نگاه تطبیقی به دو فیلسوف که در دو سنّت متفاوت فلسفیده اند کاری است بس دشوار و نیازمند تأمل و دقت فراوان؛ به خصوص اگر آن دو فیلسوف صدرا و هیدگر باشند که یکی غایت قصوای فلسفه اش متافیزیک است، در حالی که پروای آن دیگری طرد متافیزیک. اما خوش بختانه این دو فیلسوف هر دو بر وجود تأکید می کنند و این تا حدودی کار مقایسه بین آن دو را آسان تر می کند و موجب می شود ما امیدوارانه تر این دشواری را به جان بخریم. به رغم تفاوت های بنیادین در نگاه این دو نابغه فلسفی به مسئلهٔ وجود، می توان شباهت هایی را، که ما آنها را بالقوگی های هیدگری صدرا نامیده ایم، در تفکر این دو فیلسوف جست وجو کرد. در این مقاله، کوشیده ایم این شباهت ها را در ضمن شش تأمل نشان دهیم: 1. نفی شناخت مفهومی در هردو فیلسوف؛ 2. نفی ثنویت سوژه و ابژه؛ 3. تحلیل وجودی از حقیقت و نفی مفهوم سنّتی و مطابقی آن؛ 4. تحلیل اگزیستانسیال انسان؛ 5. مستوری کنه وجود و چگونگی گشودگی آن؛ 6. «هستی روبه مرگ» به مثابه وجهی از وجوه بنیادین انسان در هر دو فیلسوف.
نواندیشان دینی(اسلامی) به مسئله انحطاط و احیای تمدن اسلامی فراوان پرداخته اند و از همین رو درگیر مسئله سنت و تجدد هستند. در برخورد با این دو مسئله، دو رویکرد متفاوت اخذ کرده اند؛ گروهی طرفدار رفتاردرمانی و گروهی به رویکرد شناخت درمانی گرویده اند. طرفداران رویکرد دوم می گویند برای حل مشکلات جامعه اسلامی باید اندیشه های دینی ما پالایش و تغییر یابد. استاد مطهری از این گروه است در عین حال مدل نواندیشی و شناخت درمانی او ویژگی های خاص خود را دارد. او به یک نوع شناخت درمانی پالایشی و پیرایشی با ابتناء بر اصول و مبانی ثابت دینی و با تکیه بر عقلانیت اجتهادی گرایش دارد. سعی او در این مدل بر این است که به خوبی میان امر متغیر و ثابت و نیز میان سنت و تجدد تعادل برقرار کند.