قرائتى دیگر از ابطالگرایى
آرشیو
چکیده
کارل پاپر بر آن بود تا برداشتى از فعالیت علمى، به عنوان جستوجویى معقول براى دستیابى به حقیقت دربارهى طبیعت ارائه دهد که به هیچ عنوان متکى بر استقرا نباشد. از نظر او تحقیقات علمى تماما مبتنى بر استنتاجات قیاسى است و دانشمندان هیچگاه در گزینش نظریات به حمایت استقرایى متوسل نمىشوند. به عقیدهى پاپر موضع دانشمندان در مقابل نظریاتشان، موضع نقد و ابطال است، نه تأیید و اثبات؛ به طورى که با پذیرش صدق جملات مشاهدتى و مقصر دانستن نظریات مورد آزمون در مقابل سایر فرضیات کمکى، براى شکست در پیشبینىها، سعى در ابطال نظریات علمى دارند و نظریات باقىمانده نظریاتى هستند که به حقیقت نزدیکترند. در این زمینه اعتراضاتى بر پاپر وارد شده است که بنابر آنها روششناسى ابطالگرایانه سرانجامى جز شکگرایى در پى نخواهد داشت. این مقاله بر آن است که اولاً نشان دهد که نتیجهى فوق در سایهى برداشت سنّتى از مفهوم معرفت حاصل مىشود و ثانیا، با یک برداشت وثاقتگرایانه از مفهوم معرفت و قرائتى وثاقتگرایانه از ابطالگرایى، مىتوان از برخى ایرادات پرهیز نمود.متن
1. مقدمه
مسئلهى گزینشباورى صحیح از میان انواع باورها و اعتقادات و ارائهى ملاکى معقول براى این گزینش، یکى از اصیلترین مسائل فلسفى و از عناوین موضوع معرفتشناسى است. همین مسئله در مورد تحقیقات و فعالیتهاى علمى ـ اگر بتوان معیارى براى تمییز گزارههاى علمى از غیرعلمى ارائه داد ـ به عنوان یکى از حوزههاى مربوط به دریافت معرفت نیز وجود دارد. تاریخ علم انباشته از انواع نظریات است و فلاسفهى علم مىکوشند تا با نظارت بر کار دانشمندان، براى ترجیح نظریهاى بر نظریهى دیگر در یک زمان، معیارى معقول ارائه دهند.(2)
یکى از معروفترین رویکردها به این مسئله، دیدگاه تأییدگرایى(3) است. مطابق این دیدگاه هر گاه تعداد شواهدى که درستى نظریه T1 را تأیید مىکنند، بیشتر از شواهد تأییدکنندهى نظریه T2 باشد، نظریهى T1 بر نظریهى T2، در زمان t، ارجحیت دارد و احتمالاً درستتر است(Hempel, 1965) . ایدهى اصلىاى که در پشت این دیدگاه نهفته است ایدهى حمایت استقرایى است. در این دیدگاه، بر اساس مجموعه شواهدى که تاکنون به دست آمده است به درستى نظریهاى حکم مىشود که (عموما) در قالب جملهاى کلى بیان مىشود و دامنهى صدور حکم آن محدود به زمان حال نشده، براى آیندهى غیر قابل دسترس نیز احکام مشابهى صادر مىکند؛ براى مثال از مشاهدهى اینکه فلز A1 در اثر گرما منبسط مىشود، فلز A2در اثر گرما منبسط مىشود و...، حکم به درستى نظریهى «همهى فلزات در اثر گرما انبساط مىیابند.»، مىشود.
قدیمىترین اعتراض به این ایده متعلق به دیوید هیوم(4) است. طبق نظر هیوم، هر استنتاجى که مبتنى بر استقرا باشد و هر اعتقادى که بر اساس چنین استنتاجى حاصل شود، نمىتواند موجّه باشد. احکام جزئى هر چقدر هم تعدادشان زیاد باشد، نمىتوانند به طور منطقى، درستى یک حکم کلى را نتیجه دهند و هر استدلالى براى حافظالصدق نشان دادن استنتاجات استقرایى، خود یک استدلال استقرایى بوده و مصادره به مطلوب خواهد بود؛ استنتاجات استقرایى ما تا به حال قابل اعتماد (حافظالصدق) بودهاند و آنچه باید نشان داده شود این است که در آینده نیز قابل اعتماد خواهند ماند.(5)
کارل پاپر،(6) فیلسوف علم معاصر، نیز نظر هیوم را در مورد گزارههاى استقرایى مىپذیرد و قبول مىکند که استنتاج استقرایى، استنتاجى نامعقول است. با وجود این وى معتقد است که تحقیقات علمى فعّالیتى معقول و، از این جهت، اعتقادات علمى، اعتقاداتى معقول هستند؛ زیرا سرشت استنتاجات علمى کاملاً قیاسى است، نه استقرایى. از نظر پاپر، اگرچه به لحاظ منطقى اثباتِ درستىِ نظریاتِ علمى بر اساس شواهدِ به دست آمده غیرممکن است، ولى ابطال آن نظریات توسط شواهد نقیضى که تاکنون به دست آمدهاند، کاملاً ممکن است. در تأیید اینکه «همهى فلزات در اثر گرما منبسط مىشوند»، اگر صدها و یا بیشتر از آن، شاهد داشته باشیم نمىتوانند به لحاظ منطقى آن را اثبات نمایند، ولى به مجرد یافتن یک (یا چند) مورد نقض، یعنى یافتن فلزى که در اثر گرما منقبض مىشود، مىتوان به طور منطقى حکم فوق را ابطال نمود 7) (popper, 1983, chap. در واقع از نظر پاپر موضع دانشمندان در قبال نظریاتشان، موضع نقد است نه اثبات. دانشمندان سعى مىکنند با به دست آوردن شواهد بیشتر، نظریاتى را که با حدس به چنگ آوردهاند، ابطال کنند و در این بین، نظریههایى که از محک آزمون سربلند بیرون مىآیند، نه بهمنزلهى نظریات درست، بلکه به عنوان نظریات برائت یافته و آماده براى آزمونِ دوباره قلمداد مىگردند. در این صورت در رویکرد ابطالگرایى، نظریهى مرجح نظریهاى است که از آزمونهاى متعدد جان سالم به در برده و هرچه بیشتر برائت یافته باشد.
2. مشکلات متعارف ابطالگرایى
ابطالگرایى در پاسخ به مسئلهى گزینش معقول نظریات علمى، ناقض حقایق منطقى نمىشود ـ چنان که تأییدگرایى مرتکب آن مىشود ـ ولى داراى نقایصى است که آن را در انجام خواستههایش با مشکل مواجه مىسازد.
الف) مسئلهى توجیه جملات مشاهدتى: فرض کنید نظریهى Tرا به پاى آزمون کشانده، پیشبینى e را (که در قالب یک حکم شخیصه بیان مىشود) از آن استنتاج نمودهایم، ولى آنچه در واقعیت مشاهده مىشود، e ~ است. در این حالت مطابق با دیدگاه ابطالگرایى، مىبایست حکم به نادرستى نظریهى T نموده، آن را ابطال نماییم؛ اما آنچه در حکم اخیر، پیشفرض قرار گرفته است، پذیرش صدق گزارهاى است که حاکى از واقعیت e ~ است ـ و ما آن را P مىنامیم. به بیان دقیقتر، ما از مشاهدهى واقعیت e ~ چنین استنتاج نمودهایم که در باور به صدق گزارهاى که حاکى از واقعیت e ~ است موجهیم؛ در حالى که ـ چنانکه پاپر اصرار دارد ـ فقط جملات مىتوانند جملات را توجیه کنند و تجارب حسى و احساسات فیزیولوژیکى نمىتوانند توجیهى براى باور به صدق گزارههاى حاکى از واقعیت فراهم کنند (popper, 1947, pp43-93). در این صورت، از آنجا که احتمالاً هیچ دو جملهاى را نمىتوان یافت که بتوان صدق گزارهى حاکى از e ~را از آنها استنتاج نمود، دانشمندان در پذیرش صدق جملات مشاهدتى موجه نیستند و نمىدانند که P. بنابراین در تضاد میان نظریهى Tو e ~، دانشمندان نمىدانند که نظریهى T نادرست است.
ب) مسئلهى جملات کمکى: حتى اگر مسئلهى توجیه جملات مشاهدتى را نادیده بگیریم و بپذیریم که دانشمندان در پذیرش صدق جملات مشاهدتى موجهاند، ابطال نظریاتِ در تضاد با شواهد با یک معضل منطقى روبهروست. زمانى که نظریهى T را به محک آزمون مىسپاریم و پیشبینى e را از آن استنتاج مىکنیم، تنها نظریهى Tنیست که در این استنتاج حضور دارد، بلکه دستهاى از فرضیات کمکى و شرایط اولیه و مرزى باید به نظریهى T افزوده شوند تا اساسا استنتاج مذکور میسّر گردد.(7) در این حالت هر گاه تضادى بین پیشبینىِ انجام گرفته و واقعیتِ مشاهده شده رخ دهد، نمىتوان بلافاصله حکم به نادرستى نظریهى T داد؛ بلکه از نظر منطقى فقط مىتوان گفت که یکى از اعضاى مجموعهى فوق (نظریهى T، فرضیات کمکى و شرایط مرزى و اولیه) نادرست هستند. در این صورت از آن جا که تشخیص عامل خطاکار در مجموعهى فوق غیرممکن است (زیرا هر آزمون دیگرى براى این تشخیص خود متضمن استفاده از جملات کمکى دیگر است)، بنابراین حتى معرفت به جملهى مشاهدتى نمىتواند معرفت به نادرستى نظریهى Tرا نتیجه دهد و دانشمندان نمىدانند که نظریهى T نادرست است.
ج) مسئلهى بداقبالى: حتى اگر بپذیریم که حل دو مسئلهى فوق براى دانشمندان ممکن است و آنها قادر به ابطال نظریههاى نادرست هستند، معیار پاپر هیچ تضمینى براى این که «تحقیقات علمى هر آینه به حقیقت نزدیکتر مىشود.»، به دست نمىدهد. اگر تمام نظریههایى که تا به حال تولید شدهاند نادرست باشند، ابطال بعضى از نظریههاى نادرست نمىتواند ما را مقابل نظریههاى بهتر قرار دهد. از آن جا که ابطالگرایى تمرکز خود را بر نظریههاى نادرست قرار داده است، غیرممکن است که بدانیم نظریههاى باقىمانده بهتر (به حقیقت نزدیکتر) از نظریههاى ابطال شدهاند.
در این جا توجه به این نکته بسیار ضرورى است که این مشکل فقط مبتلا به ابطالگرایى است. تأییدگرایان، از آن جا که به نوعى در پى اثبات نظریات هستند، مدعى معرفت به درستى نظریاتاند و نظریههاى گزینش شده توسط آنها نظریههاى درستتر، و بالتبع، به حقیقت نزدیکترند.
د) مسئلهى کاربرد عملى: حتى اگر مکانیسم ابطال بتواند معرفت به نادرستى نظریههاى ابطال شده را براى دانشمندان امکانپذیر سازد و آنچه پس از ابطال نظریههاى نادرست باقى مىماند، نظریههایى باشند که به حقیقت نزدیکترند، با این همه معیار گزینش پاپر هیچگونه امکانى براى استفادهى عملى معقول از نظریههاى علمى فراهم نمىکند؛ زیرا ما هیچ دلیلى براى ترجیح پیشبینىهاى نظریههاى ابطال نشده به نظریههاى بدیل ابطال شده نداریم. بنابر معیار پاپر نظریههاى ابطال نشده باید بر نظریههاى ابطال شده ترجیح داده شوند؛ زیرا ممکن است این دسته از نظریات درست باشند. اما هر مجموعه از جملات نادرست مىتوانند بىنهایت نتایج درست داشته باشند؛ بنابراین، نمىتوان گفت که پیشبینىهاى نظریههاى نادرست، خود، نادرستاند. از اینرو رهیافت ابطالگرایى نمىتواند معیارى براى گزینش میان پیشبینىهاى نظریات بدیل براى اهداف عملى، اعم از ابطال شده و ابطال نشده، ارائه دهد. در این صورت غیرممکن است بدانیم که پیشبینىهاى یک نظریه درستتر از پیشبینىهاى نظریههاى بدیل ناسازگار با آن است.
هیوم که معرفت تجربى را مبتنى بر استقرا مىدانست، با شک در معرفت استقرایى به شک در تمام معرفت تجربى رهنمون گشت؛ ولى پاپر با انکار فرض اول هیوم، استنتاجات علمى را از جنس استنتاجات استقرایى ندانسته، شکاکیت در حوزهى علم را نپذیرفت. اما اگر ایرادات فوق بر حق باشند، ابطالگرایى پاپرى نیز نتیجهاى جز شکاکیت در معرفت علمى به بار نخواهد آورد. همان دو ایراد اول نشان مىدهد همچنان که دانشمندان درستى نظریاتشان را نمىدانند، معرفت به نادرستى نظریات نیز براى آنها غیرممکن است.
اما دانشمندان بنابر کدام نظریهى معرفت درستى یا نادرستى نظریاتشان را نمىدانند؟ منظور از مىدانند یا نمىدانند در هر کدام از معضلات فوق چیست؟ امروزه نظریههاى بسیارى در مورد ماهیت معرفت ارائه شده است که قبل از پذیرفتن نتیجهگیرى فوق، لازم است که منظور از «معرفت» را در این نتیجهگیرى مشخص سازیم. با نگاهى به ایراد اول، ملاحظه مىشود که منظور از معرفت، تحلیل آن به «باور صادق موجه» است که مقصود از توجیه در این تحلیلِ سنّتى از معرفت، استدلالى است که براى باور به صدق گزارهى مورد بحث ارائه مىشود. از آن جا که دانشمندان نمىتوانند استدلالى براى اعتقاد به صدق جملات مشاهدتى ارائه دهند، باور آنها به صدق آن جملات، موجه نبوده، معرفت به درستى آنها غیرممکن است.
اما توجیه در معناى فوق فقط یکى از چندین نظریه در باب توجیه است و معرفتشناسان معاصر تحلیلهایى از معرفت ارائه دادهاند که به هیچ عنوان توجیه در معناى فوق را الزامى نمىکند. رویکرد وثاقتگرایى(8) به معرفت و توجیه، یکى از این تحلیلهاست. در این رویکرد به معرفت، توجیه در معناى فوق نه شرط لازم و نه شرط کافى براى معرفت است.(9) بر اساس این رویکرد (به طور تقریبى) «معرفت، باور صادقى است که توسط یک فرآیند یا روشِ شناختىِ قابل اعتماد ایجاد شده باشد».
از نظر لیپتون(10) رویکرد وثاقتگرایانه به معرفت مىتواند بخشى از ایرادات وارد بر ابطالگرایى را پاسخ دهد و شکاکیت حاصل از آن را تا حدودى مرتفع سازد.
در بخشهاى بعدى مقاله، ابتدا رویکرد وثاقتگرایى را به اختصار توضیح مىدهیم و سپس با استعانت از این رویکرد نسبت به معرفت و توجیه، استدلال لیپتون براى اثبات امکان معرفت به نادرستى نظریات را ملاحظه مىکنیم که پاسخى خواهد بود به ایراد اول و دوم. همچنین لیپتون سعى مىکند پاسخهایى براى ایراد سوم و چهارم فراهم کند که در جاى خود ملاحظه خواهیم نمود.
3. رویکرد وثاقتگرایانه به معرفت
قبل از آنکه به معرفى نظریهى وثاقتگرایى بپردازیم، لازم است به سؤال مهمى اشاره کنیم که موضع بعدى این نظریه در مقابل آن از اهمیت ویژهاى برخوردار خواهد بود: آیا براى موجه بودن در پذیرش صدق گزارهى Pدر زمان t، باید در زمان tبدانیم (یا دلیلى داشته باشیم) که موجهیم؟
البته شاید عمر این سؤال از عمر نظریهى وثاقتگرایى کمتر باشد و از جمله مسائل متأخّر در چنان نظریات توجیه قلمداد گردد، ولى به هر حال سؤالى است که در آیندهى بحث ما نقش مهمى ایفا مىکند. به هر حال دو نوع رهیافت کلى براى پاسخ به این سؤال وجود دارد: پاسخ مثبت به سؤال فوق و پیروى از رهیافت درونگرایى(11) معرفتى و پاسخ منفى به این سؤال و همراهى با رهیافت برونگرایى(12) معرفتى.
اغلب چنین فرض مىشود که نوع انسانها به عنوان موجودات متفکر، از نظر معرفتى موظفاند که گزارههاى موجه را باور و از باور نسبت به گزارههاى ناموجه پرهیز نمایند؛ براى مثال چیسلم مىگوید: «S در زمان t در وضعیتى است که با [اعتقاد به] Pبه جاى × تکلیف معرفتىاش و وظیفهاش به عنوان یک موجود متفکر بهتر ارضا مىشود» .(Chisolm, 1966, p14) در این صورت واضح است براى آنکه فردى از تکلیف معرفتى خود عدول ننماید، باید بداند، یا توانایى دانستن آن را داشته باشد، که انجام وظیفهاش نیازمند چه عواملى است؛ بنابراین اگر او مىخواهد در زمان t باورهاى موجه را گزینش و از باور نسبت به گزارههاى غیرموجه احتراز نماید، باید عوامل و واقعیاتى که وى را در باور به یک گزاره موجه (یا ناموجه) مىسازند، در زمان t براى وى قابل شناخت یا قابل دسترس باشند. به عبارت دیگر، چیزى را مىتوان در زمان t، شاهد و بیّنه خواند که در دسترس معرفتى شخص باشد. از نظر درونگرایان ارضاى این شرط از سوى واقعیات دخیل در توجیه باورها، منوط به درونذهنى بودن آن واقعیات در زمان tاست؛ از اینرو، به این رویکرد، رویکرد درونگرایى گفته مىشود. [براى مثال، به لحاظ اخلاقى، شخص زمانى در رابطه با انجام فعلى مسئول است که امکانات انجام آن فعل در دسترس او باشد. ما یک دیوانه را مسئول کارهایش نمىدانیم و او را براى انجام برخى کارها شماتت نمىکنیم، چون عوامل و امکانات انجام ندادن آن افعال را در دسترس او نمىدانیم]. ایدهى فوق بیانکنندهى ماهیت درونگرایى معرفتى است و برونگرایى معرفتى به طور ساده از انکار ایدهى فوق حاصل مىشود.
نکتهى اصلى در مورد رویکرد درونگرایى، اصالت تکلیف در توجیه معرفتى است. اگر شخصى علىرغم شواهدى که در دست دارد، گزارهاى ناموجه را باور کند، از تکلیف معرفتى خود عدول کرده و از نظر معرفتى قابل شماتت است؛ اما اگر هدف از باور نسبت به گزارههاى موجه، اکتساب باورهایى با احتمال صدقِ بالا باشد، صرف عدول نکردن از تکلیف معرفتى در مورد گزارههاى موجه (یا ناموجه)، نمىتواند مستلزم باور نسبت به گزارههایى با احتمال صدق بالا باشد؛ براى مثال، شخصى را در نظر بگیرید که در یک قبیلهى بدوى زندگى مىکند و به سحر و جادو اعتقاد دارد. اعتقاد فرد مذکور در مورد سحر و جادو، به لحاظ انجام تکلیف معرفتى در آن جامعه کاملاً موجه است؛ زیرا هنجارهاى عقلانى قبیلهى مذکور و شواهدِ در دسترس او اینگونه باورها را مجاز مىداند و در واقع، شخص در قبیلهى خود به خاطر داشتن آن باور شماتت نمىشود؛ ولى احتمالاً ما حاضر نیستیم که بگوییم باور مذکور احتمالاً صادق است.
گذشته از اینکه اصالتِ تکلیف در مورد توجیه باورها، از مفروضات تمام درونگرایان باشد یا خیر،(13) برونگرایان فرضِ اساسىِ دیگرِ این رویکرد، یعنى دسترسپذیرىِ عواملِ توجیهى را مورد چالشهاى فراوانى قرار دادهاند .(Goldman, 1999, pp293-271) از جمله اینکه ما به طور معمول حایز برخى باورها هستیم که در اثر گذشت زمان شواهد اصلى اینگونه باورها فراموش شدهاند؛ بنابراین، در زمان فراخوانى آن باورها، شواهدى که در توجیه آنها دخیل بودهاند دسترسپذیر نبوده، بنابر رویکرد درونگرایى، باید ناموجه محسوب شوند؛ در حالى که به طور شهودى، چنین باورهایى موجه دانسته مىشوند. گو اینکه از نظر برخى، الزام به دسترسپذیر بودن عوامل و واقعیاتِ دخیل در توجیه باورها، خلط میان موجه بودن و اثبات موجه بودن است (Alston, 1998, p3).] و ممکن است فردى، انسان راستگویى باشد، ولى نتواند صداقت خود را به شما اثبات کند؛ با این حال، این امر سبب عدم وجود آن صفت در وى نمىشود]. به هر حال «اگر فردى مىتواند بداند، بدون آنکه بداند که مىداند، بنابراین مىتواند باور موجهى داشته باشد، بدون آنکه بداند آن باور موجه است (یا به طور موجهى باور داشته باشد که آن باور موجه است)» (Goldman, 1992, p14).
از جمله شاخصترین نظریههاى توجیه (و معرفت) برونگرایانه، نظریهى وثاقتگرایى است. بر اساس این رویکرد به معرفت، آنچه یک باور را به عنوان باورِ موجه یا معرفت مشخص مىکند، رابطهى قابل اعتماد آن باور با صدق است .(Goldman, 1995, p2) ایده اصلىاى که این رویکرد از آن الهام گرفته است، بنا نهادن شرایطى براى معرفت است که اگر صدق باورى تصادفا حادث شود، نتواند به عنوان معرفت لحاظ گردد. فرض کنید صبح پس از برخاستن از خواب در یک حالت روحى نامطلوب با خود گمان مىکنید که «امروز روز بدى است». از قضا آن روز، روز ناخوشایندى براى شما مىشود؛ وقایعى، مانند تصادف اتومبیل، دیر رسیدن به محل کار و...رخ مىدهد که مجموعا باعث صدق باور شما مىشود؛ در این صورت، آیا مىتوان گفت که شما در آغاز صبح مىدانستید که «امروز روز بدى است»؟ مطمئنا خیر! صدق باور شما محصول شانس و تصادف بوده است و نمىتوان گفت که شما در ابتداى صبح نسبت به آن گزاره معرفت داشتهاید. به عبارت دیگر، آن باور صادق، محصول یک حالت روحى نامطلوب بوده است که نمىتواند به عنوان یک منبع قابل اطمینان براى تولید باور صادق و یک رابطِ معتبر میان باور و صدق باشد. حال اگر علت ایجاد این باور تغییر کند؛ مثلاً در ابتداى صبح، پزشکتان با شما تماس بگیرد و به شما اطلاع دهد که دچار یک بیمارى لاعلاج شدهاید؛ مطمئنا بعد از شنیدن این خبر شما حال و روز خوبى نخواهید داشت و «امروز روز بدى است». در این حالت با وجود تولید باور واحدى در هر دو مورد، آنچه باعث مىشود که باور حالت دوم به معرفت نزدیکتر باشد، قابل اعتماد بودن فرآیند یا روش ایجاد باور در حالت دوم است. در واقع فرآیند یا روش تولید باور در حالت دوم (گواهى پزشک) قابلیت آن را دارد که یک رابطهى اعتمادپذیر بین باور و صدق ایجاد نماید.
تعابیر متفاوتى از مفاهیم «فرآیند» یا «روش» و «فرآیند یا روش قابل اعتماد» صورت گرفته است (Goldman, 1986, Chap 3). بر اساس یکى از این تعابیر منظور از فرآیند یا روش، یک عملگر تابعى(14) است که مجموعهاى از ورودىها را به خروجىها مىنگارد؛ و زمانى یک فرآیند یا روشِ شناختى قابل اعتماد است که در اکثر موارد استفاده از آن، باور صادق تولید نماید (Goldman, 1992, pp9-11).
اگرچه نیازى نیست که یک باور موجه، به خودى خود، صادق باشد، ولى در این رویکرد همچنان اصرار بر آن است که باور موجه رابطهى اعتمادپذیر خود را (اگرچه نه به قوت حالت معرفت) با صدق حفظ نماید. مطابق با این رویکرد باور موجه باورى است که محصول یک فرآیند یا روش شناختى قابل اعتماد باشد (مگر آنکه یک روش یا فرآیند شناختى قابل دسترس براى فاعل شناسا وجود داشته باشد که حکم به وضعیتى خلاف حالت اول نماید). براى مثال باورهایى که محصول ادراکات حسى (در یک وضعیت مناسب)، حافظه و استدلال خوب باشند، موجه و باورهایى که محصول آرزواندیشى، حدس صرف و استدلال بد باشند، ناموجهاند. تفاوت باورها در این دو حالت، از نظر توجیهى، به اعتمادپذیرى روشهاى تولید آنها برمىگردد.
چنان که ملاحظه مىشود، آنچه در این دیدگاه براى توجیه باورها لازم است، اعتمادپذیرىِ فىنفسه فرآیندها و روشهاى شناختى است، نه اینکه دلیلى داشته باشیم، یا بدانیم که فرآیند یا روش مربوطه قابل اعتماد است. کودکان یا حتى حیوانات نیز مىتوانند داراى معرفت حسى باشند، بدون آنکه بتوانند دلیلى براى قابل اعتماد دانستن فرآیندهاى ادراکى خود داشته باشند. گربهها زمانى که پرندگان را مىبینند، آنها را مىشناسند، ولى هیچ دلیلى براى باور به اینکه سیستم بینایىشان نمایشگر قابل اعتمادى براى نشان دادن پرندگان است، ندارند.
نکتهى قابل توجه دیگرى که در این دیدگاه وجود دارد آن است که هدف از اکتساب باور موجه، اکتساب باورهایى با احتمال صدق بالاست. باور موجه باورى است که محصول یک فرآیندِ شناختىِ قابل اعتماد باشد و فرآیند یا روش قابل اعتماد فرآیندى است که در اغلب اوقات باور صادق تولید نماید. بنابراین، هدف از اکتساب باور موجه در این دیدگاه، برآوردن تکلیف معرفتى نیست، بلکه رسیدن به باورهایى با احتمال صدق بالاست. توجه کنید که اگرچه در این رویکرد ارائهى استدلال، لازمهى توجیه یک باور نیست، ولى روش استنتاج و استدلالِ مناسب نیز مىتواند روشى براى تولید باور موجه محسوب شود. آنچه که این روش را براى تولید باور موجه مناسب مىسازد، قابل اعتماد بودن این روش است.
وثاقتگرایى پاسخى متفاوت با پاپر به شکگرایى در مورد استقرا مىدهد. فرض کنیم هیوم در این مورد بر حق باشد که هیچ توجیه قابل قبولى براى قابل اعتماد بودن استنتاجات استقرایى وجود ندارد؛ اما بنابر برداشت درونگرایانه از معرفت، این امر ناممکن بودن معرفت استقرایى را نتیجه نمىدهد (Lipton, 1995, p36). براى آنکه معرفت استقرایى ممکن باشد، باید این امکان وجود داشته باشد که استنتاجات استقرایى ما ـ فارغ از اینکه دلیلى براى قابل اعتماد دانستن آنها داشته باشیم یا خیر ـ فىنفسه قابل اعتماد باشد؛ و این امکانى است که هیوم نمىتواند آن را انکار کند. تا به حال استنتاجات استقرایى ما منبع نسبتا قابل اعتمادى براى تولید باور صادق بودهاند و مسلما هیوم نمىتواند بگوید که اینگونه استنتاجات در آینده قابل اعتماد نخواهند بود؛ زیرا این سخن فقط به طور استقرایى مىتواند موجه باشد.
4. امکان معرفت به نادرستى نظریات با رویکرد وثاقتگرایانه به معرفت
عدم ارائهى دلیل براى پذیرش صدق جملات مشاهدتى و وجود انبوهى از جملات کمکى به هنگام آزمون نظریات علمى، هر کدام به نوبه خود، منکر این امکاناند که دانشمندان مىدانند نظریاتِ ابطال شده توسط آنها نادرست هستند. ولى هیچکدام از این موارد با رویکرد وثاقتگرایانه به معرفت و توجیه، نمىتواند اشکال جدى براى ابطالگرایى محسوب شود. عدم ارائهى استدلالى براى درستى جملات مشاهدتى با رویکرد وثاقتگرایانه به معرفت و توجیه، مانع از معرفت به صدق آن جملات نمىشود؛ زیرا اولاً، این رویکرد براى توجیه اعتقادات ارائهى دلیل (توجیه در مفهوم سنتى) را ضرورى نمىداند و ثانیا، تا آنجا که فرآیندهاى ادراک حسى قابل اعتماد باشند، خود مىتوانند منابعى براى تولید معرفت قلمداد گردند. جملات مشاهدتى، خروجىِ فرآیندهاى ادراک حسى هستند و هر گاه این فرآیندها قابل اعتماد باشند، دانشمندان در پذیرش صدق جملات مشاهدتى موجه خواهند بود؛ اما از نظر لیپتون وثاقتگرایى نشان نمىدهد که دانشمندان مىدانند جملات مشاهدتى درستاند؛ بلکه با رها کردن توجیه در مفهوم سنتى و توضیح ارتباط معرفتى تجارب و ادراکات حسى، نشان مىدهد که چگونه چنین معرفتى ممکن است (Goldman, 1995, p37). نظریه بار بودن(15) مشاهدات در رویکرد وثاقتگرایى نیز نمىتواند مانع از امکان معرفت به جملات مشاهدتى شود. با وجود نظریه بار بودن مشاهدات و با رویکرد سنتى به معرفت، ارائهى دلیل براى جملات مشاهدتى، منوط به ارائهى دلیل براى نظریات مسبوق بر این مشاهدات است، که این خود مشکل بزرگترى است. البته اگر نظریههاى مسبوق بر مشاهداتْ نادرست باشند و چنان به شواهد متصل شده باشند که منتج به غلط بودن شواهد شوند، واضح است که معرفت به جملات مشاهدتى نیز ممکن نخواهد بود؛ زیرا صدق از لوازم معرفت است. اما در حالت عادى، حضور نظریهها در مکانیسمِ تولیدِ گزارههاىِ مشاهدتى با رویکرد وثاقتگرایى سازگار است؛ براى مثال، زمانى که یک دانشمند نظریههاى مفتون در دستگاهها و ابزارآلاتش را براى مشاهدهى واقعیات مورد استفاده قرار مىدهد، آنچه براى معرفت به جملات مشاهدتى لازم است، اعتمادپذیرى این مکانیسم مرکب ـ فنآورى فیزیکى و فرآیندهاى ادراک حسى ـ است و اعتمادپذیرى این مکانیسم هیچگاه وابسته به یک توصیف مستقل از نظریه براى مشاهدات نیست.
پاسخ وثاقتگرایى به مسئلهى جملات کمکى، پاسخ مشابهى است. نظریات علمى هیچگاه به تنهایى به محک آزمون نمىروند؛ بنابراین، به لحاظ منطقى نمىتوان مشخصا نظریههاى تحت آزمون را مسئول شکست در پیشبینىها دانست. اما تاریخ علم به وضوح بیانگر وقایعى است که در آنها دانشمندان نظریات تحت آزمون را کنار نهادهاند و به طور مشخص آنها را مسئول شکست در پیشبینىها دانستهاند، نه جملات کمکى را. از نظر لیپتون با برداشت وثاقتگرایانه از معرفت، این مسئله را مىتوان بدین صورت توضیح داد که دانشمندان روشهاى پیچیده و شاید ناآگاهانهاى براى تشخیص مقصر اصلىِ عدم توفیق در پیشبینىها در دست دارند. تا آنجا که این روشها، روشهاى قابل اعتمادى باشند، یعنى عموما نظریههاى نادرست را مقصر بدانند، امکان معرفت به نادرستى نظریات علمى وجود خواهد داشت ـ ضمن آنکه اثبات قابل اعتماد بودن این روشها در این رویکرد، براى چنین معرفتى لازم نیست.
چنانکه از پاسخهاى فوق برمىآید، بر اساس قرائت وثاقتگرایانه از ابطالگرایى، ابطال نظریات علمى بر اساس روابط صرفا منطقى ـ قیاسى انجام نمىشود. در این صورت باید پرسید که این تصویرِ وثاقتگرایانه از روششناسى پاپر چه اندازه به استلزامات آراى پاپر پایبند مىماند؟ از جمله ویژگىهاى ابطالگرایى که پاپر متذکرِ آن مىشود، عدم تقارن بینِ اثبات و ابطال است .(popper, 1983, chap6) از نظر پاپر نباید گمان برد که ابطال یک نظریه به معناى اثبات نقیض آن است؛ بلکه اساسا یک عدم تقارنِ منطقى میان ابطال نظریهها و اثبات آنها وجود دارد. براى مشخص کردن درستى یک نظریه (که در قالب یک حکم کلى بیان مىشود)، باید ارزش صدق تمام نتایج آن را بدانیم؛ در حالى که معرفت به نادرستى یکى از نتایج یک نظریه براى مشخص ساختن نادرستى آن نظریه کافى است. از نظر لیپتون تصویر وثاقتگرایانه از ابطالگرایى، این عدم تقارن را به این صورت حفظ مىکند که استفاده از روشى که مبتنى بر مشخص کردن ارزش صدق یکى از نتایج یک نظریه (و احتمالاً ابطال آن) باشد، راحتتر از استفاده از روشى است که مبتنى بر تعیین ارزش صدق تمام نتایج یک نظریه (و اثبات آن) است. به بیان دیگر، استفاده از روشى که داراى ورودىهاى محدودترى است، راحتتر از روشى است که ورودىهاى آن تمام شواهد قابل دسترس مىباشد .(Lipton, 1995, p36)
اکنون فرض کنیم که روش ابطال دانشمندان، فىالواقع روش قابل اعتمادى است و معرفت به نادرستى نظریات ابطال شده را در اختیار آنها مىگذارد. در این صورت چه نتیجهاى از این فرض مىتوان گرفت؟ مسئلهى بداقبالى را به خاطر بیاورید: اگر تمام نظریاتى که تاکنون تولید کردهایم نادرست باشند، آنگاه ابطال بعضى از نظریات نادرست، باعث به جاى ماندن نظریات درست نمىشود. اما آیا دانشمندان مىتوانند ابطالگران قابل اعتمادى باشند، یعنى عموما نظریات درست را ابطال نکنند، ولى در دستیابى به نظریات درست وضعیت ناامیدکنندهاى داشته باشند؟ پاسخ لیپتون به این سؤال منفى است .(Lipton, 1995, p41)از نظر لیپتون اساسا یک وابستگى ریشهاى میان معرفت به نادرستى و درستى نظریات وجود دارد. براى آنکه روش ابطالِ نظریات، روش قابل اعتمادى باشد، لازم است که صدق جملات مشاهدتى را بدانیم؛ یا به عبارت دیگر، روش پذیرش صدق جملات مشاهدتى، روش قابل اعتمادى باشد. اما با وجود نظریات موجود در دانش مفروضمان(16) و نظریه بار بودن مشاهدات، روش پذیرش صدق جملات مشاهدتى قابل اعتماد نخواهد بود، مگر آنکه نظریههاى ورودى به این روش را نظریههاى درستى بدانیم؛ در غیر این صورت، انتظار تولید معرفت به درستىِ جملاتِ مشاهدتى از این روش، انتظار نابهجایى خواهد بود. در مورد مسئلهى جملات کمکى نیز وضعیت مشابهى برقرار است. مقصر دانستن نظریههاى تحت آزمون براى شکست در پیشبینىها و ابطال آنها، ابطال قابل اعتمادى نخواهد بود، مگر آنکه جملات کمکى یا نظریات موجود در دانش مفروض را درست بینگاریم. البته اغلب دانشمندان براى شکست در پیشبینىها، نظریات مورد آزمون را مقصر نمىدانند (زیباکلام، 1387، فصل6)، ولى حتّى این مسئله نیز مؤیّد نظر لیپتون خواهد بود. انتخاب مقصر براى شکست در پیشبینىها، نمىتواند انتخاب قابل اعتمادى باشد، مگر آنکه تصمیم دانشمندان در مورد اینکه چه زمانى جملات کمکى یا دانش مفروض درست و چه زمانى نادرست است، تصمیم قابل اعتمادى باشد. بنابراین ابطال قابل اعتماد توسط دانشمندان، نه تنها نیازمند پذیرش صدق جملات مشاهدتى است، بلکه همچنین نیازمند پذیرش درستى نظریات دیگر مىباشد.
از نظر لیپتون این استدلال نشان نمىدهد که فعالیت علمى حتما منتهى به فهم حقیقت (و دست یافتن به نظریههاى درست) مىشود و مسئلهى بداقبالى مرتفع مىگردد، بلکه نشاندهندهى آن است که معرفت به اینکه چه نظریاتى درست و چه نظریاتى نادرستاند، به طور ریشهاى به هم وابستهاند .(Lipton, 1995, p41)دانشمندان ابطالگران قابل اعتمادى نیستند، مگر آنکه در نشان دادن درستى نظریات، روشهاى قابل اعتمادى داشته باشند.
5. جایگاه استقرا
روش ابطال نظریات علمى قابل اعتماد نخواهد بود، مگر آنکه معرفت به درستى نظریات ممکن باشد. بنابراین هیچ روش قابل اعتمادى براى ابطال نظریات وجود ندارد، مگر آنکه استفاده از روش استنتاج استقرایى نیز مجاز باشد؛ چرا که معرفت به درستى نظریات، فقط از طریق حمایت استقرایى ممکن خواهد بود. استقرا، جداکنندهى مرز میان پذیرش و ابطال است؛ بنابراین، دانشمندان براى ابطال نظریات نادرست نیز، نیازمند استفاده از استقرا هستند. اما از نظر لیپتون هیچ پاسخ قابل قبولى به مسئلهى کاربرد عملى، جز با پذیرش حمایت استقرایى وجود ندارد .(Lipton, 1995, p43)مسئلهى کاربرد عملى مبین این نکته بود که معیار پاپر براى ترجیح میان نظریات، نمىتواند براى ترجیح میان پیشبینىهاى نظریات ابطال شده و نظریات برائت یافته به کار برده شود؛ زیرا هر مجموعه از جملات نادرست مىتواند داراى بىنهایت نتیجه درست باشد؛ در این صورت تنها راهحلّى که مىتوان براى ترجیح پیشبینى نظریات برائت یافته پیشنهاد نمود، آن است که بگوییم نظریات ابطال شده تا به حال، در چندین مورد آزمایش، داراى پیشبینىهاى غلطى بودهاند و در آینده نیز داراى نتایج غلطى خواهند بود، و برعکس، نظریات برائت نیافته تا به حال داراى پیشبینىهاى درستى بودهاند و در آینده نیز احتمالاً داراى نتایج درستى خواهند بود.(17) چنانچه ملاحظه مىشود، استفاده از استقرا اجتنابناپذیر است و پاسخ پاپر به مسئلهى استقرا پذیرفتنى نیست. ولى وثاقتگرایى با تأیید استقرا مىتواند در این ایده که هدف از تحقیقات علمى دستیابى به حقیقت است، با پاپر همراه باشد؛ زیرا چنانچه قبلاً دیدیم هدف از توجیه اعتقادات در رویکرد وثاقتگرایى، رسیدن به باورها و اعتقادات صادق است.
6. نتیجهگیرى
آنچه تاکنون ملاحظه شد، تلاش لیپتون براى ردّ شکاکیتِ منطقىِ حاصل از روششناسى ابطالگرایانه، با رویکرد وثاقتگرایانه به معرفت بود. براى چهار معضل متعارف روششناسىِ ابطالگرایى، خصوصا دو معضل توجیه جملات مشاهدتى و جملات کمکى، هیچ جواب قانعکنندهاى در فلسفهى علم پاپر وجود ندارد و با رویکرد سنّتى به معرفت و توجیه مىتوان نتیجه گرفت که به لحاظ منطقى، امکان معرفت به نادرستى نظریات علمى ـ آنچه پاپر به دنبال آن بود ـ وجود ندارد.
این نوشته بر آن بود تا اولاً، نشان دهد که شکگرایىِ حاصل از روششناسىِ پاپر در مورد معرفت علمى، برخاسته از رویکرد سنتى به مفهوم معرفت است و ثانیا، با تغییر رویکرد به مفهوم معرفت مىتوان شکّاکیّت مذکور را تاحدودى کنار نهاد. لیپتون در مورد معرفت به نادرستى نظریاتِ علمى با رویکرد وثاقتگرایانه به معرفت، پا را از حد یک امکان منطقى فراتر نمىگذارد؛ براى مثال، از نظر وى رویکرد وثاقتگرایانه نشان نمىدهد که دانشمندان درستى جملات مشاهدتى را مىدانند، بلکه فقط امکان چنین معرفتى را میسر مىسازد. به نظر مىرسد که این نوع نگرش لیپتون، مربوط به مسئلهى اعتمادپذیرىِ واقعىِ فرآیندها و روشهاىِ شناختى باشد. اعتمادپذیرىِ فى نفسهِ فرآیند و روشهاى شناختى براى توجیه اعتقادات در رویکرد وثاقتگرایى کافى است؛ اما اینکه آیا، براى مثال، فرآیندهاى ادراک حسى، واقعا فرآیندهاى قابل اعتمادى هستند یا خیر (یا به عبارت دقیقتر، این روشها در اکثر موارد باور صادق تولید مىکنند یا خیر)، مسئلهاى است که موجب مىشود لیپتون نظر خود را در حد این امکان متوقف کند. با این همه، به نظر مىرسد معرفتشناسانى که مدافع اصلى نظریهى وثاقتگرایى محسوب مىشوند، تماما با نظر لیپتون موافق نیستند .(Goldman, 1998)با توجه به رویکرد طبیعتگرایانهى این نظریه، این دسته از معرفتشناسان با اتکا بر یافتههاى علمى در مورد قابلاعتماد بودن فرآیندهاى شناختى، نظیر فرآیندهاى ادراک حسى، به راحتى از معرفت به جملات مشاهدتى سخن مىگویند. به هر حال چه روشهاى ابطال دانشمندان واقعا قابل اعتماد باشد و چه در حدّ یک امکان باقى بماند، به نظر مىرسد که لیپتون در ردّ شکّاکیّت منتسب به علمشناسىِ پاپر، با این رویکرد به معرفت، موفق بوده است.
منابع
منابع فارسى:
ـ چالمرز، آلن، (1387)، چیستى علم، ترجمه سعید زیباکلام، انتشارات سمت، چاپ اول.
ـ گیته، ادموند، (1374)، «آیا معرفت باورِ صادقِ موجه است»، ترجمهى شاپور اعتماد، تاریخ معرفتشناسى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
منابع انگلیسى:
Alston, W, (1998), Internalism and Externalism in Epistemology in Routledge encyclopedia of philosiphy.
Bunjour. L. (1985), The Structure of Emprical Knowledge, Cambridge: Harvard.
Chisolm, R, (1966), Theory of Knowledge, Englwood cliffs.
Duhem, P, (1906), ha theorie phsique son object et sa stnetcture, Paris: chevalier et Riviere; trans. P.P wiener, The Aim and stractum of physical theory, Princston, NJ: Piunceton university press 1919.
Feyeraband, P, (1975), Against Method: out Line of an Anarchist theory of knowledge, London.
Glodman, A.I, (1986) Epistemology and cognition, Cambridge university press.
___________, (1992), What is jastified Belief, in liaisons ed, Goldman, MIT press.
___________, (1999), Internalism Exposed, The Journal oy philosophy, vol 96, No6, PP. 271-243.
___________, (1995), reliabilism, in Cambridge Dictionary of philosophy, ed, Robert Audi, cambridge university press.
Hempel, C, (1965), Aspect of Explanation, NewYork, Free press.
Lipton, P, (1995), Popper and Reliabilism, in Karl Popper: Philosophy and Problems, ed, Arthory O, Hear, Cambridge university press
Popper, K, (1983), Realism and The Aim of science, London: Hutchicson.
___________, (1996), The logical scientific Discovery, Routledge.
Quine, W.V, (1961), From a logical point of view, Harvard university press.
________________________________________
1 کارشناسى ارشد فلسفهى علم از دانشگاه صنعتى شریف.
2. فلاسفهاى نیز وجود دارند که اساسا منکر چنین معیار معقولى هستند. ر.ک:
Feyeraband, Paul, (1975)
3 . Confirmationism
4 . David Hume
5. براى ملاحظهى آراى هیوم در مورد شناخت بشرى ر.ک:
Hume, David (1736-1740) and (1748-1751)
6 . Karl Popper
7. این مسئله اولین بار توسط دوئم در حوزهى علم فیزیک و سپس توسط کواین در تمام حوزهى معرفت تجربى بیان شد و به نام تز دوئم ـ کواین معروف است.
8 . Reliabilism
9. از جملهى این موارد مثال نقضهایى است که گتیه در مقالهى معروف خود آورده است.
10. Peter Lipton (متولد 1954) لیسانس خود را در رشتهى فیزیک و فلسفه، و دکترى فلسفه را از دانشگاه آکسفورد انگلیس در سال 1986 دریافت کرد. پس از چهارسال تدریس فلسفه در آمریکا به انگلیس بازگشت و در سمت استادیارى در دانشگاه کمبریج به فعالیتهاى علمى خود ادامه داد. در سال 1998 به ریاست دانشکدهى تاریخ و فلسفهى علم دانشگاه کمبریج منصوب شد و تاکنون در این سمت باقى است. در سال 1991 لیپتون کتاب مشهور خودش را به نام iference to the best explanationمنتشر کرد.
او همچنین ویراستار مجله studies in history and philosophy of science و همچنین مجلهى British journal of philosophy of science مىباشد. تبیین علمى و به خصوص رئالیسم علمى و معرفتشناسى از موضوعات مورد علاقهى لیپتون است که در حال حاضر به تحقیق در این زمینهها مىپردازد.
11 . Internalism
12 . Extrernalism
13. بانجور از جمله درونگرایانى که هدف از اکتساب باور موجه را رسیدن به صدق مىداند. ر.ک:
Bunjour. L. (1985), p7.
14 . Functional coperation
15 . Theory-laden
16 . Back ground
17. نگارنده استدلال لیپتون براى این مسئله را به خوبى درنیافت؛ بنابراین، استدلال حاضر براى مسئلهى کاربرد عملى، متعلق به نگارنده است» البته بعید نیست که لیپتون نیز چنین نظرى داشته باشد.