توسعه فرهنگ دینی، چالش ها و چشم اندازها
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
این گفتوگو به آسیبهاى دین دولتى مىپردازد. گوینده محترم ضمن تأکید بر دخالت دین، معتقد است تولىگرى دین باید به حداقل تنزل پیدا کند.متن
بحث خود را با موضوع «دخالت دولت در امور دینى» شروع مىکنیم. نظر شما در این باره چیست؟
در طول تاریخ، همواره رابطهاى بین دین و دولت وجود داشته است. نمىتوان دولتى را تعریف کرد که فارغ از دین باشد. همسازى دین و دولت و سابقه تاریخى این مهم کارکردهاى متفاوتى را نشان مىدهد:
1. تفوق دین بر حکومت، در سدههاى میانه و نیز در روزگار برخى از خلفاى اسلامى تجربه شد.
2. تفوق حکومت بر دین، در اکثر کشورهاى سنىمذهب مشهود است.
3. تقسیم کار میان حکومت و دین، در برخى از جوامع، صورت گرفته است. براى نمونه، قدرت معنوى به دین، و قدرت مادى به حکومت واگذار شده و تلفیق این دو، سازنده کلیت قدرت است.
اما، در حکومت دینى، اصولاً راهکار دین به عنوان راهکار کلى حکومت مطرح مىشود. بنابراین همیشه بین دین و حکومت، نسبتى واقعى وجود داشته است؛ نه مىتوان حکومت را از صحنه جامعه حذف کرد و نه دین را.
در مورد تفاوتهاى دین دولتى و دولت دینى باید گفت: در دین دولتى، دین متغیر و دولت اصل است؛ در حالى که در دولت دینى، دولت متغیر و تأثیرپذیر از دین است. به نظر من، دولت دینى نمىتواند نسبت به فرهنگ جامعه بىتفاوت باشد، اما متقابلاً به نام وظیفهمندى در حوزه فرهنگ حق ندارد فعالیتهاى فرهنگى را در قبضه خود درآورد. بنابراین رسالت فرهنگى دولت دینى محدود است و، از این راه، اجازه حضور و ابراز عقاید دیگران مقدور مىشود.
به طور کلى اساسىترین آسیبهایى که از ناحیه دولتى شدن دین به وجود مىآید شامل چه مواردى مىشوند؟
در یک دستهبندى از آسیبهاى ناشى از دین دولتى باید گفت: اولاً دولتها ناپایدارند و ما هیچ دولت پایدار تاریخى در تجربه بشرى سراغ نداریم؛ و اگر دین، دولتى گردد - دولتى که مفهوم مىشود - آسیبى جدى به دین وارد خواهد شد.
ثانیاً، ممکن است پویایى و حرکت دین فداى قرائتهاى رسمى از دین بشود و این، جلوى اجتهاد را مىگیرد. تحقیق و تفحص در مسائلى ممنوع مىشود و، از همین ناحیه، دین آسیب مىبیند. به عنوان نمونه، دلیل عدم تدوین مسائل سیاسى را باید در حوزههاى ممنوعهاى جستوجو کرد که حاکمان نمىگذاشتند دینداران در آن حوزهها وارد شوند. نتیجه، اینکه، در دین دولتى، هم دولت و هم اعتقادات صدمه مىبیند و این آسیبها شامل موارد زیر است:
1. جریانهاى اعتقادى مخالف - براى مثال، پیروان ادیان دیگر - با دولتها احساس بیگانگى مىکنند و به همین دلیل دشمنى علیه دولت ملى بالا مىگیرد و آن را ناپایدار مىکند.
2. اعتقادات در خدمت توجیه آن چیزهایى قرار مىگیرد که گاه مورد تأیید دین نیست.
3. در چنین وضعیتى، مخالف حکومت، مخالف دین تلقى مىشود و با او برخورد مخالف دین مىشود.
4. تولىگرى شدید دولت باعث مىشود مردم به حاشیه کشیده شوند. پیدایش اشرافىگرى دینى و حاکمیت یک طبقه از تبعات بعدى است که در این راستا حاصل مىآید.
5. در دین دولتى، خطر به استبداد کشیده شدن حکومت وجود دارد.
6. خطر دیگر دین دولتى بسط اختلافات دروندینى به حوزه حاکمیت است؛ در آن صورت، پیام اصلى دین، که براى وحدت جامعه آمده، مخدوش مىگردد.
7. آنچه خداوند ارائه فرموده این است که اجبار و اکراه در پذیرش دین نباشد. وقتى دین، دولتى مىشود رعایاى این حکومت دیندار مجبور مىشوند، براى تعاملات خود با حکومت، مسائل دینى را رعایت بکنند و طبیعتاً نوعى اجبار و اکراه به جامعه تلقین مىشود که با اصل کلى نفى اجبار و اکراه، منافات دارد.
چشماندازها و چالشهاى آینده، در عرصه توسعه فرهنگ دینى، چگونه است؟
یکى از موارد جدى همان است که گذشت؛ یعنى دولتى شدن دین. به هر میزان که دین را بیشتر دولتى کنیم و تولىگرى دولت را گسترش بدهیم با چالشهاى بزرگترى روبهرو خواهیم بود. این چالشها آسیبهاى جدى به جامعه، دین و حتى نحوه ارسال پیام وارد مىسازد. چالش دیگرى را که مىتوان برشمرد اینکه اجتهاد و پویایى دین گرفته مىشود. بحث دیگر، که شاید بىارتباط با بحث دولتى شدن نباشد، فاصله گرفتن مردم از آموزههاى دینى است.
اشاره
بىتردید یکى از مسائل مهم و قابل توجه در حکومتهاى دینى، میزان تصدى و تولى دولت در مسائلى است که به نحوى با کارکرد دین یا تفسیر دین و یا تدین مردم ارتباط پیدا مىکند. طبیعى است که یک حکومت دینى مطلوب نمىخواهد به گونهاى عمل کند که رشد دینى و بالندگى معنوى مردم تحتالشعاع قرار بگیرد و اصولاً یکى از حساسترین مسائل دولتهاى دینى همین است.
با وجود این، مباحث نظرى مطرح در این مسئله را هم نباید نادیده گرفت. حکومت، به نحو طبیعى، براى اجراى احکام دین به تفسیر خاصى از دین نیاز پیدا مىکند و، به عبارت دیگر، در هر مسئله اختلافى، به اجتهاد و فتواى خاصى نیازمند است. طبیعى است دستگاه رسمى کشور در چنین مواردى، همانند هر شخصیت حقیقى، دست به انتخاب مىزند. مسلماً نویسنده محترم در مقام رد این گزینش، نیست. براى مثال، دستگاههاى هنرى رسمى کشور در خصوص مسئله موسیقى به یک دیدگاه رسمى نیازمندند. در غیر این صورت معلوم نخواهد بود که مثلاً صدا و سیما و یا سازمانهاى تبلیغاتى و هنرى وابسته به دولت با این مقوله چگونه برخورد کنند. اینجاست که یک تفسیر، به نحوى، خودنمایى مىکند و از نگاه بیرونى، تفسیرى رسمى تلقى مىشود. اما آیا رسمى بودن به این معنا محل اشکال است؟ در تنظیم الزامات قانونى و حقوقى، پىریزى قانون اساسى و نیز قوانین عادى و، بعد از آن، لوایح و تصمیمات و آیین نامههاى اجرایى، اگر اختلاف آرا به وجود آید، چه باید کرد؟
ممکن است نظر نویسنده محترم این باشد که براى گزینش آراى دینى مىتوان فرایندى را تصویر کرد که دخالت دولت کمتر به چشم بخورد و این گزینش صرفاً نتیجه انتخاب بیرونى مردم باشد که دولت نیز از آن تبعیت کند. در این صورت، مىتوان گفت از آنجا که نهادهاى تصمیمگیرنده، به نوعى، نمایندگى عامه را دارند، این مطلب به طور طبیعى، در بسیارى از موارد قابل تأمین است. در عین حال کلیه موارد، از این قبیل نیست؛ چرا که مجموعههاى تصمیمگیرنده بیشتر و فراتر از نهادهاى انتخابى هستند. به علاوه، مجلس و نهادهاى انتخابى نیز، در معناى عام، تحت عنوان «دولت» قرار دارند و اساساً در تفسیر و انتخاب فتاوى نمایندگى ندارند. از همه بالاتر، این سؤال به طور جدى مطرح است که آیا اساساً انتخاب تفسیر خاصى از دین، از شئونات مردم است تا نمایندگىبردار باشد. همه اینها، چالشهایى نظرى است که مىتوان در خصوص دین دولتى در میان نهاد.
آفتاب، ش 14
در طول تاریخ، همواره رابطهاى بین دین و دولت وجود داشته است. نمىتوان دولتى را تعریف کرد که فارغ از دین باشد. همسازى دین و دولت و سابقه تاریخى این مهم کارکردهاى متفاوتى را نشان مىدهد:
1. تفوق دین بر حکومت، در سدههاى میانه و نیز در روزگار برخى از خلفاى اسلامى تجربه شد.
2. تفوق حکومت بر دین، در اکثر کشورهاى سنىمذهب مشهود است.
3. تقسیم کار میان حکومت و دین، در برخى از جوامع، صورت گرفته است. براى نمونه، قدرت معنوى به دین، و قدرت مادى به حکومت واگذار شده و تلفیق این دو، سازنده کلیت قدرت است.
اما، در حکومت دینى، اصولاً راهکار دین به عنوان راهکار کلى حکومت مطرح مىشود. بنابراین همیشه بین دین و حکومت، نسبتى واقعى وجود داشته است؛ نه مىتوان حکومت را از صحنه جامعه حذف کرد و نه دین را.
در مورد تفاوتهاى دین دولتى و دولت دینى باید گفت: در دین دولتى، دین متغیر و دولت اصل است؛ در حالى که در دولت دینى، دولت متغیر و تأثیرپذیر از دین است. به نظر من، دولت دینى نمىتواند نسبت به فرهنگ جامعه بىتفاوت باشد، اما متقابلاً به نام وظیفهمندى در حوزه فرهنگ حق ندارد فعالیتهاى فرهنگى را در قبضه خود درآورد. بنابراین رسالت فرهنگى دولت دینى محدود است و، از این راه، اجازه حضور و ابراز عقاید دیگران مقدور مىشود.
به طور کلى اساسىترین آسیبهایى که از ناحیه دولتى شدن دین به وجود مىآید شامل چه مواردى مىشوند؟
در یک دستهبندى از آسیبهاى ناشى از دین دولتى باید گفت: اولاً دولتها ناپایدارند و ما هیچ دولت پایدار تاریخى در تجربه بشرى سراغ نداریم؛ و اگر دین، دولتى گردد - دولتى که مفهوم مىشود - آسیبى جدى به دین وارد خواهد شد.
ثانیاً، ممکن است پویایى و حرکت دین فداى قرائتهاى رسمى از دین بشود و این، جلوى اجتهاد را مىگیرد. تحقیق و تفحص در مسائلى ممنوع مىشود و، از همین ناحیه، دین آسیب مىبیند. به عنوان نمونه، دلیل عدم تدوین مسائل سیاسى را باید در حوزههاى ممنوعهاى جستوجو کرد که حاکمان نمىگذاشتند دینداران در آن حوزهها وارد شوند. نتیجه، اینکه، در دین دولتى، هم دولت و هم اعتقادات صدمه مىبیند و این آسیبها شامل موارد زیر است:
1. جریانهاى اعتقادى مخالف - براى مثال، پیروان ادیان دیگر - با دولتها احساس بیگانگى مىکنند و به همین دلیل دشمنى علیه دولت ملى بالا مىگیرد و آن را ناپایدار مىکند.
2. اعتقادات در خدمت توجیه آن چیزهایى قرار مىگیرد که گاه مورد تأیید دین نیست.
3. در چنین وضعیتى، مخالف حکومت، مخالف دین تلقى مىشود و با او برخورد مخالف دین مىشود.
4. تولىگرى شدید دولت باعث مىشود مردم به حاشیه کشیده شوند. پیدایش اشرافىگرى دینى و حاکمیت یک طبقه از تبعات بعدى است که در این راستا حاصل مىآید.
5. در دین دولتى، خطر به استبداد کشیده شدن حکومت وجود دارد.
6. خطر دیگر دین دولتى بسط اختلافات دروندینى به حوزه حاکمیت است؛ در آن صورت، پیام اصلى دین، که براى وحدت جامعه آمده، مخدوش مىگردد.
7. آنچه خداوند ارائه فرموده این است که اجبار و اکراه در پذیرش دین نباشد. وقتى دین، دولتى مىشود رعایاى این حکومت دیندار مجبور مىشوند، براى تعاملات خود با حکومت، مسائل دینى را رعایت بکنند و طبیعتاً نوعى اجبار و اکراه به جامعه تلقین مىشود که با اصل کلى نفى اجبار و اکراه، منافات دارد.
چشماندازها و چالشهاى آینده، در عرصه توسعه فرهنگ دینى، چگونه است؟
یکى از موارد جدى همان است که گذشت؛ یعنى دولتى شدن دین. به هر میزان که دین را بیشتر دولتى کنیم و تولىگرى دولت را گسترش بدهیم با چالشهاى بزرگترى روبهرو خواهیم بود. این چالشها آسیبهاى جدى به جامعه، دین و حتى نحوه ارسال پیام وارد مىسازد. چالش دیگرى را که مىتوان برشمرد اینکه اجتهاد و پویایى دین گرفته مىشود. بحث دیگر، که شاید بىارتباط با بحث دولتى شدن نباشد، فاصله گرفتن مردم از آموزههاى دینى است.
اشاره
بىتردید یکى از مسائل مهم و قابل توجه در حکومتهاى دینى، میزان تصدى و تولى دولت در مسائلى است که به نحوى با کارکرد دین یا تفسیر دین و یا تدین مردم ارتباط پیدا مىکند. طبیعى است که یک حکومت دینى مطلوب نمىخواهد به گونهاى عمل کند که رشد دینى و بالندگى معنوى مردم تحتالشعاع قرار بگیرد و اصولاً یکى از حساسترین مسائل دولتهاى دینى همین است.
با وجود این، مباحث نظرى مطرح در این مسئله را هم نباید نادیده گرفت. حکومت، به نحو طبیعى، براى اجراى احکام دین به تفسیر خاصى از دین نیاز پیدا مىکند و، به عبارت دیگر، در هر مسئله اختلافى، به اجتهاد و فتواى خاصى نیازمند است. طبیعى است دستگاه رسمى کشور در چنین مواردى، همانند هر شخصیت حقیقى، دست به انتخاب مىزند. مسلماً نویسنده محترم در مقام رد این گزینش، نیست. براى مثال، دستگاههاى هنرى رسمى کشور در خصوص مسئله موسیقى به یک دیدگاه رسمى نیازمندند. در غیر این صورت معلوم نخواهد بود که مثلاً صدا و سیما و یا سازمانهاى تبلیغاتى و هنرى وابسته به دولت با این مقوله چگونه برخورد کنند. اینجاست که یک تفسیر، به نحوى، خودنمایى مىکند و از نگاه بیرونى، تفسیرى رسمى تلقى مىشود. اما آیا رسمى بودن به این معنا محل اشکال است؟ در تنظیم الزامات قانونى و حقوقى، پىریزى قانون اساسى و نیز قوانین عادى و، بعد از آن، لوایح و تصمیمات و آیین نامههاى اجرایى، اگر اختلاف آرا به وجود آید، چه باید کرد؟
ممکن است نظر نویسنده محترم این باشد که براى گزینش آراى دینى مىتوان فرایندى را تصویر کرد که دخالت دولت کمتر به چشم بخورد و این گزینش صرفاً نتیجه انتخاب بیرونى مردم باشد که دولت نیز از آن تبعیت کند. در این صورت، مىتوان گفت از آنجا که نهادهاى تصمیمگیرنده، به نوعى، نمایندگى عامه را دارند، این مطلب به طور طبیعى، در بسیارى از موارد قابل تأمین است. در عین حال کلیه موارد، از این قبیل نیست؛ چرا که مجموعههاى تصمیمگیرنده بیشتر و فراتر از نهادهاى انتخابى هستند. به علاوه، مجلس و نهادهاى انتخابى نیز، در معناى عام، تحت عنوان «دولت» قرار دارند و اساساً در تفسیر و انتخاب فتاوى نمایندگى ندارند. از همه بالاتر، این سؤال به طور جدى مطرح است که آیا اساساً انتخاب تفسیر خاصى از دین، از شئونات مردم است تا نمایندگىبردار باشد. همه اینها، چالشهایى نظرى است که مىتوان در خصوص دین دولتى در میان نهاد.
آفتاب، ش 14