پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت سابق)
پژوهشنامه فلسفه دین سال شانزدهم پاییز و زمستان 1397 شماره 2 (پیاپی 32) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
کلام الهی از پرچالش ترین مباحث کلامی در حوزه ذات و صفات واجب به شمار می رود. آنچه در این مسئله زمینه آرای متعارض را مهیا می سازد تبیین حقیقت کلام الهی است. گرچه دیباچه اختلافات حکما و متکلمان مربوط به اثبات حدوث و قدم کلام الهی است، تفسیر حقیقت کلام واجب و کیفیت تعلق آن اوج تشدید اختلافات و تشکیک آراء محسوب می گردد. علامه دوانی، بر خلاف بسیاری از حکمای متقدم، کلام الهی را مصدر تألیف کلمات و مغایر با علم الهی می داند. دیدگاه دوانی در بحث کلام واجب مورد انتقادات جدی فیلسوف همعصر او، غیاث الدین دشتکی، قرار گرفته است. اشکالات دشتکی بر دیدگاه دوانی منحصر در موردی خاص نیست، بلکه می توان گفت اکثر لوازم و پیامدهای دیدگاه او را در مسئله کلام الهی مانند مبدئیت و قوه، ترسیم تکلم در خیال، عدم صدور عمومیت کلام از عمومیت علم و... مخدوش و مهدوم می داند. این مقاله ابتدا به تبیین دیدگاه دوانی در مواجهه با دیدگاه اشاعره و معتزله می پردازد و سپس، ضمن بیان دیدگاه خاص دوانی، انتقادات دشتکی بر آن را مورد تحلیل و ارزیابی قرار می دهد.
بررسی معنای هستی- خداشناسی در اندیشه هایدگر متاخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مارتین هایدگر در آثار متأخر خود تشریح می کند که متافیزیک به مثابه هستی خداشناسی چگونه با توجه صرف به هستندگان آنها را از یک سو به جهت چیستی یا ذات مورد بررسی قرار می دهد و از سوی دیگر به جهت بودگی و قرار گرفتن در زنجیره علّی ذیل برترین هستنده یا همان خداوند. وی با نگاه نقادانه به ساختار هستی خداشناسی متافیزیک، بر آن است تا تبیین کند که رویکرد هستی خداشناسانه هم سبب از دست رفتن فهم هستی شده و هم در نتیجه آن الوهیت را از جایگاه اصلی خود خارج کرده است. در این مقاله بر آنیم تا معنای هستی خداشناسی را در تفکر هایدگر متأخر بررسی کنیم و بدین منظور در پی آن هستیم که چگونه متافیزیک نزد هایدگر از نگاه همدلانه هستی شناسی بنیادین به رویکرد انتقادی هستی خداشناسی تغییر جایگاه پیدا کرد و آثار دوره گذار و دوره متأخر وی را بدین منظور مورد تأمل قرار می دهیم. در این مقاله با تبیین ساختار هستی خداشناسانه متافیزیک از منظر هایدگر نشان خواهیم داد که چگونه هستی مغفول واقع شده سبب تولد الهیات متافیزیکی شده است.
میراث کانت در تجربه دینی شلایرماخر و نقدی بر تفاسیر موجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث تجربه دینی در میان اندیشمندان مدرن ابتدائاً با طرح احساس وابستگی مطلق از سوی شلایرماخر آغاز شد. چنان که هدف از بحث تجربه دینی در فلسفه دین تحلیلی معاصر ارائه برهانی تجربی برای اثبات وجود خداوند است، بسیاری از پژوهشگران انتظار داشته اند احساس وابستگی مطلق شلایرماخر نیز در خدمت همین هدف متافیزیکی یا هستی خداشناختی بوده باشد. آیا این انتظار و تفاسیر حاصل از آن با آنچه خود شلایرماخر گفته است همخوانی دارد؟ برای روشن سازی این مطلب از روشی تاریخی و هرمنوتیکی در این مطالعه استفاده کرده ایم. کاربرد روش تاریخی ما را به تأثیرپذیری شلایرماخر از کانت رهنمون می شود، به طوری که خواهیم دید اکثر مفاهیم مورد استفاده او عملاً مفاهیم کانتی هستند. کاربست روش هرمنوتیکی نیز به ما امکان می دهد تا احساس وابستگی مطلق را در پرتو الهیات شلایرماخر به مثابه یک کل و همچنین مفهوم دین نزد کانت را در نظام فلسفی کانت به مثابه یک کل مورد توجه قرار دهیم. در پرتو به کارگیری این روش ها، معلوم می شود که تفسیر هستی خداشناختی از تجربه دینی نزد شلایرماخر یا همان احساس وابستگی مطلق تفسیر قابل قبولی از متن گفته های شلایرماخر نیست. او صرفاً توصیفی از خود آگاهی ارائه کرده که به مثابه توصیف امکان تبدیل شدن به برهانی برای اثبات وجود خدا را ندارد.
بررسی مسأله «نجات» در اندیشه غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ماهیت «نجات»، نحوه حصول و مراتب آن، و تعیین قلمرو اهل نجات از جمله مباحث اساسی است که عالمان و متکلمان ادیان در مقام پاسخگویی بدان برآمده اند. غزالی دیدگاه خود درباره نجات را بر یک سری مبانی کلامی اشاعره، مبنای خود در باب تأویل و اندیشه عرفانی اش استوار می سازد. بر اساس مبانی اشاعره نمی توان به رابطه ای ذاتی و ضروری میان عمل و جزای عمل معتقد بود و نجات و هلاک اخروی را معلول اندیشه و عمل فرد دانست. در عین حال، به گفته غزالی، در این جا سببی پنهان وجود دارد که تنها به مدد نور استبصار قابل کشف است. وی آخرت را باطن دنیا می داند و می کوشد از نعمات و عذاب های اخروی تبیینی عارفانه نیز ارائه دهد. همچنین، او قائل است که به استناد ظواهر اخبار، ایمان شرط ضروری نجات است، و نجات نهایتاً نصیب تمامی مؤمنان خواهد شد. اما آنچه شمول اهل نجات را توسعه می دهد این است که در حصول ایمان به مثابه تصدیق قلبی، به هیچ وجه، نحوه تحقق آن موضوعیتی ندارد. به علاوه، تعیین قلمرو ایمان فِرَق مختلف مسلمان بر مبنای تأویل ناظر به مراتب پنجگانه وجود، از سعی غزالی بر بسط قلمرو نجات حکایت دارد. هرچند او در معرفی فرقه ناجیه و تعیین مصداق زندیق امت اسلام از تعصبات عقیدتی خود متأثر است.
تبیین نهایی و موجود ضروری؛ طرح و بررسی دیدگاه تیموتی اکانر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تبیین را پاسخ به پرسش از چرایی اشیاء تلقی می کنند، و تبیین نهایی پاسخ به این پرسش است که چرا اساساً چیزی وجود دارد در عوض این که هیچ چیز نباشد؟ در این مقاله، پس از ذکر توضیحاتی درباره تبیین و تبیین نهایی، اهمیت تبیین نهایی تشریح می گردد، و پس از آن نشان خواهیم داد که جست وجوی تبیین نهایی در علوم طبیعی، علی الاصول، بی نتیجه خواهد بود. نهایتاً تقریری از تبیین نهایی مبتنی بر وجود یک موجود ضروری ارائه خواهد شد. در تمامی این فرایند، بحث را ناظر به موضع تیموتی اکانر، متافیزیک دان برجسته معاصر، پیش خواهیم برد و آرای او را درباره مسائل مذکور تشریح می کنیم. تلاش در جهت نشان دادن اهمیت تبیین نهایی و ارائه الگویی برای آن مبتنی بر برهان کیهان شناختی از ویژگی های بارز دیدگاه اکانر است. از نظر او وجود زنجیره ممکنات هنگامی تبیینی کامل پیدا می کند که نهایتاً مبتنی بر وجود موجودی ضروری شود. اکانر برای گریز از ضروری انگاری ممکنات، از نظریه اختصاصی خود در زمینه علیت عامل استفاده می کند و دارای اراده بودن موجود ضروری را مجرای ورود گزینه های بدیل در فرایند آفرینش ممکنات در نظر می گیرد. مباحث اکانر در این موضوع حاوی نکات بدیع و قابل استفاده است، هرچند همه وجوه آرای او نیز قابل پذیرش نیست. به طور خاص، تصویر فعل ارادی که اکانر ارائه می دهد در این مقاله مورد پذیرش قرار نگرفته است.
تلقی ابن سینا از معنای سلبی صفات واجب تعالی در مقایسه با اریوگنا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از نظر آریوگنا اسناد صفات به خداوند به معنایی که برای مخلوقات به کار می رود نادرست است، اما اسناد آنها به خداوند به معنایی فراتر از آنچه برای مخلوقات به کار می رود بدون اشکال است، زیرا خداوند از سویی علت مخلوقات است و صفات مخلوقات در نهایت از سوی خداوند است، و از سوی دیگر نسبت به آنها تعالی دارد. از آنجا که آریوگنا صفات را توأمان از خداوند سلب و اثبات می کند می توان نظریه او را نظریه سلبی ایجابی دانست که سلب صفات در آن به دلیل برتری خداوند نسبت به مخلوقات است. نظریه ابن سینا نیز درباره صفات خداوند نظریه سلبی ایجابی است. البته نگاه ابن سینا به سلب و ایجاب صفات متفاوت است. او معتقد است که خداوند واجد صفت وجود وجوب است و بقیه صفات خداوند به سلب یا اضافه باز می گردد. از نظر ابن سینا سلبی یا ایجابی بودن ظاهری صفات مهم نیست و تحلیل نشان می دهد که یک صفت سلبی ظاهری می تواند در واقع ایجابی باشد یا بالعکس. این تحقیق نشان می دهد که دیدگاه آریوگنا تعارضی با بیان ناپذیری خداوند ندارد، اما دیدگاه ابن سینا در تعارض با این مسئله است.
نقش دیگری نزد یوهانس اکهارتوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه «دیگری» و نوع ارتباط با آن یکی از مسائل مهم فلسفه است. در این مقاله سعی می شود با این مسئله جدید به بازخوانی افکار یوهانس اکهارتوس، فیلسوف عارف متعلق به قرون وسطی بپردازیم، تا ضمن بررسی چگونگی مطرح شدن «دیگری» در اندیشه ای عرفانی، به این پرسش پاسخ گوییم که چگونه فیلسوفی در اواخر قرون وسطی می تواند برای انسان معاصر سخنی برای گفتن داشته باشد و او را در پاسخ به مسائلش یاری رساند. در این پژوهش نشان داده می شود که چگونه نوع نگاه اکهارتوس به «خود» موجب اهمیت یافتن «دیگری» در اندیشه وی می شود. در ادامه ضمن تبیین ویژگی های «دیگری» و تقسیم آن به «دیگری» حقیقی و «دیگری» موهوم، نوع ارتباط فرد با هر یک از آنها بررسی می شود. آنچه برای اکهارتوس اهمیت دارد ارتباط با «دیگری» حقیقی است که برای او عبارت است از ذات الوهیت. لیکن ارتباط با او از طریق شناخت فلسفی ممکن نیست، لذا وی چگونگی این ارتباط را از طریق مفاهیمی عرفانی چون عشق، تبتّل، پسر خدا شدن و... توضیح می دهد. در نهایت ملاحظه می شود چگونه فرد از طریق یکی شدن با ذات الوهیت از طرفی به خودشناسی می رسد و از طرف دیگر ذات الوهیت اعمال و ارتباط او با دیگران را هدایت می کند.
بازخوانی اصول انسان شناختی در نظریه ی معاد جسمانی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارائه تصویر فلسفی از معاد جسمانی از ابداعات فلسفی ملاصدرا است. او این نظریه را در کتب الشواهد الربوبیه، المبدأ و المعاد، الحکمه المتعالیه، زاد المسافر، مفاتیح الغیب و العرشیه در قالب 6 الی 12 اصل تبیین کرده است. با بررسی دقیق اصول درمی یابیم که بعضی از آنها متضمن چند اصل دیگر هستند که به آنها اشاره نشده است. با احصاء تمامی اصول، به بیش از صد و پنجاه اصل خداشناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و وجودشناختی دست می یابیم. در این نوشتار اصول انسان شناختی ملاصدرا در قالب 53 اصل بعید و 35 اصل قریب بازخوانی و استخراج شده است. همچنین اصول قریب ملاصدرا در قالبی جدید ذیل یک دسته بندی چهارگانه قرار گرفته است: (الف) اصول ناظر بر ارتباط نفس و بدن در معاد: بر این همانی نفس و بدن اشاره دارند؛ (ب) اصول ناظر بر صور خیالیه حاضر در معاد: بر خیالی بودن معاد جسمانی و جسم خیالی اشاره دارند؛ (ج) اصول ناظر بر تمایزات نفوس انسانی حاضر در معاد: بر کیفیتِ متمایز معاد نفوسِ متفاوتِ از هم اشاره دارند. (د) اصول ناظر بر حرکت جوهری و مرگ (پل عبور از عوالم): بر کیفیت عبور از عوالم و ورود بر معاد اشاره دارند.
لوازم عقلانی اقبال به فلسفه تطبیقی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه تطبیقی دین می تواند به عنوان رویکردی جدید در مطالعات فلسفی دین در نظر گرفته شود. در این رویکرد، ارزیابی عقلانی باورهای دینی، نه از یک منظر، بلکه از منظرهای مختلف تطبیقی امکان پذیر است. در واقع، فلسفه تطبیقی دین برای ما این امکان را فراهم می سازد تا باورهای دینی خود را از نگاه عقلانی دیگران، و اعتقادات دینی دیگران را از نگاه عقلانی خود بنگریم. نتیجه اقبال به چنین رویکردی ممکن است اصلاح، ابطال، تعمیق یا اثبات درستی باورهای دینی ما یا دیگران باشد. این نتیجه ممکن است برای دین داران گوارا یا ناگوار باشد، اما فیلسوفان دین باید نتایج و لوازم معرفتی اقبال به فلسفه تطبیقی دین را بپذیرند. یعنی اگر نتیجه اقبال به مطالعه تطبیقی فلسفی در باورهای دینی منجر به ابطال یا اصلاح بنیادی در باورهای دینی ما باشد، ما باید به طریق عقلانی و شجاعانه این نتیجه را بپذیریم و به اصلاح یا کنار گذاشتن باورهای دینی مورد نظر اقدام کنیم. در واقع از آنجا که فلسفه دین در صدد ارزیابی عقلانی گزاره های دینی است، اقبال به فلسفه تطبیقی دین ممکن است نگرش عقلانی ما را به دین و سنت دینی خودمان یا دیگران به چالش بکشد و بخشی از باورهای دینی ما یا آنها را از حجیت معرفتی ساقط کند.
بررسی پاسخ خداباوری گشوده ی ویلیام هاسکر به مسئله تقدیرگرایی الهیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویلیام هاسکر یکی از چهره های مهم خداباوری گشوده است. شاخصه خداباوری گشوده انکار معرفت پیشین خداوند به افعال اختیاری آینده انسان است. هاسکر تحلیل خاصی از اراده آزاد ناتعین گرایانه در ذهن دارد و برای دفاع از این مفهوم دست به تعدیل مفهوم علم مطلق الهی می زند و از این طریق استدلال تقدیرگرایی الهیاتی را به استدلالی به نفع ناسازگاری اختیار و معرفت پیشین تبدیل می کند. او با ارائه تحلیل خاص خودش درباره تمایز واقعیات سخت/نرم، دفاع از اصول استلزام قدرت، و نفی قدرت عام نشان می دهد معرفت پیشین خدا مستلزم آن است که انسان نتواند قدرت ترک فعلی که خدا بدان علم دارد را داشته باشد. در این صورت یکی از لوازم اصلی اراده آزاد ناتعین گرایانه یعنی اصل امکان های بدیل (PAP) محقق نخواهد شد، و این مستلزم نقض اختیار انسان است. اما مثال نقض هری فرانکفورت تقریری را که هاسکر از PAP ارائه کرده ابطال می کند، و به همین دلیل رویکرد گشوده هاسکر با مشکل مواجه است.
بررسی رابطه روش کمی و ریاضیاتی در علم با الهیات مسیحی در قرون وسطای متاخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین ویژگی های علم نوین روش کمّی و ریاضیاتی آن است. باور رایج این است که این مبنای علم نوین در قرن شانزدهم و در انقلاب علمی به همراه خود علم نوین به وجود آمده است، لکن بررسی های تاریخی حاکی از آن است که روش کمّی علم نه در بحبوحه ظهور علم نوین در انقلاب علمی، بلکه در منازعات الهیاتی قرون وسطای متأخر متولد شد. این نکته از جهت روشن کردن رابطه ای که علم و دین در طول تاریخ مغرب زمین داشته اند حائز اهمیت است. شواهدی حاکی از آن است که متألهان مسیحی، با انگیزه های الهیاتی، مسائلی را مطرح کردند که بستر مناسبی را برای پیدایش تجربه گرایی به وجود آورد. در نوشتار حاضر عوامل پیدایش روش کمّی را در قرون وسطای متأخر و در میان متألهان مسیحی مورد بررسی قرار خواهیم داد. از خلال این بررسی آشکار خواهد شد که در این عصر سه عامل مهم که با انگیزه های الهیاتی همراه بودند در به وجود آمدن روش کمّی موثر واقع شدند: توجه به نورشناسی با انگیزه های الهیاتی، افلاطون گرایی در الهیات، و وجود انگیزه الهیاتی در استفاده از ریاضیات. در ضمنِ این تحلیل، رابطه تجربه گرایی و الهیات مسیحی در قرون وسطای متأخر روشن خواهد شد.
نقد و بررسی نظریه تداخل وجودی واجب و ممکن با توجه به معنای صحیح غیرمتناهی بودن حق متعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تداخل واجب در ممکن یکی از نظریات نوپدیدی است که در صدد توجیه رابطه میان حق با ماسوای خویش است. اما به نظر می رسد که این دیدگاه خالی از برخی مناقشات نباشد. آیا لازمه قبول نامحدود بودن حق متعال آن است که خداوند را به وجهی عین اشیاء دیدگاه رایج در تبیین وحدت شخصی وجود یا به وجهی داخل در اشیاء بدانیم دیدگاه استاد فیاضی یا این که ترسیم سومی هم از رابطه میان حق و خلق متصور است؟ این نوشتار بر آن است تا کاستی های نظریه تداخل وجودی واجب و ممکن را نمایان ساخته، سپس به تبیین دیدگاه سومی در این میان بپردازد که به نظر می رسد دیدگاه صواب و متّخذ از تعالیم عقلانی وحی همین نگاه سوم به رابطه خالق و مخلوق خواهد بود، که در عین پذیرش عدم تناهی و غیرمقداری بودن حضرت حق تعالی، نافیِ هر گونه تداخل و عینیت میان واجب و ممکن است. در این دیدگاه مشخص می شود که چون خداوند سبحان از هر گونه حدّ و مقدار منزه است، اصلاً هیچ موطنی را (ولو به نحو نامحدود) پر و اشغال نمی کند تا لازمه اش تزاحم وجودی خداوند با اشیاء دیگر باشد. پر و خالی کردن و تزاحم وجودی میان خالق و مخلوق زمانی متصور است که حق تعالی همسنخ با مخلوقات محدود و قابل زیاده و نقصان فرض شود، در حالی که خداوند سبحان به هیچ روی همسنخ با مخلوقات نیست. لذا در این نگاه، بدون هیچ محذوری هم وجود محدود اشیاء و هم وجود مُعرّای از حد و عِد ذات اقدس اله مورد تصدیق قرار می گیرد.