با تأکید بر عواملی که برای وزارت فرهنگ فرانسه، امکان رسیدن به مرحله پختگی و به ویژه شتاب در نوین سازی را در راستای اقدامات وزیران پیشین نظیر «آندره مالرو» فراهم کرده است، این مقاله به مطالعه سیاست گذاری های فرهنگی دوره وزارت «ژاک لانگ» (1986-1981 و 1993-1م) می پردازد. حوزه ادبیات نمایشی (تئاتر و سینما) تا اندازة زیادی گویای روند طی شدة ژاک لانگ، وزیر مشهور به حمایت از گونه های متنوع ادبیات نمایشی است. این مقاله با مطالعه نظرهای منتقدان فرانسوی و تحلیل نتایج و پیامدهای سیاست گذاری فرهنگی دوره وزارت لانگ، در صدد پاسخ به این پرسش است که آیا در این دوره، موازنه ای میان خلق و اشاعه، تنوع و کیفیت، و عرضه و تقاضا وجود داشته است؟ فرضیه این پژوهش بر پیشی گرفتن خلق بر اشاعه، تنوع بر کیفیت و عرضه بر تقاضا نهاده شده است. مقاله مذکور درصدد آن است که در این دورة وزارت، میزان اهمیت خلق و اشاعه آثار هنری در فرانسه را ارزیابی کند، برتری یکی را بر دیگری به اثبات برساند و در نهایت، با توجه به نظرات متفکران فرانسوی به تحلیل نتایج مثبت و منفی این سیاست گذاری ها و محدودیت های آن بپردازد
انقلاب اسلامی در ایران با یک رهبری مذهبی تأثیرگذار به پیروزی رسید. با توجه به اینکه رهبری انقلاب در تبعید به سر می برد و از همه امکانات رسانه ای و ارتباطی با مردم محروم بود، پیوند محکمی میان رهبری انقلاب و مردم برقرار شد. این مسئله در این مقاله، مبنای بررسی نسبت زبان و سیاست و کوشش برای تبیین جنبه های عملی و راهبردی زبان در رهبری امام در دوره انقلاب قرار گرفته است. در مطالعات نسبت زبان و سیاست، دو رویکرد کلی سیاست چونان امری به معرفت و نظر و سیاست به مثابه قدرت و قلمرو عمل جمعی و در جهت حفظ یا تغییر وضع موجود حاکم است. در این مقاله بر اساس رویکرد دوم و با استفاده از نظریه هایی که در آن بر قابلیت ها و کارکردهای عملی، رسانه ای، شبکه ای و بسیج کننده زبان تأکید داشته اند، ابعاد و کارکردهای اثربخش و عملی زبان در اندیشه امام خمینی(ره) بررسی شده است. یافته های این بررسی نشان می دهد که امام(ره) با داشتن تحصیلات تخصصی در سه حوزه عرفان، اخلاق و فقه و با توجه به طبقه بندی خاص خود از علوم اسلامی، بر عمل گرایی به عنوان مشترک این سه حوزه تأکید کرده و زبان را در راستای عمل سیاسی و انقلابی در این سه حوزه به کار می گیرد. بسیج گری، انتقادگری و مخالفت با وضع موجود و دعوت و برانگیختن مردم به تأسیس حکومت جدید، از ابعاد کارکردی زبان در رهبری امام است.
این مقاله به بررسی نظریات سه تن از مهم ترین هواداران ایرانی نظریه ی شیوه تولید آسیایی پرداخته است. این پژوهشگران بر پایه این نظریه به واکاوی ریشه های تاریخی توسعه نیافتگی جامعه ایران پرداخته اند، هرچند که این نویسندگان هر یک به سهم خود افزوده هایی به روایت کلاسیک این نظریه داشته اند؛ اما همگی با پذیرش پیش فرضهای بنیادین معرفت شناسانه نظریه ی شیوه تولید آسیایی هم چون تفسیر مادی تاریخ و زیربنا بودن مناسبات تولیدی به تحقیق در وجوه مختلف تاریخ و جامعه ایران پرداخته اند. در نتیجه ساخت اقتصاد سیاسی را مهم ترین مؤلفه تأثیرگذار بر فرآیندهای اجتماعی تلقی کرده اند که تعیین کننده ی سایر وجوه زندگی است و این ساخت نیز به نوبه خود متأثر از شرایط اقلیمی ایران هم چون کم آبی و فاصله زیاد واحدهای تولیدی به وجود آمده است. چنین رویکردی جدا از آن که در تحلیل نهایی به معنای تمکین به نوعی جبر جغرافیایی است؛ در نزد این نویسندگان و به خصوص در نمونه ی کاتوزیان به جبرگرایی «تاریخ باورانه» نیز گرفتار شده است. بدین شکل که الگوی جامعه شناسی تاریخی آنان به گونه ای است که جامعه کنونی را سخت ملهم از ساختارهای ستبر تاریخی می-شناسد که گویی در طی هزاران سال تداوم داشته اند و بدین ترتیب از تاریخ «بار گرانی» ساخته اند که رهایی از دست آن را دشوار می نمایاند. این مقاله ضمن نقد این دیدگاه ها به جای جامعه شناسیِ تاریخی کلان نگر از نوع کاتوزیان، جامعه شناسی با برش های مقطعی تاریخی را پیشنهاد می کند.