فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۰۲۱ تا ۲٬۰۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
121 - 136
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر با تمرکز بر آرای گئورگ لوکاچ و تئودور آدورنو درباره جستار می کوشد نسبت شیوه فلسفه ورزی در نظریه انتقادی با این ژانر را روشن کند. ابتدا با مروری تاریخی بر چگونگی ظهور ژانر در فلسفه مدرن، نشان داده می شود که فلسفه با شیوه بیان خود پیوندی ناگسستنی دارد؛ بنابراین، زبان، سبک و فرم، نه عناصری صرفاً ذوقی که واجد دلالت های روش شناختی و معرفت شناختی هستند. جستار با ظهور فردیت مدرن و تبدیل شدن نفس به موضوع تأمل ظهور کرد و در قرن بیستم با رشد خودآگاهی انتقادی و فراروی از نفس، به مقام روش ارتقا یافت. واکاوی متن درباب ماهیت و صورت جستار نشان می دهد جستار وسیله بیانی متناسب تجربه زیسته و فرمی اساساً آیرونیک است. برای لوکاچ، آیرونی همان نسبتی را با جستار دارد که شک با علم. آدورنو در جستار در مقام فرم نشان می دهد جستارْ تمهیدی فرمی و روش شناختی برای تحقق تز دیالیتیک منفی است. آدورنو با نقد قوانین چهارگانه روش دکارتی، ضدروش بودن جستار را صورت بندی می کند. بی روشی روشمند جستار آن را به میدان نیرویی تبدیل می کند که مفاهیم در آن در شبکه ای پویا و باز، گرد هم می آیند. جستار به این طریق، علیه نظام های فلسفی تمامیت ساز و این همانی عمل می کند؛ بنابراین، در آرای هر دو فیلسوف، جستار در مقام روش و درراستای جهت گیری پروژه کلی تر فلسفی آنها به کار رفته است و با مجموع ساختن وجه معرفت شناسی و زیبایی شناختی، از تقابل دوتایی مدرن که علم و هنر را از یکدیگر متمایز می سازد، فراروی می کند.
ماهیت و قلمرو عصمت معصومین در حکمت مشاء(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هفتم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۱۳)
89 - 108
حوزههای تخصصی:
برخی از نفوس ناطقه با کسب ادراکات حسی و خیالی مستعد دریافت صور معقوله شده، در پی آن موهبت الهی شامل حالشان می شود و از طریق اتصال و اتحاد به واهب الصور که خارج از نفس ناطقه است و معقولات در او به نحو بالفعل حضور دارند، صور معقولات را به آنها افاضه می کنند. ارتباط با عقل فعال و دریافت صور معقول در فرایندی صورت می پذیرد که متناسب با هر مرتبه ای از مراتب عقل نظری است. در مقطعی دریافت بدیهیات، در مقطعی دیگر دریافت نظریات، تا اینکه مرتبه وجودی نفس ناطقه به جایی می رسد که شأنیت دریافت همه صور معقول حاضر در عقل فعال را پیدا می کند و در آخر به مرتبه عقل قدسی می رسد که در این مرتبه عقل بسیط و بالذات می شود. صاحب نفس قدسی به حقایق عالم آگاه می شود و هیچ امری بر او مخفی و مجهول نمی ماند و از این رو به علم شهودی نظاره گر حق تعالی، حشر و نشر، معاد و مراحل عوالم هستی است. این حضور و شهود، همه مراتب وجودی او را، از عقل گرفته تا حس، پوشش می دهد؛ چراکه از طرفی عقل محض و بالذات شده و از طرف دیگر این نفسی را که به مرتبه روح القدسی رسیده است، در مرتبه حس ادراک می کند، نه قوه. لذا صاحب عقل و روح قدسی چون در مرتبه ذات همه چیز را به نحو حضور و شهود می یابد، در مقام فعل که مبتنی و محکوم به مرتبه ذات است، از هر گونه اشتباه، نسیان، غفلت، ذهول و... که موطن آنها علم حصولی است، منزه و مبراست. بنابراین، این نفوس در تمام مراتب عقل نظری و عملی از هر خطا و نسیان مصون و معصوم اند.
نسبت الفاظ و معانی در نظر فارابی با تکیه بر کاربرد اسامی «مثال اوّل» و «مشتق» در بیان معانی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
107 - 129
حوزههای تخصصی:
فارابی در جدال میان دو قول درباره منشأ زبان، یعنی طبیعت گرایی افلاطونی و قراردادگرایی ارسطویی، موضع مستقل و بدیعی دارد. افلاطون حکایتگریِ لفظ از معنا را منوط به مناسبت حروف و اصوات تشکیل دهنده لفظ با معنا می دانست و ارسطو چیزی جز وضع و توافق گویشوران را معتبر نمی دید. در نظر فارابی «شباهت ساختار الفاظ با معانیِ مدلول» لازمه صحت و قوّت زبان و ضامن حکایتگریِ آن از معناست. او از میان قواعد زبانی ، قاعده اشتقاق را دارای بیشترین ظرفیت در نمایاندنِ شباهت و مناسبت میان الفاظ و معانی می بیند و آن را در موارد مختلفی به نمایش می گذارد. اطلاق اسامی «مشتق» یا «مثال اوّل» بر مراحل مختلف معرفت و اجناس و انواع مقولات جوهری و عرضی در حالات مختلف و تبیین وجه فلسفی این اطلاقات، از این موارد است. او توضیح می دهد که چگونه شباهت ساختار هریک از این دوگونه لفظ با ویژگی ها و نسبت های ذاتیِ معانی و مفاهیم فلسفیِ مدلولشان آن ها را شایسته این دلالت می کند. در جایگاهی دیگر، با اشاره به «مثال اوّل» بودن واژه های معادل «موجود» در دیگر زبان ها، از ویژگی ها و جایگاه معنای مدلول این لفظ در فلسفه خبر می دهد و دوستدارانِ عرب زبان فلسفه را از خطاهایی که ممکن است به دلیل ظاهرِ مشتق این لفظِ منقول دچار شوند، آگاه می کند.
بررسی نقّادانه نظریه "وانمایی" دراندیشه بودریار با نگاهی به پراگماتیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانون این مقاله بررسی مساله تکنولوژی در عصر اطلاعات و در پی آن برآمدن امری به نام وانمایی در اندیشه ژان بودریار است. این مقاله با رویکرد تحلیل و بررسی، به مسائلِ ذیل اشاره دارد: رابطه اطلاعات و معنا چگونه است؟ اطلاعت چگونه امر واقع را فرو می بلعد؟ وانمایی چیست و تفاوت آن با بازنمایی و تظاهر در چیست و سرانجام جهان وانمایی چگونه جهانی است؟ به باور بودریار ما، با گذار از سامان بازنمایی، وارد عصری شده ایم که می توان آن را عصر وانمایی نامید و این عصر تفاوت شگرفی با عصرهای پیشین داشته و سراسر گفتمان های پیشین را می سترد و همچنین بازتعریفی از انسان پیش می نهد. این رویداد، یعنی برآمدن سامان وانمایی، پیامد سرریزی اطلاعات به زیست و تجربه انسانی است. در این راه ما نخست؛ پیش زمینه ها و خاستگاه های اندیشه بودریار را بررسی می کنیم و سپس به مساله اطلاعات و ارتباط آن با معنا و وانمایی می پردازیم و در بخشِ پایانیِ نوشتار تلاش میکنیم تا نقدی را از چشم-اندازِ رویکردِ پراگماتیستی، بر اندیشه بودریار پی افگنیم.
هستی شناسی معماری خانه ایرانی با توجه به سبک زندگی دینی (پژوهش موردی: مفهوم خلوت در مسکن طلاب شهر قم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را در خود گرفتهاست. با این حال در خانهسازی معاصر ایران، به لحاظ هستیشناسی توجه کمتری به سبک زندگی دینی و مفاهیم معنوی همچون خلوت که ریشه در باورها و اعتقادات دینی ما دارد، شدهاست. این پژوهش نخست به بررسی نظری مفهوم سبک زندگی و مفهوم خلوت پرداخته؛ سپس تاثیر و رابطه این مفاهیم با سبک زندگی دینی بررسی شدهاست. بدین منظور قشر اجتماعی طلاب، به دلیل پایبندی بیشتر به آموزههای دینی، انتخاب شدهاست. روش تحقیق کیفی و رویه عملی آن تکمیل پرسشنامه توسط طلاب میباشد. یافتههای تحقیق لزوم انطباق رویکردهای مطرح شده توسط اندیشمندان غربی در ارتباط با خلوت، با هستیشناسی اسلامی و سبک زندگی دینی را نشان میدهد. چرا که تفاوت در هستیشناسی اندیشمندان غربی و مسلمان منجر به رویکرد متفاوت در قبال سبک زندگی و مفهوم خلوت میگردد. بنابراین باید با استفاده از سبک زندگی دینی هم در هستیشناسی مسکن سنتی و هم در نظریات خانهسازی غربی، مسکن مناسب برای یک خانواده ایرانی طراحی کرد.
نقد مشایی ژاک مریتن بر فلاسفه مدرن در باب تقدم معرفت شناسی بر وجودشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در سنت مشائی- توماسی، مسائل مربوط به معرفت، به عنوان یکی از مسائل مابعدالطبیعه بررسی میشد و اینگونه با تأثیر برخی مبانی وجودشناختی در آنها، نه تنها رابطه وثیقی بین این دو حوزه برقرار میگشت، بلکه معرفتشناسی هموراه مؤخر از وجودشناسی قرار میگرفت. اما در دوران مدرن فلاسفهای چون دکارت و تابعان او با انگیزه دست یافتن به مبانی یقینی برای علم، به عنوان اولین مسأله مابعدالطبیعه، چگونگی بدست آمدن معرفت را مطرح نمودند و اینگونه نگاه انتقادی ایشان به علم باعث ایجاد روندی جدید گشت و مسائل معرفت بینیاز از مابعدالطبیعه هویت یافتند. مریتن به عنوان فیلسوف نوتوماسی معاصر که قائل است در تمام مسائل فلسفی باید به دیدگاههای توماس بازگشت داشته باشیم، قائل است قرار دادن معرفت به عنوان اولین موضوع فلسفه، منجر به ایدهآلیسم میگردد. او معتقد است این فلاسفه با بررسی احوال ابژه ذهنی و ارزیابی آن به عنوان معلوم، از مابإزای آن یعنی موجود خارجی غافل گشتند و اینگونه با حذف علیت شیء خارجی بر ابژه ذهنی، به ایدهآلیسم روی آوردند. این درحالی است که از نظر مریتن میتوان با پایندی به سنت در مورد تأخر معرفتشناسی از وجودشناسی، پاسخگوی مسائل انتقادی در باب علم که در واقع بررسی اعتبار علم است، بود. بر این اساس او به معرفی رئالیسم انتقادی میپردازد که در آن ضمن توجه به شیء خارجی به عنوان معلوم اصلی و تأثیر آن در ایجاد ابژه، عقل به عنوان اعتبار بخش این فرایند معرفی میگردد.
نگاهی تاریخی به واژه های مدینة و مدنی در گزارش های عربی کتاب های فلسفی یونانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
205 - 230
حوزههای تخصصی:
بی گمان، اصطلاح شناسی از ضرورت های هر دانشی است که اگر تاریخی انجام شود، سودش دوچندان است. در میان اصطلاحات فلسفه ی عملی که گر چه نام آشناست و در علوم قرآن و نیز تاریخ و عرف فراوان بکار می رود؛ اما به عنوان زبان زدی فلسفی به ویژه با نگاه تاریخی بررسی نشده، واژه ی مدنی است که صفت نسبی مدینه است. این اصطلاح که در میراث جهان اسلام پربسامد است، در عنوان سومین شاخه ی حکمت عملی، «الفلسفه المدنیه»، بکار رفته و اصطلاح نام ور و بنیادین «مدنی بالطبع» که در انسان شناسی فلسفی و فلسفه ی علوم اجتماعی محور است، از آن ساخته شده است؛ ازاین رو، پرداختن بدان ضروری است؛ به ویژه بررسی آن در مطالعات تمدنی نیز لازم است؛ زیرا واژه ی تمدن نیز مبتنی بر آن است. این مقاله با بررسی مدینه و مدنی در فرهنگ های اصیل لغت تازی مانند العین ، مختار الصحاح ، تهذیب اللغه و نیز در برخی کتاب های مرتبط با علوم قرآنی، راه را برای تحقیق آن در گزارش های عربی متن های فلسفی یونانی می گشاید که با پژوهش آن ها به نظر می رسد که مترجم ناشناس خطابه ی ارسطو پیشگام در به کارگیری مدینه و مشتقات آن در ترجمه ی πολις یونانی و مشتقاتش است و در استعمال مدینی به عنوان صفت نسبی مدینه نیز منحصر به فرد است و شاید نشان قدمت آن باشد. در این میان، گویا کندی در به کارگیری وصف مدنی مقدم است و نیز اسحاق در ترجمه ی اخلاق ارسطو، مدینه و مشتقاتش را هرچند تحت اللفظی ست، به عنوان برابر نهاد πολις یونانی و واژه های برگرفته از آن، بیش از سیاسه و مشتقاتش که در عربی رایج تر است، می پسندد و بهره می برد.
بررسی استدلال های سوئینبرن در اثبات انسجام نظریه شخص مجرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارائه تصویری منسجم از شخص مجرد برای سوئینبرن اهمیت فراوانی دارد، زیرا مبنای پذیرش حقایقی همچون خداوند، فرشتگان و نفس در فلسفه اوست. سوئینبرن با بهره گیری از آزمایش فکری ای مشابه «انسان معلق» ابن سینا، وجود شخص مجرد را امری ممکن و پذیرش چنین موجودی را امری معقول می داند. او در مقابل مخالفان نظریه شخص مجرد معتقد است که می توان صفاتی همچون امید و طلب را به شخص مجرد نسبت داد، هرچند ممکن است به صورت اوصاف پنهان در شخص مجرد باقی بمانند یا از طریق مداخله در عالم مادی بروز یابند. او نظریاتی که وجود شخص مجرد را با تمسک به عدم امکان تمایز آنها از یکدیگر زیر سؤال می برند عجولانه می داند و استفاده از حافظه و مغز به عنوان ملاک این همانی شخصیت را نادرست می شمارد. به نظر او، هرچند می توان از حافظه و مغز به عنوان ملاکی معرفت شناختی برای این همانی شخصیت استفاده کرد، اما به دلیل مواجهه با مشکلات فراوان، نمی توان آنها را ملاک هایی متافیزیکی در نظر گرفت. دیدگاه سوئینبرن در معرض انتقاداتی است که از جمله آنها می توان به مواردی همچون استفاده از مبانی متعارض، تصورناپذیری فرض انسان بدون بدن، و ضرورت وجود مغز برای هر گونه آزمایش فکری درباره حقیقت شخص اشاره کرد. این مقاله، با رویکردی تحلیلی-انتقادی مباحث فوق را مورد بررسی قرار داده است.
بررسی مفاهیم اصلی نظام کیهانی- اخلاقی نوکنفوسیوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
291 - 314
حوزههای تخصصی:
مفاهیم لی، چی و ژن اصلی ترین مفاهیم نوکنفوسیوسی هستند. در این مقاله با مراجعه به متون کنفوسیوسی مکالمات، معرفت بزرگ، آموزه اعتدال و منسیوس که به سبب اهمیتشان توسط نوکنفو سیوسی ها به صورت یک مجموعه تحت عنوان «چهار کتاب» درآمدند، تفاسیر محققان برجسته از متون کنفوسیوسی و نیز آثار نوکنفوسیوسی ها، مفاهیم مذکور تبیین شده و ضمن بررسی منشأ این مفاهیم، به توصیف جایگاه آن ها در نظام کیهان شناسی اخلاقی نوکنفوسیوسی پرداخته شده است. آیین نوکنفوسیوسی در واقع پیشرفت خلاقانه مکتب کنفوسیوسی و نشانگر بلوغ آن و حاصل ادغام با جهان بینی های رایج عصر خود، اعم از دین بودایی، دائویی و دیگر مکاتب فلسفی است. نوکنفوسیوسی ها توانستند تحت تأثیر تفوق ادیان بودایی و دائویی مفاهیم کنفوسیوسی را بسط داده و برای رقابت با ادیان رایج؛ بویژه دین بودایی، نظام اخلاقی- متافیزیکی آیین کنفوسیوسی را برجسته سازند. آن ها از این طریق آیین نوکنفوسیوسی را بر عرصه تاریخ تفکر چین بنا نهادند و با احیای آیین کنفوسیوسی بر قوت و غنای آن افزوده و بار دیگر مردم را متوجه حقیقت ناب این آیین کهن ساختند.
تومیسم تحلیلی؛ زمینه ها، نقدها، درس ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴
۳۱۲-۲۹۷
حوزههای تخصصی:
تومیسم از قرن سیزدهم تا امروز استمرار داشته است و گاهی این مطلب حمل بر بی بدیلی این سنت شده است. از جمله، این سنت فلسفی در قرن بیستم به قالب های مختلفی درآمد؛ برای مثال، گاهی صبغه «استعلایی» گرفت و گاه «اگزیستانسیالیست» شد. با این حال به علل و دلایلی این سنت کمتر با فلسفه تحلیلی ارتباط داشت. اما به مرور، پس از کارهایی فیلسوفانی چون پیتر گیچ، الیزابت انسکام و آنتونی کنی، زمینه برای داد و ستد بیشتر این دو سنت مهیاتر شد. سپس جان هالدین در سال ۱۹۹۰ به اتکای میراث فیلسوفان تحلیلی پیش از خود، تعبیر «تومیسم تحلیلی» را جعل کرد. هدف نوشته حاضر ارائه تصویری از این جنبش و توجه به برخی وجوه آن است. بنابراین، مختصراً دوره های تومیسم مرور می شوند. سپس به زمینه ها و جوانه های تومیسم تحلیلی اشاره می شود. گام بعدی توضیح درباره تومیسم تحلیلی و توضیح درباره بعضی عناصر و وجوه شکل گیری آن است. تومیسم تحلیلی منتقدان خود را دارد؛ بنابراین به مواردی از نقدها به این جنبش و پاسخ به آنها اشاره خواهد شد. در انتهای مقاله، در ضمن جمع بندی، به «فلسفه اسلامی تحلیلی» نقب می زنیم.
رابطه هستی شناختی سوژه بدنمند با جهان در پدیدارشناسی مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که در پدیدارشناسی مرلوپونتی بدن به مثابه سوژه بدنمند به واسطه نحوه های وجودی خاص خودش، از لحاظ هستی شناختی، رابطه ای وجودی با جهان دارد. برای تبیین این موضوع لازم است ماهیت ادراک را بشناسیم که ذاتاً با بدن و در نتیجه با جهان ارتباط وجودی دارد و نیز برای فهم رابطه وجودی بدن با جهان لازم است ماهیت نظرگاه بدنی را که بیانگر در-جهان-بودن جسمانی سوژه است را نیز تحلیل نماییم. به طور کلی مرلوپونتی با انتقاد از ثنویت روح و جسم دکارتی در سنت فلسفی و تقلیل روح یا سوژه به ساحت اندیشه، می کوشد با نفی این ثنویت هم بدنمندی سوژه را به اثبات برساند و هم نشان دهد که سوژه بدنمند از سنخ یا گوشت جهان طبیعی است و از اینرو رابطه آن با جهان رابطه ای طبیعی و وجودی است. این پرسش که بدن و جهان در فلسفه مرلوپونتی چه رابطه ای دارند یقینا جواب این پرسش معرفت شناختی یا روان شناختی نخواهد بود بلکه اگزیستانسیالیستی خواهد بود و این پاسخ از یک منظر خلاء معرفتی است که این مقاله در مرلوپونتی پژوهشی به دنبال پر کردن آن است. بنابراین، مرلوپونتی با طرح مفاهیمی مثل سوژه بدنمند، گوشت، نظرگاه بدنی، در جهان بودن و غیره در صدد آن است که به نحو هستی شناختی نشان دهد که ما روابط پیچیده ای با جهان داریم و بدون فهم این روابط نمی توان شناختی از خود و جهان داشت.
ارزش باریِ علم و برهان تعیّن ناقص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در دامان فلسفه علم در دهه های اخیر، ارزیابی امکان و لزوم پاک سازی فرایند علم از ارزش هاست. تأثیر ارزش های علمی در فرایند علمیْ محل مناقشه نیست، اما دخالت ارزش های غیر علمی - به دلایل مختلف و ازجمله خدشه در عینیت علم - محل تردید جدّی است. یکی از مهم ترین استدلال های مدافعان این اثرگذاری، تمسک به تعیّن ناقص گذرای فرضیه بر اساس شواهد و قواعد موجود است. در فرایند علم، گاه اتفاق می افتد که مجموعهی شواهد در دسترس به همراه قواعد منطقی و علمی، پژوهشگر را به نتیجه معیّنی رهنمون نمی شود و هنوز چند گزینهی بدیل پیش روی او وجود دارد. حال، از آنجا که مؤلفه های علمی بنا به فرض، از تعیّن کامل فرضیه ناتوان هستند، انتخاب از میان این گزینه ها بر پایهی ارزش های غیر علمی خواهد بود و در نتیجه، دخالت این قسم از ارزش ها در فرایند علم مُجاز خواهد بود. مهم ترین چالش پیش روی این دفاع، خدشه به عینیت علم است؛ زیرا شکاف بین فرضیه و مؤلفه های علمی، با عوامل غیر علمی پر شده است و این نگرشی غایت گرایانه و عمل گرایانه به علم است؛ نه نگاهی واقع گرایانه. همچنین عوامل اثرگذار بر انتخابِ نظریه در حالت تعیّن ناقص، اعم از ارزش های غیر علمی هستند و می توان انتخاب نهایی را مولود ویژگی های شخصیتی یا عوامل محیطی و فرهنگی غیر هنجاری دانست.
تاثیر هگل در توضیح هنجاری نسبت سوژه و ابژه براساس نسبت باید و هست در اندیشه ماکیاولی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیش از ماکیاولی برای اینکه گذار از سوژه به ابژه قابل توضیح باشد مفاهیمی نقش محوری در گذار از سوژه به ابژه و یا بالعکس را توجیه می کرد که اساسا مفاهیمی الهیاتی - متافیزیکی به حساب می آمدند، اما ماکیاولی در اندیشه سیاسی خود به تعریف جدیدی از نسبت هست و باید دست یافت که بعدها هگل در تفسیری پیچیده - و نقد دیدگاه کسانی چون کانت و فیشته که به جدایی قلمرو هست و باید پرداخته بودند – توانست در هستی شناسی خود از آن بهره بگیرد. هگل با تاثیر از ماکیاولی به جای استنتاج باید از امور انتولوژیکال و متعالی آن را در میانه واقعیات موثر این جهانی قابل جستجو دانست و به این وسیله توانست تقدم سوژه بر ابژه را که توسط کانت توضیح فلسفی یافته بود مورد انتقاد قرار دهد و رابطه دیالکتیکی میان آن دو را از ساحت هنجاری مطالعه کند. نگارنده در این مجال می کوشد تا با ارائه تفسیری جدید از مساله هست و باید در اندیشه ماکیاولی، منطق گذار هگل از سوژه به ابژه را توضیح دهد و چگونگی جایگزینی منطق هنجاری به منطق متعالی را در این باب به تفصیل آشکار کند.
تحلیل شبکه ای انگاره(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
101 - 127
حوزههای تخصصی:
انگاره از منابع شناختی کمتر شناختهشده آدمی است که امروزه در رشتههای علمی مختلف بطور جدی واکاوی میشود. انگاره از معارف غیرگزارهای است که توجه و تمرکز انحصاری معرفتشناسان سنتی بر معرفتهای گزارهای، یکی از موانع شناخت و پژوهش در فقره انگاره است. پرسش پایه این جُستار به این قرار است: ویژگیهای انگاره چیست؟ چگونه شکل میگیرد؟ و چگونه میتوان تحلیل شبکهای از انگاره بهدست داد؟ یافته های پژوهش حاضر از این قرار است: یکم. با توجه به کاربردهای انگاره، این واژه برابر با یک معنا بهکارنرفته است و از لحاظ مفهومی با سه معنای «تصور»، «تصویر» و «مدل یا الگو» برابر دانسته شده است اما بین این معانی از جهت کاربردی امتیازی وجود ندارد بنابراین برای تفاوتگذاری بین آنها و جلوگیری از خلط معنایی دو پیشنهاد ارائه گردید. دوم. هشت ویژگی برای انگاره برشمرده شد که از مجموع آنها دانسته شد انگاره امری شناختی در عین حال پنهان است، انگاره محصولِ فرآیندِ ذهنیِ پیچیده و سیالی است که هم تحولپذیر و کاملشونده است و هم منشأ ایجاد تغییر در ابعاد گوناگون اندیشه، رفتار و کردار است؛ سوم. انگاره صرفاً با مرتبه خیال آدمی مرتبط نیست، بلکه انگاره در شبکهای از مؤلفهها تحقق و هویت مییابد و از همین طریق قابل اثبات است. برای تحلیل انگاره نیازمند شبکهای از مؤلفهها همانند خیال و طرحهای خیالی، شاکله و ذهن هستیم. قوه خیال در ترسیم آینده و طرحوارههای خیالی، شاکله به عنوان محیطی برای هدایتگری، بازتولید یا اصلاح انگاره، و انگاره به مثابه سنجهای برای نظارت ذهنِ دو عمل میکند.
نسبیت و مدارا؛ ارزشهای مطلق اخلاقی و تأثیر آنها بر هم زیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
239 - 260
حوزههای تخصصی:
نسبیت گرایی اخلاقی یکی از مهم ترین موانع برای اتکای بر اخلاق جهانی به عنوان پیش نیاز همزیستی مسالمت آمیز پیروان ادیان دانسته می شود، از نگاه نسبیت گرایان، مطلق گرایی اخلاقی بستر مناسبی برای ترویج خشونت و اندیشه عدم مداراست. این مقاله بدنبال واکاوی مدعیات، پیشفرض ها و لوازم و نتایج هر دو قول نسبیت گرایی و مطلق گرایی اخلاقی و تعیین نسبت میان هر کدام از آنها با اصل مداراست. در این نوشتار ضمن تمییز میان نسبیت فرهنگی و نسبیت اخلاقی، نشان داده شده که نسبیتگرایی فرهنگی مانعی هم برای تحقق اخلاق جهانی ایجاد نخواهد بود؛ چرا که میتوان با به رسمیت شناختنِ آن و در عین حال قائل بودن به مطلقگرایی اخلاقی، بستر لازم برای تحقق اخلاق جهانی، و در پی آن، همزیستی ادیان فراهم می آید. با پذیرش اصل نسبیت فرهنگی امکان تأکید بر برخی اصول مشترک میان فرهنگ های مختلف - در عین حفظ تنوعات فرهنگی- وجود دارد که از جمله ی بارز ترین این اصول، «قاعده ی زرین» می باشد. این پژوهش مدعی است اخلاق جهانی و نیز همزیستی مسالمت آمیز ادیان با ابتنا بر چارچوب مشترکات اخلاقی از جمله «قاعده ی زرین» قابل دسترسی است، زیرا قرابت اصحاب ادیان از دریچه ی اخلاق -و نه اشتراکات عقیدتی- می گذرد. در پایان پیشنهاد شده است تقریب بین مذاهب و ادیان از طریق یافتن اشتراکات اخلاقی- به جای نقاط مشترک عقیدتی -پیگیری شود.
مطالعه و بررسی معناشناسی از منظر زبانشناسی با رویکرد فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
375 - 396
حوزههای تخصصی:
معنا بر آنچه که یک زبان در مورد جهانی -که ما در آن زندگی می کنیم- و یا هر گونه جهان احتمالی و خیالی -که در موردش توصیف می کند-، اشاره دارد. مطالعه و بررسی معنا(meaning) و زوایای مختلف آن معناشناسی(semantics) نامیده می شود. معناشناسی معمولا به تجزیه و تحلیل معنی کلمات، عبارات یا جملات و بعضا به معنی گفتارها(utterances) در کلام یا معنی کل یک متن اشاره دارد. برای مطالعه معنا در زبان رویکردهای مختلف زیادی وجود دارد. برای مثال، فلاسفه رابطه بین عبارات زبانی مانند کلمات یک زبان و اشخاص، اشیا و رویدادها را در جهانی که این کلمات به آنها اشاره می کنند، بررسی می کنند؛ برای نمونه ارجاعات(references) و نشانه ها(signs). از طرف دیگر زبانشناسان روشی را که در آن معنی در یک زبان شکل می گیرد، بررسی می کنند و بین انواع مختلف معانی تمایز قایل می شوند. مطالعاتی نیز در مورد ساختار معانی جملات (گزاره ها) وجود دارد. در این مقاله معناشناسی از ابعاد و زوایای مختلف فلسفی مورد بررسی و کنکاش قرار می گیرد. امید بر آن است که مطالعه حاضر کاربردهای مفید و موثری برای حوزه فلسفه داشته باشد.
بررسی خرده تراشی بر خوانش آقاعلی مدرس از وحدت وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
55 - 74
حوزههای تخصصی:
آقاعلی مدرس طهرانی نقش ویژه در تداوم و ترویج مبانی و رهیافت های حکمت متعالیه دارد. «بدایع الحکم» و «رساله فی التوحید» دو اثر وزین و ویژه او در توحیدنگاری است. تبیین مفصل و مبرهن توحید با زبان پاسخ گویی در «بدایع الحکم» بی بدیل است. با آن همه تفصیل، موضع او درباره وحدت وجود در «نظریه وحدت شخصی وجود در اندیشه ابوالحسن طباطبایی جلوه و آقاعلی مدرس طهرانی» با تحریف لفظی و معنوی و تقطیع عبارات، دستخوش تحریف شده است. اتهاماتی از قبیل دوگانه انگاری، ابطال مقامات وجود، لزوم سریان ذات واجب، تباین انگاری وجودی واجب تعالی و فعل مطلق، دستاورد این مقاله است که معظم له را بر پایه آنها ناقد بلکه نافی وحدت شخصی وجود قلمداد نموده است. داستان نقد ادعایی، ترکیبی است از اتهامات، شبهات، سوء رداشت از عبارات تقطیعی و خطاهای فراوان در مقام گردآوری و داوری. استناد به موضع سلبی حکیم در برابر خوانش باطل از وحدت وجود، مستمسک اساسی آن مقاله است. راستی آزمایی داستانِ نقد ادعایی با عرضه بر نص عبارات حکیم، پوچی این مدعاها را به وضوح نشان می دهد و موضع استوار او را همسان با سایر حکمای مدقق و عرفای محقق، از تقریرکنندگان وحدت شخصی وجود با بیان متقن و برهانِ مستحکم می نمایاند.
آیا استدلال از طریق تنظیم ظریف خداباورانه است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
استدلال بر وجود خدا از طریق توسل به تنظیم ظریف کیهان، تنظیم شدگیِ ظریف جهان را به منظور شکل گیری حیات انسانی، شاهدی بر وجود خداوند تلقی می کند. بر خلاف باور رایج، استدلال تنظیم ظریف، در صورت بندی مرسوم، نه موفق است و نه خداباورانه. استدلال خواهم کرد که (1) اگر تنظیم شدگی ظریف جهان بیشتر از حد مورد نیاز باشد، این حقیقتی نخواهد بود که خداباور مایل به استفاده از آن برای حجت آوردن له وجود خداوند باشد. (2) از دید خداباور دو اشکال به استدلال تنظیم ظریف وارد است: نخست، اشکال «زیاده روی»، که بیان می دارد این استدلال رویدادهای نامحتمل دیگری را نیز شاهدی بر وجود خدا تلقی می کند، که خداباور از آنها چنین تفسیری ندارد. دوم، اشکال «شلیک به خود»، که بیان می دارد استدلال تنظیم ظریف نقض غرض خداباور است. سوم، در استدلال تنظیم ظریف فرض شده است که به وقوع پیوستن رویدادی نامحتمل نیازمند تبیینی متفاوت نسبت به تبیین وقوع رویدادهای محتمل است، که پیشفرض نادرستی است و به اعتراض «خدای رخنه ها» دچار می شود. خداباور نیز مستقلاً این تمایز را نمی پذیرد. بنابراین، استدلال تنظیم ظریف مبتنی بر مفروضاتی است که با خداباوری، در معنای متعارف، سازگار نیست.
موجه بودن باور متداول به خداوند بر اساس معرفت شناسیِ مبتنی بر شنیده های اطمینان یافته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چالش های معرفت شناسانه بسیاری حول توجیه باور به خداوند در سه قرن گذشته وجود داشته است، به گونه ای که برخی همچون پلنتینگا صرف تضمین را به جای توجیهِ استدلالی در این زمینه مطرح کردند و باور به وجود خداوند را باوری پایه نشان دادند. اما میلیون ها انسان، بدون توجه به این چالش ها، باور به وجود خداوند را بدون آن که ایمان گرا باشند برای خودشان موجه می دانند. این توجیه از کجا ناشی می شود؟ آیا توجیه آنها از لحاظ معرفت شناختی قابل تبیین است؟ در این مقاله در نظر است ضمن تبیین جریان های جدید معرفت شناسی اجتماعی و «گواهی»، اهمیت معرفت شناسی مبتنی بر شنیده های اطمینان یافته نشان داده شود، سپس استدلال گردد که شنیده های اطمینان یافته ما درباره وجود خداوند و صفات او، که به پیامبران منتهی می شود و آن نیز به اقرار خداوند و تبیین او از خودش مبتنی است، می تواند بهترین توجیه برای باورهای ما باشد. در نهایت به این سؤال پاسخ داده شود که چگونه گواهی خداوند بر وجود و صفاتش که از طریق پیامبران به ما رسیده است می تواند یکی از بهترین توجیه های معرفتی برای باور به وجود و صفات خداوند باشد؟ و این نوع معرفت شناسی دینی چه مزایایی نسبت به قرینه گرایی یا صورت های گوناگون برهان آوری بر وجود خداوند و صفات او می تواند داشته باشد؟
فیزیک کوانتوم و فاعلیت خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصور رایج این است که تعبیر کپنهاگی روابط عدم قطعیت، و به بیان دقیق تر اصل ناموجبیت در فیزیک کوانتوم، نافی قاعده علیت است. برخی از طبیعت گرایان، با تأکید بر ابتنای خداباوری بر اصل علیت، این موضوع را دستاویزی برای مخالفت با عقاید دینی قرار داده و گمان کرده اند که بر اساس فیزیک نوین دیگر جایی برای باور به خدا به مثابه علت موجبه جهان و نقش او در آن باقی نمی ماند. مقاله پیش رو بر آن است تا این مسئله را به روش اسنادی و تحلیلی بررسی و ارزیابی کند. از این رو ابتدا به طور فشرده نگره کوانتومی و تعبیر کپنهاگی و شأن معرفتی آن را توضیح داده، سپس رابطه آن را با علیت فلسفی بررسیده، و سرانجام گونه های متصور فعل الهی را مطرح و نسبت هر یک را با بیان کپنهاگی عدم قطعیت بازمی کاود. ماحصل تحقیق این است که تعبیر یادشده مقتضی مخالفت با علیت و ضرورت فلسفی نبوده، بلکه اثبات صحت خود را وامدار آن است. همچنین با باور به وجود خدا و گونه های مختلف نقش آفرینی او در جهان تلائم کامل داشته، نسبت به فیزیک کلاسیک، سازگاری بیشتری با نقش آفرینی مستقیم خدا و انجام دادن افعال خاص دارد.