۱.
مصر به عنوان یکی از بازیگران اصلی منطقه تاثیر قابل توجهی بر روند و آینده تحولات منطقه داشته و فهم عوامل موثر بر شکل گیری و تغییر سیاست خارجی آن دارای اهمیت می باشد. وقوع تحولات مختلف طی چند سال اخیر در مصر در کنار فشارها و تعاملات بیرونی با مسائل مهمی نظیر تحول در هویت دولت در این کشور همراه شده است. به طوری که منابع و مولفه های هویت بخش دولت مصر، به عنوان پدیده ای غیرایستا طی چند سال اخیر در حال تغییر بوده اند. این موضوع پیامدهایی برای سیاست خارجی این کشور نیز به همراه داشته است؛ زیرا هر گونه تغییر در هویت یک دولت به تعریف منافع و اولویت های جدیدی برای سیاست خارجی آن منجر می شود و این مساله زمینه تغییر در رویکردهای سیاست خارجی آن دولت را اجتناب ناپذیر خواهد کرد. لذا بررسی و تبیین اثرگذاری تغییر هویت دولت مصر بر سیاست خارجی این کشور به عنوان یک مساله دارای اهمیت، موضوع پژوهش حاضر می باشد. در این رابطه، این نوشتار به منظور پاسخ به این پرسش اصلی که علت بروز تغییرات و چرخش در سیاست خارجی مصر نسبت به مسائل منطقه چیست؟ با استفاده از رویکرد نظری سازه انگاری تلاش دارد با تمرکز بر تغییرات هویتی و مولفه های هویت بخش دولت مصر به ریشه یابی تحولات سیاست خارجی آن بپردازد و به منظور بررسی دقیق تر مساله، از دو موضوع مساله فلسطین و بحران سوریه و مرور تحول رویکرد مصر نسبت به آنها استفاده خواهد شد. شایان ذکر است در این پژوهش از روش توصیفی- تحلیلی بر مبنای جمع آوری داده ها استفاده شده است.
۲.
از دوران جنگ سرد اتحادها و ائتلاف های متعددی در منطقه خاورمیانه میان برخی بازیگران منطقه ای و یکی از قدرت های بزرگ فرامنطقه ای شکل گرفته اند. اکثر این اتحادها بر اساس تئوری توازن تهدید استفان والت قابل توضیح بوده اند. در دوران پس از جنگ سرد، آمریکا با حضور نظامی مستقیم در منطقه تلاش کرد تا توازن مطلوب خود را برقرار نماید – امری که هزینه های سنگینی بر آن کشور تحمیل کرده و سرانجام بی نتیجه بوده است. در شرایط بی نظمی کنونی در منطقه، به نظر می رسد هزینه حفظ اتحادهای سنتی برای آمریکا سنگین تر از منافع آن شده است. رئیس جمهور جدید آمریکا نیز آشکارا فوائد چنین هزینه هایی در دوره های قبل از خود را زیر سؤال برده است. با توجه به ظهور بازیگران غیردولتی و تعدد و پیچیدگی منابع تهدیدکننده منافع آمریکا، ایالات متحده ناگزیر باید به سوی مدل جدیدی برای کسب حداکثر منافع در عین کاهش هزینه های خود در منطقه حرکت کند. پرسش اصلی پژوهش حاضر این بوده که پارادیم اتحادهای ایالات متحده در منطقه خاورمیانه چرا و به چه سمتی در حال تحول است و گزینه های جایگزین آمریکا در منطقه به ویژه در ارتباط با ایران چیست؟ فرضیه پژوهش این است که پارادایم اتحادهای آمریکا در منطقه به شکلی در حال تغییر است که احتمالا به استراتژی موازنه از راه دور با هدف توازن قدرت در منطقه روی آورده و نوعی توازن فرساینده در خاورمیانه برقرار خواهد کرد که طی آن، از قدرت همه بازیگران منطقه ای به جز اسرائیل کاسته شده و هزینه مشکلات منطقه برای سایر قدرت های فرامنطقه ای همچون چین افزایش خواهد یافت. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل محتوا به بررسی برخی اسناد تازه منتشر شده از سوی اندیشکده های آمریکایی پرداخته است. این اسناد به گونه ای انتخاب شده اند که معرف سلائق و گرایش های گوناگون در سیاست خارجی آمریکا باشند. در شرایط حاضر هیچ گونه اجماعی در میان نخبگان و سیاستمداران آمریکایی به چشم نمی خورد و دولت ترامپ نیز هنوز هیچ استراتژی جهانی مشخصی را تدوین و اعلام نکرده است. با این حال می توان تصور کرد که اتخاذ راهبرد موازنه از راه دور احتمالاً در سال های آینده طرفداران بیشتری در واشنگتن خواهد یافت. این تصور درواقع فرضیه پژوهش را تشکیل داده و بیانگر آن است که هدف مطلوب آمریکا در این مدل،توازن قدرتِ فرساینده میان ایران، ترکیه و عربستان در عین افزایش هزینه ها برای سایر قدرت های رقیب به ویژه چین است. لذا در دوره جدید، این اهداف از طریق تلفیقی پارادوکسیکال از حفظ حضور نظامی و ظاهر تهدیدکننده همزمان با کاهش درگیری عملیاتی آمریکا در خاورمیانه تأمین خواهد شد.
۳.
با شکل گیری مناظره چهارم در روابط بین الملل، چشم انداز خِرَدگرا همچنان خود انگاره یا تصویر از خودِ ثابتی نشان می دهد. این خود انگاره ثابت وضعیتی تغییرناپذیر از روابط بین الملل را بر مبنای اصل برسازنده حاکمیت و راهبرد همیشگی معطوف به امنیت و بقا ترسیم می کند. تصویر مورد نظر در دیدگاه های چشم انداز خردگرا در روابط بین الملل ریشه دارد. این مقاله در صدد آن است که با ارائه نقطه نظرات دیدگاه های چشم انداز تأمل گرا در قالب مناظره چهارم و طرح مباحث فرانظری، امکانات بدیل در مطالعه رشته روابط بین الملل را مورد توجه قرار دهد. صحبت از امکانات بدیل در مطالعه رشته روابط بین الملل نه به معنای تحول ماهوی رشته، بلکه بیانگر رهایی رشته از تصویر ثابتی بوده که چشم انداز خِرَدگرا در مطالعه آن حاصل می کند. در این جهت دیدگاه های نظریه انتقادی، پساساختارگرایی/ پساتجدّدگرایی، فمینیسم و پسااستعمارگرایی ارائه می شوند. این مقاله با تحلیل دیدگاه های مذکور به این جمع بندی می رسد که خود انگاره یا تصویر از خود چشم انداز تأمل گرا به لحاظ هستی شناختی و معرفت شناختی با عدم تفکیک میان دانش پژوه روابط بین الملل و موضوع مورد مطالعه آن از یک سو، و گسترش موضوعات مورد مطالعه از سوی دیگر امکانات بدیلی را در مطالعه رشته روابط بین الملل مطرح می کند.
۴.
سیاست گذاری امنیتی در زمره موضوعات راهبردی جدید در فرآیند امنیت سازی می باشد. بحران در سوریه به عنوان نمادی تراژدی قدرت و خشونت تلقی می شود. درک واقعیت های سوریه بدون توجه به مدل های سیاست گذاری امنیتی امکان پذیر نمی باشد. در این مقاله تلاش می شود تا الگوی سیاست گذاری امنیتی در بحران سوریه مورد بررسی قرار گیرد. سه مؤلفه بنیادین در تبیین این مقاله مورد توجه قرار می گیرد. اولین مؤلفه ساختار دولت اقتدارگرا در سوریه می باشد. این دولت در دوران های گذشته به ویژه در سال 1982 از الگوی مشت آهنین برای تحقق اهداف سیاسی و راهبردی خود در حما استفاده کرده است. کاربرد قدرت، اگرچه منجر به پیروزی دولت و نظام سیاسی گردد، آثار خود را در افکار عمومی گروه های اجتماعی به جا خواهد گذاشت. دومین مؤلفه سازوکارهای کنش نخبگان سیاسی است. نخبگان و زمامداران حکومت بشاراسد عموماً ترجیح می دهند که موقعیت سیاسی و امتیازات ویژه خود را حفظ نمایند. چنین شاخص هایی منجر به افزایش انگیزه سرکوب گروه های اجتماعی می داند. سومین مؤلفه مربوط به تحول مؤلفه های گفتمانی در سوریه می باشد. گفتمان انتقادی اخوان المسلمین تحت تأثیر فضای منطقه ای و بین المللی به گفتمان مقاومت با راهبرد جنگ مسلحانه در برابر دولت گردیده است. این سه مؤلفه عناصر تداوم تضادهای امنیتی و گسترش خشونت در سوریه است. در تنظیم مقاله از الگوی سیاست گذاری امنیتی رهیافت انتقادی استفاده شده که بیانگر آن است که نیروهای اجتماعی و گروه های گریز از مرکز نقش مؤثری در تحولات امنیتی خاورمیانه ازجمله سوریه ایفا می نمایند. در شرایط ابهام امنیتی، نقش مستقیم قدرت های بزرگ به گونه ای تدریجی کاهش یافته اما آنان درصدد برمی آیند تا از سازوکارهای کنش غیرمستقیم و نیروهای جنگ نیابتی استفاده نمایند. به همین دلیل است که مدیریت بحران سوریه نیازمند پیوند بازیگران بین المللی، منطقه ای، ملی و فرا ملی می باشد.
۵.
نظریه های سنتی، مدرن، انتقادی و اسلامی، هر یک تعریفی خاص از علم سیاست دارند. جنگ و صلح از موضوعاتی است که هر یک از این نظریه ها به آنها پرداخته و برای کنترل جنگ و تحقق صلح راهکارهایی را ارائه می دهند. گفتمان حاکم بر انقلاب اسلامی که توسط امام خمینی(ره) شکل و ساختار یافت، دانش سیاسی مطلوب را برگرفته از قرآن و سنت می داند و همزیستی مسالمت آمیز میان گروه ها و ملت ها را هدف نهایی تعالیم اسلامی معرفی می کند. بالمال، نگاه اسلامی به سیاست و اصالت صلح در قانون اساسی و اسناد بالادستی جمهوری اسلامی مشهود است. وزارت علوم نیز به علوم سیاسی از دیدگاه اسلامی و گفتمان حاکم بر انقلاب اسلامی پرداخته و در ابلاغیه سرفصل های درسی رشته علوم سیاسی به دانشگاه های کشور، اعتلای ارزش های انسانی، تفاهم و صلح با ملت های دیگر و ارائه دروس مبتنی بر جهان بینی اسلامی را از اهداف این رشته عنوان کرده است. در این پژوهش به این مسئله پرداخته می شود که سرفصل ها و فصل های رشته علوم سیاسی (که به سیلابس های درسی مشهور است)، تا چه اندازه مبتنی بر دیدگاه های اسلامی و اهداف اعلام شده وزارت علوم برای این رشته تحصیلی است؟ و سؤال دیگر اینکه مفهوم صلح و مصادیق آن چه جایگاهی در سیلابس های رشته علوم سیاسی دارد؟ (سؤال پژوهش) این مقاله با استفاده از روش تحلیل محتوی کمی و با هدفی توصیفی- تطبیقی، به تحلیل سیلابس های ابلاغی وزارت علوم برای رشته علوم سیاسی در دو مقطع زمانی 1375 و 1392 پرداخته است (روش پژوهش) و نشان می دهد: در ابلاغیه سیلابس های درسی در این دو مقطع، سرفصل های مبتنی بر دیدگاه های اسلامی تعیین شده اما محورها و یا فصل های هر درس، مبتنی بر دیدگاه مدرن یا قدرت محور به علم سیاست تدوین شده است. سرفصل درسی که به طور اخص به مفهوم صلح و مصادیق آن بپردازد، وجود ندارد. ضمن آنکه فصل های درسی مرتبط با صلح و مصادیق آن نسبت به مفهوم جنگ و قدرت بسیار محدود و غیرقابل مقایسه است. (یافته های پژوهش) در پایان راهکارهایی برای ترویج گفتمان صلح در رشته علوم سیاسی ارائه می شود.
۶.
آسیا-پاسیفیک به دلیل اهمیتی که در معادلات اقتصادی، امنیتی و سیاسی جهان دارد، بیش از پیش در کانون توجه قدرت های جهانی قرار گرفته است. از این رو، فدراسیون روسیه تلاش می کند تا با استفاده از منابع مختلف قدرت از جمله اهرم انرژی، سطح نفوذ و تأثیرگذاری خود را در این منطقه توسعه داده و خود را هرچه بیشتر به مثابه یک ابرقدرت جهانی مطرح سازد. نیاز روزافزون کشورهای این منطقه به انرژی سبب شده تا روسیه که هم از ذخایر هنگفت و هم از قرابت جغرافیایی بهره مند است، بتواند یکی از جدی ترین گزینه ها برای تأمین انرژی این منطقه باشد. بر این اساس، مقاله حاضر با این پرسش که دیپلماسی انرژی روسیه چه نقشی در سیاست خارجی این کشور در منطقه آسیا-پاسیفیک دارد، به بررسی اهداف و زمینه های دیپلماسی انرژی مسکو در آسیا-پاسیفیک می پردازد. فرضیه مقاله این است که روسیه، انرژی را بستری برای گسترش همگرایی با این منطقه به سایر حوزه ها و همچنین توسعه اقتصادی شرق دور خویش دانسته و با استفاده از دیپلماسی انرژی تلاش می کند تا در مقابل غرب، موازنه ایجاد کند. چالش های امنیتی روسیه در منطقه شرقی خویش یکی از جدی ترین انگیزه های مسکو برای جذب سرمایه گذاری و توسعه اقتصادی این منطقه است که با استفاده از اهرم انرژی امکان پذیر است. یافته ها نشان می دهد تلاش مسکو اگرچه با موفقیت هایی همراه بوده، اما به دلیل چالش سیاسی با ایالات متحده و واگرایی در برخی از معادله های امنیتی با چین، هنوز تا رسیدن به شرایط ایده آل فاصله قابل توجهی دارد.
۷.
دانشگاه ها به طور سنتی به دنبال ارائه آموزش های تخصصی و مهارت های مرتبط با توانمندسازی افراد به منظور ایفای نقشی مفید در تحولات اجتماعی و کسب زندگی مرفه با شغلی آبرومندانه برای دانشجویان هستند و عمدتا به کارویژه دانشگاه ها از منظر آموزشی و آماده سازی افراد برای حضور موثر در اجتماع پرداخته می شود. در این میان نقش آموزشی دانشگاه ها در مناطق و جوامع درگیر منازعه و ظرفیت بالقوه آن در صلح سازی پایدار و ترویج ارزش ها و فرهنگ صلح در جوامع و مناطق منازعه خیز کمتر مورد توجه قرار می گیرد. این مهم به ویژه در منطقه خاورمیانه که آبستن منازعات مختلف است، از اهمیتی مضاعف برخوردار است؛ چرا که وجود رهبران و نخبگانی که پای بند به هنجارهای مشترک و مسالمت آمیز برای حل و فصل اختلافات باشند و از شیوه های مسالمت آمیز برای مدیریت تنش ها بهره ببرند، امکان بروز و تشدید منازعات منطقه ای را تخفیف می دهد و زمینه ها و بسترهای لازم برای صلح سازی پایدار و باثبات را فراهم می کند. بر همین اساس، سوال پژوهش این است که کارکرد آموزشی دانشگاه ها چگونه می تواند در مدیریت منازعات منطقه ای و صلح سازی نقش آفرینی کند. فرضیه پژوهش این است که دانشگاه ها از طریق هنجارسازی(صلح، عدالت، حقوق بشر)، تقویت ظرفیت های مشترک و ظرفیت سازی اجتماعی می تواند موجب گسترش فرهنگ صلح و کاهش شدت و میزان منازعات منطقه ای شود.
۸.
روابط جمهوری اسلامی ایران به لحاظ اقتصادی با کشورهای حوزه خلیج فارس به خصوص سلطنت عمان علی رغم توانمندی های بالقوه در سطح بالایی قرار نداشته است. عدم وجود هم تکمیلی های اقتصادی میان ایران و همسایگان باعث شده است فضای تعامل، تبدیل به رقابت و یا حتی تخاصم گردد. هدر رفت این توان بالقوه برای همکاری میان جمهوری اسلامی ایران و سلطنت عمان می تواند پرزیان باشد. وجود همبستگی و همکاری اقتصادی میان دو دولت ایران و عمان، علاوه بر منافعی که می تواند برای دو طرف داشته باشد، در درازمدت می تواند الگوی خوبی برای دیگر همسایگان به جهت گسترش همکاری های اقتصادی و به تبع آن سیاسی و امنیتی باشد. این افزایش سطح همکاری ها که بر پایه همکاری های اقتصادی بنا می گردد، در درازمدت می تواند نویدبخش منطقه ای امن تر و کم تنش تر باشد. ایران و عمان با توجه به نیازهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود می بایست روابط خود را به خصوص در بخش اقتصادی ارتقاء دهند و از فرصت های توسعه ای پیش روی خود در جهت همکاری با یکدیگر بهره برند. این مقاله در نظر دارد تا مهم ترین پتانسیل های افزایش سطح همکاری های اقتصادی میان ایران و عمان را بازشناسد و کارکرد نظری و عملی افزایش سطح همکاری های اقتصادی میان دو کشور را توضیح دهد.
۹.
با رشد روزافزون مسائل زیست محیطی و گسترش فعّالیت های مختلف در این عرصه، اختلافات بسیاری در این زمینه بروز کرده است. این اختلافات به عنوان یک منبع بالقوه عدم ثبات بین المللی و تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی محسوب می شود. همواره حل و فصل اختلافات بین الملل محیط زیستی در پرتو دیپلماسی و تعاملات بین المللی نمود داشته است. در این راستا مناسبات کشورها و تقویت روابط بین الملل و پایبندی به تعهدات مشترک بین المللی و لزوم تبعیت از قواعد آمره دو مبنای بسیار مهم در تبیین نقش دیپلماسی محیط زیست، توسعه پایدار و ایجاد صلح است. در این راستا دیپلماسی محیط زیست به عنوان رهیافتی موثر در توسعه صلح پایدار در اثر تعاملات منطقه ای و همکاری های بین المللی می باشد. دیپلماسی محیط زیست و صلح می تواند به عنوان یک گرایش میان رشته ای برگرفته از رشته های حقوق بین الملل، حقوق محیط زیست و روابط بین الملل مورد تصویب و تائید نظام آموزش عالی قرار گرفته و در این خصوص با جذب دانشجویان مستعد به تربیت نیروهای متخصص پرداخت. این چارچوب علمی در برخی از دانشگاه های جهان تحت عناوین مختلف در حال اجرا می باشد. در این پژوهش به بررسی چگونگی تاثیر منازعات بین المللی بر محیطزیست و صلح و امنیت بین المللی و همچنین نقش دیپلماسی در حل و فصل اختلافات محیطزیستی از طریق مذاکره و دیپلماسی محیط زیست می پردازیم. در این راستا با توجه به حساسیت این موضوع و اینکه نظام و روح حقوق محیط زیست مبتنی بر اصول پیشگیرانه و جلوگیری است و همواره دیپلماسی ابزار موثر برای مذاکرات تلقی شده، در نتیجه بایستی بیش از پیش نقش دیپلماسی محیط زیست در پیشگیری و جلوگیری از این گونه اختلافات زیست محیطی در نیل به صلح پایدار تبیین شود. با این توصیف فرآیند ایجاد و توسعه صلح و آموزش آن در پرتو دیپلماسی محیط زیست در پرتو همکاری ها و تعاملات بین المللی مورد مداقه قرار می گیرد.
۱۰.
در جهان کنونی که آکنده از منازعات و درگیری های گسترده در سطوح ملی و منطقه ای است، صلح و آشتی و متعاقباً ترویج و آموزش فرهنگ آن، گمشده ای است که باید آن را در اعماق تار و پودِ آیین، رسوم و فرهنگ هر ملت با بهره گیری از فرآیند نظام آموزشی و تربیتیِ آن جامعه جستجو کرد. در این میان، حقوق کیفری به عنوان یکی از شاخه های دانش حقوق در نظام آموزشی ایران که بیش ترین اقتباس را از دانش دیرپای هنجاریِ مسلمین: فقه اسلامی داشته است، به رغم آن که به مقوله جرم، مجرم و مجازات نظر داشته و به ظاهر عاری از هرگونه صلح و آشتی و مملو از خشونت و تعدّی قانونی در قالب سزادهی است اما در بطن خود توجه ویژه ای به مفاهیم صلح و سازش و اصلاح ذات البین دارد. در جُستار حاضر تلاش شده است با روشی توصیفی تحلیلی و با تکیه بر مطالعات اسنادی و نصوص قانونی، ضمن برجسته ساختن قابلیت ها و ظرفیت های نهفته در مباحث و سرفصل های آموزش حقوق کیفری در ترویج صلح و اشاعه آشتی و نوع دوستی، رویکرد صلح جویانه این دانش در دو حوزه حقوق کیفری شکلی و ماهوی مورد واکاوی قرار گیرد. جلوه های عفو، گذشت و میانجی گری در حقوق کیفری چه در مرحله صدور حکم و رسیدگی قضایی و چه در مرحله اجرای مجازات و کیفردهی، بیانگر تلاش مضاعف برای کاستن از بازتولید خشونت و تقلیل حس خصومت و به دنبال آن تقویت و اعتلای روح صلح و آشتی است به گونه ای که برخلاف تصور رایج عرفی، یک حقوقدان کیفری، متأثر از آموزه های مبتنی بر صلح و آشتی، بیش از آن که مجازات گرا آموزش یافته باشد فردی صلح طلب و کیفرگریز تربیت شده است.