نویسنده در این مقاله، با برشمردن مبانى فلسفى حقوق بشر غربى و مقایسه آن با مبانى حقوق بشر از منظر اسلام، تلاش مىکند مطلق یا نسبى بودن این حقوق را بررسى کند. ایشان انسانمدارى، عقلمحورى، نسبیت و عدم ثبات را از ویژگىهاى حقوق بشر غربى، و خداباورى، وحى محورى و ثبات را از ویژگىهاى حقوق بشر اسلامى مىداند.
در این گفتوگو، محور اصلی سخن پیرامون چگونگی و بایستههای تفکر روشنفکری است و به عقیده مصاحبهشونده، مهمترین عامل و رمز و راز موفقیت یک روشنفکر، دوری گزیدن از هر گونه ایدئولوژی و گرایش فکری و سیاسی است و این مهم، گرچه به شکل خالص و محض دست یافتنی نیست، اما روشنفکر باید به قدر میسور، در سمت و سوی آن گام بردارد، تا بتواند فارغ از هرگونه وابستگی و تعلق خاطر به این و آن، به چون و چرا کردن در هر مقولهای حتّی نحوه تفکر خویش بپردازد.
دین سلوک معنوی خود آدمی است. تجربه دینی هسته درونی دین است که آموزههای اعتقادی و اخلاقی و نیز اعمال و شعائر در لایههای بعدی آن قرار دارند. با وقوع تحولات اجتماعی، آموزهها و اعمال یادشده با آن دغدغههای درونی ناهماهنگ میشود و بحران رخ مینماید.
به نظر آقاى درویش مردمسالارى دینى دچار ابهام است. مردمسالارى الزاماتى دارد و یکى از این الزامات جدایى دین از دولت است. هیچکس جز خدا بر مردم ولایت ندارد.
تمدنهای بزرگ باستانی همچون تمدنهای هندی و ایرانی به یکدیگر نزدیکاند و ریشه دینی دارند. این تمدنها میتوانند با شناخت درست تمدن غرب، از توانمندیهای آن استفاده نمایند و خلأ موجود در تمدن غربی را، که معنویتگرایی است پر کنند. عرفان شرقی و عرفان اسلامی توانایی پاسخگویی به نیازهای حیاتی بشر را ـ که مدرنیته از پاسخ به آنها ناتوان است ـ دارد. ولی اسلام با مدرنیته درگیر مشکلاتی تاریخی است که از رنسانس نشأت میگیرد.