مقالات
حوزه های تخصصی:
برهان وجودی از مهم ترین براهین اثبات وجود خداوند است که تقریرهای مختلفی از آن در آثار آنسلم، دکارت، اسپینوزا و لایب نیتس آمده است و معروف ترین ناقدان آن آکویناس و کانت بوده اند. از آنجا که نقد کانت بر این برهان بر مبانی معرفت شناسی او استوار است، در این مقاله سعی بر آن است که جایگاه آن نقد در معرفت شناسی و وجودشناسی کانت روشن شود و معلوم شود که چگونه می توان از آن، فهمی درست و متناسب با آن جایگاه داشت و سپس، در خصوص اعتبار یا عدم اعتبار آن قضاوت کرد.
توجیه معرفت شناختی از دیدگاه ویتگنشتاین متاخر، از مبناگرایی تا زمینه گرایی
حوزه های تخصصی:
از آنجا که ادّعای معرفت بدون ارائة دلیل کافی و وافی بی وجه است، اساس معرفت شناسی معاصر بر این است که بنیان نظام معرفت بشری چیست، و نظام معرفتی بشر از کجا آغاز می شود و به کجا سر می سپارد. از نظر ویتگنشتاین متأخّر، توصیف عالم، بدون وجود تعدادی قضایای مبنایی و یقینی ناممکن است، امّا قطعیّت و یقینی بودن این قضایا به معنای مطابقت آن ها با واقع نیست بلکه به طرز نگرش افراد وابسته است. آنچه برای ما محرز و یقینی است، به وسیلة بازی زبانی ای که فرد در آن شرکت می جوید، معیّن می شود. از این رو، معرفت بشر در کنه خود مبتنی بر اعمال او و دیگر الگوهای منشی رفتار اوست. ویتگنشتاین معتقد است که توجیه و عقلانیت، همواره متّکی به بافت و زمینه است و در فعّالیّت های اجتماعی و بازی های زبانی جای می گیرد و چون نحوه های زندگی، جهان- تصویرها یا جهان بینی ها مختلف اند، شیوه های مختلفی از عقلانیّت نیز وجود دارد. در این نوشتار، نخست با تعریف سه جزئی معرفت، تحلیل ویتگنشتاین از معرفت و وجه تمایز آن با یقین را بیان کرده ایم. سپس با اشاره به ساختار مبانی معرفتی ویتگنشتاین، نشان داده ایم که چرا از نظر وی مبناگرایی برای دفاع از اعتبار نظام معرفتی، قرین توفیق نیست و با جایگزینی نظریّة زمینه گرایی چه تفاوتی در مبانی معرفت و کیفیّت ابتنای معارف دیگر بر آن ها رخ خواهد داد. در پایان، با بررسی نظریّة زمینه گرایی و مسئلة شکّاکیّت و با اشاره به برخی مزیّت های این نظریّه، نشان داده ایم که خود با جایز دانستن روایتی از نسبی گرایی، خالی از نوعی گرایش های شک گرایانه نیست.
فرگه ویتگنشتاین و استدلال زبان خصوصی
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین موضوع هایی که ویتگنشتاین در پژوهش های فلسفی بدان پرداخته است، مسئلة زبان خصوصی است. بنا بر نظر وی کاربر زبان از آن جهت که کاربر زبان است، نمی تواند اندیشه ها، احساس ها و عواطف خود را به زبانی یکسره خصوصی و فردی بیان کند. واژه ها و جمله ها معنایی خصوصی ندارند. برهان زبان خصوصی ویتگنشتاین بر تمایز «صحیح – آنچه صحیح به نظر می آید»، استوار است.
از سوی دیگر فرگه در مقالة اندیشه به سود عینیت معنا استدلال می کند. به نظر وی در بحث از مفهوم «معنا» همواره باید تمایز اندیشه از تصور را پیش چشم داشت. تصور امری کاملاً خصوصی و ذهنی، و با تصویر ذهنی در پیوند است؛ حال آنکه اندیشه، عمومی، عینی و مرتبط با معناست.
ویتگنشتاین در صورتبندی استدلال زبان خصوصی اش از تلقی فرگه از معنا تأثیر پذیرفته است و با این حال، از هستی شناسی افلاطونی فرگه بر کنار بوده است.
در این مقاله نخست مستقیماً به شرح استدلال زبان خصوصی ویتگشتاین خواهیم پرداخت و استدلال را از طریق استدلال تبعیت از قاعده، به عنوان کلید اصلی فهم استدلال زبان خصوصی، صورتبندی خواهیم کرد. در مرحلة بعد استدلال زبان خصوصی را در پرتو تبیین واقع گرایانه از معنا تعبیر خواهیم کرد. در گام سوم، مقاله به شرح برداشت واقع گرایانة فرگه از معنا می پردازد. در نهایت، استدلال زبان خصوصی ویتگنشتاین را با قرائت فرگه ای از معنا مقایسه خواهیم کرد.
تحلیل روش شیخ اشراق در مسئله تبیین
حوزه های تخصصی:
از مهم ترین ارکان نظام های فلسفی، قدرت تبیین گری آن هاست. به گونه ای که این ویژگی می تواند سبب تمایز مکاتب فکری و نظامهای فلسفی از یکدیگر باشد. شیخ اشراق به عنوان یک فیلسوف، آگاهانه در صدد ارائه تبیین های علّی بوده و با بهره برداری از منابع مختلف، تبیین های متنوّعی را در آثارش به نمایش گزارده است. در نگاه روش شناختی به منظومه فکری او پنج دسته تبیین را می توان مشاهده کرد: تبیین های هستی شناختی، تبیین های معرفت شناختی، تبیین های علمی- تجربی، تبیین های کشفی- شهودی و تبیین های قرآنی- کلامی. با توجه به محوریت نور و نوع هستی شناسی تشکیکی شیخ اشراق، تبیین های او نیز یکسان نیست؛ برخی از آنها مراتب طولی، برخی دیگر تبیین های عرضی اند که خود به مجامع و غیرمجامع قابل تقسیم اند. درواقع، الگوی شیخ اشراق در روش شناسی تبیین یک الگوی میان رشته ای است که هم او را از دام مغالطه تحویلی نگری نجات می دهد و هم او را از تناقض گویی مبرّا می کند و هم به تبیین های او خاصیت کارآمدی بیشتری می بخشد.
پاره ای از نوآوری های حکیم رفیعی قزوینی
حوزه های تخصصی:
از حکیم رفیعی قزوینی آثار اندکی باقی مانده است، اما همین اندک مشتمل بر نوآوریهایی است. در این مقاله به پنج نوآوری از این فیلسوف و عارف الهی پرداخته شده است، راجع به این مباحث:
1. در باره معنای کمال الهی در جنب جمال و جلال الهی، که وی برخلاف مشهور آن را نه مجموع جمال و جلال بلکه امری ورای آن دو گرفته و عبارت دانسته است از تمامیت ذات الهی به عینیت ذات و صفات و عینیت خود صفات با هم.
در ذیل همین بحث، حکیم رفیعی تعریفی از جمال و جلال ارائه می دهد که جامع تعریف فیلسوف و عارف است و خود این تعریف نیز خالی از ابتکار نیست.
2. در شرح عبارت «اللهم انی اسئلک بما تجیبنی به حین اسئلک»، که او علاوه بر معنایی که در مرحله اول به ذهن می آید، معنایی ذکر می کند که حکایت از ذهن جوال و نوجوی او دارد.
3. در خصوص نفی ترکیب از ذات الهی و بیان اینکه ترکیب به هر نحوی که باشد، مستلزم امکان است، که او در این مسئله برهانی اقامه می کند و در انتها می گوید که آنچه گفتیم در هیچ کتابی مکتوب نیست.
4. در توضیح این سخن حکما که تأثیر جسمی در جسمی دیگر نیازمند وضع و محاذات است، مراد از وضع و محاذات را نوعی اتحاد و اتصال می داند.
5. در نقد این سخن مشهور که اراده غیر از شهوت است و از همین رو، انسان گاهی چیزی را اراده می کند که متعلق شهوت او نیست و گاهی چیزی را مورد شهوت قرار می دهد که اراده اش بدان تعلق نگرفته است.
عبد؛ استعاره کانونی در انسان شناسی قرآن
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر آن است که از میان استعارات به کارگرفته شده در قرآن کریم برای اشاره به انسان در ارتباطش با خدا، استعاره انسان به مثابه بنده نقشی کانونی و فرهنگ ساز داشته است. مقاله پس از معرفی ارزشِ شناختی استعارات، برای بازشناسی عناصر معنایی عبد، با نگاهی مردم شناختی رابطه عبد و رب را به عنوان یک نهاد اجتماعی می کاود و به تحلیل حوزه معنایی استعاره انسان به مثابه عبد در متن قرآن کریم می پردازد. سپس به چگونگی کاربرد نظام مند این استعاره در ساختمان مفاهیم قرآن و انسجام آن با سایر مفاهیم توجه می کند و در ادامه، ضمن بررسی تحولات معناشناختی این استعاره در سنت اسلامی، به واکاوی پیشینه فرهنگی چنین تلقی از انسان می پردازد.
منجی باوری در گات های زرتشت، همه- سودرسانندگی اشاباوران
حوزه های تخصصی:
فهم نظریه نجات و منجی در آیین زرتشتی و به خصوص در گات های زرتشت، از جمله موضوعاتی است که اوستاشناسان و زرتشت شناسان را همچنان به خود مشغول داشته است. فهم رایج آن است که گرچه باور به آمدن رهاننده یا رهانندگان آخرالزمانی بیشتر ساخته و پرداخته دوره های متأخر مربوط به اوستای جدید است، لیکن در خود گات های زرتشت نیز می توان معنای رهانندگی را از مفهوم «سوشیانت» برداشت کرد. این نوشتار بر آن است که حتی اگر برخی بندهای گات ها ناظر به آموزش و انتظار زرتشت نسبت به آمدن چهره ای نجات بخش در آینده باشند، مفهوم سوشیانت صرفاً و یا عمدتاً معنایی فرجام شناختی ندارد. به همین نسبت، آموزه «فرَشَ» کردن (= نوسازی یا خرّم ساختن هستی) در گات های زرتشت معادل فرجام شناسی، که آن نیز به نوبه خود ریشه در گات ها دارد، نیست. بنابر این، همان گونه که آموزه «فرش» کردنِ گات ها در اوستای جدید به فرجام شناسی تفسیر شد و واژه «فرشکرد» پدید یافت، مفهوم سوشیانت نیز از معنای اولیه ناظر به مزداپرستانِ سود رساننده و نوسازنده هستی به معنای رهاننده(ها)ی آخرالزمانی تحول پذیرفت، گو اینکه تحولِ معنایی مزبور به کمک مفاهیم و باورهایی از خود گات ها صورت گرفته باشد. سوشیانت ها، مطابق گات ها، مزداپرستان نمونه ای همچون خود زرتشت هستند که تلاش دارند با همکاری یکدیگر و با اهورا مزدا همیشه به جهان سود برسانند و آن را «فرش» سازند. البته عملیات سودرسانندگی به هستی و نوسازی جهان توسط اشاباوران (= پیروان اشا / راستی) در یک نقطه پایانی با غلبه آنان بر دروندگان ( پیروان دروج / دروغ) به اتمام و اکمال می رسد. این آموزه، گرچه می تواند با آموزه فرجام شناسی و حتی باور به آمدن کسی چون زرتشت تلاقی پیدا کند، عین و معادل آن ها نیست. سوشیانت ها سودرسانندگان به هستی هستند و شمار آنان به شمار همه اشوان یا اشاباوران.
علیت
حوزه های تخصصی:
احکام راجع به علیت- راجع به اینکه چه چیز علت چه چیز می شود- آن قدر در زندگی ما متداول است که ما متوجة آن نمی شویم. اما چرا یک چیز علت چیزی دیگر می شود؟ چه چیزی یک شیء را علت شیء دیگر می سازد. ما ابتدا باید میان فهم رابطة علیت و فهم آنچه علیت به هم می پیوندد، فرق بگذاریم. این رابطة علیت چیست که علت و معلول را به هم پیوند می دهد؟ این سؤال اول است. اما همچنین می توانیم بپرسیم علت و معلول باید چه نوع هویاتی باشند تا در این رابطه قرار بگیرند؟ به عبارت دیگر، علل و معلولات چه هستند؟ این پرسش دوم است.
عمدة بحث این نوشتار به پرسش اول می پردازد و بخش پایانی نیز به پرسش دوم خواهد پرداخت.