هدف از پژوهش حاضر تعیین رابطه هوش فرهنگی و تفکر انتقادی با یادگیری خود راهبر دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشکده علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان می باشد. روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی می باشد که 234 نفر از دانشجویان بر اساس جدول مورگان به صورت طبقه ای تصادفی انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها پرسش نامه هوش فرهنگی آنگ و همکاران (2004)، تفکر انتقادی ریکتس (2003)، یادگیری خود راهبر فیشر، کینگ و تاگو (2001) بود. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون،t تک نمونه استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد میانگین هوش فرهنگی، تفکر انتقادی و یادگیری خود راهبر در دانشجویان بالاتر از حد متوسط بود. نتایج ضریب همبستگی پیرسان نشان داد بین هوش فرهنگی و یادگیری خود راهبر و همچنین تفکر انتقادی با یادگیری خود راهبر رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (01/0 < p). نتایج تحلیل رگرسیون مشخص کرد از بین مؤلفه های هوش فرهنگی، انگیزش و فراشناخت و از بین مؤلفه های تفکر انتقادی، تعهد و بالیدگی قادر به پیش بینی یادگیری خود راهبر می باشد. (01/0 < p). درمجموع به نظر می رسد هوش فرهنگی، عملکرد تحصیلی و یادگیری آنان را تحت تأثیر قرار می دهد. همچنین با توسعه تفکر انتقادی، رغبت برای یادگیری افزایش می یابد و درنتیجه میزان پیشرفت تحصیلی دانشجویان بیشتر می شود. با توجه به تحلیل داده ها می توان نتیجه گرفت بین هوش فرهنگی، و تفکر انتقادی با یادگیری خود راهبر رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.