع تفسیر مارکسیستی از دین، چه مؤلفه هایی را مورد توجه قرار می دهد. در این میان، دکتر شریعتی به عنوان یک متفکر اجتماعی، چه رویکردی در تفسیر دین اتخاذ کرده است. افزون براین، مرحله آغازین دین بشر توحید بوده است و یا شرک؟
این مقاله، با رویکرد تحلیلی و اسنادی به بررسی، مقایسه و نقد نظریه دینی مارکس و شریعتی می پردازد. بر این اساس، شریعتی در تفسیر دین، به رهیافت مارکسیستی روی آورده، و مرحله آغازین دین بشر را شرک تلقی می کند که انبیاء و رسولان الهی برای دعوت به توحید و یکتاپرستی به سوی بشر فرستاده شده اند. این تلقی و نظریه دینی شریعتی ناصواب و با تفسیر رایج در معارف ناب اهل بیت علیه السلام ناسازگار است.
ویتگنشتاین و تقرب انسان به ساحت امر برتر(خدا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همدردی در آیین بودایی و فلسفه شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«همدردی» (کرونا)، یکی از آموزه هایی است که اهمیت آن در دو جریان اصلی آیین بودا (ترواده و مهایانه)، به یک میزان نیست. همدردی سومین مقام از مقامات چهارگانه معنوی است که در ترواده، تنها مقامی برای ارهت و در مهایانه، علاوه بر ویژگی اصلی بودیستوه، منجر به نجات نیز می گردد. برای آرتور شوپنهاور (1788-1860)، آموزه ودایی «تو همانی»، همان وحدت متافیزیکی است که همواره از آن سخن می گفت. وی همین آموزه را زیربنای اصل همدردی می داند. او زیربنای رنج را مایا دانسته و معتقد است زدودن مایا از طریق درک حقیقت هستی، یعنی درک همان آموزه تو همانی، منجر به تحقق آموزه «نه- خود» و فرادانش حقیقی می گردد. رهایی از سنساره نیز زمانی اتفاق می افتد که آموزه «نه- خود» عملی گردد؛ یعنی کرونا و پس از آن، نیروانه محقق می گردد. این سیر در آیین بودای مهایانه بسیار پررنگ است. درواقع، همدردی مشخصه اصلی آیین بودای مهایانه است که هدف نهایی بودیستوه است. نجات یا رستگاری، چیزی است که فلسفه شوپنهاور آن را به سختی ممکن می داند و از این جهت، فلسفه وی به آیین بودای ترواده نزدیک می شود.
نقد و بررسی شکاکیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شکاکیت اخلاقی یکی از مباحث بسیار مهم و تاثیر گذار در حوزه ی فلسفه ی اخلاق می باشد که همواره مورد توجه فیلسوفان اخلاق بوده است. این امر از آن جهت است که رسیدن به معرفت قطعی در حوزه اخلاق یکی از بنیادی ترین دلنگرانی های فیلسوفان اخلاق بوده است. بر همین اساس نوشتار پیش رو بر آن است که ضمن ارائه تعریفی دقیق از مقوله ی شکاکیت اخلاقی، دلایل مدافعان و مخالفان آن را نیز مطرح کند. از آن جا که شکاکیت اخلاقی مبحثی است مربوط به حوزه ی معرفت شناسی اخلاق، شکاکان اخلاقی برای رد معرفت اخلاقی دو مولفه ی مهم آن، یعنی توجیه و صدق را مورد حمله قرار می دهند در این پژوهش دلایل آنان برای رد این دو مولفه را بیان خواهیم کرد. پس از ذکر ادله ی شکاکان اخلاقی، پاسخ های مدافعان معرفت اخلاقی به این اشکال ها را مطرح می کنیم.
گونه های گوناگون فایده گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در چند دهه اخیر فیلسوفان فایده گرای بی شماری در زمینه اخلاق هنجاری فعالیت گسترده ای داشته، کوشیده اند با ارائه تفسیر جدیدی از «بیشینه سازی» ویا «خیر»، فایده گرایی را از گزند انتقادهای مطرح شده علیه آن برهانند. همین امر موجب پیدایش گستره گسترده ای از رویکردهای گوناگون و آشتی ناپذیر فایده گرایانه شده است که از آن میان می توان به دوگانه های «واقعیت گرا»/ «اگرگرا»، «عینیت گرا»/ «ذهنیت گرا»، «کنش گرا»/ «منش گرا»، «بیشینه سازی مطلق»/ «بیشینه سازی کافی» و «لذت گرا»/ «ترجیح گرا» اشاره کرد. این دوگانه ها به ترتیب در پاسخ به پرسش های بنیادین زیر درباره دو مفهوم «بیشینه سازی» و «خیر» مطرح شده اند: فاعل برای تشخیص بهترین گزینه ، باید عملی را در نظر بگیرد که فکر می کند در موقعیت مورد نظر «به احتمال زیاد انجام خواهد داد» یا باید عملی را در نظر بگیرد که «در شرایط آرمانی می تواند انجامش دهد»؟ عمل درست عملی است که «در عالم واقع» و «در عمل»، «بیشترین خیر» را ایجاد کند یا عملی است که فاعل «انتظار دارد» یا «فکر می کند» که «بیشترین خیر» را به وجود می آورد؟ ملاک «بیشینه سازی خیر» فقط برای داوری درباره «کنش» فاعل است یا هم «کنش» و هم «منش» او؟ برای «بیشینه سازی خیر» باید سراغ «بیشینه سازی مطلق» آن برویم یا «بیشینه سازی کافی»؟ آیا «خیر» چیزی است که فاعل از آن بیشترین «لذت» را می برد یا چیزی است که فاعل آن را بر چیزهای دیگر «ترجیح» می دهد؟ این مقاله بر آن است با «تبیین» و «تحلیل» این پرسش ها و یافتن پاسخ های آن ها، مهم ترین و ناآشناترین دوگانه های جدیدی را که در چند قرن اخیر در فایده گرایی مطرح شده اند واکاوی کند.
بررسی تطبیقی کهن الگوی سایه در آراء یونگ و رد پای آن در غزل های مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه کارل گوستاو یونگ، انسان ها علاوه بر ضمیر ناخودآگاه شخصی یا فردی، بخش مشترک دیگری به نام ناخودآگاه جمعی یا فرافردی دارند. محتویات این بخش از روح و ذهن را کهن الگو ها تشکیل می دهند. یکی از این کهن الگو ها که نزدیک ترین چهره به ناخودآگاه شخصی و خودآگاهی ست، «سایه» نام دارد. کهن الگوی سایه، قسمت منفی و حیوانی، غریزی، زشت، نفرت انگیز و ناپسند آدمی ست. چیزی است که همه انسان ها مایل اند آن را از دیگران مخفی کنند. در این مقاله، پس از نگاهی کوتاه به مکتب روانکاوی یونگ، به تحلیل و تشریح کهن الگوی سایه پرداخته شده است و با در نظر گرفتن دو نقش مثبت و منفی برای سایه، چنانکه یونگ در نظریاتش تحلیل کرده است، در آغاز واژگان و در مرحله بعد مفاهیم و مفردات مربوط به این شاخصه در زبان مولانا و سرانجام، رمزهایی که در غزلیّات شمس آمده و با این کهن الگو قابل تطبیق است، بررسی شده است. با توجه به شواهد و نتایج حاضر در متن، جنبه منفی سایه با واژگانی چون گرگ، روح حیوانی و... ، مفاهیمی مانند «وجود نداشتن جان بی سایه»، «جان کژ اندیشه و یا بد اندیشه» و رمزهایی همچون نفس، دزد، فرعون، سگ، اشتر کین دار و غول نمایان شده است. در پایان، بخش کوتاهی به وجه مثبتی که شناخت این کهن الگو به دنبال دارد، در غزلیّات، اختصاص داده شده است. بارزترین ویژگی سایه در این مورد، خودشناسی و خداشناسی است.
جایگاه معرفت شناختی شعر در فلسفه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله تلاشی است برای فهم نگاه افلاطون به شعر و هنر. به عبارت دیگر، به مناقشه میان عقل و احساس و الهام شاعرانه نظر دارد؛ آنجا که افلاطون تلاش می کند با تیغ عقل بال های خیال انگیز شعر را ببُرد و انسان را با واقعیاتی درخور زندگی راستین روبه رو کند، بنابراین، هومر که نماینده شاعران و به گونه ای سلطان آنان به شمار می رفت را از مدینه خود بیرون می کند تا تکلیف دیگر شاعرانی که مرتبه ای پایین تر از او دارند خودبه خود روشن شود. بدیهی است دشمنی افلاطون که آثارش خود آینه تمام نمای هنری کمال یافته است با شعر معطوف به هومر یا شخص خاصی نیست. آنچه افلاطون با آن به مقابله برخاسته، فرزندان ناخلف شعر و تعابیر نابجا و نادرستی است که شاعران آن روزگار، در مقام مربیان جوانان و جامعه از مفاهیمی مانند عدالت، اوصاف خدایان، پهلوانان، داستان های اسطوره ای و... به دست می دادند.تأثیر شگرف شعر بر شعور آدمی را به آسانی نمی توان انکار کرد اما باید دید برای تربیت[1] نفس آدمی و صلاح مدینه[2] کدام شعر کارآمد است و کدام باعث گمراهی. بنابراین باید پرسید: شعر یا فلسفه، کدام یک تأثیر آموزشی بیشتری بر تربیت فکری مدینه دارند؟ آیا شعر و هنر خاصی هست که مورد توجه افلاطون باشد؟ نقد افلاطون متوجه محتوای شعر است یا هنر شعر به طور کلی مدنظر اوست؟تقابل افلاطون با شعر تلاشی است برای اثبات حقانیت فلسفه به عنوان شریف ترین هنر و بنا نهادن خشت خشت نهاد آدمی و مدینه افلاطونی بر پایه معیارهای عقلانی؛ مدینه ای که حاکمان و مربیان آن فیلسوفانند نه شاعران.
برساخت گرایی جمعی برنو لاتور؛ از متافیزیک سوژه ابژه به متافیزیک مذاکره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لاتور گرچه خود یک برساخت گرا است، منتقد سرسخت برساخت گرایی اجتماعی و نقطة مقابل آن، واقع گرایی متداول (که لاتور آن را خام می داند) است؛ مسئله و مشکل لاتور با این دو رویکرد برمی گردد به مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی آن ها، یعنی تقابل سوژه ابژه و نحوة ارتباط آن ها؛ به نظر وی، این تقابل چیزی جز شکاکیت و نسبی گرایی برای فلسفه، به ویژه فلسفة علم، در بر نداشته است. وی، با استفاده از نظریه کنش گرشبکه، با رویکرد کاملاً متفاوتی به موجودات جهان و روابط میان آن ها می نگرد. برای وی رابطه میان کنش گران انسانی و غیر انسانی نه سوژه ابژه، بلکه مذاکره است.
ما در این مقاله، ضمن بازسازی دیدگاه لاتور و نشان دادن تقابل آن با واقع گرایی متداول و برساخت گرایی اجتماعی، نشان خواهیم داد که اولاً برساخت گرایی لاتور، آن چنان که در وهله نخست به نظر می رسد و برخی منتقدان می گویند، ضد واقع گرا نیست، بلکه به قول خودش عین واقع گرایی است؛ ثانیاً این برساخت گرایی دچار شکاکیت و نسبی گرایی، که واقع گرایی متداول و برساخت گرایی اجتماعی دچار آن اند، نخواهد شد.
فلسفه سیاسی در عصر جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نیک می دانیم اندیشه ها و نظریه ها همواره تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی و رخدادهای عصر خود بوده و چه بسا در واکنش به آنها تدوین شده اند. برای مثال مکتب زمینه گرایی در این مورد اعتقاد دارد شناخت اندیشه های متفکران ممکن نیست، مگر آگاهی از موقعیت و شرایط زمانی که متفکران در آن زیسته اند. بر این اساس به نظر می رسد فلسفه سیاسی معاصر نیز در مواجهه با واقعیت عینی چون «عصر جهانی» و آثار گوناگون آن قرار گرفته باشد. بر این اساس در مقاله حاضر، نویسنده این پرسش اصلی را مطرح کرده است که با توجه به اجتناب ناپذیری ناشی از به هم پیوستگی رو به تزاید جهانی از یکسو و در مقابل تداوم مشکلات جهانی، کدام فلسفه سیاسی قابلیت عملی و کاربردی مناسب تری دارد؟ به عبارت دیگر چگونه می توانیم به عملی شدن فلسفه سیاسی در موقعیت کنونی کمک کنیم؟ در پاسخ به سؤال اصلی، نویسنده طبق یافته های پژوهش نشان داده است که در میان سه نظریه رقیب، وجهی از لیبرالیسم اخلاقی که عموماً در اندیشه های هابرماس و جان راولز آمده، بهترین پاسخ به چالش مذکور است. به این منظور با ترسیم سه وضعیت یا سه گونه تلقی از جهانی شدن مشخص می شود که چرا نگره سوم (لیبرالیسم اخلاقی) از بعد تحلیلی و کارآمدی اهمیت پیدا کرده است. برای اثبات فرضیه اصلی، ضمن بهره گیری از آرای هابرماس و روالز، از نظریه هنجاری انتقادی به عنوان چارچوب تحقیق استفاده شده است. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای به نگارش درآمده است
بررسی فلسفی امکان تحقق هوش مصنوعی قوی با توجه به دیدگاه های مختلف در مسئله ذهن و بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به دنبال پدید آمدن و رشد چشمگیر رایانه ها از اواسط سده گذشته میلادی، این تصور به وجود آمد که پیشرفت های مذکور به نقطه ای خواهد انجامید که در آن با همین روش های مطرح در علوم رایانه، می توان هوش انسانی را به صورت هوش مصنوعی بازسازی کرد و رایانه ها قادر به انجام اموری خواهند بود که از موجود هوشمندی مانند انسان بر می آید. در میان دانشمندان علوم رایانه ای، این پروژه با عنوان «هوش مصنوعی» (AI) شهرت یافت و نظریات گوناگونی پیرامون امکان موفقیت آن مطرح شد؛ گستره وسیعی از نظریات که در میان آنها اختلاف های شایان توجهی وجود دارد، تا جایی که برخی امکان آن را انکار کردند و گروه دیگری به گونه ای افراطی معتقدند که این پروژه به موفقیت نائل شده است و حتی همین رایانه های امروزی دارای هوش هستند و به خوبی فکر می کنند. دو رویکرد اصلی در زمینه ایجاد هوش مصنوعی وجود دارد: «نشانه گرایی» و «پیوند گرایی». در این مقاله تلاش می کنیم تا ضمن تبیین فلسفی رایج ترین دیدگاه ها در زمینه رابطه ذهن و بدن، هم در حوزه فلسفی غربی و هم اسلامی، امکان تحقق هوش مصنوعی را بر مبنای هر کدام از این دیدگاه ها، به صورت مجزا و با توجه به دو رویکرد نشانه گرایی و پیوندگرایی بررسی کنیم.
بررسی شرایط امکان تحقق حقیقت مکان و سکنی گزیدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مکان به عنوان یکی از مفاهیم پایه در معماری و شهرسازی از طریق معماری به عنوان هنر آشکار می شود. مبنای نظری این مقاله اندیشه «مارتین هایدگر» فیلسوف و پدیدارشناس آلمانی (1976-1889) است. بر این اساس برآنیم تا دریابیم مکان چگونه آشکار می شود و هنر (در اینجا معماری) اساساً چه نقشی درآشکارگی مکان ایفا می کند؟ در روزگار مدرن توجه به گوهر مکان به فراموشی سپرده شده و مکان به امری کمی تنزل یافته است. با استفاده از روش تحقیق پدیدارشناسی هرمنوتیک برای آشکار کردن و رسیدن به حقیقت مکان سراغ هنر می رویم. از دیدگاه هایدگر در هنر حقیقت آشکار می شود؛ چرا که هنر یکی از طرق اساسی تحقق حقیقت به معنای نامستوری است. بر همین اساس هنر معماری هنری است که می تواند مکان را به عنوان یکی از ارکان خود، نامستور و آشکار کند. معماری به واسطه «ساختن»، خصوصیات یک محیط را عینی می سازد و فضای خالی را به مکانی غنی برای رسیدن به هدفی به نام سکنی گزیدن، تبدیل می کند. معماری به عنوان هنر چیزی را بازنمایی نمی کند، بلکه حقیقت مکان را حاضر و دیدنی می سازد. هدف اصیل معماران این است که مکان را در نسبت با نوع هستی آدمی به عنوان وجود در جهان آشکار کنند و بی مکانی روزگار مدرن را کمرنگ نمایند. در این مقاله ابتدا دیدگاه هایدگر پیرامون کار هنری تبیین می شود و سپس در یک مطالعه تطبیقی تأثیر این دیدگاه در آشکار شدن مکان در معماری در مقام هنر مورد بررسی قرار می گیرد.
مقایسه دیدگاه بیکن و ملاصدرا در مورد موانع شناخت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
راه های دستیابی به معرفت و شناخت موانع آن از مهم ترین دغدغه های معرفت شناسان است. نمونة بارز آن ملاصدرا حکیم شرقی و فرانسیس بیکن اندیشمند مغرب زمین است. ملاصدرا اساس معرفت حقیقی را در ایمان به خدا و کسب آن به شیوة شهودی می داند و این نوع معرفت را کلید اکثر معارف معرفی می کند. او حصول این نوع معرفت را با سه مانع اصلی روبه رو می داند. فرانسیس بیکن نیز با اعتقاد به ضرورت شناخت طبیعت برای کسب معرفت الهی به خطاهای ذهنی و باورهای غلط به منزلة موانع مهمی در رسیدن به آن اشاره می کند. او در این زمینه چهار مانع (یا به تعبیر او بت) را معرفی می کند. نگارندگان در پژوهش حاضر سعی کرده اند با کنار هم نهادن دیدگاه دو فیلسوف نمونه ای از دغدغه های مشترک نظام های فلسفی متفاوت را به تصویر بکشند.
درآمدی بر فکر شرق و غرب در تفکر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هایدگر پس از وجود و زمان مهم ترین مباحث فلسفه خود را با به کاربردن مداوم تعابیری چون اروپایی، مغرب زمینی و غربی به بحث در باره غرب بر می گرداند. همچنین او در اولین سال های فعالیت دانشگاهی اش در آغاز دهه بیست قرن گذشته اغلب به اشپنگلر و کتاب افول مغرب زمین او می پردازد. همین ها حاکی است از موضوعیت «مسئله غرب» در فلسفه او. از سوی دیگر هایدگر بخصوص بعد از جنگ دوم جهانی به گفتگو با شرق پرداخته است، گفتگویی که مهم ترین اصطلاحات فلسفی اش مثل وجود، عدم، دازاین، مابعدالطبیعه و… را در آن به میان می آورد. درعین حال رابطه او با شرق آسیا هم دیرینه بوده و به همان اوایل دهه بیست قرن قبل برمی گردد. این ها نیز حکایت از موضوعیت «مسئله شرق» در فلسفه او می نماید. نکته سوم آنکه این دو مسئله درهم تنیده اند، یعنی می باید آن دو را در مسئله واحد «شرق و غرب» با هم فهمید. نوشته حاضر می کوشد با اشاره اجمالی به گستردگی ارتباط مسئله واحد شرق و غرب با اهم مسائل فلسفه هایدگری این نظریه را پیش بنهد که این مسئله نشان دهنده راه فکری این متفکر بزرگ است و از این رو می باید آن را مبنای فهم و تفسیر راه فکری هایدگر قرار داد. محوریت مسئله شرق وغرب اما تعارضی با مسئله وجود ندارد که خود او آن را به عنوان ام المسائل فلسفه اش معرفی می کند، چرا که با خود پرسش وجود هایدگر نیز عجین است. به همین دلیل با این مسئله حتی می توان خود پرسش وجود او را مورد پرسش قرار داد.