پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت سابق)
پژوهشنامه فلسفه دین سال نوزدهم پاییز و زمستان 1400 شماره 2 (پیاپی 38) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
معنویت دینی در جهان جدید با چالش های مختلفی مواجه است. یکی از این چالش ها مسئله معناداری یا پوچی زندگی است. در حالی که در جهان سنتی کمتر متفکری پیدا می شد که زندگی را تهی و پوچ بداند، امروزه شاهد نگاه های پوچ گرایانه مختلف به زندگی هستیم. این نگاه ها در تقابل با نگاه معنوی به زندگی هستند. در مقاله حاضر به چالشی می پردازیم که نگاه پوچ گرایانه به زندگی برای معنویت دینی و نگاه معنوی به زندگی ایجاد می کند. ابتدا رویکردهای مختلف به معنای زندگی -طبیعت گرایی، فراطبیعت گرایی، ناطبیعت گرایی و پوچی- را مرور می کنیم. سپس سه خوانش گوناگون از پوچی را مورد بررسی قرار می دهیم. این خوانش ها بر اساس فقدان هدف، فقدان ارزش و آرزوهای دست نیافتنی صورت بندی شده است. راهکارهای مختلفی برای مقابله با پوچی ارائه می شود، از قبیل طغیان، ترک خواستن، بازسازی ارزش ها و مواجهه طنازانه با هستی. پیشنهاد مقاله حاضر در چند محور مطرح می شود: نخست آن که معنای زندگی را باید از جنس «روایت زندگی» بدانیم، و چنین رویکردی به معنای زندگی با رویکردهای صرفاً استدلالی به معنای زندگی تفاوت دارد. دوم این که داوری میان روایت های مختلف بر اساس عقلانیت نظری و عقلانیت عملی امکان پذیر است. سوم این که معنویت دینی با افزودن عناصری به نظام باورهای ما می تواند روایت ما از زندگی را معنادار سازد و ما را از چالش پوچی رها کند.
ارزیابی ایراد کانتوری پاتریک گریم به علم مطلق الهی با تکیه بر دیدگاه پلانتینگا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استدلال کانتوری گریم از جمله براهینی است که در مباحث فلسفی اخیر ناسازگاری مفهوم علم مطلق را مورد هدف قرار داده است. گریم با استناد به اصل ریاضی کانتور و بر مبنای تعریف پذیرفته شده علم مطلق، یعنی علم به تمامی گزاره های صادق، وجود عالم مطلق را به دلیل عدم امکان وجود متعلق علم او، یعنی «مجموعه گزاره های صادق»، انکار می نماید. در این زمینه پاسخ های متعددی در دفاع از علم مطلق الهی از سوی متفکران مسیحی معاصر ارائه شده که یکی از مهم ترین آنها خودمتناقض دانستن این استدلال است که پلانتینگا آن را مطرح کرده است. سنت فلسفه اسلامی از جهت تبیین ماهیت علم مطلق با سنت الهیات مسیحی تفاوت مبنایی دارد. اما با توجه به ظرفیت حکمت متعالیه صدرایی، با استناد به مباحثی چون تعریف و ماهیت مجموع و همچنین شرایط تسلسل محال، می توان علاوه بر ابطال فرض استدلال گریم مبنی بر وجود حقایق بیشتری از مجموعه تمام حقایق، امکان علم عالم مطلق به سلسله نامتناهی از مجموعه حقایق را اثبات نمود.
دین و اسطوره: تحلیل و نقد رهیافت دین شناختی سوّاح(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش در پی تبیین و بررسی رهیافت دین شناختیِ فراس السواح (ز. 1941 م.) است. این جامعه شناس و دین پژوه سوری تبار با اتخاذ روش پدیدارشناسی، از مدخل اساطیرِ آغازین به مطالعه و شناخت دین پرداخته است. سؤال اساسی این است که رهیافت دین شناختیِ وی با چه چالش های نظری مواجه است؟ بررسی های این پژوهش که با روش تحلیلی و استنادی انجام شده، نشان می دهد که تمرکز بر رویکرد تاریخی و اسطوره ای، نظریه دین شناختیِ وی را با پاره ای از نقدها مواجه ساخته است. دنیوی ساختنِ بنیان اعتقادات و خاستگاه های سنّت های دینی، تن دادن به تأویل گرایی در عینِ نادیده انگاشتن ضوابط تأویل، تقلیل وحی به تجربه دینی، هموار ساختن راه برای قرائت های مختلف از دین، اتخاذ رهیافت ناواقع گرایانه نسبت به وجود برخی وقایع و شخصیت های مقدس در تاریخ ادیان، و ارائه تفسیری مبهم از فطرت توحیدی انسان از جمله این نقدها است.
ارزیابی معنای زندگی از گذرگاه تأمل در ایماژهای ابوالعلاء معری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اَبوالْعَلاءِ مَعَری (363-449 ق.)، شاعر و اندیشمند برجسته نابینا و بدبین جهان عرب، در رابطه با چیستی زندگی، از ایماژهای مختلفی استفاده می کند که به واسطه آنها می توان به بررسی معنای زندگی پرداخت. این ایماژها عبارت اند از رنج، بیماری، زندان، مار زهرآگین، لاشه، دریای تیره و مواج، قاضی ظالم و فاقد قوه تشخیص، مهمان ناخوانده و سراب واهی. بر این اساس زندگی تحمیلی است ناخوشایند که در سه معنای متداول خود که ناظر بر هدف، ارزش و کارکرد هستند فاقد معناست. فرایند جستجوی ما در نوع ایماژهایی که ابوالعلاء به زندگی نسبت می دهد نشان از آن دارد که اندیشه عمیق او هیچ گاه فارغ از دلواپسی های غایی بشر نبوده است. بی ثباتی زمان، از دست دادن قوای جوانی و فرارسیدن پیری، فرارسیدن مرگ، ملال و خستگی از روزمرگی های مکرر، پوچی، تنهایی و غربت در جهانی که نسبت به دردهای انسان فاقد هر گونه عاطفه ای است، عدم آزادی و نداشتن توان مقابله با جبر روزگار، و در رأس همه اینها تحمیل زندگی سراسر رنج، عواملی هستند که زندگی را طاقت فرسا کرده اند. فقدان مؤلفه های لذت، عشق و در نهایت خوش بینی کیهانی از مشخصه های نگاه او به زندگی است. دیدگاه ابوالعلاء را در خصوص بی معنایی زندگی می توان در ردیف معتقدان به پوچ گرایی کیهانی یا وجودی قرار داد و نه اخلاقی.
بررسی استدلال های سوئینبرن در اثبات انسجام نظریه شخص مجرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارائه تصویری منسجم از شخص مجرد برای سوئینبرن اهمیت فراوانی دارد، زیرا مبنای پذیرش حقایقی همچون خداوند، فرشتگان و نفس در فلسفه اوست. سوئینبرن با بهره گیری از آزمایش فکری ای مشابه «انسان معلق» ابن سینا، وجود شخص مجرد را امری ممکن و پذیرش چنین موجودی را امری معقول می داند. او در مقابل مخالفان نظریه شخص مجرد معتقد است که می توان صفاتی همچون امید و طلب را به شخص مجرد نسبت داد، هرچند ممکن است به صورت اوصاف پنهان در شخص مجرد باقی بمانند یا از طریق مداخله در عالم مادی بروز یابند. او نظریاتی که وجود شخص مجرد را با تمسک به عدم امکان تمایز آنها از یکدیگر زیر سؤال می برند عجولانه می داند و استفاده از حافظه و مغز به عنوان ملاک این همانی شخصیت را نادرست می شمارد. به نظر او، هرچند می توان از حافظه و مغز به عنوان ملاکی معرفت شناختی برای این همانی شخصیت استفاده کرد، اما به دلیل مواجهه با مشکلات فراوان، نمی توان آنها را ملاک هایی متافیزیکی در نظر گرفت. دیدگاه سوئینبرن در معرض انتقاداتی است که از جمله آنها می توان به مواردی همچون استفاده از مبانی متعارض، تصورناپذیری فرض انسان بدون بدن، و ضرورت وجود مغز برای هر گونه آزمایش فکری درباره حقیقت شخص اشاره کرد. این مقاله، با رویکردی تحلیلی-انتقادی مباحث فوق را مورد بررسی قرار داده است.
فیزیک کوانتوم و فاعلیت خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تصور رایج این است که تعبیر کپنهاگی روابط عدم قطعیت، و به بیان دقیق تر اصل ناموجبیت در فیزیک کوانتوم، نافی قاعده علیت است. برخی از طبیعت گرایان، با تأکید بر ابتنای خداباوری بر اصل علیت، این موضوع را دستاویزی برای مخالفت با عقاید دینی قرار داده و گمان کرده اند که بر اساس فیزیک نوین دیگر جایی برای باور به خدا به مثابه علت موجبه جهان و نقش او در آن باقی نمی ماند. مقاله پیش رو بر آن است تا این مسئله را به روش اسنادی و تحلیلی بررسی و ارزیابی کند. از این رو ابتدا به طور فشرده نگره کوانتومی و تعبیر کپنهاگی و شأن معرفتی آن را توضیح داده، سپس رابطه آن را با علیت فلسفی بررسیده، و سرانجام گونه های متصور فعل الهی را مطرح و نسبت هر یک را با بیان کپنهاگی عدم قطعیت بازمی کاود. ماحصل تحقیق این است که تعبیر یادشده مقتضی مخالفت با علیت و ضرورت فلسفی نبوده، بلکه اثبات صحت خود را وامدار آن است. همچنین با باور به وجود خدا و گونه های مختلف نقش آفرینی او در جهان تلائم کامل داشته، نسبت به فیزیک کلاسیک، سازگاری بیشتری با نقش آفرینی مستقیم خدا و انجام دادن افعال خاص دارد.
چالش میان خودآیینی و مرجعیت معرفتی در معرفت شناسی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در روایت رایج از مدرنیته، جوهره مدرنیته قول به خودآیینی و نفی هر گونه مرجعیت (از جمله مرجعیت دینی) تلقی می شود. در عین حال، ادعا شده که «گواهی» با «مرجعیت» تفاوت ماهوی دارد. به عبارت دیگر، ادعا شده که پذیرش گواهی، به مثابه یکی از منابع معرفت و توجیه، به معنای موافقت با توسل به مرجعیت و تعبد نیست و منافاتی با عقلانیت مدرن و خودآیینی انسان ندارد. این تلقی دلالت های مهمی برای معرفت شناسی دینی دارد. در این مقاله ابتدا با رجوع به سخنان فلاسفه مدرنِ کلاسیک نشان داده می شود که تفسیر مذکور از مدرنیته ناصواب است. در ادامه تفکیک میان گواهی و مرجعیت نقد و بیان می شود که باور مبتنی بر گواهی ذاتاً ملازم با توسل به مرجعیت منشأ گواهی است، و تفکیک این دو مقوله از یکدیگر ناممکن است. آنگاه، دو نقد عمده دیگر بر ایده خودآیینی که توسط معرفت شناسان معاصر ارائه شده طرح می شود. نتیجه پایانی این است که ایده خودآیینی ایده قابل دفاعی نیست و پذیرش مرجعیت دیگری، با شرایط خاص، منافاتی با عقلانیت ندارد، بلکه مقتضای عقلانیت است.
کورسوی آزادی در دفاع از اصل امکان های بدیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصل امکان های بدیل حکایت از این انگاره کم وبیش فراگیر دارد که عامل تنها در صورتی در قبال آنچه انجام داده دارای مسئولیت اخلاقی قلمداد می شود که در مرتبه تصمیم گیری یا کنشگری امکان عمل کردن یا تصمیم گرفتن به گونه دیگر را داشته باشد. اما فرانکفورت در مقابل تأکید می کند که گاه با نمونه هایی مواجهیم که گرچه شخص وادار به اتخاذ تصمیم یا انجام دادن عمل نشده، اما اجتناب از انجام دادن آن نیز برای او ناممکن بوده و با این حال عامل را از نظر اخلاقی مسئول برمی شماریم. «کورسوی آزادی» در کنار دفاع دوحدّی از مهم ترین پاسخ فیلسوفان به الگوی فرانکفورتی و نفی اصل امکان های بدیل در آن بوده است. مطابق راهبرد کورسوی آزادی، مثال های فرانکفورت همه امکان های بدیل را منتفی نمی سازند و هنوز کورسوهایی از آزادی وجود دارد. به عبارتی در یک نمونه فرانکفورتی، اگرچه عامل به سبب وجود یک مداخله گر فاقد گزینه های متعارف گشوده است، اما در عوض مقدار ناچیزی از امکان های بدیل باقی مانده را می توان پیش روی عامل مشاهده کرد که به نظر می رسد مسئولیت اخلاقی او را توجیه می کند. «اِشکال نیرومندیِ» فیشر و استامپ مهم ترین چالش پیش روی این راهبرد است که به نظر می رسد کارآمدی لازم در دفاع از نمونه های فرانکفورتی را نداشته است.
بازخوانی دیدگاه تامس نیگل درباره معنای زندگی با تکیه بر کارکرد زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تامس نیگل، فیلسوف تحلیلی معاصر، با تکیه بر وجود گرایش و تمایل شدید در انسان ها به هماهنگی با هستی معتقد است که این گرایش پرسشی واقعی را درباره ربط و نسبت انسان ها با هستی پدید می آورد که باید بدان پاسخ داد. زیرا به گمان او اگر بتوان به این پرسش اساسی پاسخ داد می توان معناداری زندگی انسان ها را تبیین کرد و از بی معنایی در زندگی رهایی یافت. او کوشیده با جستجو در دیدگاه های هیوم، کانت، سیجویک، سارتر، نیچه، افلاطون و آموزه های مشترک ادیان، پاسخ این پرسش را بیابد. او با ارزیابی این پاسخ ها هیچ یک از آنها را نپذیرفته و به این نتیجه رسیده که پرسش فوق پاسخ درخوری ندارد؛ در نتیجه، زندگی بی معنا است. در این مقاله، با توضیح دیدگاه نیگل و نقدهای او بر پاسخ های فیلسوفان فوق و ادیان، به چهار مطلب اصلی پرداخته شده است: (1) می توان با توجه به پرسش اساسی او درباره ربط و نسبت انسان با هستی، نظریه ای درباره معنای زندگی ارائه کرد که بر «کارکرد زندگی» انسان استوار است. (2) بر خلاف دیدگاه او، می توان برخی از پاسخ های فلسفی و دینی را پذیرفت. (3) اگرچه با تکیه بر پاسخ های فلسفی و دینی پذیرفته شده می توان کارکرد زندگی نوع انسان در هستی را تبیین کرد، ولی به مدد آنها نمی توان درباره کارکرد زندگی هر فرد انسانی داوری ای انجام داد، زیرا داوری درباره کارکرد زندگی هر فرد انسانی منوط به اتمام زندگی او در این جهان و اشراف کامل بدان است که در توان انسان ها نیست. (4) حتی اگر مانند نیگل پاسخ ها به پرسش از ربط و نسبت انسان با هستی را نپذیریم، باز هم می توان از معنای زندگی انسان ها دفاع کرد، زیرا معنای زندگی هر فرد انسانی لزوماً در گرو پاسخ به پرسش اساسی فوق نیست و با تکیه بر کارکرد زندگی هر فرد انسانی در مجموعه های کوچک تر از هستی که دارای اهداف ارزشمندند نیز می توان از معنای زندگی وی دفاع کرد.
معنای زندگی، عاشقانه ترین جهان ممکن و اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شلنبرگ برای اولین بار در سال 1993 استدلالی با عنوان «اختفای الهی» را علیه خداباوری ارائه کرد. از آن زمان تا کنون استدلال او در کانون نقد و دفاع قرار داشته است. در این نوشتار، که با رویکرد تحلیلی-انتقادی انجام می پذیرد، ضمن تقریر استدلال شلنبرگ، افزون بر مهم ترین نقدهای مطرح شده بر استدلال او، دو نقد متفاوت دیگر بر این استدلال مطرح می شود. یکی از این نقدها از طریق معنای زندگی است. شلنبرگ در رابطه با مزیت ارتباط عاشقانه با خداوند معتقد است که چنین رابطه ای به بهزیستی انسان کمک می کند. او ارتباط شخصی با خداوند را دارای ارزش ذاتی و مهم ترین عامل در معنادار بودن زندگی انسان می داند. اما پرسش اصلی این است که آیا ارتباط شخصی با خداوند، یعنی ارتباطِ آگاهانه، تعاملی و معنادارِ مثبت با او، حقیقتاً مهم ترین عامل در معنادار بودن زندگی انسان است؟ نقد دوم از طریق عدم فعلیت عاشقانه ترین جهان ممکن است. در این نقد بیان می کنیم که هر جهانی را که در نظر بگیریم، می توانیم جهانی عاشقانه تر از آن را نیز تصور کنیم و آن جهان نیز امکان فعلیت دارد. بنابراین، اگر عشق کامل الهی مستلزم فعلیت یافتن عاشقانه ترین جهان ممکن نباشد، پس با تحققِ ناباوریِ قاصرانه نیز سازگار است.
بررسی اِسناد نظریه تکامل برزخی به ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تکامل نفوس پس از مفارقت از بدن یکی از مهم ترین مسائل فلسفی است که در چند دهه اخیر در پرتوی آموزه های دینی مطرح شده است. برخی از محققان و پژوهشگران بر این باورند که در آثار حکما، از جمله ابن سینا، اشارات فراوانی مبنی بر پذیرش تحقق تکامل برزخی و اخروی یافت می شود. ابن سینا در چهار اثر فلسفی خود از تعابیری استفاده می کند که به باور محققان مذکور نمایانگر وقوع حرکت و استکمال در نفوس غیرکامل پس از مفارقت از بدن است. به عقیده ایشان، با التفات به گفتار شیخ، این استکمال قابل تعمیم به تمام نفوس است. پژوهش حاضر، که به روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد انتقادی نگاشته شده است، می کوشد نشان دهد برداشت مذکور حاصل تفسیر متن شیخ در ساحت پیشفرض های این محققان بودهاست، نه در چارچوب اندیشه ابن سینا. او نه اصل تحقّق تکامل نفس مجرد را اثبات می کند و نه امکان آن را، بلکه تنها خواهان اثبات بقا و معاد نفوس غیرکامل است. از این رو عبارات موهم معنای استکمال نفس پس از جدایی از بدن عنصری را باید متناسب با نظام و مبانی کلی فلسفه وی و ناظر به مسئله اصلی او تفسیر و تبیین کرد.
بررسی معناشناسی فضایل و رذایل اخلاقی از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معناشناسی اخلاق از مباحث فلسفه اخلاق است. منظور از معناشناسی اخلاق بررسی و ارائه تعریفی از مفاهیم اخلاقی است که به تبیین حقیقت و تعیین قلمروی محکی مفاهیم اخلاقی می پردازد. این تحقیق به روش تحلیلی و با استفاده از تبیین های عقلانی به این پرسش پاسخ می دهد که معنای فضایل و رذایل اخلاقی و روش فهم آن معانی از منظر علامه طباطبایی چیست؟ علامه رویکرد جامعه شناسانه را برای معناشناسی فضایل و رذایل اخلاقی، به دلیل غیرواقع گرایانه و نسبی گرایانه بودن آن، که سبب هرج ومرج می شود، مردود می داند، و رویکردهای فضیلت مدارانه و آخرت مآبانه را کمال گرایانه تبیین می کند. او هدف رویکرد فضیلت مدار را کمال دنیوی و هدف رویکرد آخرت مآبانه را کمال اخروی می داند. این در حالی است که رویکرد توحیدمحور در معناشناسی اخلاق بر حب الهی برای وصول به خدا تأکید دارد. فضایل و رذایل اخلاقی نزد علامه به صورت مقایسه ای به دست می آیند، پس از سنخ مفاهیم فلسفی اند. از این رو باید به روش مفاهیم فلسفی معناشناسی شوند. به همین جهت، علامه معنای این مفاهیم را به روش مقایسه میان رفتار اختیاری با هدف اخلاق خاص اسلامی که متناسب با ذات انسانی است انتزاع می کند. به نظر می رسد علامه نقش عرف و شهود را در معناشناسی فضایل و رذایل مشخص نکرده است.