جریان شناسی سیاسی نیروهای سیاسی از عوامل تعیین کننده در علم سیاست است، نشناختن این جریا ن ها باعث می شود تا شکاف هایی میان گروه ها و تفاوت ها درک نشود. این مقاله در نظر دارد تا براساس عوامل گوناگون، منازعه و رقابت میان جریان های سیاسی سال های نخستین انقلاب اسلامی را بررسی و تحلیل کند. در واقع باید گفت که جریا ن های سیاسی از طریق سازمان های سیاسی گوناگون خود مهم ترین عامل برای هر تغییراتی در سیاست هستند و تا زمانی که از جریان های سیاسی و سازمان های آنها شناخت دقیقی نداشته باشیم، نمی توانیم به عمق تغییرات سیاسی در کشورها پی ببریم. این مقاله در نظر دارد با پشتیبانی چارچوب مفهومی منازعه و رقابت و با روش جریان شناسی ابعاد پنهان سیاست سال های نخست انقلاب اسلامی را تبیین و مجادلات جریان ها و گروه های سیاسی را تشریح کند. در این مقاله تلاش می کنیم تا هر پنج جریان سیاسی اصلی بین سال های 1357-1362 را نشان و منازعات حاکم در میان آنها را شرح دهیم
در سال های اخیر دو نظریة رقیب، دموکراسی رایزنانة هابرماس و دموکراسی مجادله ای موفه، خود را به عنوان بدیلی برای دموکراسی لیبرال طرح کرده اند. به نظر می رسد هر نظریة سیاسی بر تعریفی از امر سیاسی و متناسب با آن جامعة سیاسی مطلوب بنا شده است. بر این اساس، می توان این پرسش ها را طرح کرد: هابرماس و موفه امر سیاسی را چگونه تعریف می کنند؟ و، متناسب با این تعاریف، جامعه سیاسی مطلوب آنان چه ویژگی هایی می یابد؟ به نظر می رسد هابرماس امر سیاسی را کنش زبانی میان سوژه های عقلانی اخلاقی در عرصة عمومی به منظور دست یابی به مفاهمه می داند. بر اساس این تعریف، جامعة سیاسی اجماعی شکل خواهد گرفت که نه تنها روابط عقلانی اخلاقی، خودآیینی، و مصالحه بر آن حاکم خواهد بود، بلکه وحدت جای تعدد و تکثر را خواهد گرفت. در مقابل، موفه امر سیاسی را کنش خصومت آمیز میان سوژه های متعارض در بستر اجتماعی می داند. بر اساس این تعریف، جامعة سیاسی مجادله آمیزی بر مبنای منطق هژمونی شکل می گیرد که در آن عنصر دشمنی به مخالفت بدل می شود. روش این پژوهش هرمنوتیک متن محور است.