آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

ایران، 1/2/82
عقل و وحی در ادوار مختلف اندیشه غرب، نسبت‏های متفاوتی با هم داشته‏اند. گاهی آن دو را کاملاً مؤید هم و منطبق بر هم می‏دانستند و گاهی به کلی متمایز از هم و سرانجام در روزگاری رابطه آنها، تضاد تلقی شده است. در این نوشتار، گزارش تاریخی این سه دوره به اشاره بیان شده و بعضا از چهره‏های شاخص هر دوره ذکری به میان آمده است.
فلسفه یهود بر خلاف فلسفه‏های هندی و یونانی از حرکت آزاد و عقل نشأت نمی‏گیرد و بر معتقدات دینی مختار، عصیان نمی‏کند، بلکه می‏خواهد میان دین و عقل، تجانس و هماهنگی پدید آورد. ادبیات هماهنگ‏کننده عقل و دین به‏وسیله فیلون اسکندرانی (30 سال پیش از میلاد تا سال 40 مسیحی) بارور شده و رشد کرد. همین رویکرد در جهان مسیحیت، در قرون وسطا نیز قابل مشاهده و مطالعه است. از میان متفکران مسیحی این دوران که سخت به انطباق فلسفه با دین می‏اندیشیدند، می‏توان ژوستین (متوفای 165 م.)، کلمنت (متوفای 215 م.) و اوریجن (254 م) را نام برد.
سیر تعامل عقل و وحی در دوران رنسانس و به‏ویژه پس از آن، در عصر روشنگری به سمت نوعی عقل‏گرایی محض و تعارض جدی با دین حرکت کرد. در قرن هفدهم میلادی با وجود برخی گرایش‏ها مبنی بر پذیرش و مقبولیت الاهیات عقلی و وحیانی، در نهایت شاهد برتری عقل‏گرایی خاصی هستیم که اولاً، به شدت متأثر از تحولات علوم تجربی و طبیعی است و ثانیا، سمت‏گیری این عقلانیت، معطوف به همین دنیاست. گالیله، نیوتن، دکارت، اسپینوزا، لاک، هیوم و کانت هر یک سهمی در تکوین و توسعه این جریان دارند.
تحولات قرن نوزدهم و ظهور ایدئولوژی‏های مادی‏گرایانه گوناگون که هر کدام سعی در پر کردن خلأ ناشی از عدم وجود باورهای دینی را داشتند، راه به جایی نبرد. متفکران بزرگی در عصر حاضر با نحله‏های مختلف تلاش می‏کنند تا بین انسان و دین آشتی برقرار کنند. بعضی از این مشرب‏ها به عقل و توانایی‏های آن به شدت بدبین هستند.
نویسنده، در پایان، چنین جمع‏بندی می‏کند که به نظر می‏رسد این رویکرد به عقل و دین، در غرب اجتناب‏ناپذیر می‏نماید؛ زیرا اصولاً با عقلی که از قرن هجدهم دایرمدار همه چیز انگاشته شده، نمی‏توان حقایق دین را دریافت و از دین دفاع کرد، چرا که این عقل، در جوهر و ذات خود، در مقابل نقل است.

تبلیغات