جهانیشدن و جهانیسازی، از رویدادهای مهمیاست که در دهههای اخیر، در تمام عرصههای جوامع امروزی ریشهدوانده و تاکنون توصیف دقیق و جامعی از تمام زوایای پیدا و پنهان آن صورت نگرفته است و به رغم آن که ابعاد دقیق این رخداد هنوز به خوبی مشخص نشده، اکثر حوزههای فرهنگ، سیاست و اقتصاد جوامع را در چنبره نفوذ خود فرو برده است. آنچه در مواجهه با این جریان سهمگین مهم است، این است که هر جامعه به تناسب فرهنگ و شرایط اجتماعی، خود پیامدهای منفی و مثبت آن را به خوبی توصیف و تبیین کرده و ضمن پرهیز از آسیبهای آن، برای بهرهگیری از فرصتها و دستاوردهای مثبت آن آماده شود. این نوع مواجهه، به انضمام استراتژیهای مختلف دیگر، در فرهنگ و جامعهای که هستیشناسی جامعه بر دین و دینداری استوار است، قابل ملاحظه بوده و به ویژه درجوامع اسلامی که در منابع و آموزههای گوناگون، دین اسلام، دینی جهانی، جامع و جاودانه معرفی میشود، از اهمیت فوقالعادهتری برخوردار است. این که چرا اسلام به عنوان یک نظریه سرآمد، تاکنون کمتر توفیق یافته در سطح جهان استیلای خود را بگسترد و نیز این که در طی چه راهبردهای اساسی و مهمی، اسلام خواهد توانست به عنوان یک گفتمان و دالّ برتر مطرح گردد، از جمله دغدغه های مهم این نوشتار است.
بی تردید جهانی شدن شعار غالب عصر حاضر ماست. طیف گسترده و متنوعی از نظریه پردازان رشته های گوناگون در این اصل اشتراک نظر دارند که «جهانی شدن» روند متمایز کننده عصر حاضر است. گرچه کاربرد این مفهوم و ارزیابی های ارایه شده از این فرایند متفاوت و گاه متناقض اند. این تناقض ها نشان از آن دارد که مفهوم جهانی شدن از پایگاه های نظری و عقیدتی متفاوت مطرح می شود و باید در مورد شیوه تحلیل و نتیجه گیری ها با تردید و تعمق نگریسته شود.در این مقاله با توجه به این فرض که جهانی شدن فرآیندی چندبعدی و فراگیر است، این پرسش اصلی مطرح می شود که آیا کشورهای از توسعه مانده اراده و توانایی مقاومت در برابر این فرآیند را دارند؟
سرزمین یکی از محورهای کلیدی جغرافیای سیاسی می باشد. اما بحث های زیادی در رابطه با کاهش اهمیت موضوع سرزمین در عصر جهانی شدن وجود دارد. در این زمینه بحث سرزمین زدائی توجه محافل دانشگاهی و علمی را به خود جلب کرده است، به گونه ای که برخی بر این اعتقاد هستند که جهانی شدن و سرزمین زدایی دارای معنای واحدی می باشند.
مقاله حاضر با رویکردی نوواقع گرائی تلاش کرده است تا فرایند جهانی شدن را با دیدی سرزمینی تحلیل کند. به عبارت دیگر، درحالی که فرایندهای فراملی و فراسرزمینی انکار نمی گردد بلکه بر سرزمین سازی مجدد جریان ها و پدیده های گوناگون در دوره جهانی شدن تأکید می شود. فرض اصلی مقاله این است که سرزمین و مرز نمی توانند حذف شوند، بلکه عملکرد آنها تغییر می یابد. همچنین، این اعتقاد نیز وجود دارد که نیاز انسان در رابطه با تفاوتها و جغرافیای آن، باعث می شود نقش سرزمین برای آینده تداوم یابد و جهانی شدن و فراملی شدن نقش و موقعیت سرزمین را در زندگی اجتماعی از بین نمی برد.