آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

این مورخان رقابتهاى درونى و بیرونى موسسات علمى، مناقشات تعیین اولویتها، راهبردهاى جلب حمایت عمومى و بودجه‏هاى هنگفت تحقیقاتى را مورد توجه قرار داده‏اند. بسیارى از زمین‏شناسان برجسته انگلیسى، که در اوایل قرن نوزده فعال بودند، در سیاست‏بازیهاى متداول حزبى فعالیت داشتند. افرادى چون جرج بلاس گریناف (4) اولین رئیس انجمن زمین‏شناسى لندن (5) و به دنبال او جرج پوله اسکراپ (6) «اسکراپ اعلامیه‏چى‏» از نمایندگان پارلمان بودند. این امر شاید تبیین‏گر این مطلب باشد که چرا میز و صندلیهاى اطاق اصلى مباحثات انجمن زمین‏شناسى عینا مانند میز و صندلیهاى پارلمان چیده شده بود. ژان آندره دولوک (7)
شدیدا در دیپلماسى ضد انقلابى بین‏المللى فعالیت مى‏نمود. در چپ این طیف، چند تن از اعضاى اولیه انجمن زمین‏شناسى خصوصا مخالفان مذهبى که هسته اصلى انجمن آسکیزیان و انجمن انگلیسى کانى‏شناسى (8) را تشکیل مى‏دادند داراى نظرات رادیکال بودند. جیمز پارکینسون (9) ، مولف کتاب بقایاى آلى جهان پیشین (10) (11 1804) از اعضاى انجمن مکاتبه لندن (11) و یک اعلامیه نویس رادیکال برجسته بود. جان پلیفر، (12) شارح «نظریه کره زمین جیمز هاتن‏»، نیز در دفاع از نظرات سنتى حزب ویگ، از نظر سیاسى به هیچ وجه آرامتر از دیگران نبود. با این حال، در مورد شکل‏گیرى برخى از وجوه محتوى فکرى تایید شده علم زمین‏شناسى توسط ارزشها و موضع‏گیریهاى سیاسى آن زمان، تحقیق چندانى صورت نگرفته است. سوالاتى از این قبیل که موضوعات مجاز و مقبول زمین‏شناسى چیست؟ موضوعات غیرقابل طرح (تابوها) کدامند؟
چه چیزى علمى و مطمئن است؟ روشهاى مناسب آن کدامند؟ رابطه آن با رشته‏هاى دیگر چون الهیات و علوم انسانى چیست؟ تبعات آن براى انسان و جامعه چیست؟ همه سوالاتى بودند که زمین‏شناسى در آن روزهاى اول و بى‏ثبات خود با آن مواجه بود. تصمیماتى اتخاذ شد، اما تصمیماتى که بعضا تحت تاثیر تمایلات خود زمین‏شناسان و بعضا تحت تاثیر فشار بیرونى ناشى از هیجانات انقلاب فرانسه، جنگهاى انقلابى و ناپلئونى، رادیکالیسم و واکنشهاى آن در داخل کشور [انگلستان] حاصل شد. زیرا دقیقا در این زمان بود که شروعیت‏بخشیدن به روش و محتواى علم با توجه به اعتقاد رایج عمومى که ادموند برک (3) به نحو احسن آن را تبلیغ مى‏کرد که آتش انقلاب فرانسه توسط نظریات و روشنفکران برافروخته شده است و نظریه‏ها موجب سقوط جامعه‏اى شده‏اند که ایرادى نداشته است، کارى بسیار حساس بود. در نتیجه این حساسیت، حامیانى و جوزف تاونزند (15) پیشقدم شده و نظرات زمین‏شناسى تهدید کننده نظریات کیهان شناختى و در نتیجه اجتماعى و دینى سنتى را محکوم کردند. این زمین‏شناسان در بیان مطالب خود احتیاط لازم را به عمل آوردند و آن دسته از همکاران خود را که به «نظریه‏هاى‏» اغتشاش آفرین غیرضرورى و خالى‏کننده زیرپاى جامعه مى‏پرداختند محکوم نموده و حمایت و طرفدارى خود را از «واقعیات‏»تردیدناپذیر اعلام کردند.
اما جرج هوگارت تولمین (16) (1817 1754)، همانطور که خواهیم دید، نظریه کره زمین خود را به عنوان نمایش آشکارى از رادیکالیسم سیاسى منتشر نمود. از نظر او ارائه کیهان‏شناسى صحیح، مشارکت در مبارزه تاریخى جهانى حقیقت، آزادى و پیشرفت در مقابل سنت و اقتدار بود. نظریه‏هاى تولمین تاثیر مهمى در تکوین و توسعه جهت اصلى زمین‏شناسى انگلیس بر جاى نگذاشت. زیرا، به رغم این واقعیت که او یکى از طرفداران سرسخت بود، اما زمین‏شناسان یکنواخت‏گراى بعدى همچون چارلز لایل، (18) به جاى تولمین، جیمز هاتن را از طریق کتاب شرح نظریه کره زمین هاتن نوشته جان پلیفر، مرجع خود قرار دادند. هدف این مقاله، نشان دادن اهمیت نظریه‏هاى تولمین به عنوان شاخصى از نفوذ ایدئولوژیکى متقابل و نزدیک تعمد سیاسى و علم زمین‏شناسى در انتهاى عصر روشنگرى و آغاز عصر رمانتیک است.
اما علاوه بر بررسى راهبردهاى سیاسى حاضر و نافذ در ارائه و قبول نظریه‏هاى زمین‏شناختى، یک بعد دیگر از حضور اندیشه‏هاى سیاسى در علم را که غالبا نادیده انگاشته شده است نیز مورد توجه قرار خواهیم داد و آن این است که تا چه حد محتواى کاریک دانشمند آراء وى (در اینجا، نظریه‏اى درباره کره زمین)، انگاره‏هاى وى، تشبیهات و بالاتر از همه حتى زبان مورد استفاده وى شامل دنیاى ذهنى‏اى است که با آگاهى‏ها و باورهاى دیگر او و نیز باورهاى عصرش همخوانى و پیوستگى دارد. زبان حامل ارزشها و دغدغه‏هاى برآمده از تلقى‏هاى اجتماعى روزمره دانشمند است‏بعضا این ارزشها و اشتغالات به طور ناخودآگاه در زبان حمل مى‏شوند و وسعت، محدودیت و اشکال آن تلقى‏ها را آشکار مى‏سازد و همه اینها را در «دریافتهاى‏» علمى وى از طبیعت وارد مى‏نماید.
بررسى این فرافکنى علمى به نوبه خود محدوده اشتغال اجتماعى سیاسى دانشمند را در سطحى پیچیده آشکار مى‏نماید. در مورد تولمین نیز باید دست‏به چنین تحلیلى زد.
زیرا وى مدعى ارائه یک فلسفه کیهانى صریح و کل نگر بود که رابطه گذشته، حال و آینده انسان و طبیعت را تبیین کند. اما کیهان‏شناسى وى داراى ابهامات زیادى است که در نگاه اول به چشم نمى‏آید و برخلاف روایات مسیحى آفرینش جهان در اواخر دوره استوارت‏ها، با نظریه‏هاى تکاملى عصر ویکتوریا پى بردن به خاستگاه و آثار آن بسیار دشوار است. این ابهامات هشدارى براى توجه به پیچیدگیهاى نظام ارزشى تولمین و تجویزات عملى متعارض ناشى از کیهان‏شناسى وى است.
جرج هوگارت تولمین به تحصیل طب در دانشگاه ادینبورو (19) پرداخت. (1780) وى ابتدا شاید در استان ساسکس و سپس مطئمنا در میدلند غربى به طبابت پرداخت و گویابخش اعظم عمر خود را نیز در اینجا گذرانده است. اطلاعات چندانى در مورد فعالیتهاى او غیر از آنچه که در آثار منتشر شده وى درج گردیده و یا از آنها قابل استنتاج است، در دست نیست. این فعالیتها سه‏دسته هستند. او نظریه کره زمین خود را ابتدا در کتاب قدمت و طول عمر جهان (20) (1780) منتشر نمود. این اثر با اندک تعدیلى مجددا در 1783 و 1785 منتشر شد و بالاخره با اضافات فراوانى تحت عنوان جاودانگى جهان (21) در سال 1789 انتشار یافت. تولمین خطوط اصلى آن را در مقدمه خود بر ترجمه‏اى که از بخشهاى زمین‏شناسى عناصر شیمى تالیف چاپتال (22) انجام داده بود مجددا بیان کرد. تولمین این ترجمه را در سالهاى اولیه قرن نوزدهم به پایان رساند اما هرگز چاپ نشد.
ثانیا، تولمین دو اثر در طب منتشر نمود، یکى با عنوان ابزار طب یا راهنماى فلسفى و طبابت (1789)، و دیگرى عناصر طبابت در یک طرح عمومى... کارى مقدماتى براى دانشجویان (1810) که در آنها شدیدا از نظام طبى برونونى طرفدارى شده بود. و بالاخره مجموعه‏اى از اشعار تولمین تحت عنوان تصاویر محبت و اشعار دیگر که پس از مرگ وى در سال 1819 به چاپ رسید.
سمت و سوى اصلى فلسفه زمین‏شناسى تولمین اثبات جاودانگى زمین و در نتیجه جاودانگى مواد معدنى، نباتات و حیوانات ازجمله انسان ساکن در آن به عنوان بخشى از جاودانگى کل نظام طبیعت‏بود. او کره زمین را نیز همانند طبیعت‏به طور کلى خودکفا و خودزا مى‏دانست. از نظر وى، هیچ شاهدى نشان نمى‏داد که زمین هرگز دخالت‏بیرونى الهى را تجربه کرده است و یا از چنین دخالتى متاثر شده است. هیچ نشانه‏اى از انحطاط یا انقراض نظام طبیعت نیز در کار نبود.
تولمین براى موضع خود در سطوح مختلف استدلال مى‏کرد. وى مدعى آن بود که شواهد انسانى ضبط شده در مورد منشا کره زمین و انسان نمى‏توانند واجد ارزش علمى باشند چون لزوما مى‏باید با فاصله زمانى بسیار طولانى پس از واقعه ارائه شده باشند. در هر صورت، در چنین افسانه‏هایى از آفرینش مى‏توان همه آثار ذهن خام و نابالغ را مشاهده نمود. او شواهد واقعى زمین‏شناسى قشرها و سنگواره‏ها و فرآیندهاى فعال در طبیعت همچون فرسایش خاک و فعالیتهاى آتشفشانى را مورد بررسى قرار داد تا نشان دهد که زمین خود نشانه‏اى از سرآغاز خود بدست نمى‏دهد، بلکه همه‏چیز گواهى مى‏دهد که براى تشکیل قاره‏ها و اقیانوسها به صورت فعلى که خود از ویرانه‏هاى نظامهاى قبلى سربرآورده‏اند، مدت زمان بسیار طولانى لازم بوده است. او فلسفه‏اى را در مورد جهان خاکى ارائه کرد که در آن هرچند اجزاى نظام صعود و سقوط مى‏کردند، تغییر مى‏یافتند، رشد مى‏کردند و نابود مى‏شدند، اما طبیعت‏به عنوان یک نظام کلى، کامل، بى‏نقص، خودکفا و نامتغیر باقى مى‏ماند: «و در عین حال، هرچند که ماده بدین ترتیب همیشه متحرک است و طبیعت‏شکل عوض مى‏کند اما تمام اشکال آن همه موجود هستند. هرچند که مشاهده مى‏شود انسانها مى‏میرند، یا تغییر وجود مى‏دهند، اما نوع بشر در وجود ابدى شکوفا مى‏شود «زیرا» یکنواختى خطاناپذیرى در تمامیت طبیعت‏حفظ مى‏شود.» تاکید بر اختلاف اساسى تاریخ زمین و فلسفه تولمین حتى با گونه‏هاى ملایمتر الهیات طبیعى و زمین‏شناسى مقبول مسیحى در قرن هجدهم، همچون تفحصى در وضعیت اولیه و تشکیل کره زمین (1778) نوشته جان ایتهرست‏شاید ضرورتى نداشته باشد. به جاى خداى جاودانه، طبیعت و ماده باقى و ماندگار شدند.
تولمین به جاى تصرف غایت‏گرایانه و سلسله مراتبى الهى، معجزه را حذف نمود و وحدت مطلق قوانین طبیعى را مفروض گرفت. او منکر مقام ممتاز بشر در نظام طبیعت‏شد.
طبیعت نسبت‏به صعود و سقوط تمدنهایى که به دنبال هم مى‏آیند کاملا بى‏تفاوت است.
بشر جزیى کوچک اما لازم «در طبیعت است‏» و زندگى ما، محاسبات ما چیزى جز نقطه‏هایى در زمان و طبیعت نیست. نوشته‏هاى تولمین عملا بمنزله چالشى آگاهانه به کیهان‏شناسى و اعتقاد مسیحى تلقى شد. جان اوگیلوى در تفحصى در علل کفر و شکاکیگرى در طول اعصار (1783) به درستى تولمین را در زمره آزاد اندیشان عصر روشنگرى که شامل بولینگبروک، هیوم و گیبون (23) بود، قرار داد. رالف اسیند در نامه‏اى به دکتر تولمین در مورد کتاب او درباره قدمت جهان (1783) اساسى بودن عقیده جاودانگى ماده و الحاد براى راهبرد تولمین را نشان مى‏دهد. اسیند کار تولمین را توطئه‏اى براى نابودى اخلاق، عدالت و جامعه مى‏دانست. زیرا وقتى که زندگى انسانى از قلمرو طبیعت‏خداوند حکیم، عادل و فردى تبعید شود لزوما به جنگ هابزى (24) هم علیه همه تنزل مى‏یابد. به همین دلیل اسیند اعتقاد داشت که گرچه «دل و فلک‏» به عنوان ابزار تطهیر ملحدان اکنون درافتاده است، اما آزادى قانونى تولمین براى انتشار مطالب خود «ننگ‏» است و خواستار حبس وى شد. البته هدف نظریه زمین تولمین نیز برانگیختن خشم مسیحیان بود. زیرا او در تمام مکتوبات زمین‏شناسى خود، دین را تحقیر نموده و به آن ناسزا گفته است و خصوصا مطالب زهرآگینى درخصوص وحشى‏گریهاى بدوى مسیحیت عنوان نموده است. تولمین بارها و بارها از نشاندن خداوندى بیگانه بر تخت‏سلطنت در کیهان‏شناسى دینى سخن مى‏گوید، خداوندى که انسان آن را مطابق انگاره خود ابداع نموده و بر بشر و طبیعت مسلط نموده است. به عقیده وى غرور جاهلانه انسان موجب ابداع افسانه‏هاى دینى انسان محورى شده است که طبیعت را مخلوق‏خاص‏استفاده و کامجویى بشر مى‏دانند. تولمین چنین‏نظراتى‏را «خطا»، «اوهام‏»، «رویا» و «تعصب‏» مى‏داند.
این محصولات «جهل‏»، «خطا» و «شوق ناصواب‏»، غل و زنجیرهاى «خیالى‏»اى هستند که ذهن بشر را ساخته است. اینان «نظامات مفصلى‏» هستند که به علت «زودباورى عوام بى‏بصیرت‏» و مهارت کشیشان، این «جاعلان زبردست اوهام‏» که خود را بر «حواس بشر مسلط نموده‏» و تلاش مى‏کنند «قوه تمییز آنان را ساقط نمایند»، رواج یافته‏اند. این دشمنان تحقیق آزادمنشانه «انسانها را به‏» فریب خوردگان تردستى نظام‏» تبدیل نموده‏اند. انسانها توسط آن دیدگاه کیهان‏شناسى که لحنى «مهلک‏» و «مفلوک‏» داشت و اثر آن «بى‏اعتبارى‏» و «تحقیر» نوع بشر بود، به افراى «چشم و گوش بسته‏» مبدل شدند. خرافه کیهان شناختى میراث سوم اروپا بود. زیرا مسیحیت در ابتدا دین قبیله‏اى «نامعلوم‏» در خاور نزدیک بود و سپس دین وحشیهاى قرون وسطایى شد که تمدن غیر دینى باستانى را ویران نموده بودند.
کیهان شناسى‏مسیحى‏خشن،روح‏گرا،عافیت‏طلب،انسان انگارانه و انسان مرکز تجلى اندیشه بدوى بود.» در عصر بى‏فرهنگى که انسان نسبت‏به قوانین جارى طبیعت جاهل بود، هر اتفاق ساده‏اى مبالغه‏آمیز مى‏نمود و مى‏توانست موجب‏خلق‏بى‏معناترین‏وباورنکردنى‏ترین‏حدسیات‏شود. بنابراین تولمین با برنامه قبلى و آگاهانه و مطابق با خطوط کاملا تثبیت‏شده نهضت روشنگرى درصدد ایجاد انقلابى در اندیشه بود. وى درصدد آن بود که اخلاق معرفتى و «حقیقت‏» کیهانى را که به طور رصین و محکمى بر «عقل‏» و «طبیعت‏» بنا شده است‏به جاى دین سازمان یافته و عقاید «موروثى‏» و «رایج‏» تحت محافظت «مراجع‏» بنشاند. چنین حقایقى مى‏تواند توسط اذهان جستجوگر «در محیط تحقیقات‏» فلسفى حقیقى در فضایى از «باریک‏اندیشى‏» و «آزاداندیشى‏»، که محصول پیشرفت تمدن است، کشف شوند. با دمیدن این «صبح دولت‏»، اذهان «روشنایى یافته‏» مى‏توانند با افکار «راحت‏»، «آسوده‏» و «غیرمتعصبانه‏» بالاخره ماهیت «ساده‏»، «متعالى‏» و «گسترده‏»نظام کیهانى را درک نموده و بدینوسیله بر حیثیت نوع بشر و شکوه جهان‏» بیفزایند.
تولمین اساسا به عنوان یک آزاداندیش اواخر عصر روشنگرى که کیهان‏شناسى بدیلى ارائه مى‏کند، از نظر سیاسى در آن هنگام بى‏تردید وابسته بود (25) وى نیز همانند مدافعان مسیحیت، پیروى از فلسفه خود را براى همنوایى و سعادت نوع بشر ضرورى مى‏دانست. در آن صورت سرنوشت انسان که تولمین معتقد بود فلسفه طبیعى وى ضامن آن است، چه بود؟ یا به عبارت دیگر سوال این است که تولمین در فلسفه زمین خود کدام ارزشهاى سیاسى و اخلاقى را «طبیعى ساخت‏» و «عینیت‏بخشید»؟
در نظر تولمین طبیعت «حکیم‏» و «خیر» منشا غایى ارزشها بود. تولمین قبل از هر چیز یک وحدت‏گرا بود. او طبیعت را یک کلیت، یک نظام خودکفا و یک اقتصاد سازمان یافته مى‏دانست. هر یک از اجزاء نقش خاص خود را درون کل ایفا مى‏کنند و «کوچکترین رابطه و ارتباط در تمامیت نظام اشیاء حفظ مى‏شود و هر یک از اجزاء یا اعضاى عالم در انجام وظیفه خود در جهت‏حفظ خود و حفظ کل عمل مى‏کند.» تسلیم هر یک از اعضاى به کل، نظام یکسان و نقض‏ناپذیر قوانین طبیعى است که موجب برقرارى و تداوم ابدى «دایره هستى‏» مى‏شود. «طبیعت همه جا یکسان و قوانین آن ابدى و تغییرناپذیر است.» مظاهر طبیعت مطمئنا دستخوش تغییر و تحول موضعى و موقت مى‏شوند. زیرا طبیعت منبع انرژى، حیات و فعالیت است (طبیعت در حرکت مى‏زید). اما نقش تغییر در طبیعت، حفظ ثبات، نظم و شکل کلى کل است. افراد از میان مى‏روند اما نوع آن باقى مى‏ماند. ماده در یک گردش کامل است اما هیچیک از انواع نه منقرض مى‏شوند و نه به وجود مى‏آیند. در نتیجه تغییر در طبیعت نهایتا تغییر نمود است و تغییر نسبى در ارتباط با سایر اجزاست، بدون آنکه تغییرى مطلق در کل حاصل شود. تولمین یک «یکنواخت‏گراى افراطى‏» بود. به همین ترتیب ممکن است «بى‏نظمى‏» نیز در طبیعت پدیدار شود، اما این فقط یک توهم و ماحصل کوته‏بینى و جهل انسان است. آتشفشان، زلزله و سایر بلایاى طبیعى عملا جزئى از طرح طبیعت‏براى حفظ نظم کل است و همه اینها مطابق با قوانین طبیعت عمل مى‏کنند. آنچه که در مورد بى‏نظمى گفته شد در مورد غلیان نیز صادق است زیرا ممکن است طبیعت در نظر انسان غلیانى جلوه نماید. اما از منظر کلیت نظام، عملیات طبیعت در واقع «تدریجى‏» است. در نتیجه قاره‏ها «تدریجا تشکیل شده‏» و «مشمول انحطاط تدریجى‏» هستند. بعلاوه، در پرتو مطالب فوق است که مى‏باید دو مفهوم بسیار با اهمیت در واژگان تولمین، یعنى «پیشرفت‏» و «انقلاب‏» را فهم نمود. تولمین در توصیف تغییرات طبیعت‏یا تمدن از واژه «پیشرفت‏» استفاده نمود. منظور وى بیان بهبودى مداوم، اجتناب ناپذیر، برگشت ناپذیر و تک خطى نبود بلکه القاى این مطلب بود که در طبیعت همه‏چیز گام به گام و متدرجا پیش مى‏رود. در نتیجه او غالبا از تشکیل کند، تدریجى و یکنواخت «صخره‏ها» یا پیشرفت تدریجى طبیعت‏سخن مى‏گوید.
اراسموس داروین (27) فکر مى‏کردند نبود، بلکه توصیفى از نحوه وقوع تغییر بود. به همین علت او نوشته است‏حتى آتشفشانها، این «فرزندان سیال طبیعت‏» نیز مشمول «طلوع، پیشرفت و انقراض‏» هستند. به همین ترتیب نیز وقتى تولمین طبیعت را صحنه «انقلابات مداوم‏» توصیف نمود، به هیچ وجه قصد وى برجسته نمودن غلیان، بى‏نظمى، یا اختلال در نظام بنیادین اشیاء نبود. جهت اصلى مفهوم «انقلاب‏» القاى تغییرى کلى در نمود طبیعت‏یا انسان بود، اما تغییرى که در چارچوب اقتصاد طبیعت، از طریق قوانین آن و شاید مهمتر از همه، تدریجا واقع مى‏شود. تولمین تاکید داشت که انقلابات در طبیعت «کند» و «توالى وقایع لاینقطع‏» هستند. دیدگاه اساسى تولمین نسبت‏به بیعت‏به عنوان یک نظام دورى، ثابت، قانونمند و تدریجى، مفتاح فهم دیدگاه و تجویزات او در مورد بشر است. در واقع، هستى‏شناسى وى مستلزم چنین چیزى است. زیرا وى با انتخاب یک طبیعت‏گرایى وحدت گرایانه تمام عیار، اعتقاد داشت که انسان کاملا جزیى از طبیعت و مشمول قوانین طبیعت است و چیزى جز یک جزء کوچک اما ضرورى «در نظام کلى اشیاء نیست‏». توجه انسان بدوى به خود معطوف بوده است. این بدوى وحشى انگاره خویش را بر تخیل ذهن انسان، یعنى خدا، فرا فکند و بدین طریق طبقه‏بندى تحریف شده‏اى از نظام اشیاء تحصیل نمود. تصویرى که انسان و طبیعت در آن دوگانه شدند و نظم و بى‏نظمى، غلیان و آرامش، قانون و معجزه، پیشرفت و انحطاط، تولد و مرگ به خطا در مقابل یکدیگر نشانده شد. اما انسان منور، با بینش طبیعت‏گراى خود و با درک «وضعیت نسبى خویش در حیات‏»، همه این دوگانگیها را در طبیعت متلائم و متعالى مى‏بیند. انسان باید از تظاهر به «سلطه بر طبیعت‏»خوددارى کند زیرا او مشمول قوانین طبیعت است هر یک از آحاد بشر باید بیاموزد که چیزى جز یک واقعه در تاریخ جهان نیست. این قوانین طبیعت که انسان مى‏باید خود را تسلیم آن کند چیست؟ این قوانین اساسا همان قوانینى هستند که بر کل کیهان حاکمند. نوع بشر همیشه محفوظ مانده است و تقریبا در وضعیتى ثابت از نظر جمعیت، کمال و دانش به طور کلى محفوظ خواهد ماند. طبیعت انسان یکنواخت است و نوسانات بین بدویت و تمدن نسبتا کم است. حتى بالاترین حد کمال که انسان قادر به تحصیل آن است تفاوت زیادى با هنر و رفتار خام بخشهاى کمتر منور نوع بشر ندارد. این ثبات از طریق دور یا سیکل جامع امور انسانى تداوم مى‏یابد. نژادها، تمدنها، ملتها و امپراطوریها طلوع و افول مى‏کنند و دچار بسط و قبض مى‏شوند. قوانین حاکم بر تغییرات اجتماعى تا حدى همان قوانین زیست محیطى هستند. شرایط مساعد آب و هوا موجب توسعه اقتصادى و فرهنگى مى‏شود. اما بلایاى طبیعى متعاقبا دستاوردهاى نامطمئن بشر را در معرض تخریب قرار مى‏دهند. این قوانین تا حدى نیز قوانین درونى تلاش انسان براى بهبودى، شهرت، دانش و آزادى هستند که محرک پیشرفتهایى در تمدن مى‏شوند اما تجمل و فساد به دنبال آن مى‏آید و موجب سقوط درونى یا انهدام آن فرهنگ توسط مهاجمان وحشى مى‏شود. دانش و تمدن انسانى در بهترین صورت نیز سطحى و ناقص است. پس تمام تمدن ذاتا ناپایدار و زوال‏پذیر است. و «مشمول چه فراز و نشیبهاى غیرقابل ذکرى که نیست!» مقدار اندکى از فرهنگ مشهور و متاخر یونانى رومى از دست «ویرانگرى زمانه‏» آنهم «صرفا بر حسب اتفاق‏» جان سالم بدر برده است. هیچ ذخیره خالصى از حکمت، علم، اخلاق، ثروت یا توسعه اقتصادى در امور انسانى دقیقا به علت ریشه کن شدن مداوم ملتهاى متمدن توسط ملتهاى کمتر متمدن، وجود ندارد. این دور باید پا برجا بماند و براى انسان، به علت آنکه شرایط زیست محیطى وى اینگونه مشمول تخریب و غارتهاى طبیعى است و نیز به علت روانشناسى او، هیچ راه گریزى از این فشارهاى طبیعى وجود ندارد.
تولمین اعتقاد داشت که در تمام جوامع توده‏هایى لزوما نادان، جاهل و زودباور هستند و به سهولت فریب مى‏خورند. این خصلتهاى روانشناختى علاج‏ناپذیر در مقابل کسب هرگونه دستاورد عظیم فرهنگى قد علم مى‏نماید. چنین مردمى همیشه در معرض استثمار توسط قشرى از جباران و کشیشان حیله‏گر و بى‏رحم قرار مى‏گیرند. مطمئنا گروه سومى در جامعه یعنى اقلیتى و «عده اندکى‏» از نخبگان عاشق حقیقت ممکن است‏به مبارزه علیه نیروهاى تعصب و بدویت‏برخیزند، اما نمى‏توانند انتظار پیروزیهاى بزرگى را داشته باشند. «شخصیتهاى بزرگ که جهان را روشنى بخشیده‏اند، غالبا قربانى سفاهت و حماقت نوع بشر شده‏اند.» بنابراین موضع سیاسى تولمین مطابق آنچه که در فلسفه انسان در طبیعت وى آمده است، موضعى معترضانه اما نهایتا تسلیم طلبانه است.
طبیعت، امید هرگونه دگرگونى عمده براى بهبودى دائمى جامعه را به یاس تبدیل نموده است. زیرا تولمین نیز مانند بسیارى از جماعت فلاسفه، معتقدین به واجب الوجود و آزاداندیشان، توده‏ها را فقط تهدیدى تحرک‏ناپذیر و اصلاح ناپذیر مى‏شمرد.
حدود عمل سیاسى براى او با حدود دانش تعریف مى‏شد. مبارزه براى تولمین مبارزه‏اى فکرى بود: «ما براى حقیقت مبارزه کرده‏ایم.» (28) تولمین تجلى این اعتقاد اندیشمندان است که آزادى از طریق بسط آگاهى معقول حاصل مى‏شود: خود را بشناس. (29) او در تعهد خود به رهایى از طریق دانش، معتقد بود که حقیقت ضامن سعادت و رفاه است همانطور که برعکس آن اندیشه‏هاى گمراه کننده ریشه بیماریهاى اجتماعى هستند. «انسانها بدون استثناء به تناسب ادراکات روشن خود از امور داراى فضیلت هستند. انسان رهایى یافته از قید بندگى فکرى مى‏تواند به دنبال نوعدوستى، همدردى، مهربانى و فضیلت‏باشد. فضیلت در تامین آسایش نوع بشر نهفته است و خود پاداش خویش است. (30) اما البته این موضع حاوى نتیجه‏اى منفى است. او از منظر خود به عنوان یک روشنفکر حاشیه‏اى طبقه متوسط، نمى‏توانست‏براى کل جامعه طریق دیگرى غیر از کوشش فردى براى دانش و فضیلت توسط عده قلیلى از افراد واجد شرایط را تصدیق نماید. انسانها خود باید خویشتن را مداوا نمایند. مى‏توانیم با استفاده از عبارت ویوربرگ (31) او را عمیقا یک «بدبین تاریخى‏» بخوانیم.
رادیکالیسم فلسفى تولمین به یک معنا بیانگر وضعیت زندگى خود او، به عنوان یک طبیب حرفه‏اى مداوا کننده بیماران بود و آن را مشروعیت مى‏بخشید. به معناى دیگر، در تحریر این مطلب که فلاسفه حقیقى «خود را در معرض انکار بخش اعظم دنیا قرار مى‏دهند»، وى واقعیتى را درباره حرفه خود در سنت طب برونونى بیان مى‏کرد و از دیدى کلى‏تر، موضع او کانون پارادوکسهاى کانتى طبقه اندیشمند لیبرال انگلستان در پایان عصر روشنگرى (یا به سخن دیگر، در جامعه سرمایه‏دارى در حال ظهور) است.
نهایتا، باورهاى اجتماعى تولمین هرگونه پیشرفت غایى انسانى را غیرقابل تصور مى‏ساخت. به علت «بى‏ثباتى و نوسانات‏» زندگى، «موانع غیرقابل عبورى‏» بر سر راه «پیشرفت تمدنها» وجود دارد. بنابراین، «تمدنى که به آن افتخار مى‏کنیم ممکن است در زمانى در آینده،دیگروجودنداشته‏باشد.«قوانین‏طبیعت آرزوهاى آرمانى را به یاس تبدیل مى‏کند. بنابراین توصیه او خودسازى و دانش فردى است. انسان باید جایگاه خود را در طبیعت محترم بشمارد:
«عظیمترین و دشوارترین دانش آن است که دریابیم دانش ما تا چه اندازه اندک است.» بنابراین‏نگرش تولمین، نگرش فیلسوف بیطرف طالب حقیقت عینى براى آزادسازى و رهایى اخلاقى است. او با اعطاى ارزشهاى غایى به طبیعت، که تجسم همه چیزهایى بود که جامعه فاقد آن بود، موضع خود را مستدل‏و معتبر مى‏ساخت. طبیعت‏برخلاف جامعه، خوب، منظم، با قاعده، ثابت و سرشار از علم و نعمت است.» هر عملى مهر حکمت و موزونیت‏بر خود دارد.» شر در طبیعت جزئى و ظاهرى است. فاجعه‏ها و بلایا موجب ظهور قاره‏هاى جدید و خاک جدید مى‏شوند که ضامن دوره‏هاى حاصلخیزى «طولانى و ثمربخش‏» و «ارائه تنوع نباتات‏» است. علاوه بر این، تولمین تقدسى نیز براى طبیعت قائل بود. طبیعت، مشحون از «همدردى و رابطه‏»اى است که جزئى از یک عالم با شکوه از نظر عظمت، جاه و جلال متعالى‏» است. طبیعت مشتمل است‏بر «آگاهیهاى برترى که فضاى بیکران را پر مى‏کند.» طبیعت ضامن «گذار ما به قلمرو سعادت ابدى است، ... ما مى‏میریم تا زندگى کنیم، تا چهره‏اى درخشان، با نورى خیره کننده بیابیم، راز سعادتى دائمى و واقعى بهره‏مند شویم.» نتیجه تحقیر اکثریت نوع بشر و انکار چشم‏انداز بهبودى درازمدت جامعه این شد که فرد طبیعت را از طریق کامل نمودن عقل خود پرستش کند. در نتیجه نظام تولمین بر محورى حرکت مى‏کند که دو قطب آن یکى طبیعت عینى، خود را، مستقل و دیگرى انسان مستقل است که با آزاداندیشى و بیطرفى در جستجوى‏شرافتمندانه‏حقیقت‏وانسانیت در دنیاى جاهلانه، متخاصم و ناپایدار انسانى است. عینیت و یکپارچگى ابدى طبیعت ضامن حرمت و عزت انسان است. نه خداى جبار، نه سلطان جابر، نه عوام و نه وحشت از نابودى هیچیک عزت و کرامت انسانى را تهدید نمى‏کنند. این نظرات در تمام مکتوبات زمین‏شناسى تولمین که در دهه 1780 نوشته شدند، آشکار است. بنابراین لازم است که تاثیر هیجانات انقلاب فرانسه و جنگهاى ناپلئونى بر اندیشه او را مورد بررسى قرار دهیم.
این تاثیر را بعضا مى‏توان از دیوان اشعار او تحت عنوان تصاویر محبت که در سال 1819 منتشر گردید و مطمئنا پس از سال 1810 به رشته تحریر درآمده است، دریافت.
شاید اینکه تولمین به رغم پیشرفت‏حرفه‏اى خود در این دوره ظاهرا زمین‏شناسى را کنار گذاشته و به سرودن شعر روى آورده است، دلالت آمیز باشد. او به منظور انتقال حیرت، وجد و عظمت همیشه از رویکرد و سبک خطابه‏اى استفاده مى‏نمود. تولمین هم شاید همانند شلى (32) به تدریج دریافته باشد که سبک سلتى بیش از روش فیلسوف طبیعى مناسب کار وى بوده است. شاید هم به درستى دریافته باشد که نظریه‏هاى بنیادى فلسفه نظرى درباره کره زمین گوش شنوایى در انگلستان اوایل قرن نوزده پیدا نمى‏کند در حالى که رسانه غیرمستقیم و استعاره‏اى شعر مى‏تواند جهان‏بینى او را به نحو مقبولترى منتقل نماید. تصاویر محبت‏بسیارى از اندیشه‏هاى مندرج در کارهاى قبلى او را انتقال مى‏دهد. دین سازمان‏یافته، دنیامدارى کشیشان، جباریت و استبداد همه مورد حمله قرار گرفته‏اند. آزادى ستوده شده است. دورهاى طبیعت، تناوب زندگى و مرگ، و نیز انسان و تمدنها همچنان رشته‏هاى مستمر کار باقى ماندند.
تولمین مناظر طبیعى دائما متغیر را با هیبتى مقدس به تصویر مى‏کشد. اما استفاده از چنین موضوعاتى با دقت و ظرافت‏بسیارى انجام مى‏گیرد. حملات او به حکومتهاى ارتجاعى اروپا که بعد از 1815 مجددا به قدرت رسیده بودند اینک با خصومت‏شدیدى نسبت‏به هر آنچه فرانسوى است همراه گردیده است. تولمین نمى‏توانست‏حتى ذره‏اى از تمجید و تحسین آرمانهاى سالهاى اول انقلاب فرانسه یعنى آزادى، برابرى و برادرى را فرو گذارد. بعلاوه، او مبارزه سى سال گذشته را به عنوان جنگ بین امپریالیسم فرانسه و قدرتهاى «میهن پرست‏» مختلف اروپا که انگلستان (به رهبرى قهرمانانى چون‏نلسون‏وولینگتون (33) »منجى‏آنان‏بود،تصویر مى‏کرد. صورت ظاهر شعر نشان مى‏دهد که خواسته اصلى (34) تولمین دیگر سرنگونى مسیحیت وحشى قرون وسطایى توسط نور طبیعى عقل نیست، بلکه محبت‏یعنى قدرت عشق و همدردى انسانى است.
شعر اصلى تولمین بیان متعدد این مطلب است که فقط محبت است که مى‏تواند همنوایى بین شوهران و زنان، اعضاى خانواده، درون اقتصاد، بین شهرها و روستاها، بین کشورها و درطبیعت را تضمین کند. محبت، که هر کسى باید آتش آن را در دل خود برافزود، به عنوان چاره همه دردهاى اجتماعى و سیاسى معرفى مى‏شود. همدردى تولمین بیش از همه شامل حال میهن پرستان، بشر دوستانى چون ویلبرفورس، (35) به خاطر الغاى تجارت برده، و نیز فقرا با زندگى کوتاه و ساده‏شان مى‏شد. سروده‏هاى احساسى تولمین آشکارا پژواک شعر مرثیه‏گرى (36) است، زیرا او نیز به تفصیل در مورد حیات آرمانى شده انگلستان روستایى سخن مى‏گوید تا محبت را کاملا جایگزین سیاست مى‏شود، به عنوان چاره‏اى همگانى ترسیم نماید:
زن خانه‏دار مشغول کار، و پیران خاکسترى موى، نشسته به درگاه در انتظار تابش آفتاب همه صحنه‏هاى عادى زندگى آرام خانوادگى به دور از خدعه و جار و جنجال و کشمکشهاى جاه‏طلبانه. شاید ضرورتى نداشته باشد که به غیرواقعى بودن این حیات نشئه‏آور روستایى، که در خلال سالهاى مخاطره‏آمیز توسط یک طبیب ناحیه تازه صنعتى شده ولو رهمپتون (37) تالیف گردیده، تاکید شود. آرامش‏طلبى سیاسى‏اى که به طور مضمر و ضمنى در طبیعت‏گرایى لائیک تهاجمى کتاب جاودانگى جهان تولمین وجود داشت اینک به بیانى تمام برجستگى نام یافته است. علاوه بر آن، حوادثى موجب گردید تا تولمین متاخر از یک نظر رادیکالیسم گذشته خود را قاطعانه مردود بشمارد. او اکنون الحاد وحدت وجود را رها کرده است. طبیعت اینک از سریر سلطنت‏به زیر کشیده مى‏شود و خداوند دوباره فاتحانه بر تخت‏سلطنت جلوس مى‏کند. در واقع بیان این مطلب که خداوند دقیقا براى تضمین نظام اجتماعى کلى براى تولمین ظاهر مى‏شود، گزافه نیست. زیرا تولمین براى اسکات افرادى که نظام اشیاء را مورد سوال قرار مى‏دهند، بالصراحه خداوند را مى‏خواند:
اى خداى ابدى! اى که مشیت‏حکیمانه‏ات عقل و بصیرت انسان را به سخره مى‏گیرد تعطیل مى‏کند. و تا، به طریق محافظه‏کارى کیهانى پوپ (38) ثابت کند که ...این وضع ناقص براى انسان بهترین وضع است و خیر و شر فرمان حکیمانه‏اى را اجرا مى‏کنند تولمین در واقع تا آنجا پیش مى‏رود که براى تضمین جزاى تقوا و عقاب گناه پس از مرگ به خداوند متکى مى‏شود:
براى امیدهاى بر باد رفته در زمین علاجى نیست ...
روح بى‏صبرانه در انتظار آرامش در بهشت است. بنابراین صدق گفتار اسیندواوگیلوى بالاخره ثابت مى‏شود. تولمین، فیلسوف رادیکال قبل از 1789 اینک در دهه 1810 کیهانشناسى اساسا سنتى‏اى را جهت رفع تنش سیاسى ارائه مى‏کند.
با این حال، تاریخ زمین بنیادى طرد شده تولمین عملا به حیات خود ادامه داد.
البته نه در زمینه کارى دانشمندان زمین‏شناسى، چون آنها تا بدان حد که امکان اخذ و یا بهره‏بردارى از دیدگاهى یکنواخت گرایانه وجود داشت، به جاى نظرات تولمین، به صورتبندى کمتر چالش‏آمیز هاتن، پلیفر و لایل استناد مى‏کردند که منکر جاودانگى نظام زمین بود و دیدگاهى اساسا غیرطبیعت گرایانه نسبت‏به انسان به عنوان موجودى ممتاز در خلقت داشت.
آراى اولیه تولمین در آراى انقلابیون لائیک نوظهور دهه 1820 و 1830 و خصوصا ریچارد کارلایل (39) که قدمت و طول عمر جهان را در 1824 تجدید چاپ نمود، تداوم یافت (جاودانگى جهان در 1825 و 1837 نجدید چاپ شد). در واقع، پیوند آراء تولمین با انقلابیگرى استادکاران صنعتى هنگامى که آثار دلباخ، هلویتوس، دیدرو، ولنى (40) و دیگر فلاسفه (روشنگرى فرانسه) نیز توسط ناشرین انقلابى تجدید چاپ مى‏شد که نیازهاى عصر جدید را به خوبى تامین مى‏نمود، صرفا به اعلام عقاید مشخص وى اکتفا نمى‏کرد بلکه بیش از هر چیز موضعگیرى کلى فلسفى وى را ابلاغ مى‏نمود. زیرا انقلابیون کارلایلى، همانند تولمین در اصل روشنفکران لیبرال فردگرایى بودند که هدف اصلیشان ایجاد یک کیهان‏شناسى بدیل، لائیک و طبیعت‏گرایانه به جاى دگرگونى سیاسى انقلابى مستقیم بود. از این نظر آراى تولمین و شیوه بکارگیرى آنها، وسعت و نیز محدودیتهاى انقلابیگرى لائیک اندیش طبیعت‏گرایى علمى را به منزله برنامه‏اى که توسط نهضت روشنگرى آغاز شد و توسط انقلابیون قرن نوزده تداوم یافت، روشن مى‏سازد.
پى‏نوشتها:
1. مجموعه آراء و ارزشهاى ایدئولوژیک در علوم تجربى که توسط آقاى سعید زیباکلام گزینش و گردآورى شده است، حاوى سلسله مقالاتى تحقیقى است پیرامون میزان و چگونگى نفوذ و حضور مواضع ارزشى و ایدئولوژیک در ساخت و بافت نظریه‏هاى علوم فیزیکى.
2. مشخصات کتابشناختى مقاله بدین شرح است:
Journal of The History of Ideas, vol. 39 (3), 1978: p. 435-450.
. 3 - Roy S. Porter
. 4 - George Bellas Greenough
. 5 - Geological Society of London
6 - George poulett Scrope
. 7 - Jean Andre de luc
. 8 - Askesian Society, British Mineralogical Society
. 9 - James Parkinson
.(11-1804) 10 - Organic Remains of a Former World
. 11 - London Corresponding Society
. 12 - John playfair
. 13 - Edmund Burke
. 14 - John Williams
. 15 - JosephTownsend
. 16 - George Hoggart Toulmin
. 17 - Uniformitarian
. 18 - Charles lyell
19 - Edinburgh University
. 20 - The Antiquity and Duration of the world
. 21 - The Eternitry of the Universe
. 22 - Elements of Chemistry, Chaptal
. 23 - Bolingbroke, Hume, Gibbon
. 24 - Hobbesian War
. 25 - Engage
. 26 - Condorcet
. 27 - Erasmus Darwin
. 28 - AD, Introduction, V
. 29 - Sapere aude
. 30 - EU, 246
31 - Vyverberg
. 32 - Shelly
. 33 - Nelson, Wellington
. 34 - Summum Desideratum
. 35 - Wilberforce
.(یکى از شهرهاى انگلستان) . 36 - Elegy, Grany
37 - Wolverhampton
. 38 - Pope
. 39 - Richard Carlile
. 40 - d Holbach, Helvetius, Diderot, Volney

 

تبلیغات