پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت سابق)
پژوهشنامه فلسفه دین سال پانزدهم پاییز و زمستان 1396 شماره 2 (پیاپی 30) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
در بیشتر آثار علامه طباطبایی، نظریه معناشناختی غالب همان «دیدگاه اثبات بلاتشبیه» است. اما چنین به نظر می رسد که در این آثار، یک مدل واحد از دیدگاه اثبات بلاتشبیه ارائه نمی گردد، بلکه دست کم سه مدل متفاوت را می توان تمییز داد: (الف) مدل طولی بودن اصل معنا با قطع نظر از خصوصیات مصادیق، (ب) مدل طولی بودن اصل معنا از حیث بیان مصادیق، (ج) مدل متواطی اصل معنا از حیث غرض و کارکرد مشترک. در این مقاله سعی می شود به تبیین و تحلیل هر مدل، بر اساس نظرات خاص علامه طباطبایی بپردازیم، و برای هر مدل مصادیقی را از آثار ایشان استخراج و تحلیل کنیم. گرچه دیدگاه اثبات بلاتشبیه مزایایی دارد و زبان طبیعی و مفاهیم حاکی از این زبان را، که ناظر به قلمروی متناهی است، تعالی می بخشد و درباره خداوند به کار می گیرد، در عین حال انتقاداتی بر این دیدگاه وارد است که باید به آنها توجه کرد.
استدلال اخلاقی علیه وجود خدا؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گرچه در سنت فلسفه دین استدلال اخلاقی بر وجود خدا موضوعی شناخته تر است، در دهه های اخیر فیلسوفان خداناباور به طرح استدلال اخلاقی علیه وجود خدا نیز پرداخته اند. این استدلال دست کم به پنج شکل متفاوت صورت بندی شده است: (1) استدلال از طریق مسئله شر، (2) استدلال از طریق نقد باخودبیگانگی، (3) استدلال از طریق خودآیینی، (4) استدلال از طریق نقد مصلحت اندیشی، و (5) استدلال از طریق آموزه های غیراخلاقی ادیان. برخی از این صورت بندی ها را می توان استدلال اخلاقی نظری علیه وجود خدا و برخی دیگر را استدلال اخلاقیِ عملی علیه وجود خدا شمرد. استدلال های اخلاقی نظری علیه وجود خدا بر شواهدی اخلاقی تمرکز دارند که نشان می دهند خدایی در کار نیست و خداباوری کاذب است، در حالی که استدلال های اخلاقیِ عملی نشان می دهند باور به وجود خدا مانع زندگی شکوفای اخلاقی و دستیابی به غایت آن است یا حتی موجب اعمال غیراخلاقی می شود. در پایان مقاله، نتیجه می گیرم که هیچ یک از صورت بندی های استدلال اخلاقی علیه وجود خدا به نتیجه مطلوب خود نمی رسد. با این حال، توجه به آنها حاوی درس های اخلاقی مهمی برای خداباوران است.
بررسی دیدگاه راجر تریگ درباب التزام دینی و عقلانیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
التزام دینی و ربط و نسبت آن با عقلانیت از مباحث مهم فلسفه دین است. راجر تریگ از اندیشمندان معاصری است که این مسئله را محور توجه خود قرار داده است. در این مقاله ما دیدگاه او در خصوص سرشت التزام و ربط و نسبت آن با باور، معنا، توجیه و عقلانیت را از نظر گذرانده ایم. او با تعریف خاصی که از التزام ارائه می دهد، آن را مبتنی بر دو مؤلفه می داند: یکی باور گزاره ای و دیگری تعهد شخصی بدان. از آنجا که تریگ مؤلفه اول التزام را اساسی و بنیادین می داند، تمرکز مقاله نیز بر همین مؤلفه است. تریگ بر اساس مؤلفه اول، واقع گرایی و نقد نسبی انگاری را از لوازم حقیقی التزام می داند و در همین راستا به نقد ناواقع گرایی و نسبی انگاری در این حوزه می پردازد. او از جمله علل گرایش به نسبی انگاری در حوزه دین را تلاش ویتگنشتاین متأخر در واکنش به پوزیتیویسم منطقی می داند که منجر به جدایی و تمایز دین از علم شد. تریگ ضمن نقد این جریان فلسفی، می کوشد تا پیامدهای آن را نیز نشان دهد. او با تأکید بر زبان به عنوان امری که تبلور حقیقت است و ارتباط را امکان پذیر می کند و نیز تأکید بر سرشت مشترک بشر به مقابله با نسبی انگاری مفهومی می پردازد و راه را برای عقلانیت التزام می گشاید. مقاله در پایان نشان می دهد که اگرچه تریگ در نقدهایش به موفقیت هایی دست یافته است، به نظر می رسد جنبه ایجابی بحث او فاقد استحکام و دقت کافی است.
زبان تمثّلی وحی از نگاه غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
غزالی، به عنوان یکی از اندیشمندان بزرگ جهان اسلام، نظریه های مهمی در بحث زبان دین ارائه کرده است. او با توجه به مبانی وجودشناختی و معرفت شناختی و رویکردهای کلامی و عرفانی، به مسئله زبان وحی پرداخته است. مهم ترین اثر غزالی که به طور جامع به فهم قرآن اختصاص دارد جواهر القرآن است. غزالی در این اثر، که متعلق به دوران عرفان گرایی اوست، به صورت گسترده ای به فهم باطن قرآن و گذر از ظاهر آن پرداخته است. او با اتکا بر تبیین مخصوصی از ماهیت وحی و نیز با استناد به نظریه تطابق عوالم وجود سعی می کند نشان دهد که وحی چگونه و طبق چه ضوابطی تنزل می کند و حقایق عالم ملکوت چگونه در عوالم پایین تر تمثل می یابند. در گام بعد نشان می دهد که راسخان در علم باید طبق چه میزان و معیاری به درک مقاصد آن نائل آیند. این نظریه که باید آن را نظریه زبان تمثلی وحی نامید، با هیچ یک از نظریه های فیلسوفان دین در باب زبان دین یکسان نیست.
بررسی تحلیلی تأثیر و جایگاه هیوم در نظام فلسفی دی. زد. فیلیپس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دی. زد. فیلیپس یکی از فیلسوفان سرشناس در حوزه ناواقع گرایی زبان دین است. او بسیار تحت تأثیر هیوم بوده و معتقد است هیوم توانسته در سه مرحله براهین خداشناسی را مخدوش کند. اگرچه او این نقدها را موفق می داند، با تمسک به هرمنوتیک تأمل معتقد است که می توان از هیوم فراتر رفت و به تأمل در مفاهیم دینی پرداخت. او از این طریق راه خود را از طرفداران هرمنوتیک سوءظن و احیاء جدا می کند. فیلیپس معتقد است برای فهم دین باید به تأمل فلسفی درباره مفاهیم دینی پرداخت و به سبک زندگی دین داران توجه داشت. اما بر خلاف ادعای خودش، تفاسیرش از آموزه های دینی مثل وجود خدا، دعا و جاودانگی مطابق باور دین داران نیست و با نظر آنها فاصله زیادی دارد. به علاوه وی به انواع تقریرهای برهان نظم توجه ندارد و لذا بررسی های او در این زمینه ناقص است. در نهایت می توان گفت، اگرچه وی سعی کرده در برابر پوزیتیویست ها به مخالفت برخیزد، ولی نظام فلسفی او به گونه ای نیست که بتواند از معیارهای آنها فراتر رود.
ایمان گرایی رازوارِ هیوم؛ با ابتنا به تفسیری متفاوت از دیدگاه او در باب مسئله شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با تدقیق در آثار دیوید هیوم، مشخص می شود هدف او از تبیین مسئله شر همان هدفی است که در سراسر فلسفه دینش دنبال می کند، یعنی حمله به الهیات طبیعی و معرفی کردن آن به عنوان امری فاقد وجاهت معرفتی و غیرنظام مند. بنابراین، خلاف آنچه در بیشتر تقریرها بیان شده، دایر بر این که هیوم با بیان مسئله شر قصد دارد استدلالی علیه وجود خدا بیاورد، هدف هیوم حمله به این ادعای الهیات طبیعی است که گزاره های دینی عقلاً غیرقابل اثبات اند، نه آن که این گزاره ها کلاً مردود باشند؛ یعنی به لحاظ معرفت شناختی آنها را بیرون از محدوده شناسایی انسان می داند، نه آن که به لحاظ وجودشناختی فاقد هستی باشند. بر همین اساس، در این جستار با پژوهشی کتابخانه ای، به دنبال آن هستیم که با نشان دادن دو گونه شاهد، که یکی اذعان صریح به امکان وجود علتی برای نظم موجود در جهان در متن آثار هیوم (پایان هر دو کتاب تاریخ طبیعی و گفتگوها) است، و دیگری راه حل هایی است که هیوم برای مسئله شر ارائه می دهد، مشخص گردد تقریر مشهور از مسئله شر او، که استدلالی علیه وجود خدا قلمداد می گردد، با در نظر گرفتن متن آثار وی چندان صحیح نیست. بنابراین لباس الحاد را از تن هیوم درمی آوریم و او را به نوع خاصی از ایمان گراییِ قریب به رازوارگی ملبس می کنیم.
الهیات طبیعی و رابطه علم و دین از منظر پلانتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الهیات طبیعی فهمی الهیاتی است که مستقل از حقایق وحیانی و تنها از طریق معارف بشری در پی ارائه دلیلی موجّه برای باور به وجود خداوند است. الهیات طبیعی همواره به عنوان حلقه ارتباط همدلانه میان علم و دین مورد توجه بوده است. زیرا اگر منظور از دین حقایق وحیانی و منظور از علم مجموعه معارف بشری است، الهیات طبیعی را می توان همواره تبلور تلاش خداباوران برای برقراری گونه ای ارتباط میان دین و معارف بشری دانست. آیا چنین شیوه ای اعتبار دارد و در صورت اعتبار آیا ضرورت نیز دارد؟ پلانتینگا در این خصوص دو دیدگاه متفاوت را در حیات فکری خود برگزیده است. او در دیدگاه اول نه تنها الهیات طبیعی را غیرضروری بلکه آن را همچون الحاد طبیعی بی اعتبار می خواند، و در عین حال با تشبیه باور به وجود خدا به باور به دیگر اذهان بر عقلانیت آن تأکید می کند. اما در دیدگاه دوم، علی رغم تأکید بر نفی ضرورت الهیات طبیعی، آن را به لحاظ معرفتی معتبر می داند و کارکردهایی را برای آن برمی شمارد.
اخلاقِ حرمتِ حیات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اخلاق حرمت حیات پرورده آلبرت شوایستر حامی صورت های مختلف حیات اعم از بشری و غیربشری است و بر حفظ و حرمت به حیات تأکید دارد. از سوی دیگر، آرتور شوپنهاور معتقد به انکار حیات و کناره گیری از آن است. این مقاله به ربط و نسبت بین اخلاق حرمت حیات و اندیشه های شوپنهاور می پردازد. از سویی حرمت حیات مبتنی بر اراده معطوف به حیات و تأکید بر تجربه های انضمامی و جزئی است که نشان از مشابهت با و تأثیرپذیری از مبانی متافیزیکی و روشی شوپنهاور دارد. اما از سوی دیگر آلبرت شوایتسر، مبدع اخلاق حرمت حیات، با تفسیری پویا از مفاهیم شوپنهاوریِ «اراده معطوف به حیات» و «کنارگیری»، و تأکید بر «اراده معطوف به محبت»، بر خلاف شوپنهاور راه به تأیید حیات و تأکید بر حفظ و حرمت حیات می برد. انگیزه های خاص الهیاتی او در این میان قابل مشاهده اند. بنابراین این دو اندیشمند در مبادی اخلاقی و اخلاق هنجاری و نیز در ابتنای زندگی و عمل خود بر نظریه هایشان کاملاً متفاوت اند. از سویی تأثیر مبادی مسیحی شوایتسر بر اخلاق حرمت حیات و از سوی دیگر تأثیر پیشینه روانی شوپنهاور بر بدبینی او به جهان و در نتیجه انکارش در باب حیات مشهود است.
تقریرهای مختلف از برهان محقق اصفهانی در اثبات وجود خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیخ محمدحسین غروی اصفهانی بر وجود خداوند استدلالی را اقامه کرده است که در در زمره براهین وجودی و صدیقین به شمار می رود. این برهان، در میان اندیشمندان معاصر، طرفداران و منتقدان جدی داشته و در مجموع پنج تقریر برای آن بیان گردیده است. در مقاله پیش رو، تقریرهای پنجگانه ای که برای برهان ایشان بیان گردیده است، در سه محور کلی مورد بررسی واقع شده است: محور اول، مفهوم واجب الوجود از این جهت که مفهومی ذهنی است؛ محور دوم، مفهوم واجب الوجود از این جهت که از امری ورای خود حکایت می نماید؛ و در نهایت، حقیقت واجب الوجود یا موجود بذاته در خارج. بعد از بیان هر تقریر، همخوانی آن با بیان محقق اصفهانی مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت بین تقریرهای مختلف از جهت همخوانی با متن کلام ایشان داوری انجام شده است. نتیجه نهایی که در این مقاله گرفته می شود این است که تقریر برهان بر اساس محور دوم تنها تقریری است که با ابیات محقق اصفهانی همخوانی دارد.
ارزیابی دیدگاههای الحادی داوکینز در کتاب «پندار خدا»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ریچارد داوکینز در پندار خدا، به تفصیل، به نفی خدایی که ناظم منظومه های طبیعی است پرداخته است. البته او در این کتاب، به اجمال، به نفی خدایی که اجابت کنندهٔ دعا، معجزه گر و همه توان در عینِ همه دانی نیز پرداخته است. بحث داوکینز در نفی خدای ناظم دارای سه مفهوم اصلی است: انتخاب طبیعی، پیچیدگی و احتمالِ ناچیز. او به هنگام قرار دادنِ «انتخاب طبیعی» به جای خدای ناظم، به جای نقد علمی این نظریهٔ پرطرفدار که از انتخاب طبیعی به عنوانِ طریقِ الهیِ خلقت یاد می کند، صرفاً با تمسخر از کنار این نظریه می گذرد. و در بحث از «پیچیدگیِ» خدای ناظم، دچار مغالطهٔ اشتراک لفظی می شود. همچنین او در بحث از پذیرفتنی یا قابل انکار دانستنِ آنچه واقعیتِ آن «احتمال ناچیزی» دارد نیز در کتاب خود به تناقض گویی می افتد. در این مقاله علاوه بر مطالب فوق، نشان داده خواهد شد که مهم ترین استدلال های داوکینز از مدت ها قبل از طرح آنها توسط او، در کتب اهل کلام، پاسخ های درخور تأملی یافته اند. اما داوکینز بدون انتقاد از آن پاسخ ها، در حقیقت بدون این که خود متوجه باشد، بحث خود در وجود خدا را ناتمام رها کرده است. در ضمن در مقاله حاضر قرائنی حاکی از جانبدارانه بودن پژوهش داوکینز در پندار خدا ارائه خواهد شد.
بررسی تقریرهای نظری و عملی برهان اخلاقی بر وجود خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
براهین اخلاقی اثبات وجود خدا که از مقدماتی با محتوای تجربه و اندیشه اخلاقی صورت یافته اند، به برهان اخلاقی عملی و نظری تفکیک می شوند. کانت نخستین بار از راه عقل عملی و با استناد به این که اخلاق اساساً یک تعهد عقلانی است، فرض وجود خداوند را برای تحقق خیر برین که غایت حیات اخلاقی انسان است ضروری شمرد. در نظر منتقدان، این برهان از حیث سازگاری درونی خودمتناقض و از اثبات وجود خارجی خداوند ناتوان است. از این رو، برخی شارحان کانت تلاش کرده اند از راه اثبات عینیت ارزش های اخلاقی برهانی نظری بر وجود خدا شکل دهند. ایشان مدعی اند رفتار اخلاقی انسان ها در ادوار مختلف مبتنی بر وجود پاره ای ارزش های اخلاقی عام، جهان شمول و آفاقی است که صرفاً با در نظر گرفتن وجود خدایی یگانه قابل تبیین است. کسانی نیز تلاش نموده اند با اصلاح چهارچوب کلی برهان اخلاقی کانت و از راه عقلانیت عملی اخلاقی زیستن، استدلالی خداگرایانه بر مبنای اخلاق شکل دهند. در نظر ایشان، پذیرش مرجعی مقتدر و نامتناهی در رأس نظام اخلاقی در مقایسه با نظریه های رقیب، به لحاظ عملی و در فرایند تصمیم سازی اخلاقی، سودمندتر است. در این مقاله به روش توصیفی تحلیلی ضمن تحلیل انتقادی برهان اخلاقی کانت، تلاش های صورت یافته در جهت اصلاح این برهان، که عموماً به دو گونه تقریر نظری و عملی انجامیده است، بررسی و نقد می شود.
استیفای عوامل مهجوریت ایده «ترادف مفهومی» در باب صفات الهی (با تأکید بر آثار ابن سینا و شیخ احسائی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایده سینوی در باب ترادف مفهومی صفات ذاتی ایزد متعال شاذترین نگاه در باب اوصاف ذات احدی محسوب می شود. طبعاً این رخداد معلول برخی دلایل علمی و عوامل غیرمعرفتی است، که پژوهش پیشِ رو عهده دار گردآوری و تبیین آنهاست. عدم ارائه استدلال قیاسی به سود این مدعا در آثار مشهور سینوی، عدم طرح نظریه در اشارات و تنبیهات، بی توجهی شارحان آراء بوعلی به اصل نظریه، گزارش های ناقص اندک ناقدان ایده «ترادف»، خوانش کلامی از کلمات شیخ، و تقلیل نظریه وی به اتحاد مصداقی صفات، همگی عوامل مستند مهجوریت ایده سینوی در باب مفاهیم اوصاف الهی به شمار می آیند. اما نقدهای پررنگ صاحب أسفار بر ایده «ترادف» بستر مناسبی برای اطلاع اجمالی متأخران، از آن نظریه، فارغ از شناخت قائل آن فراهم ساخت. در این میان، احمد احسائی از ایده «ترادف» استقبال کرد و با تمهیدات بیشتری به تبیین دقیق تر آن نظریه و دفع انتقادات صدرایی همت گمارد. احسائی همچنین در جهت تطبیق ایده «ترادف» با آموزه های شیعی تلاش شایانی نمود، اما به دلیل مهجوریت مکتب فکری وی در محافل علمیِ رسمی و نیز برخی نقود تخریبی اندیشمندان متأخر بر آراء او، به فاصله اندکی، مجدداً ایده مزبور به دست فراموشی سپرده شد.