پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت سابق)
پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت) سال دهم بهار و تابستان 1391 شماره 1 (پیاپی 19) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر، بر اساس تحلیل آرای ملاصدرا و طرح مباحثی چون چیستی وهم و چرایی تأثیر آن در ایجاد خطای ذهن، نشان می دهد که از دید صدرا، انسان اندیشندة محض نیست و باورهای انسان را نباید مطلقاً از مقولة افعال ارادی او دانست. به عبارت دیگر، در تحقّق باورهای انسان، عوامل معنوی نیز ـ که فراتر از امور طبیعی بوده و برای انسان ملموس نیستند، اما پیوسته در تعامل با انسان اند ـ نقش مهمی ایفاء می کنند. ملاصدرا، این تأثیر را به هنگام بحث دربارة قوة وهم، به دقّت مطرح کرده است. این در حالی است که فیلسوفان بزرگ دیگری چون ابنسینا و سهروردی نیز، همانند ملاصدرا، منشأ خطای ذهن یا به عبارتی نفوذ شیطان در انسان را از طریق قوّة واهمه تصویر کرده اند.
فاعل معجزه از دیدگاه قاضی عبدالجبّار معتزلی و ریچارد سویین¬برن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیدگاههای متفاوتی دربارة فاعل معجزه ارائه شده است. برخی خداوند را فاعل معجزه میدانند و بسیاری نیز انتساب معجزه به پیامبر، صالحان و ... را پذیرفتهاند. قاضی عبدالجبّار معتزلی، فاعل معجزه را خدا دانسته و جواز فاعلیّت پیامبر را نیز پذیرفته است. سویینبرن نیز نظر مشابهی دارد. هر چند آرای این دو متفکّر در این مسئله مشابه است اما از آنجا که عبدالجبّار، دیدگاه خود را با دلایل متعدّدی همراه کرده است، دیدگاه او به لحاظ اثباتی بالاتر از دیدگاه سویینبرن قرار میگیرد. با توجّه به این نمونه، میتوان این نظر را مطرح ساخت که سنّت کلامی مسلمانان، مخصوصاً در مباحث مربوط به معجزه، آرائی همسنگ و حتّی عمیقتر و دقیقتر از الهیّات معاصر مسیحی در بر دارد.
تأثیر آموزة گناه نخستین بر مبحث کلیّات در قرون وسطا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مهمترین مسئلة مناقشه برانگیز در میان متفکّران قرون وسطا، نحوة وجود کلیّات بود که با پرسشهای مهم فرفوریوس در «ایساغوجی» آغاز گشته بود. ترجمة این کتاب از زبان یونانی به لاتینی و شرح آن به دست بوئتیوس و پاسخهای او به پرسشهای سهگانة فرفوریوس، سبب مهمی در شکوفا شدن مسئلة هستیشناسی کلیّات بود که در نهایت، به پیدایی سه دیدگاه واقعگرایی، مفهومگرایی و نامگرایی در این باره منجر شد. با این همه، به نظر میرسد که یکی از علل مهم بسط و گسترش این مسئله در قرون وسطا، ارتباط وثیق آن با آموزههای مهم کلام مسیحی ـ آموزههایی چون علم پیشین خداوند به مخلوقات، تثلیث خداوند و گناه نخستین ـ بوده است. بنابراین میتوان مدّعی شد که انگیزههای کلامی متفکّران قرون وسطا، در شکوفایی و بسط مبحث کلیات تأثیر بسزایی داشته است. یکی از مسائل مهم کلامی که ارتباط تنگاتنگی با مسئلة کلیات داشته، آموزة گناه نخستین است که تبیین ماهیّت آن و نیز نحوة انتقال آن از آدم و حوا به نسل بشر از سوی برخی متفکران قرون وسطا، موجب پیدایی نظریهای با عنوان واقع گرایی جمعی، در بحث هستیشناسی کلیات گردید.
بازسازی برهان تجربه دینی بر اساس دیدگاه پلنتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پلنتینگا، بر مبنای معرفت شناسی اصلاح شده، باور به وجود خدا را از جمله باورهای واقعاً پایه می داند که در توجیه و تضمین خود، به هیچ شاهد و دلیلی متّکی نیست. دیویس معتقد است که نظریة پلنتینگا در باب توجیه و تضمین باور به خدا، هر چند عموماً برهان تجربة دینی به شمار نیامده، اما واقعاً چنین است. این مقاله، با بررسی جوانب گوناگون دیدگاه پلنتینگا، می کوشد با به دست دادن صورت بندی پیشنهادی برای برهان تجربة دینی بر اساس دیدگاه پلنتینگا، دشواری های ادعای دیویس را نشان دهد. البته از آنچه پلنتینگا دربارة حسّ خداشناختی مطرح کرده، می توان در بحث تجربة دینی بهره برد و از آن برای تبیین وقوع دسته ای از این تجربه ها سود برد. از نظر او، وقوع زمینه ای مناسب، به فعالیّت حسّ خداشناختی می انجامد، که وقوع تجربة باورساز را به همراه دارد و آن، باور به گزاره ای مربوط به خدا را نتیجه می دهد.
مقایسة ماهیّت تجربه عرفانی بر اساس نظریه علم حضوری و حصولی علامه طباطبایی و ساخت¬گرایی استیون کتس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مورد تجربه عرفانی، دو دیدگاه ذاتگرایی و ساختگرایی وجود دارد. ذاتگرایان معتقدند که حداقل در تجارب عرفانیِ خاصّ، عرفا ذات واحدی را تجربه میکنند، اما زمینههای اجتماعی و مذهبی عارف در تفسیر آنها اثرگذار است؛ لذا علیرغم تنوع گزارشات تجارب عرفانی در سنتهای مختلف، هستة مشترکی وجود دارد که تمام آنها را می توان از یک نوع دانست. اما ساختگرایان قائلاند که تجربة عرفانی، به طور خاصّ و گسترده، توسط سنّت مذهبی و اجتماعی ای که عارف در آن قرار دارد، شکل داده میشود؛ پس زمینههای مذهبی خاصّ، تجارب متفاوتی را ایجاد میکنند.
علامة طباطبایی، در حصری عقلی، علم را به حضوری و حصولی تقسیم میکند. با نظر به این تقسیم، تجربه عرفانی یا از نوع علم حضوری است یا از نوع علم حصولی. تجربهای که از نوع علم حضوری است، تجربه ذات است و پیشینههای عارف در آن نقشی ندارد. انسان میتواند با ریاضت، از تعلق نفس به بدن بکاهد. در این صورت، نفس مجرّد به علّت خود و نیز به معلولات دیگر علم حضوری خواهد داشت و با آنها متّحد میشود. اما بعضی از تجارب عرفانی انسان (کشف صوری و بعضی از مراتب کشف معنوی) از نوع علم حصولی است. در این نوع تجربه، ممکن است زمینههای قبلی عارف در شکلگیری تجربة وی دخالت داشته باشند.
مطالعة انتقادی دیدگاه نصر حامد ابو زید در باب ماهیت وحی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نصر حامد ابو زید، متفکّر مصری، در کتاب هایی که در زمان اقامتش در مصر نوشت، کوشید با اتّکا به نظریة خیال در صوفیه، تبیینی طبیعی و غیرمتافیزیکی از وحی ارائه کند؛ چه آنکه او از تبیین های فراطبیعی نسبت به امور دینی پرهیز داشت. بدین منظور، او از مقایسة نبوّت و کهانت بهره برد، تا آن را از جهت فرهنگی مقبول و آشنا معرفی نماید. چنین نگرشی به ماهیت وحی، با اشکالاتی مواجه است. نخست آنکه از جهت فرهنگی، بررسی ابو زید در مورد کهانت و شیوع فرهنگی آن کافی نیست، و به همان اندازه در تبیین نیز دچار دشواری است. دوم آنکه خرافه های فرهنگی، مانند کهانت، نمی تواند توجیه مناسبی برای وحی ارائه کند. و دست آخر اینکه مدّعای او، با شواهد درون دینی یعنی آیاتی از قرآن سازگار نیست.
از سوی دیگر، تبیین ماهوی او نیز مقصود او را بیان نمیکند و مسئلة خیال و رؤیا فرافکنی مسئلة تبیین است. همچنین اگر تقریری حداکثری از نظر صوفیه صورت گیرد، با وحی زبانی ـ که دیدگاهی رایج است ـ سازگار نخواهد بود؛ چنانکه با مبانی معرفت شناختی ابو زید نیز سازگاری ندارد؛ زیرا معرفت شناسی صوفیه چیزی جز وجودشناسی ایشان نیست، و در روش های پدیدارمحور نمیتوان چنین تبیینی را پذیرفت.
معنای زندگی از دیدگاه داستایفسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش از هستی و کشف معنا و هدف زندگی، به یکی از پر دغدغهترین مسائل عصرِ حاضر تبدیل شده است. داستایفسکی، به عنوان یک مؤمن، در جستوجوی معنای واقعیِ زندگی است. او، دو اصلِ ایمان به خدا و اخلاق را معنابخشِ زندگی و جهان میداند. از نظر او، همة آدمیان تعالیطلباند؛ معتقد است که بدون تردید، پستترین انسانها نیز در جستوجوی خدا هستند و با تمام وجود میدانند که هرگونه اشتباه در این راه، به بیراهه میانجامد. بدون وجود خدا، هستی بشریّت پوچ و بیمعنا است؛ زیرا انسان همواره دو مسیر را در جلوی روی خود میبیند که باید یکی را انتخاب کند، اما میداند که به تنهایی نیز قادر به یافتن راه هدایت و سعادت نیست. لذا نیاز به هدایت الهی را در وجود خود احساس میکند. بنابراین فقط خداست که میتواند او را نجات دهد. اما اخلاق نیز به عنوان امری معنابخش به زندگی، مورد توصیه و سفارش داستایفسکی است. با عمل کردن به وجدان اخلاقی، انسان از عمل خود احساس رضایت میکند و این احساسِ آرامش را به زندگی و جهان و آدمیانی که در این عالم زندگی میکنند، انتقال میدهد؛ و لذا زندگی را بامعنا میبیند.